just work 12354 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۸۹ «خانه خورشید» تنها امید دهها زنیست که بارها خودکشی ناموفق داشتهاند، شبها در پارکهای سطح شهر سر میکنند، در معرض انواع و اقسامی از وحشتناکترین آزارهای جنسی قرار دارند، زنانی که بارها زندان رفتهاند و خانه اول و آخر خود را «خانه خورشید» میدانند…! بعضی زنان این مرکز، شناسنامه ندارند؛ ازدواج مادران معتاد در جایی ثبت نشده؛ و شوهرانشان آنها را با چند کودک قدونیم رها کردهاند… مادران و کودکان به جا مانده از روابط صیغهای و موقت، بدون داشتن شناسنامه دست یاری دراز کردهاند..! «خانه خورشید» مرکزگذری ترک اعتیاد زنان، جایی که صد زن معتاد را با متادون سرپا نگه میدارد، چارچوب این خانه به روی زنان معتاد باز است… اما این خانه قانون و مقررات دارد… مقرراتی که با چاشنی محبت همراه است… «متادون» شربتی که ۱۰۰ زن معتاد مثل یک داروی روزانه به آن نیاز دارند و اصلیترین بهانهی ورودشان به خانه خورشید، نوشیدن این شربت است. خوردن شربت متادون قانون دارد… جرئه جرئهی آن باید با نظارت پزشک مصرف شود. آخرممکن است زنی با خودداری از مصرف شربت، آنرا بفروشد و مواد تهیه کند و یا به جای خوردن آن، باز به سمت مواد مخدر برود…! سوزن و سرنگ، نواربهداشتی، کاندوم، لباس زیر، یک لیوان چای داغ و یک وعده غذای گرم هم به زنان میدهند… لباس گرم برای زنان از نان شب هم واجبتر است…! تشویق و ترغیب زنان برای استفاده از قرصهای ضد بارداری یکی از ضروریاتیست که مسئولان خانهی خورشید به آن تاکید میکنند…! بسیاری از زنان تمایل دارند که از طریق عمل جراحی و بستن لولههای رحمی ، دیگر بچهدار نشوند اما یکی از اصول این جراحی، موافقت کتبی و امضای همسرانشان است، درحالیکه همسران،این زنان را با چند کودک قدونیم قد رها کرده و مفقود شدهاند…! با این که تلاش زن بینتیجه میماند، اما نمیتواند به روابط صیغهای و موقت تن ندهد…! مادر است یا حداقل پسرش او را «مامان» صدا میزند… اغلب وقتی با این کلمه مواجه میشود، دلش میخواهد سیلی محکمی نثار پسرش کند تا دیگر مادر بودنش را به رخش نکشد! «مرضیه» مادر ۳۸ ساله ته جیبهای مانتوی کثیف و سوختهاش حتی پولی برای خرید یک جوراب بچهگانه ندارد… انگشتان پای پسرش یکجا از دمپاییهایش بیرون زده و از سرمای اولین باران پاییزی سیاه وکبود شده…! مرضیه میگوید:“ پولی بابت خرید شیشه و مواد مخدر نمیدهم؛ دوستانم همین طور مواد میفروشند؛ در واقع ما را به اسم «ساقی مواد مخدر» میشناسند!” ۱۰ بسته شیشه میفروشم و صاحب کارم یک بسته مواد مخدر بابت دستمزدم میدهد… اکثر مرضیه سیگارش را روشن میکند و بعد از اینکه آب بینیاش را با صدای بلند تمام و کمال بالا میکشد به مدیر مرکز «خانه خورشید» آهسته میگوید: پاهام زخم شدن، لباس زیر دارید…؟! سحریکی از زنان سرزمین خورشید است… با دستپاچگی وارد اتاق مدیر مرکز میشود و میگوید: پدرم باز میخواهد صحبت کند… اجازه میدهید؟ پدرسحر هم معتاد است، وقتی وارد اتاق میشود سر به زیر میگوید: «سحر در خانه لب به غذا نمیزند، حرف نمیزند… بچهم سادهست، نذارید با زنان دیگر مراوده کند…!»مدیر مرکز خانه خورشید به پدر سحر میگوید: «سحر این جا هم غذا میخورد و هم با دیگران رابطه دارد؛ خودتان بگویید که در خانه چه بر سر سحر میآید…» پدر سحر سرش را به زیر میاندازد و با مکث میگوید:چیزی نشده… چیزی نشده… مدیر مرکز در برابر کنجکاویهای خبرنگار ایلنا در مورد این موضوع با نارحتی میگوید: دخترش را شبها در اختیار دیگران میگذارد تا پول موادش را تامین کند…! اما سحر که مشغول قلاببافی و بافتن لیف بود روایت دیگری از یک اتفاق تعریف کرد: «یک سال با بابام تریاک میکشیدم، با پای خودم اومدم خانه خورشید از خونه بدم مییاد، دلم نمیخواد خانه باشم… نا مادریام چشم دیدنم و نداره…هم ازش بد مییاد و هم ازش میترسم… از مادر خودم بیخبرم…!» سحر در مورد نگرانی پدرش و اتفاقات شبهای اخیر میگوید: «چند روز پیش یک ماشین من و پدرم و سوار کرد… راننده جوان از پدرم خواست تا یک سیگار بخرد و وقتی پدرم از ماشین پیاده شد با سرعت حرکت کرد، من و به خونهی یکی از دوستانش برد و به من تجاوز کرد… حتی یک تومان هم کف دستم نگذاشت…!» سحر عرق پیشانیاش را پاک میکند و به یک زن دیگر که توانایی حرکت ندارد خیره میشود و ادامه میدهد: یک بار ازدواج کردم اما زمان ازدواج از معتاد بودنم حرفی نزدم در خانه بهانهگیر بودم و بیجهت دعوا میکردم… همسرم شک کرد و فهمید که اعتیاد دارم…! منو مثل یک سگ از خونه بیرون کرد و طلاقم داد!» مرکز کاهش آسیب اعتیاد زنان خدمات روانشناسی و مدد کاری هم به زنان ارایه میدهد؛ آموزش افراد دارای رفتارهای پرخطر در رابطه با تزریق ایمن، رفتار جنسی سالم، نحوه استفاده از کاندوم و راههای پیشگیری از ابتلا به ایدز و هپاتیت را در دستور کار دارد همچنین انجام رایگان مشاورههای مددکاری و روانشناسی، تست داوطلبانه (VCT) مددجویان در ارتباط با ویروس HIV و بیماری هپاتیت و واکسیناسیون علیه بیماریهای واگیردار از دیگر اقداماتی است که در خانه خورشید ارایه میشود. مرضیه ۲۹ ساله که سایر زنان مرکز گاهی او را «خوشگل خانم» صدا میزنند، دو شب گذشته یک خودکشی ناموفق داشته…. جای زخم طناب روی گردن از گوشه روسریاش پیداست…! خودش میگوید که با کمربند مانتو خودش را آویزان کرده اما بند مانتو پاره شده و به قول خودش هنوز به مرگش در زندگی ادامه میدهد…! مرضیه یک بار از شوهرش که میگوید “همهی زندگیاش” بوده طلاق گرفته… از روز بعد از طلاق روزگارش سیاه شده و بارها خودکشی کرده… او از اینکه خودکشیهایش جواب نمیدهد گلایه میکند؛ با اینکه رمقی برای حرف زدن ندارد میگوید: «یک روز نزدیک ۲ ساعت اطراف یک پل عابر پیاده کشیک دادم تا ببینم موقعیت برای خودکشی مساعد است یا نه؛ وقتی آویزان شدم، فقط یک لحظه فرصت میخواستم تا خودم را پرت کنم اما یک باره ده دست از پشت کمرم را گرفتن…! نفرین به آدم هایی که بی موقع سر میرسند.»؛ «قبلا که بچه بودم فکر میکردم قرصهای بزرگتر آدم و راحتتر میکشن اما الان دیگر کاملا میدونم که کدام قرصها زودتر و راحتتر آدم و خلاص میکنند…!» حوالی ظهر که میشود ۲ نفر که خودشان هم مصرفکننده شربت متادون هستند به مرکز میآیند و کیسههای خالی خود را از سوزن و سرنگ، کاندوم و وسایل بهداشتی، دیگر پر میکنند و به سراغ سایر پاتوقها و محل تجمع معتادان میروند تا شاید بتوانند با دادن وسایل بهداشتی به آنها، زنان و مردان معتاد و درمعرض خطر دیگر را برای حضور در این مرکز و استفاده از شربت متادون تشویق کنند. خانه خورشید یا همان مرکز کاهش آسیب اعتیاد، بهترین وسیله برای دسترسی به بیماران دور از دسترس هستند و از اینرو کلیدیترین وسیله برای کنترل بیماریهای عفونی مانند ایدز و هپاتیت به شمار میآیند… شناسایی مکانهای تجمع زنان کارتن خواب و برقراری ارتباط با آنها از اولویتهای اصلی این مرکز است. خانه خورشید اگرچه از سوی سازمان بهزیستی مجوز قانونی دارد اما با این وجود همچنان در فقر بودجهای به سر میبرد. 9 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۸۹ خیلی درد آوره حتی خوندنشم وحشتناکه واقعا موقعیت بدیه 2 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۸۹ جامعه ای که مردانش بی غیرت بشن، زنانش هم به فساد کشیده میشوند. 7 لینک به دیدگاه
abie bicaran 2325 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۸۹ جامعه ای که مردانش بی غیرت بشن، زنانش هم به فساد کشیده میشوند. گل گفتی داداش 3 لینک به دیدگاه
rezanassimi 9036 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۸۹ چه دردناک چه غمی تو لحن نویسندش بود 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده