Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ مي گويند "زئوس" و "پاراسيو" از معروفترين نقاشان يونان باستان بودند كه با يكديگر رقابت داشتند. روزي آنها در يك مسابقه نقاشي در حضور مردم شركت كردند تا بهترين نقاشي يوناني انتخاب شود. "زئوس" روي تابلوي خود يك خوشه انگور كشيد و در اين كار چنان مهارتي از خود نشان داد كه پرندگان به تصور آن كه خوشه انگور واقعي است، به سوي آن هجوم آوردند. "پاراسيو" نيز براي نشان دادن نقاشي اش از رقيب خود دعوت كرد تا پرده نقاشي را كنار بزند اما وقتي زئوس براي كنار زدن پرده نقاشي جلو رفت، متوجه شده كه پرده اي وجود ندارد بلكه "پاراسيو" خود پرده را نقاشي كرده است و در نتيجه همگان برتري پاراسيو ا به رسميت شناختند. اين داستان را بسياري از ما به عنوان اوج قدرت يك نقاش در خلق يك شاهكار هنري شنيده ايم اما آيا نقاشي يعني همين؟ آيا هنر نقاش اين است كه آنچنان ماهرانه طبيعت را تقليد كند كه حتي خود طبيعت را نيز به اشتباه بيندازد؟ در اين صورت چگونه مي توان به نگاره هاي ديوارهاي غارها و يا آثار هنرمندان مدرن، نقاشي گفت؟ اساتيد و هنرمندان نقاشي برخلاف نظر افرادي كه نقاشي را فتوكپي طبيعت مي دانند، معتقدند كه نقاشي هنري است كه در پيوند با انديشه، جهان بيني و شرايط حاكم بر جامعه شكل مي گيرد و معنا و مفهوم پيدا مي كند و نهايتاً در غالب تصوير بيان مي گردد. البته براساس اين تعريف نمي توان تفاوت نقاشي را با هنرهاي تجسمي ديگر مانند گرافيك يا طراحي مشخص نموده و اين به دليل آن است كه امروزه مرز بين بسياري از هنرها شكسته شده است و نمي توان با خط كش لغات حيطه يك هنر را تعيين كرد. عبدالمجيد حسيني راد استاد نقاشي دانشگاه تهران در همين زمينه مي گويد: "نقاشي در تعريف كلاسيك آن، مجموعه اي از تصاوير است كه با استفاده از عناصر و كيفيات بصري مثل خط ، شكل، رنگ، بافت و ريتم بر روي يك سطح تركيب مي شوند. البته امروزه بسياري از نقاشي ها در اين تعريف نمي گنجند چون براي مثال روي سطح اجرا نمي شوند و به عبارت ديگر دوبعدي نيست." وي همچنين در مورد تفاوت نقاشي با گرافيك و طراحي مي گويد: "هدف گرافيك رساندن يك پيام خاص تجاري، فرهنگي، سياسي و ... است. پيامي كه از قبل، روشن بوده و توسط سفارش دهنده به گرافيست داده شده است و او در ارتباط با همان پيام، شكلي را طراحي كرده و اجرا مي كند اما هنر نقاشي مخاطب مشخص و هدف از پيش تعيين شده اي ندارد. همچنين به اعتقاد تعداد قابل توجهي از طراحان و نقاشان، تفاوت نقاشي با طراحي در آن است كه در طراحي از خط و در نقاشي از رنگ استفاده مي شود. هر چند كه امروزه مرز بين اين دو هنر بسيار مخدوش شده است." "دانشگاه جاي آموختن رشته هاي علمي است. رشته هايي كه اسم و رسم و نان و آب دارند. اگر هم به نقاشي علاقه داري، مي تواني در آموزشگاههاي آزاد هنري آن را ياد بگيري. يعني در يك رشته خوب دانشگاهي تحصيل كني و در كنارش ساعات استراحت يا تفريحت را به نقاشي بپردازي!" عده اي از شما با اين ديدگاه آشنا هستيد چرا كه هنوز بسياري از والدين نقاشي را نه يك رشته دانشگاهي بلكه يك سرگرمي يا تفنن مي دانند. و عده اي نيز كه تا حدودي به اهميت نقاشي پي برده اند معتقدند كه هنر نقاشي نيازي به تحصيلات آكادميك ندارد چرا كه هيچ نقاش بزرگي با دانشگاه رفتن، نقاش نشده است. در واقع اين عده فراموش كرده اند كه هيچ دانشگاهي نيز دعوي نقاش كردن يك دانشجو را ندارد بلكه به گفته استاد و نقاش معاصر "آيدين آغداشلو"، دانشگاه مركز شكل دهي فرهنگي و جاي جستجو، پرسش، تحقيق و دريافت است و حتي اگر دانشگاه ايده آل ترين شرايط را نيز داشته باشد باز هم تضميني نيست كه "هنرمند" از آن بيرون بيايد. بلكه در صورت مهيا بودن تمامي امكانات و شرايط مي توان توقع داشت كه آدمهايي جستجوگر، با شعور و آشنا به جريان هاي جهان معاصر از چنين مراكزي فارغ التحصيل بشوند افرادي كه اگر هنرمندان خلاق و صاحب سبكي هم نباشند، حداقل بتوانند نحوه نگاه كردن به هنر را بياموزند و حامل بار امانت بشوند. مهدي حسيني استاد دانشگاه هنر نيز در معرفي اين رشته و نقش آن در پرورش هنرمند مي گويد: "رشته نقاشي، فضايي را ايجاد مي كند كه هر دانشجوي خلاق متناسب با توان، سليقه، دانش و ذهنيت خويش، دنياي خاص آفرينندگي خود را در آن مي يابد. و در نتيجه مي تواند آثاري را خلق كند كه باعث تحول خود و در مرحله بعد جامعه اش گردد. به عبارت ديگر دانشجوي رشته نقاشي در طي تحصيل در دانشگاه مي آموزد كه ببيند، تحليل كند، دانش خود را وسعت ببخشد و آنچه را كه ياد گرفته است در سطوح مختلف اشاعه بدهد. به همين دليل اگر فردي قريحه و ذوق نقاشي نداشته باشد، با ورود به رشته نقاشي فقط يكسري اطلاعات به دست مي آورد و بازدهي نخواهد داشت. همچنين بايد گفت كه حتي اگر همه دانشجويان اين رشته ذوق و قريحه داشته باشند، باز تمام انها نقاش نمي شوند. بلكه اگر از 50 نفر دانشجوي رشته نقاشي 5 نفر نقاش بيرون بيايد ما خوشوقت هستيم و در كارمان موفق بوده ايم. البته مابقي فارغ التحصيلان اين رشته نيز مورد نياز هستند چون آنها بيننده موفق و حرفه اي هنرهاي تجسمي، معلم حرفه اي نقاشي در آموزش و پرورش، محقق هنرهاي تجسمي و يا منتقد هنري خواهند شد." استاد حسيني راد نيز در معرفي اين رشته مي گويد: "رشته نقاشي به آموزش سبك هاي برجسته نقاشي معاصر ايران و جهان مي پردازد و در كنار آن دانشجويان دروسي مثل طراحي، اطلاعات و مباني هنرهاي تجسمي، تاريخ هنر و تاريخ عمومي نقاشي را مي گذرانند." وي همچنين در مورد نقش دانشگاهها در مقايسه با كلاسهاي آزاد آموزش نقاشي مي گويد: "مراكز بسياري براي آموزش هنر نقاشي به علاقه مندان اين رشته وجود دارد. اما بدون شك معتبرترين سيستم علمي، ادبي و هنري آموزش نقاشي در دانشگاهها و مراكز آموزش عالي يافت مي شود. جايي كه شناخت هنرجوي نقاشي را بالا برده، نگاهش را تصحيح كرده و بستر همواري براي پيشرفت او ايجاد مي كند." استاد حسيني نيز معتقد است كه در دانشگاهها و مراكز آموزش عالي مجموعه اي از اساتيد جمع شده اند كه اغلب آنها سابقه اي طولاني در تدريس نقاشي دارند و خود نيز نقاش هستند و در نتيجه يك جوان با هر سليقه و زمينه اجتماعي وقتي وارد دانشگاه مي شود، در صورت تلاش و پشتكار لازم مي تواند دانش لازم را فراگرفته و پس از فارغ التحصيلي راه خود را در جامعه پيدا كند. 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده