baybak 4434 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۸۹ علي گرامي، متولد 1362 و رتبة 2 كنكور كارشناسي ارشد در رشته طراحي كاربردي است. به پارسه آمد و ما با او گفتوگو كرديم. او دقيقاً شبيه بچه مثبتهاي سريالهاي تلويزيوني است. همانهايي كه موهايشان را يكطرفه شانه ميكنند و عينك ميزنند. همانهايي كه تا ميبينيد بايد بزنيد روي پيشانيتان و بگوييد: واي! بچه موفق. همانهايي كه پدر و مادرهايتان هيچوقت نبايد آنها را ببينند!!! رتبه 2 كارشناسي ارشد بودن، سخت است؟ فكر نميكنم. نه چندان. پس چرا بقيه رتبة 2 نياوردن؟ از خودشان بپرسيد. چرا تو رتبه 2 آوردي؟ برنامهريزي خيلي اثر داشت. پارسه خيلي مؤثر بود. كنكورها باعث نظم ميشد. بدون برنامه نميشد. رتبة كارشناسيات چند بود؟ 34 منطقهاي، 93 كشوري. از كي امتحان فوق ليسانس برايت جدي شد؟ از همان اول ميخواستم تا دكترا بخوانم. الآن نميخواهي؟ الآن هم ميخواهم ادامه بدهم. از كي خواندن براي كنكور را شروع كردي؟ از كنكور دوم پارسال پارسه. تقريباً اوايل آبان. اولين كنكور را نيامدم. چرا؟ اول ميخواستم براي ادامه تحصيل بروم خارج از كشور. اما نشد و من مجبور شدم در ايران كنكور بدهم. نميخواستي رشتهات را عوض كني؟ نه، اصلاً. علاقه داشتم كه آمدم. از كي به مكانيك علاقمند شدي؟ از همان دوران دبيرستان. در درس فيزيك، به مكانيك علاقه داشتم. (روي كاغذ شكل تجزيه نيروها را ميكشم) به اينها علاقه داشتي؟ نه! واي... چرا؟ اينها كه همان مكانيك دبيرستان بود. فكر كردم المانگيري است، ترسيدم. يكي ديگر از دلايل علاقهام به فيزيك، اين بود كه پدر من مهندس مكانيك است. مادرت چي خوانده؟ چند تا بچه هستيد؟ مادرم ديپلم انساني دارد و سه تا بچه هستيم. من از همه بزرگترم. اينكه خيلي بد است. همه از خواهر و برادرهايت انتظار دارند رتبهشان تكرقمي شود. آره، انتظارها بالا رفته. چهطور شد كه مكانيك شد؟ مد شده بود كه ميگفتند مكانيك ملموس است و برق غيرملموس. البته بعد كه وارد دانشگاه شديم، تصورمان فرق كرد. ولي در هر رشتهاي كه وارد شويد، علاقه ايجاد ميشود. ولي براي خيليها، اينطور نميشود. شايد به دانشگاهت مربوط باشد. كجا كارشناسي خواندي؟ شريف. چرا دانشگاه شريف اينقدر مهم است؟ نميدانم. امكانات ويژه ندارد. دانشجوها خوب هستند و رقابت شديد. همه خودشان تلاش ميكنند. جوي كه هست دور و بر خارج رفتن و از دانشگاههاي خارجي پذيرش گرفتن است. راست است كه ميگويند دانشجوهاي شريف بيشتر افسردگي ميگيرند؟ فكر نكنم. اصلاً دانشگاه ما اينجوري نيست. بچهها از درس خواندن كيف ميكنند. همه حواسشان به المپيادهاست. معدلها هم بالاي 5/18. معدل دوره كارشناسيات چند بود؟ 16. يعني بچة تنبل دانشگاه بودي. متوسط اصلاً چرا امتحان كارشناسي ارشد دادي؟ چرا ميخواستي درس بخواني؟ براي كار و درآمد؟ اگر كار و درآمد بود كه به جاي اينكه وقتم را در كارشناسي ارشد تلف كنم، ميرفتم پول درميآوردم. پس چرا ادامه تحصيل دادي؟ نميدانم. جريان سريعي اتفاق افتاد. بعضيها ميخواهند كارشناسي ارشد و دكترا بخوانند و پذيرش دانشگاههاي خارجي را بگيرند. اما يك جورهايي ميشود كه آدم دلش نميآيد وقتي در يك دانشگاه خوب، مدرك كارشناسياش را گرفته، كارشناسي ارشد نخواند. در ضمن فكر نميكنم مدرك كارشناسي ارشد، تأثيري در درآمد داشته باشد. دقيقاً چه رشتهاي خواندهاي؟ مكانيك جامدات، طراحي كاربردي. چهكاره ميشويد؟ رشته مكانيك، رشتة وسيعي است. از تعميرات تا نگهداري يا حتي طراحي وسايل تازه. از لولهكشي آب تا طراحي قطعات ماشين. وقتي وارد اين رشته شدي، ميخواستي چه كاره شوي؟ هيچكدام. اما الآن به سيستم كنترلي فكر ميكنم. (تعجب ميكنم. اصلاً معني جملهاش را نميفهمم) كارش تعميرات و نگهداري قطعات است. رشته شما بين خانمها كم طرفدار است. درست گفتم؟ خانم خيلي كم هستند. شما فكر كنيد بين 46 نفري كه در المپياد حاضر بودند، حتي يك خانم هم نبود. يكي از بچهها كه اسمش هدا بود، حاضر بود. آن هم پسر بود. براي كارشناسي ارشد هم همين اتفاق افتاد؟ آنها معمولاً ادامه نميدهند. چطور با پارسه آشنا شدي؟ يكي از دوستهايم كه رتبه 11 (يا شايد هم 14) بود، پارسال ميآمد پارسه. گفت از پارسه راضي بودم. آنقدر دير اين حرف را زد كه شما يك آزمون را از دست داديد. نه! دوستم به موقع گفت، من هنوز تصميمم را نگرفته بودم. داشتم براي يك امتحان تخصصي درس ميخواندم و ميخواستم از ايران بروم ولي نتوانستم معافيت سربازيام را به موقع آماده كنم. حالا كه ديگر معاف ميشويد. نه! اين قانون را تازه برداشتهاند. فعلاً فقط رتبههاي اول تا سوم المپيادها، معاف ميشوند. روزي چند ساعت درس ميخواندي؟ ساعت مشخصي نداشت. از 3-2 ساعت تا 7 ساعت. درسها را مبحثبندي كرده بودم و ميدانستم كه اين مباحث بايد تا آخر هفته تمام شوند. با برنامة پارسه پيش ميرفتي؟ به جز دو تا آزمون آخر كه جامع بود، براي بقيه آزمونها با برنامهريزي خودم پيش رفتم. البته به جز ديناميك و معادلات كه اصلاً نخواندم. اصلاً نخواندي؟ وقت كم بود. پس چه كردي؟ پايهام در ديناميك قوي بود و در معادلات هم كم و بيش يك چيزهايي ميدانستم. تستها را چهطور ميزدي؟ سختها را بيخيال ميشدم. بعد هم من در تست زدن حرفهايگري دارم. رد گزينه انجام ميدهم. به بعضي سؤالها چشمي جواب ميدهم. خيلي از سؤالها را حل نميكنم. خيلي وقتگير است. رد گزينه ديگر چه شكلي است؟ حالت خاص براي خودم مثال ميزنم و در فرمول ميگذارم و معمولاً حل ميشود. تا حالا تست هوش دادي؟ در دوران مدرسه. 138 تا 140 بود. مثل اينشتين؟ اينشتين 140 بود. به تغيير رشته فكر نكردي؟ هيچ وقت نخواستي زير همه چيز بزني و زندگيات را عوض كني؟ مثلاً بروي فلسفه بخواني؟ تغيير فاز شديد دوست ندارم. از آن جور رشتهها بدم ميآيد. شبيه علافي است. اصلاً برايم قابل درك نيست كه در 4 سال فلسفه، بايد چه چيزهايي بخوانم. چه كتابهايي ميخواني؟ كتاب خارج از درس نميخوانم. موسيقي؟ بچگيهايم يك چيزهايي ميزدم. سينما؟ از فيلم ايراني خوشم نميآيد. سينما نميروم. پس چطور وقت ميگذراني؟ كوه ميروم. با بچهها ميروم كارتينگ. دقيقتر ميپرسم. وقتي از دانشگاه برميگردي و خستهاي چه كار ميكني؟ تلويزيون ميبينم. ميروم كوه، بيليارد يا گيمنت. (لحنش شيطنتآميز شده) اما گيمنت را ننويس. منبع : خبر نامه شریف 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده