رفتن به مطلب

به نام زن...


*mishi*

ارسال های توصیه شده

شب هنگام مردم با صداي آژير پليس و آمبولانس به خيابان مي آيند براي تماشاي بردن جنازه زني به داخل آمبولانس و بردن مردي با دستبند به داخل ماشين پليس .

 

همه مي خواهند بدانند چه اتفاقي افتاده. حرف و شايعه زياد است يكي مي گويد: " زن مشكل اخلاقي داشت هر دفعه با يكي بود و شوهرش ديگر طاقت نياورد و كشتش، بيچاره مرد."

 

 

زني ديگر مي گويد:

 

 

" نه اتفاقا بر عكس فروغ خانم اين حرف را نزنين گناه مي كنين زن بسيار خوب و با آبرويي بود تا به حال صدبار از شوهرش كتك خورده اما تحمل كرده و صدايش در نيومده، اين جور زنان جايشون تو بهشته. "

 

 

زن ديگر با صداي بلند مي گويد:

 

" من مي دونم چي شده، بارها صداي دعوايشان را شنيديم و هميشه صداي جيغ زن تا هفت تا كوچه آن طرف تر مي رفت يك بار هم شوهرم به پليس 110 زنگ زد و گفت بياييد اين مرد زنش را داره مي كشه .

 

پليس گفت دعواهاي خانوادگي در حوزه وظايف ما نيست و بالاخره امروز پليس اومد و اما با وظيفه بردن جنازه زن، خدا به داد همه ما برسه، اين حرفها چيه كه مي زنين؟ "

 

 

پيرمردي كه عصا به دست داشت گفت :

 

 

" حقش بود بايد با اين زنان اينطور رفتار كرد روز به روز دارن پرروتر مي شن مي خواست با شوهرش دعوا نكنه! " و قيافه حق يه جانبي گرفت.

 

 

زن ديگري كه حرفهاي پير مرد را شنيد جواب داد:

 

 

" حاج آقا اينطوري حرف نزنيد آن زن بي عرضه بوده وگرنه ما زنها كه چلاق نيستيم همينطوري بايستيم شوهرمون ما رو بزنه من اگر شوهرم دست روم بلند كنه ميرم پدرش رو در ميارم " يكي گفت: " چطور؟" زن با غرور گفت: " 700 تا مهريه ام رو ميزارم اجرا" و خنديد و رفت. [برای مشاهده این لینک باید ابتدا ثبت نام نمایید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
]

 

 

دختري حدودا 20 ساله گفت:

 

 

" مگه ما زورمون به مردها ميرسه من يكي كه اگه يك مرد كتكم بزنه اصلا نمي تونم از خودم دفاع كنم تازه اگه كسي هم بكشم فوري مي گيرن و اعدام ميشم، اصلا من ازدواج نمي كنم مگه مرض دارم، خونه بابام راحت هستم برم دست مرد ديگه كتك بخورم؟ "

 

 

خانمي كنار گوش بنده گفت : " مرد، مرده ديگه يه وقت عصباني ميشه، خب اگه زن جوابش رو نده كار به اينجاها نميرسه، از قديم گفتن مرد آتش هست و زن آب، اگه مرد غيرت نداشته باشه كه نميشه زن ها خراب ميشن، جامعه پر از فساد مي شود" پيرمرد هم لبخند پيروزي بر لبانش ظاهر مي شود.

 

 

و من كه فشار خونم به شدت پايين افتاده بود و داشتم حرف ها را گوش مي دادم و تحليل مي كردم گفتم:

 

" جايي كه قانون از زنان هيچ گونه حمايتي نمي كنه بايد شاهد اين قتل ها وشايعات باشيم يك مقدار به خودتان نگاه كنين كه براي اين زن مرده، حالا نمي گم بدبخت، چند جور حرف ساختين و گفتين؟

 

يك نفر از شما نگفت كه در دين ما كجا گفته كه جان يك زن دست يك مرد است؟

 

يك نفر نگفت چرا اين مرد بايد زنش را مي كشت؟ مرد چه حقي داشت و زن چرا حقي نداشت؟

 

يك لحظه خودتون را جاي آن زن بذاريد آيا فكر مي كنين كه دوست داشت بميره آن هم اينطور؟

 

يك دختر اينجا از ازدواج بيزار شده و شما باز هم دارين از مرد دفاع مي كنين؟ "

 

 

به پير مرد گفتم :

 

" هر روز همسرت را بزن و اگر دوست داشتي بكش چون از مرگ يك زن خوشحال مي شوي.

 

" پير مرد گفت: " نه دخترم منظورم اين نبود كه ..." گفتم :

 

" من هرگز دوست ندارم دختر شما باشم " سرش را پايين انداخت و زنان ديگر نيزساكت شدند.

 

ديگر ايستادن جايز نبود زن مرده بود، زن جواني كه فقط 28 سال از عمرش مي گذشت، نه بي آبرو بود، نه فاسد، نه بدكاره، نه زشت، نه مريض و نه ..... اما مرده بود و كشته شده بود.

 

 

من حتي وقتي جنازه زن را به داخل ماشين مي بردند چشمانم را بستم تا پتوي سفيدي كه خون آلود بود را ديگر نبينم

 

. فردا در روزنامه ها خبر را اينطور مي خوانم :" قتل غير عمد زني توسط شوهرش در دعواي خانوادگي.

 

" و درادامه توضيح داده كه "مرد مدتي دچار ورشكستگي مالي شده بود و چون ناراحتي اعصاب داشت مرتب با زنش درگير مي شده و به طور اتفاقي همسرش را كشته و خود به پليس 110 زنگ زده و اينك ابراز پشيماني كرده و منتظر حكم دادگاه."

 

 

نمي دانم در اينجا چرا مردي زني را مي كشد مي گويند مشكل روحي داشته و غير عمدي كشته؟ با اينكه همسايه ها گفتند هر روز مرد سر هر چيزي به زن گير مي داده و او را كتك مي زده و زن چون خانواده اش از او حمايت نمي كردند مجبور بوده بسوزد و بسازد.

 

و سر آخر آنقدر زن را كتك زده و سرش را به ديوار كوبيده كه زن جان خودش را از دست داده است.

 

 

زن آنقدر از شوهرش بيزار بوده كه طي مدت 3 سال زندگي هرگز حاضر نشده بچه دار شود و مردم اين قضيه را شانس زن و مرد مي دانند كه شانس آوردن بچه اي نداشتند تا شاهد اين دعواها باشد.

 

 

پليس هيچ گاه هيچ راهكاري براي اين حوادث در نظر نگرفته و هيچ گاه هم نخواسته كارشناسان خود را در اين زمينه درگير كند.

 

 

واقعا متاسفم یعنی اگه زور بازو نشون ندن ........

لینک به دیدگاه

سرنوشت زن

 

خدایا زن شدم تا بر سرم کوبند؟

 

خدایا زن شدم تاهر کجا دیدند لازم هست

 

به احساسم،به فهمم،

 

یا به قلبم زور گویند؟

خدایا زن شدم تا که مرا جنسیت دوم بدانند؟

 

خدایا زن شدم تا که پدر،همسر ، برادر

 

و از بدبختی ام مردان دیگر

 

مرا صاحب شوند و مالکم باشند؟

 

مرا زن آفریدی تا که ناموس همین مردان نامردت شوم؟

 

به جرم یک نگاه پاک و ساده،عاشقانه،بچگانه

 

همین مردان نامردت،به نام من

 

به جان یکدگر افتند و جان یکدگر گیرندو

روحم را بیازارند؟

 

نخواهم غیرت کور و تعصب های بیجا را !

 

همین هایی که می گویند : نادانی و احمق

 

همین هایی که می گویند : صلاحت را نمی دانی

 

همین هایی که می گویند : تو بنشین ساکت و خاموش

 

به جایت هر کجا لازم شود تصمیم می گیریم

 

همین مردان نامردی که ناقص عقل خوانندم

 

در اوج شور ناپاک هوسهاشان،

 

در اوج شهوت و لذت

 

مرا یک همنفس دانند

 

زبان ریزند و از من کام گیرند!

 

چرا قلب مرا سرشار از احساس آفریدی؟

 

که زیر دست و زیر پای این مردان نامردت شود خرد؟

 

نمی خواهم دگر قلبی پر از احساس و گرما را !

 

لطافت را به من دادی

 

که روحم را به زیر تلخی مشت و لگد گیرند؟

 

نمی خواهم لطافت را !

 

خداوندا ظریفم کرده ای تا آن که جسمم را

 

به زیر سردی باد کتک گیرند؟

 

نمی خواهم ظرافت را !

 

هراس از لکه ننگی به دامانم

 

مرا تا اوج بی شرمی و وحشت می برد پیش

 

نمی خواهم نجابت را !

 

چه کارم آید این چشمان شهلا

 

چون که باید کور و کر باشم؟

 

خدایا زن شدم ،

 

اما نمی خواهم که خر باشم !

 

خدایا زن شدم تا آن که تعبیر نگاه من

 

شود یک تیر زهرآلود شیطانی؟

 

خدایا زن شدم تا آن که تعبیر نیاز من به عشق

 

شود امیال نفسانی؟

 

خدایا زن شدم آخر برای شستن و جارو زدن؟

 

زاییدن و زانو زدن؟

 

خدایا زن شدم تا خدمت مردان نامرد تو را گویم؟

 

خدایا خوب می دانم که تو مردی- که نامردی

 

ببین با سرنوشت زن چه ها کردی، چه ها کردی!!!

 

لینک به دیدگاه

زن عشق می کارد و کینه درو می کند…

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر…

می تواند تنها یک همسر داشته باشد

و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ….

برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است

و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی …

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو …

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی …

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی….

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ….

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ….

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر …

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛

پیر می شود و میمیرد…

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد

سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند…

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد…!

و این رنج است

  • Like 1
لینک به دیدگاه

زن شاهکار خلقت است . برنارد شاو

 

زيباترين خوي زن ، نجابت اوست . ارد بزرگ

 

در دنيا تنها دو چيز زيباست ، زن و گل . مالرب

 

انتقام شيرين است مخصوصا براي زنان . بايرون

 

تمدن چيست ؟ نتيجه نفوذ زنان پاکدامن است . امرسون

 

زن رسماً مربي مرد و مهّذب اخلاق اوست . آناتول فرانس

 

اگر زن نبود نوابغ جهان را چه کسي پرورش مي داد ؟ . ناپلئون

 

مردها را شجاعت به جلو مي‌راند و زنها را حسادت. برنارد شاو

 

نگهداري دم ماهي و دل زن از مشکلات است . آرتور شوپنهاور

 

به سراغ زنان مي روي ؟ تازيانه را فراموش مکن ! . فردريش نيچه

 

مردان آفريننده کارهاي مهمند و زنان به وجود آورنده مردان . رومن رولان

 

اگر از طبقه‌ بالا زن‌ بگيريد، به‌جاي‌ خويشاوند ارباب‌ خواهيد داشت‌. لئوپول

 

مردان قانون وضع مي کنند و زنان اخلاق به وجود مي آورند. کونته ورسيه

 

با زني ازدواج کنيد که اگر مرد مي بود بهترين دوست شما مي شد . بردون

 

خشم زن مانند الماس است مي درخشد اما نمي سوزاند . رابيندرانات تاگور

 

زن هميشه سن خود را از تاريخ ازدواج حساب مي کند ، نه تاريخ تولد . ارهارد

 

هرچه ايمان مرد به هوشش بيشتر شود زن بهتر ميتواند گولش بزند . لرد بايرن

 

زن تاج سر آفرينش است ، او شريک زندگي و يار ساعات درماندگي است. گوته

 

زنانيکه مي خواهند مرد باشند،زناني هستند که نمي دانند زن هستند .الکساندر دوما

براي تحمل شدائد زندگي بايد عاشق چيزي بود ، کاري ، زني ، آرماني و ...مارکوس آنا

 

زن کودکي است که با اندک تبسم خندان و با کمترين بي مهري گريان مي شود . هرود

 

منشأ هر کار بزرگي زن است ، زن کتابي است که جز به مهر و محبت خوانده نمي شود. لامارتين

 

چيزي که زن دارد و مرد را تسخير مي کند ، مهرباني اوست ، نه سيماي زيبايش . ويليام شکسپير

 

جنبش تساوي خواهي زنان موجب مي شود زن از زنانه ترين غرايز خود دور مي شود . فردريش نيچه

 

شيرين ترين سخنان در زندگي ، خوش آمد گويي بي غل و غش زن به شوهر خويش است . جورج ولز

 

زن زشت در دنيا وجود ندارد فقط برخي از زنان هستند كه نمي‌توانند خود را زيبا جلوه دهند. برنارد شاو

 

هر کجا مردي يافت شد که به مقامات عاليه رسيده يقيناً زني پاکدامن او را همراهي کرده است . شيلر

زن عاقل به تربيت همسرش همت مي گمارد, و مرد عاقل مي گذارد كه زنش اورا تربيت كند . مارك تواين

لینک به دیدگاه

می گویند

 

مرا آفریدند

 

از استخوان دنده چپ مردی

 

به نام آدم

 

حوایم نامیدند

 

یعنی زندگی

 

تا در کنار آدم

 

یعنی انسان

 

همراه و هم صدا

 

باشم

 

 

 

* می گویند

 

میوه سیب را من خوردم

 

شاید هم گندم را

 

و مرا به نزول انسان از بهشت

 

محکوم می نمایند بعد از خوردن گندم

 

و یا شاید سیب

 

چشمان شان باز گردید

 

مرا دیدند

 

مرا در برگ ها پیچیدند

 

مرا پیچیدند در برگ ها

 

تا شاید

 

راه نجاتی را از معصیتم

 

پیدا کنند

 

 

 

* نسل انسان زاده منست

 

من

 

حوا

 

فریب خوردۀ شیطان

 

و می گویند

 

که درد و زجر انسان هم

 

زاده منست

 

زاده حوا

 

که آنان را از عرش عالی به دهر خاکی فرو افکند

 

 

 

* شاید گناه من باشد

 

شاید هم از فرشته ای از نسل آتش

 

که صداقت و سادگی مرا

 

به بازی گرفت و فریبم داد

 

مثل همه که فریبم می دهند

 

اقرار می کنم

 

دلی پاک

 

معصومیتی از تبار فرشتگان

 

و باوری ساده تر و صاف تر از آب های شفاف جوشنده یک چشمه دارم

 

 

 

* با گذشت قرن ها

 

باز هم آمدم

 

ابراهیم زادۀ من بود

 

و اسماعیل پروردۀ من

 

گاهی در وجود زنی از تبار فرعونیان که موسی را در دامنش پرورید

 

گاهی مریم عمران، مادر بکر پیامبری که مسیح اش نامیدند

 

و گاه خدیجه، در رکاب مردی که محمد اش خواندند

 

 

 

* فاطمه من بودم

 

زلیخای عزیز مصر و دلباخته یوسف هم

 

من بودم

 

زن لوط و زن ابولهب و زن نوح

 

ملکه سبا

 

من بودم و

 

فاطمه زهرا هم من

 

 

 

* گاه بهشت را زیر پایم نهادند و

 

گاه ناقص العقل و نیمی از مرد خطابم نمودند

 

گاه سنگبارانم نمودند و

 

گاه به نامم سوگند یاد کرده و در کنار تندیس مقدسم

 

اشک ریختند

 

گاه زندانیم کردند و

 

گاه با آزادی حضورم جنگیدند و

 

گاه قربانی غرورم نمودند و

 

گاه بازیچه خواهشهایم کردند

 

 

 

* اما حقیقت بودنم را

 

و نقش عمیق کنده کاری شده هستی ام را

 

بر برگ برگ روزگار

 

هرگز

 

منکر نخواهند شد

 

 

 

* من

 

مادر نسل انسان ام

 

من

 

حوایم، زلیخایم، فاطمه ام، خدیجه ام

 

مریمم

 

من

 

درست همانند رنگین کمان

 

رنگ هایی دارم روشن و تیره

 

و حوا مثل توست ای آدم

 

اختلاطی از خوب و بد

 

و خلقتی از خلاقی که مرا

 

درست همزمان با تو آفرید

 

 

 

* پس بیاموز تا سجده کنی

 

درست همانطور که فرشتگان در بهشت

 

بر من سجده کردند

 

بیاموز

 

که من

 

نه از پهلوی چپ ات

 

بلکه

 

استوار، رسا و همطراز

 

با تو

 

زاده شدم

 

بیاموز که من

 

مادر این دهرم و تو

 

مثل دیگران

 

زاده من!

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...