spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۸۹ برمک، پسر مهري خانوم، همسايه روبهرويي، پسر خوشتيپ و خوشمشربي بود که اتفاقا بيشتر از نصف موهاش سفيد شده بود و دورنماش خيلي مسنتر از چيزي بود که بود. وقتي دوستهاي برمک ميومدن دم در خونهشون من ميپريدم بالاي کابينت زير پنجره و به پايين خيره ميشدم. دوستهاش يه سري دختر و پسر خوش تيپ و قهقههبزن عين خودش بودن... برمک دم در باهاشون خوش و بش ميکرد و بعضي وقتها هم مينشستن تو ماشين موزيکي چيزي گوش ميدادن... از اونجايي که خونه ما طبقه پنجم بود و خونه برمک اينا طبقه اول ساختمون روبهرويي، کاملا به خونشون مشرف بودم و ميتونستم توي خونشون رو ببينم. البته فقط بخشي از آشپزخونه و يکي از اتاقهاي برمکاينا رو ديد ميزدم... يه وقتهايي که مشخص بود مهري خانوم مسافرتي، جاييه و نيست خونه، برمک مهموني ميگرفت و دوستهاي ترگل ورگل برمک با دختر پسرهاي همراهشون ميومدن اونجا جمع ميشدن... مي رفتن يکي يکي توي اون اتاق لباسهاشون رو عوض ميکردن و برميگشتن توي پذيرايي... از پشت ديواره اپن آشپزخونه برمک اينا مشخص بودن که توي پذيرايي روي مبلها ولو شدن... برمک زندگي ايدهآلي داشت براي اون زمان من. مهمترين بخش ايدهآلش اين بود که زن نداشت. با اينکه چهل و يکي دو سالش بود زن نداشت. اما دوستدختري داشت که گاهي ميومد و ميرفت. فهميده بودم دوستدخترش مهماندار هواپيماست. گاهي با لباس فرم ميومد دم در. گاهي چمدون همراهش بود. گاهي همون دم در کيسه و کادو و سوغاتي ميداد به برمک... گاهي هم برمک اونو ميبرد تو... مهري خانوم زن پير و تپل و تر و تميز و هميشه آرايشکردهاي بود که با همه خوشرو بود. قربون صدقه آدم ميرفت. همين يه پسر براش مونده بود. بقيهشون ايران نبودن. هر وقت توپ ميفتاد توي حياطشون زنگ مهري خانوم رو ميزديم و با خيال راحت برش ميداشتيم... خلاصه که مهري خانوم هم زن ايدهآلي بود براي اون زمان ما... خونه مهري خانوم هم هميشه تر و تميز بود. مبلهاي تميز، فرشهاي لاکي تميز، کابينتهاي تميز، مهمتر از همه اينکه بعدازظهرها به جاي روشن کردن لوستر، آباژور روشن ميکردن... من صبحها ساعت هفت از در ميرفتم بيرون تا يه ربع به هشت مدرسه باشم. مثل هميشه اومدم بيرون و همين که درو بستم متوجه صداي بسته شدن در حياط برمکاينا شدم. برگشتم سلام کنم که متوجه موهاي بهم ريخته برمک شدم... لباس چروک و يقه بازش... با جواب خشک برمک راهي مدرسه شدم... بعد از اون روز مهري خانوم براي هميشه ناپديد شد... اول فکر کردم مهري خانوم رفته مسافرت... خارج از کشور... ولي بعد فهميدم مهري خانوم جايي نرفته بود... من آخرين نفري بودم که مهري خانوم رو ديده بود... مهري خانوم... البته بخشي از مهري خانوم... توي اون کيسه پلاستيکي مشکي که همون روز برمک سعي ميکرد توي صندوق عقب گلف فانکشن نقرهاي قديميش جا بده... برمک اول به جرم قتل و قطعهقطعه کردن مادرش دستگير شد... اما بعد فهميدم برمک به جرم قتل و قطعهقطعه کردن همسرش دستگير شده... مهري خانوم، همسر برمک بود... برمک کثافت خائن... زن داشت... 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ عجب کثافتی بوووووووووووووود اه.........:w00: حالا واقعا فقط زن داشتنش مهم بود؟!!!!!!!:jawdrop: لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ خب قضاوت ازروی ظاهرادما نتیجه مطمئنی به دنبال نداره! 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ قاطی داشته ؟ کشت ؟ تموم ؟ کشت! خود خود نامردش کشته بود لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ چه خبره سجاد چقدر تاپیک میزنی......................... :w00: لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۸۹ چه خبره سجاد چقدر تاپیک میزنی......................... :w00: لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده