Ali.Akbar 9300 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۸۸ کاش در حسرت دیدار تو من می ماندم 3 لینک به دیدگاه
Ali.Akbar 9300 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۸۸ کاش میشد کاش ها جایی نداشت کاش میشد دل به دل راهی نداشت کاش میشد جای این ای کاش ها قطره ای امید در دل جا گذاشت ادامه بدید 2 لینک به دیدگاه
Ali.Akbar 9300 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۸۸ کاش مي توانستم باران باشم تا تمام غمهاي دلت را بشويم. 3 لینک به دیدگاه
Ali.Akbar 9300 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آبان، ۱۳۸۸ اي كاش ميدانستي شبها.... تنها ستاره اي را كه به نامت زده ام به چشمانم سنجاق ميكنم تا يادم نرود در روي زمين كسي هم هست كه سبزي لحظه هايش ....روزي آرزويم بود .... خانه را در چشم هاي تو پيدا کردم پلکهايت را به هم نزن خانه خراب ميشوم 1 لینک به دیدگاه
Ali.Akbar 9300 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آبان، ۱۳۸۸ ای کاش به تمام آرزوهایمان میرسیدیم ای کاش دنیا این قدر زود سپری نمیشد ای کاش میشد به گذشته ها رفت تا دوباره درست قدم برداریم 1 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ ای کاش که قلب تو از جنس دلم میشد یا ذره ای در قلبم از عشق تو کم میشد... 1 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۸۹ کاش سکوت نوشتنی بود وقتی واژه ها رنگ و بوی تو را گم کرده اند ... 2 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ کاش می شد که کسی می آمد این دل خسته ی ما را می برد چشم ما را می شست راز لبخند به لب می آموخت 5 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ کاش می شد دل دیوار پر از پنجره بود و قفس ها همه خالی بودند آسمان آبی بود و نسیمی روی آرامش اندیشه ی ما می رقصید 3 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ کاش می شد که غم و دلتنگی راه این خانه ی ما گم می کرد و دل از هر چه سیاهی ست رها می کردیم و سکوت جای خود را به هم آوائی ما می بخشید و کمی مهربان تر بودیم 2 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ کاش می شد دشنام، جای خود را به سلامی می داد گل لبخند به مهمانی لب می بردیم بذر امید به دشت دل هم کسی از جنس محبت غزلی را می خواند و به یلدای زمستانی و تنهائی هم یک بغل عاطفه گرم به مهمانی دل می بردیم کاش می فهمیدیم قدر این لحظه که در دوری هم می راندیم 2 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ کاش می دانستیم راز این رود حیات که به سرچشمه نمی گردد باز کاش می شد مزه خوبی را می چشاندیم به کام دلمان 2 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ کاش ما تجربه ای می کردیم شستن اشک از چشم بردن غم از دل همدلی کردن را 1 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ کاش می شد که کسی می آمد باور تیره ی ما را می شست و به ما می فهماند دل ما منزل تاریکی نیست اخم بر چهره بسی نازیباست بهترین واژه همان لبخند است که ز لبهای همه دور شده ست 1 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم!!! قبل از آنی که کسی سر برسد ما نگاهی به دل خسته ی خود می کردیم شاید این قفل به دست خود ما باز شود پیش از آنی که به پیمانه ی دل باده کنند همگی زنگ پیمانه ی دل می شستیم 2 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ کاش در باور هر روزه مان جای تردید نمایان می شد و سوالی که چرا سنگ شدیم و چرا خاطر دریایی مان خشکیده ست؟ کاش می شد که شعار جای خود را به شعوری می داد تا چراغی گردد دست اندیشه مان 2 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ کاش می شد که کمی آینه پیدا می شد تا ببینیم در آن صورت خسته این انسان را شبح تار امانت داران 2 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ کاش پیدا می شد دست گرمی که تکانی بدهد تا که بیدار شود، خاطر آن پیمان و کسی می آمد و به ما می فهماند از خدا دور شدیم ... 2 لینک به دیدگاه
ooraman 22216 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ اش می فهمیدی که شبی قلب مرا باران برد کاش می فهمیدی که تو باران بودی کاش می دانستی که سکوتت تلخ است آه این دیوار است و تو یک قاب به این دیواری آنشب آرام تو را می دیدم که مرا می بردی به کجا! کاش نمی دانستم روح و قلب و نفسم مال تو بود تو مرا می بردی به سکوت ساحل و تو ساحل بودی آنشب از عشق برایت گفتم از همان پل که میان من و توست و تو عابر بودی که گذشتی از من و گذشتم از پل هیچ در یادت هست؟! آنشب از درد برایت گفتم از همان درد شکستن در هیچ که شکستی در من و شکستم در خویش هیچ در یادت هست من تو را بوسیدم تو مرا سوزاندی و تو آتش بودی و تو آتش هستی … 3 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ كاش ميشد بر خلاف سرنوشت قسمت و تقدير را بر سر نوشت 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده