رفتن به مطلب

حرف هایی از اینجا و از آنجا !!


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 1.5k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

یادی از مرحوم حسین پناهی...

 

 

ازآجیل سفره عید

 

 

 

چند پسته لال مانده است

آنها که لب گشودند؛خورده شدند

آنها که لال مانده اند ؛می شکنند

دندانساز راست می گفت:

پسته لال ؛سکوت دندان شکن است !

 

devider2.gif

من تعجب می کنم

چطور روز روشن

دو ئیدروژن

با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند

وآب ازآب تکان نمی خورد!

 

devider2.gif

 

بهزیستی نوشته بود:

شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد

شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد

پدر یک گاو خرید

و من بزرگ شدم

اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت

جز معلم عزیز ریاضی ام

که همیشه میگفت:

گوساله ، بتمرگ!

 

devider2.gif

 

با اجازه محیط زیست دریا، دریا دکل می‌کاریم ماهی‌ها به جهنم! کندوها پر از قیر شده‌اند زنبورهای کارگر به عسلویه رفته‌اند تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند چه سعادتی! داریوش به پارس می‌نازید ما به پارس جنوبی!

 

devider2.gif

 

رخش،گاری کشی می کند

رستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشد

سهراب ،ته جوب به خود پیچید

گردآفرید،از خانه زده بیرون

مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند

ابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازد

وای...

موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!!

 

devider2.gif

 

صفر را بستند

 

تا ما به بیرون زنگ نزنیم

از شما چه پنهان

ما از درون زنگ زدیم!

 

  • Like 8
لینک به دیدگاه

دقت کردی از بیرون اومدی سردته میچسبی به بخاری یا رادیاتور ؛

یکم گرمت می کنه بعد می سوزونتت ...

آدما هم همینطورند زیادی بهشون نزدیک شی میسوزوننت ...

 

  • Like 6
لینک به دیدگاه

یک سخن نغز هست به این مضمون که: در یک معامله اگر پولی پرداخت نمی‌کنید یا فروشنده هستید یا خود کالا.

نمی‌دونم روزهای اول فیس‌بوک یادتون هست یا احیانن باز هم همگی دچار فراموشی تاریخی شده‌یم. اول‌های کار یکی از بزرگ‌ترین جذابیت‌های فیس‌بوک دینامیک بودن طراحی صفحه بود. قسمت‌های مختلف رو می‌شد جابجا کرد. و همین‌طور تصمیم گرفت که چه چیزی تو صفحه باشه یا نباشه. همین‌جور شل‌کن سفت‌کن کردند تا رسید به این‌ جا. شد آن‌چه نباید می‌شد.شاید اگر همون موقع که فیس‌بوک خط‌و‌نشون کشید که یا لال بشید یا برید بیرون کمی به رگ غیرت‌مون برمی‌خورد الان این بلا سر گوگل‌ریدر نمی‌اومد. این که چه ربطی داره رو دقیق نمی‌فهمم ولی دارم مشاهده می‌کنم که ظاهرن دیکتاتورها هم از هم یاد می‌گیرن.گودر خوب بود. حتی با متلک‌هایی که بارش می‌کردم و می‌کردیم. اما در نهایت اگه کمی فکر کنیم می‌بینیم که این اعضای گودر بودند که بهش معنی می‌بخشیدند. شاید دوباره یه جای دیگه باز هم شد. حکومت‌ها فانتوم هستند. مردم واقعی‌ترند.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

انسانها تنهائيت را پر نميکنند ...

 

فقط خلوتت را ميشکنند

 

هر چه انسانهای اطرافت بيشتر باشند ،

 

خلوتت آشفته تر

 

و

 

تنهائيت تنهاتر ميشود ...

  • Like 8
لینک به دیدگاه

هرگز اين چهار چيز را در زندگيت نشکن:

 

اعتماد ، قول ، رابطه و قلب

 

زيرا وقتی اين ها می شکنند صدا ندارند !

 

ولي درد بسياری دارند

 

چارلز ديکنز

  • Like 7
لینک به دیدگاه

زندگي همهمه مبهمی از رد شدن خاطره هاست،هر کجا خنديديم زندگانی آنجاست

 

آنکس که از اول می داند کجا می رود

 

خيلی دور نخواهد رفت!

 

...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

حضرت " آقا " غلط فرموده اند !!

نقل است در محفلی علمی در محضر یکی از علمای نجف فرعی فقهی مطرح می شود، طلاب و روحانیون بحث می کنند، در این میان روحانی جوانی از مریدان یکی از مراجع عالیقدر شیعه که با احترام تمام مراد خود را " حضرت آقا " خطاب می کرد،ورود به بحث کرده و می گوید : " حضرت آقا چنین می فرمایند ! " و عالم حاضر در مجلس بلا درنگ می گوید :" حضرت آقا غلط می فرماید ! " مرید- که " حضرت آقا " را می پرستید - بی هوش می شود! آب بر رویش می زنند و شانه هایش را می مالند تا به حال می آید، عالم از او می پرسد : نظر شما چه بود؟ مرید "حضرت آقا" می گوید: " نظر حضرت آقا چنین است" و عالم باز می گوید : " حضرت آقا غلط فرموده اند! " و مرید باز از حال می رود اما نه به آن شدت! او را به حال می آورند و برای بار سوم عالم می پرسد: چه فرمودید؟ و مرید آقا می گوید: " حضرت آقا چنین فرمودند!" و عالم ربانی برای بار سوم می گوید: " حضرت آقا غلط فرمودند ! " این بار روحانی جوان و مرید حضرت آقا از حال نمی رود و سرش را پایین می اندازد.

عالم ربانی می فرماید : حال می توان به بحث و استدلال علمی پرداخت، آنگونه که شما " حضرت آقا " می گفتید، نه خود فکر می کردید و نه اجازه فکر به دیگران می دادید ، با یک جمله (" حضرت آقا " چنین فرمودند!) دهان همه را می بستید و مانع جریان و سریان فکر و اندیشه بودید، حال می توانید بدون تعصب، نظر خود و مراد خود را بیان کنید و نقد مخالف را بشنوید

  • Like 6
لینک به دیدگاه

حکایت کنند، عبید را به زندان افکندند، هم ولایتی او پرسید: "فلان بچه مردم گذارده ای که به زندان افتاده ای؟" گفت: "نه" پرسید: "پس فلان بزرگسال گذاشته ای؟" پاسخ داد: "نه جان من، جرم من سیاسی است!"

هم بند او گفت: "خوب از اول می گفتی که فلان مسئولین گذاشته ای!"

  • Like 10
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...