رفتن به مطلب

راز شقایق


ارسال های توصیه شده

راز شقایق

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

 

شقایق گفت :با خنده نه تبدارم ، نه بیمارم

گر سرخم ،چنان آتش حدیث دیگری دارم

گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی

نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود

و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه

ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت

ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود

ز آنچه زیر لب می گفت: شنیدم سخت شیدا بود

نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش

افتاده بود- اما طبیبان گفته بودندش

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

اگر یک شاخه گل آرد ازآن نوعی که من بودم

بگیرند ریشه اش را و بسوزانند

شود مرهم برای دلبرش آندم شفا یابد

چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده

و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه به روی من

بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و

به ره افتاد و او می رفت و من در دست او بودم

و او هرلحظه سر را رو به بالاها

تشکر می کرد پس از چندی

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

هوا چون کوره آتش زمین می سوخت

و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت

به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

 

در این صحرا که آبی نیست

به جانم هیچ تابی نیست

اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من

برای دلبرم هرگز دوایی نیست

 

 

 

 

واز این گل که جایی نیست ؛ خودش هم تشنه بود اما

نمی فهمید حالش را چنان می رفت و

من در دست او بودم وحالا من تمام هست او بودم

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟

نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت

که ناگه روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد

دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت

نشست و سینه را با سنگ خارایی

زهم بشکافت زهم بشکافت

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

 

اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد

زمین و آسمان را پشت و رو می کرد

و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را

به من می داد و بر لب های او فریاد

بمان ای گل که تو تاج سرم هستی

دوای دلبرم هستی بمان ای گل

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

ومن ماندم نشان عشق و شیدایی

و با این رنگ و زیبایی

و نام من شقایق شد

گل همیشه عاشق شد

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...