رفتن به مطلب

مابقی استخوانی ما


spow

ارسال های توصیه شده

1 وودی‌آلن در همسران و شوهران چیزی به این مضمون می‌گوید که” یک سلول تخم برای میلیون‌ها اسپرم. پس تعجب ندارد که مردها هیچ‌وقت موقعیت را از دست نمی‌دهند و زن‌ها همیشه انتخاب می‌کنند.

2 حقیقتی ساده اما تکان‌دهنده زیست‌شناسی که مردها را سر و ته یک کرباس می‌سازد. میان همه اختلافات زیست‌شناسی دو جنس این‌ یکی از همه بحران‌زا تر است.جنگ‌های عظیم و رسوایی‌های خانمان‌برانداز در آستین داشته.

3 تنزل پیچیدگی‌های اخلاقی به حقایق زیست‌شناسی. خصوصن برای کسانی که ممکن است به چیزی بیش از بیگ‌بنگ اعتقاد داشته باشند، دردناک خواهد بود.

4 نوجوان که بودم جمله‌ای از کانزانتزاکیس نوشته‌ام روی جلد دفتری. هنوز دارمش. نمی‌دانم مال کازانتزاکیس است یا تحت تاثیر او. از زبان خداست. که به آدمیزاد می‌گوید: جهان را آفریدم اما نیمه‌تمام. تو ادامه‌اش را بساز، به آتش بدلش کن و به منش بازگردان.

5 آتش روح است. آتش جادو است. آتش هنر است. آتش خدا است. آتش هر چیزی است که در چهار میخ دانش ما نیست. از همان موقع برایم اسم رمز جهان‌ایست که مناسبات هورمون‌ها و فرمول‌ها درش جایی ندارد.

6 بعد که بزرگ‌تر شدم نه که اعتقادم از آتش رفته باشد. ولی فروتن‌تر شدم. قبلن وقتی می‌خواندمش که : “ای برادر تو همه اندیشه‌ای/ مابقی هم استخوان و ریشه‌ای “ فکر می‌کردم می‌گوید فقط اندیشه‌ای. بعدتر حواسم جمع مصرع دوم شد که از یک مابقی هم نام می‌برد. استخوان و ریشه‌ای هم در کار هست. همین ایام بود که دیدم با یک قرص کوچک سیتالوپرام چطور همه افسردگی‌هایی که فکر می‌کردم درد زیستن است ناپدید می‌شود. اول لجم می‌گرفت. احساس مسخره‌ای داشتم. این که چطور مقداری آنزیم لعنتی می‌تواند نگاهم را به دنیا تغیر بدهد. در جهان‌بینی من آدمیزاد همچین کسی نبود. اینقدر بدبخت و وابسته به استخوان و ریشه. ولی گویا که بود. گویا که همیشه بوده.

7 حالا که این دو دیدگاه که یک طرفش آتش و طرف دیگر غدد درون‌ریز ته نشین شده‌اند، می‌بینم هنوز امیدم به آن نقش جادویی هنر و آفرینش هست. با این حال در برابر امکانات بشر فروتن‌تر شده‌ام. می‌دانم خوب یا بد یک ماشین است. بگو یگانه ولی ماشین است. قوانین ترمودینامیک برش حاکم است. رو به زوال می‌رود. قوانین زیست‌شناسی برش حاکم است. اسیرتخته‌بند تن است. و به شکل متناقضی خودش قبول ندارد که اینهاست. قبول ندارد که تن دارد. قبول نمی‌کند که مثل هزارها ماشین دیگری که دیده در دنیا، از درخت و آمیب و پروانه بگیر تا تانک و موبایل، مقتضیاتی دارد این وضعیتش.

8 دوست دارد فراتر باشد از چیزی که هست. این اشتیاق البته ما را یونیک می‌کند در طبیعت. باید مراقب باشیم احمق‌مان نکند. حواسمان به بیچارگی‌های ناگزیرمان باشد.

9 خب حالا با نظریه وودی چه کنیم؟ قبول کنیم همین است که هست و دست ما از تغیرش کوتاه؟ بجنگیم مثل همه این سالها که جنگیدیم. برایش قانون بذاریم. فحش درست کنیم. آدم‌ها را به میخ بکشیم؟ ما به قدر اجداد غارنشین‌مان طبیعی نیستیم. شهرنشینی و نهاد خانواده قوانین خودش را آورده. با این حال ما ته وجودمان هنوز همان یک میلیون اسپرم سرگردان مانده‌ایم. چه کنیم؟

10 به کرباس فکر می‌کنم. همه‌مان کمابیش سر وته یک کرباسیم شاید. هموساپینس سر و ته یک کرباسند. شاید این فحش نباشد. حقیقت باشد.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...