spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ قصه های مجید یادته ! مجید میخواست یه انشای متفاوت بنویسه رفت کلی از مرده شور سر کوچشون نوشت . اما قصه مرده شور مورد نظر ما فرق داره . اولا که داستان واقعیه . دوما که این داستان رو میتونی تو صفحه 138 کتاب شبکه های کامپیوتری اندرسون تنن بام ترجمه دکتر پدرام بخونی .(البته اصل داستان رو) . و اما یکی بود یکی نبود . تو قرن نونزدهم یه جایی اونور دنیا تو بلاد آمریکا تو قریه میسوری یه مرده شوری بود به نام آلمون ب استراوگر که هر روز صبح خروس خون شال کمرشو میبست و از خونشون میزد بیرون به سمت بهشت زهرای میسوری تا ببینه عزرائیل اون روز چند تا دشت بهش میده و خلاصه با غسل و کفن میت ها یه لقمه نون حلال در بیاره . مرده شور قصه ما از دار دنیا یه گلبانوی بلوند داشت که خیلی هم دوسش داشت . اما بشنوید از آدم بده قصه ما .اونور قریه میسوری که به تازگی یه قبرستون خصوصی باز شده بود و آدم بده قصه ما اموات مردم رو به نرخ نون روز کفن و دفن میکرد . همه چیز به خوب و خوشی پیش میرفت تا گلبانوی آدم بده قصه ما میره تو شرکت تلفن استخدام میشه . اما بشنوید از مخابرات که در اون زمان ها برای برقراری ارتباط چه زحمتهایی که نمیکشیده . اگر حسن کچل مریض میشد ننه حسن یه زنگ میزد به 118 و میگفت که وصل کنه به طبیب . اگر ننه حسن میخواست زنگ بزنه 125 اول باید زنگ میزد 118 به اپراتور بگه تا اون براش وصل کنه .تو اون زمان به این کار میگفتم سوئیچینگ دستی . خلاصه هر تماسی با هر جا فقط از کانال 118 میگذشت . عکس مربوط به اولین کامپیوتر ENIAC و هیچ ربطی به سوئیچینگ دستی نداره فقط یک کم شبیه اما بشنوید از گلبانوی آدم بده قصه ما که شده بود اپراتور مخابرات و هر کسی که عزرائیل جون عزیزشو میگرفت و به گلبانوی آدم بده زنگ میزد که اون رو به یک موسسه کفن و دفن وصل کنه ، گلبانوی آدم بده قصه ما نه میذاشت نه بر میداشت نه میفهمید وجدان کاری چیه نه اجتماع چیه که عدالتش چی باشه زرتی وصل میکرد به آدم بده قصه ما . اینجوری میشه که بعد یه مدت کار و کاسبی آلمون خراب میشه . نذر ، نیاز ، سفره ، بی بی سه شنبه ! نخیر افاقه نمیکنه تا یه روز که آلمون داشته از سر کار برمیگشته و خانم مجلسی ها هم داشتن از خونشون میرفتن بیرون یهو دم در از ننه حسن میشنوه که بله گلبانوی آدم بده قصه ما تو مخابراته و الان پا به ماهه و فردا میخواد مرخصی بگیره . ای دل غافل . آلمون دو دستی میزنه تو سرش و اول میره یه گوسفند سر میبره و بعد میره میدون انقلاب میسوری و کتاب تحلیل مدار هیت ترجمه محمود دیانی و مدار الکتریکی دکتر جبه دار و قورباغه رو نمیدونم چی کار کن و از اینا میگیره و میاد میشینه کنج خونه شروع میکنه به خوندن . ماه ها میگذره .نتایج کنکور میاد . ولی آلمون که شرکت نکرده بوده . آلمون قصه ما داشته تحقیقات کاربردی میکرده . خلاصه بعد از شش هفت ماه یه روز لخت از حموم عمومی محلشون میپره بیرون و داد میزنه یافتم یافتم . بعد ها تو کتابای تاریخ مینویسن که هفته پیش حلقه عروسیش رو تو همون حموم گم میکنه و گلبانو مجبورش میکنه تا پیداش نکرده نیاد خونه . خلاصه بنده خدا یه هفته لخت و پتی تو حموم محلشون دنبال حلقه میگشته و این هیچ ربطی به اختراعش نداره . فردای همون روز آلمون ب استراوگر پرده از بزرگترین اختراعش که " ماشین استراوگر" بوده برمیداره . اما ماشین استراوگر چی بوده ؟ ماشین آلمون در واقع پدر پدر بزرگ همین " سوئیچینگ های خودکار " امروزی بوده .یعنی دیگه ننه حسن مجبور بود کلی شماره تلفن رو حفظ کنه .فردای اون اختراع گلبانوی آدم بده قصه ما خودشو باز خرید میکنه و پولش یه رویز رویز آپشن دار میخره میندازه زیر پای آدم بده قصه ما . خودشم میره اداره پست روز مزد کار میکنه .اما بشنوید از آلمون . آلمون بعد اون اختراع کارش میگیره و تازه یک ماه بعدش یه زلزله میزنه تو میسوری سفلی و کلی نو نوار میشه . و همه به خوبی و خوشی تا ابد که نه ، تا سالها زندگی میکنن . بالا رفتیم ماست بود قصه ما (بعضی جاهاش) راست بود . نتیجه اخلاقی : آدم باید وجدان کار داشته باشد وگرنه بازخرید میشود . نتیجه علمی : آلمون ب استراوگر دانشمند ترین مرده شور تاریخ بوده . نتیجه جدی : تا کسی در مورد چیزی احساس نیاز نکنه اقدام به انجامش نمیکنه . حتی اگر گلبانوی آدم بده قصه ما کار و بار آلمون رو خراب نمیکرد باز هم آلمون میتوانست آن کار را انجام دهد ولی هرگز تا وقتی که احساس نیاز نکرد حتی فکرش هم به اون نمیرسید (اگر فکرش هم میرسید چون احساس نیاز نمیکرد ...) نتیجه های دیگر : به عهده شما 5 لینک به دیدگاه
asal sadra 3752 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ ایول سجاااااااد ....(چه متنی باحالی بود..) 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده