رفتن به مطلب

حرف هایی از جنس بارون


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 73
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

  • 2 هفته بعد...
  • 3 هفته بعد...
  • 1 ماه بعد...
  • 1 ماه بعد...

کاش هرگز خاطره ای نبود....و من الان اینو با تموم وجودم دارم مینویسم .....الان کاملا از خودم متنفرم از احساسم از عقایدم از هرچی که هست و الان دلم میخواد برگردم به گذشته گذشته ای که دیگه جایی برای جبرانش نیس

الان دلم میخواد فقطُ فقط خودمو خالی کنم ولی چجوریش؟نمیدونم!!!

فقط میدونم کاش عطر بارونی وجود نداشت........

لینک به دیدگاه

گفتم :چیکار کنم؟مجبور شدم باهش حرف بزنم!

گفت: :l

گفتم: الان فک میکنه عاشقشم

گفت: مگه نیستی؟

گفتم: :دی

 

من عاشقش نبودم و نیستم....نمیدونم چرا کسی اینو باور نمیکنه ،مگه تا حالا نشده کسی دوستشو خیلی دوست داشته باشه؟؟؟! من فقط دوستش داشتم،مثِ یه دوست! دلم میخواست منو اون اینقد با هم صمیمی میشدیم که راحت حرفامو بهش میزدم....دلم میخواست دوستیمون از جنس پاکی و صداقت بود دلم میخواست هیچ غروری تو دوستیمون نبود

نمیدونم چرا اینجور شد؟؟؟چرا یهویی رابطمون از هم پاشید؟؟؟ تا روز قبلش خوب بود همه چیز ولی اون شب...!!!

اون فک میکرد من وابستش شدم....و میترسید عاشقش بشم و پای بندش بشم ولی اون هیچ وقت حرف دلمو منو نفهمید، نمیدونم شاید تقصیر من بود که خیلی خودخواه بودم و حرفامو بهش نمیگفتم یا اینکه اینقد احساساتی و ساده بودم که وقتی حسمو میگفتم اون فک میکرد عاشقشم و یا تقصیر اون،که منو محرم خودش نمیدید و اینقد غد بود که هیچ وقت حسشو بروز نمیداد و حرف اصلیشو نمیزد....اصن نمیدونم چرا اینجور شد....منو اون قرار بود تا دوسال باهم باشیم و بعدش اونو به سلامت و منو به خیر ولی نشد!من فک میکردم وقتی بخوایم از هم جدا شیم خیلی باکلاس برای هم ارزوی موفقیت میکنیم و از هم خداحافظی میکنیم....طوری که چن سال بعد یاد هم بیوفتیم و تو دلمون بگیم یادش بخیر چه دوست خوبی بود

ولی نشد....نشد اونجور که میخواستم و فک میکردم

ولی بازم میگم من عاشقش ن ی س تَ م....من فقط دوسش داشتم مثِ یه دوست!

لینک به دیدگاه

امروز فهمیدم من کلا استعداد فراوانی توی عاشق شدن به دیگران دارم :دی

یعنی دل من ظرفیتش خیلی خیلی زیاده و عاشق همه میشه یعنی من متعلق به همه هستم :دی

حالا چجور فهمیدم: صب با ح.س کلاس داشتیم و استادی ست فوق العاده سخت گیر و وقتی کلاسش تموم شد حس کردم خیلی دوسش دارم :icon_redface: ولی حیف که زن داره :دی.....و بعدش با ن.م کلاس داشتم اینم استادی ست پر از ابهت و به هیچکی رو نمیده و در طی کلاس فهمیدم وااااااااااو اینو چقد دوس دارم :icon_redface: ولی بازم حیف که پارسال ازدواجید و بعدش با بچه ها در مورد استادای ترمای قبل صحبتیدیم و من عاشق همه شون بودم و بخصوص اونایی که خیلی خیلی بداخلاق بودن :دی ولی متاسفانه همشونم زن داشتن و بعدش با ب.ح کلاس داشتیم که دیدم چقد با روحیاتم جوره....حتما اینو می انتخابیم ولی بعدش یادمان افتاد این که زن داره....ای بخشکه شانس....اون وقت میگن چرا دخترا ازدواج نمیکنن،نمیگن که پسرای خوبو زودی میبرن :دی

و اره دیگه....فهمیدم من استعداد فراوانی تو عاشق شدن دارم به خصوص اونایی که استادن و زن دارن :دی

لینک به دیدگاه

الان یه حسِ خیلی بدی دارم...یه حسِ خیلی خیلی بد

فقط دلم میخواد بالا بیارم

نمیدونم چمه؟!!!و چرا اینجور شدم؟!!!تا نیم ساعت پیش خوب بودم

البته میدونم بخاطر چی و کی اینجور شدم ولی....

 

 

فقط لعنت به تو!!!

لینک به دیدگاه

گاهی آرزوی شانه های خالی از احساس از ته دل دارم...

از ته دل

من تمرین میکنم

و باز هم تمرین میکنم

چند وقتی ست به شدت دارم تمرین میکنم

سخت است اما دارم تمرین میکنم...

لینک به دیدگاه

من حس خیلی خیلی خوبی دارم

حس میکنم فردا یه روز خیلیییییییییی خوبیه...با اینکه 50 صفحه مطلبو باید تایپ کنم و ببرم برای دوستم و هنوز اینکارو نکردم و هم باید برم دانشگاه سر کلاس و هم بشینم اتاق تکونی بکنم

نمیدونم این همه کار دارم ولی باز حس خوبی دارم

یه حس ارامش ....یه حسی که خیلی کم بهم دست میده ... و امیدوارم هیچ وقت این حسم از بین نره و همه ادما خوشحال باشن و حس منو داشته باشن

:vi7qxn1yjxc2bnqyf8v

لینک به دیدگاه

الان ساعت یک ربع نیمه شب و همه خوابن و من تنها اینجا نشستم و خوابم نمیبره و هندزفری رو میزنم تو گوشم و دارم اهنگای فروغی رو گوش میدم ولی حواسم جای دیگه ست و انگار چیزی نمیشنوم و فقط برای اینکه تنهایی رو حس نکنم دارم گوش میدم تا میرسه به آهنگ ماهی خسته،و همون لحظه حواسم جمع میشه و گوش میدم و گوش میدم...عجیب که چقد بهم آرامش میده...و هوا ابری ست و داره بارون میباره و دلم میخواد برم زیرشو بچرخم ولی حسش نیس...و هندزفری محکم میچسبونم به گوشم و صدای آهنگو زیاد میکنم و باهش زمزمه میکنم:

چشای آبی تو مثل یه دریا میمونه

دل خسته منم مثل یه ماهی میمونه

ماهی خسته من میخواد تو دریا بمونه

ماهی خسته من نذار که تنها بمونه

ماهی دوست داره خونه اش همیشه تو دریا باشه

بوسه بر موج بزنه کنار ماهی ها باشه

ماهی خسته من میخواد که تنها نباشه

ماهی خسته من بذار تو دریا بمونه

ماهی اگه تنها باشه خسته و دلگیر میشه

ماهی تو دریا نباشه اسیر ماهیگیر میشه

نکنه یکی بیاد چشماتو ازمن بگیره

ماهی دل بمیره دریاتو ماتم بگیره

ماهی خسته من نذار که تنهابمونه

ماهی خسته من نذار که تنها بمونه

 

وآهنگ تموم میشه و دوباره میزنم از اول، فک کنم بار چهارمه که الان دارم گوش میدم...

لینک به دیدگاه

bi-del-u71112-albums1061-13257.jpg

 

شنبه روز بدی بود

روز بی حوصلگی

وقت خوبی که می شد

غزلی تازه بگی

 

ظهر یک شنبه من

جدول نیمه تموم

همه خونه هاش سیاه

روی خونه جغد شوم

 

صفحه کهنه یادداشت های من

گفت دوشنبه روز میلاد منه

اما شعر تو میگه که چشم من

تو نخ ابره که بارون بزنه

آخ اگه بارون بزنه...

 

غروب سه شنبه خاکستری بود

همه انگار نوک کوه رفته بودن

به خودم هی زدم از اینجا برو

اما موش خورده شناسنامه ی من

 

عصر چهارشنبه من

عصر خوشبختی ما...

فصل گندیدن من

فصل جون سختی ما

 

روز پنج شنبه اومد

مثل سقاک پیر

رو نوکش یه چیکه آب

گفت به من بگیر بگیر....

 

جمعه

حرف تازه ای نداشت

هرچه بود

بیشتر از اینها گفته بود...

 

از شهیار قنبری

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

خیلی وقت پیش تو یه جایی خوندم که نوشته بود وقتی من دپ بشم زنگ میزنم به دوستام و میگم ازم تعریف کنه تا روحیه ام شاد بشه و اعتماد به نفسم بالا بره و من با خوندن این متن اولش اینجور :w58: شدم و بعد کلی خندیدم، یه چیز مسخره ای بود به نظرم! ولی از دیشب تا حالا خیلی دپم و دلم گرفته و شدیدا حال بهم زن شدم و الان کاملا به حرفای اون نویسندهِ رسیدم و دلم میخواد یکی ازم تعریف کنه و هیچ کیم نیس

دیشب به دو تا از دوستام اس دادم که ازم بتعریف تا شاد بشم ولی اررو داد و بهشون نرسید و منم دیگه بی خیالش شدم و دوباره براشون نفرستادم و خوابیدم و به مامانمم بگم ازم بتعریف ! فقط میگه تو یه دختر اخمو بد اخلاق و خودخواهی و من اگه اینو بشنوم که دیگه کلا از زندگی نا امید میشم ....بهرحال یکی بیا ازم تعریف کنهههههههههههههه!:w821:

 

شدیدا خون اعتماد به نفسم پایین اومده و یکی بیاد بهم خون بده....شدیدا نیازمند یاری سبزتان هستیم!

شماره تماس : http://www.noandishaan.com/forums/member.php?u=878

:ws3:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...