spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اسفند، ۱۳۹۱ يه شب سه نفر اشتباهي دستگير ميشن و در نهايت ناباوري به اعدام روي صندلي الكتريكي محكوم ميشن ... نوبت نفر اول ميشه كه بشينه روي صندلي . وقتي ميشينه ميگه : من توي دانشگاه ، رشته خداشناسي خوندم و به قدرت بي پايان خدا اعتقاد دارم ... ميدونم كه خدا نميذاره ادم بيگناه مجازات بشه... كليد برق رو مي زنن... ولي هيچ اتفاقي نميفته... به بيگناهيش ايمان ميارن و ازادش ميكنن... نفر دوم ميشينه روي صندلي و ميگه : من توي دانشگاه حقوق خوندم... به عدالت ايمان دارم و ميدونم واسه ادم بي گناه اتفاقي نميفته... كليد برق رو ميزنن و هيچ اتفاقي نميفته ... به بي گناهي اون هم اعتقاد ميارن و ازادش ميكنن... نفر سوم مياد روي صندلي و ميگه : من توي دانشگاه ، رشته برق خوندم و به شما ميگم كه وقتي اين دوتا كابل به هم وصل نباشن هيچ برقي وصل نميشه به صندلي خوب بقيه داستان هم مشخصه ، مسولين زندان مشكل رو ميفهمن و موفق به اعدام فرد ميشن ... نتيجه : هميشه لازم نيست همه جا راه حل مشكلات رو عنوان كنيد !! 7 لینک به دیدگاه
millan 1272 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 فروردین، ۱۳۹۲ اصل موفقيت قورباغه اي اگر يک قورباغه را برداريد وداخل يک ظرف آب جوش بيندازيد قورباغه چه کار مي کند؟ بيرون مي پرد! درواقع قورباغه فورا به اين نتيجه مي رسد که لذتي در کار نيست وبايد برود! حالا اگر همين قورباغه را برداريد وداخل يک ظرف آب سرد بيندازيد وبعد ظرف را روي اجاق بگذاريد وبه تدريج به آن حرارت بدهيد قورباغه چه کار مي کند؟ استراحت ميکند...چند دقيقه بعد به خودش مي گويد: ظاهرا آب گرم شده است وتا چشم به هم بزنيد يک قورباغه آب پز آماده است. نتيجه اخلاقي داستان! زندگي به تدريج اتفاق مي افتد.ماهم مي توانيم مثل قورباغه داستانمان ابلهي کنيم و وقت را از دست بدهيم وناگهان ببينيم که کار از کار گذشته است .همه ما بايد نسبت به جريانات زندگي مان آگاه وبيدار باشيم. سوال؟ اگر فردا صبح از خواب بيدار شويد وببينيد که بيست کيلو چاق شده ايد نگران نمي شويد؟ البته که مي شويد! سراسيمه به بيمارستان تلفن مي زنيد :الو ،اورژانس ،کمک،کمک ،من چاق شده ام اما اگر همين اتفاق به تدريج رخ بدهد، يک کيلو اين ماه،يک کيلو ماه آينده و...آيا بازهم همين عکس العمل را نشان مي دهيد؟ نه! با بي خيالي از کنارش مي گذريد. براي کساني که ورشکسته مي شوند ،اضافه وزن مي آورند يا طلاق ميگيرند يا آخر ترم مشروط مي شوند! اين حوادث دفعتا اتفاق نمي افتد يک ذره امروز،يک ذره فردا وسر انجام يک روز هم انفجار و سپس مي پرسيم :چرا اين اتفاق افتاد؟ زندگي ماهيت انبار شوندگي دارد.هر اتفاقي به اتفاق ديگر افزوده مي شود، مثل قطره هاي آب که صخره هاي سنگي را مي فرسايد. اصل قورباغه اي به ما هشدار مي دهد که مراقب تمايلات خود باشيد! ما بايد هر روز اين پرسش را براي خود مطرح کنيم :به کجا دارم مي روم؟ آيا من سالمتر، مناسبتر، شادتر وثروتمندتر از سال گذشته ام هستم؟ واگر پاسخ منفي است بي درنگ بايد در کارهاي خود تجديد نظر کنيم. خلاصه کلام : شايد اين نکته رعب انگيز باشد اما واقعيت اين است که هيچ ثباتي در کار نيست يا بايد به جلو پيش برويد يا بلغزيد وپايين بيفتيد. برگرفته از کتاب ارزشمند آخرين راز شاد زيستن نوشته آندره متيوس 5 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۲ سه تا پسر درباره پدرهايشان لاف مي زدند. اولي گفت: پدر من سريعترين دونده است. اون مي تونه يك تير رو با تيركمون پرتاب كنه و بعد از شروع به دويدن، از تير جلو بزنه. دومي گفت: تو به اين ميگي سرعت؟ پدر من شكارچيه. اون شليك ميكنه و زودتر از گلوله به شكار ميرسه. سومي سرشو تكون داد و گفت: شما دو تا هيچي راجع به سريع بودن نمي دونيد. پدر من كارمند دولتيه. اون كارشو ساعت 4:00 تعطيل ميكنه و 3:15 تو خونه ست. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده