*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۱ می دونی چیه رفیق!؟ حکایت زندگی ما شده مث "دکمۀ پیرَن" اولی رو که اشتباه بستی تا آخرش اشتباه می ری بدبختی اینه که زمانی به اشتباهت پی می بری که رسیدی به آخرش... 9 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۱ در پس هر ثروتی "جنایتی"است "بالزاک" 7 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۱ مردم برای اینکه خود محاکمه نشوند در محاکمه کردن شتاب می کنند . . . آلبر کامو 6 لینک به دیدگاه
gomshodeh 236 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 بهمن، ۱۳۹۱ آنان که قدرت را با پول می خرند ، عدالت را هم با پول می فروشند . . . 2 لینک به دیدگاه
gomshodeh 236 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 بهمن، ۱۳۹۱ نه هر چشم بسته ای ، خواب است ؛ و نه هر چشم بازی ، بینا . . . 2 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 بهمن، ۱۳۹۱ خداوندا آنکه را عقل دادی چه ندادی ؟........................و...................... آنکه را عقل ندادی چه دادی ؟ 4 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۱ اینجا همیشه تاوان شیر بودن قفس است ..! اما یادمان باشد که شغالها ازادانه در شهر میگردند! 3 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۱ کاغذ سفيد را هر چه قدر هم که تميز و زيبا باشد کسي قاب نمي گيرد ، براي ماندگاري در ذهن ها بايد حرفي براي گفتن داشت. 3 لینک به دیدگاه
gomshodeh 236 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۱ بشر حق انتخاب ندارد، چون محكوم و مجبور به سرنوشت است. "نیچه" لینک به دیدگاه
gomshodeh 236 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۱ ديپلماسي يعني اينكه در را ببندند و از پنجره رفت و آمد كنند. "؟" لینک به دیدگاه
gomshodeh 236 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۱ سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن؛ يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است. "نیچه" 6 لینک به دیدگاه
Z@laL 6664 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۱ بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند 8 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۱ چقدر تلاش کردم مردم بفهمند ولی آنها فقط خندیدند........................چارلی چاپلین 9 لینک به دیدگاه
gomshodeh 236 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۱ وقتی بمیرم به بهشت می روم چون این دنیا در جهنم زندگی کرده ام «اوریانا فالاچی» 7 لینک به دیدگاه
gomshodeh 236 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۱ تو زندگی حقایقی هست که میشه فهمید ولی نمیشه فهموند صورت زخمی- برایان دی پالما 9 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۹۱ این خارجی ها با ابداع کلمه lol به جای loud out laugh مثلا خواستن بگن ما خیلی مبتکریم اما قهرمانان ایران زمین با ابداع خخخخخخ به جای ( خیلی خوبه خدایی خیلی خندیدیم خیر ببینی!! ) نقشه دشمنان رو نقش بر آب کردند :)) 9 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۹۱ طغیان بنیادی است مشترک که هر انسانی نخستین ارزشهای خود را بر آن بنا میکند. البر کامو 8 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۱ موفقیت ناشی از تصمیم صحیح است ، تصمیم صحیح ناشی از تجربه است ، و تجربه اغلب ناشی از یک تصمیم نادرست است. 12 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 بهمن، ۱۳۹۱ با دین یا بدون آن ، انسانهای خوب کارهای خوب می کنند و انسانهای شرور، کارهای شرارت بار . اما برای اینکه انسانهای خوب کارهای شرورانه بکنند، به دین نیاز است. استیون واینبرگ 6 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۹۱ در ستايش دستها اين نخستين نماز آفرينش نيست، آرامشی را در انديشهام که از راستی و روشنايی روايت کند. و اين که ای ارديبهشت سرود ساز! خشنودی خِرَد را بر اين برهنگان تشنه بباران، که يکسره چَشمْپایِ روزان و رَوَندگانند، اينان خداوندگارانند. ۲ شما را در ستايشم ای مردمان! همه روی را و آبروی را! اکنون به نيکی برآوريد، که گشايش هر شعری از حضور اين مَنِشهای ملالاِشکَن است. و ارديبهشت که ببارد به جان شماست که دو دنيا را به اشارهای میتوان سرود. و بیشک آن اشارهی انسان بر علاقهی عشق است. ۳ هم، همه را در سرود و ستايشم، نه همهمه را. به روشنترين سخن، که تا بهاران مانا را بر شمايان بِبالانَم. و ديگر هيچ هنگام نخواهم مُرد، و هر هنگام هم که ببارمم اندکترين آواز جانم را از دهان نوازندگان بشنويد. ۴ ترا میسِپُرم که ياورِ پريشانان اين جهان باشی مبادا که چراغی را پيش از دميدنِ راستی بيالايند. چه ای بسا که بر پريشانی اين جهان جوَنده بسيار گذشتهام، و ديگرم هيچ رازی را سربسته نخواهد سرود، گو تا توشهام را بياورند من ايمان به انتشار تو يافتهام ای عزيزهی آزاد، انسان، ای ستارهی سوسو سَر. ۵ بازَت نداشتهاند از قولی که اين غزل را سرودهام ترا به تماشای دانش و انسان فرا خواندهاند تا در گروگانِ راستی درآيی و دريا شوی. باری برآ و دری را درآ ... که دست و دلت را بیبهانه ببُرانند، يعنی که اينچنين است بهای بيداری. ۶ بر بَد کُنِش ستيزی نمیرود مگر که تو خويشتنت را به ستايش و راستی برآوری. و بگذر از آنانی که به سنگسارت هزار دستِ فرازنده میلرزانند. اما ای آنی که به دانش از سر ستيزه میآيی! مردمانِ مرا به هيچ پچپچهای پريشان نخواهی ديد. ۷ آه ... ای ادريبهشت عريان! رواترين شادمانی را بر آنان و رنجها را بگذار تا من از راز روايتشان ترانه برگيرم و بميرم. دردا! اينجا بر بهشتِ دستها و کتابها مردوديان به اُردو نشستهاند، پس ای ارديبهشتِ برهنه رواترين شادمانی را بر عاشقان افسرده بباران. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده