رفتن به مطلب

شما یادتون نمیاد!!!!


ارسال های توصیه شده

 

شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.

شما یادتون نمیاد، آخر همه فیلم ویدئو*ها شو ضبط میکردن.

شما یادتون نمی یاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید ۱ ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم.

 

1.jpg

 

شما یادتون نمیاد، کیک می خریدیم پونزه زار. کاغذ زیرش رو هم می جویدم!

شما یادتون نمیاد آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!

شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.

 

2.jpg

 

 

شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.

شما یادتون نمیاد ، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !

 

3.jpg

 

 

شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!!

شما یادتون نمیاد اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا؟

 

4.jpg

 

 

شما یادتون نمیاد، این چیه این چی چیه؟ کفش نهرین بچه ها, شما هم میخواین؟ بـــــله..

شما یادتون نمیاد سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شک…ر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه.

 

5.jpg

 

 

شما یادتون نمیاد: ستاره آی ستاره پولک ابر پاره، به من بگو وقتی که خواب نبودی بابامو تو ندیدی؟

دیدمش از اونجا رفت اون بالا بالاها رفت بالا پیش خدا رفت

خدا که مهربونه پیش بابام میمونه

گریه نمیکنم من که شاد نباشه دشمن

شما یادتون نمیاد چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش

 

6.jpg

 

 

شما یادتون نمیاد، همیشه کفش پاشنه بلندای مامانمونو می پوشیدیم و احساس بزرگی بهمون دست میداد.

شما یادتون نمیاد چکمه پلاستیکی که مامانا از کفش ملی میخریدند پامون میکردند.

 

7.jpg

 

 

شما یادتون نمیاد… فیلم ویدئو که یواشکی زیرپیرهنمون قایم می کردیم؛بعدم می گفتیم کیفیتش آینه س!

شما یادتون نمیاد اون سریالی که مرد دوچرخه سوار میگفت دریا موجه کاکا دریا موجه (دریا با کسره د )

 

8.jpg

 

 

شما یادتون نمیاد…جنازه از ویدئو راحت تر جا به جا می شد!

شما یادتون نمیاد شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت.

شما یادتون نمیاد…تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم!

 

9.jpg

 

شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ

شما یادتون نمیاد، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمی*زد.

 

20.jpg

شما یادتون نمیاد ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.

پدر داشت روزنامه می خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پیش پدرش رفت و گفت : پدر بیا بازی کنیم پدر که بی حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه دنیا بود تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت برو درستش کن . پسر هم رفت و بعد از مدتی عکس را به پدرش داد. پدر دید پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست جمع کرده از او پرسید که نقشه جهان رو …از کجا یاد گرفتی؟ پسر گفت : من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم . وقتی آدمها درست بشن دنیا هم درست میشه !

  • Like 15
لینک به دیدگاه
تکراری نبود :ws3:

عنوانشو ویرایش کن بنویس جدید....ملت ببینند شما یادتون نمیاد فکر میکنند تکراریه نمیان بخونن

اگه تکراری باشه نباشه دیگه زدمش حالا هرکی دلش خواست بیاد بخونه

  • Like 1
لینک به دیدگاه
اگه تکراری باشه نباشه دیگه زدمش حالا هرکی دلش خواست بیاد بخونه

بابا میگم این تکراری نبود جدی :banel_smiley_4:

چند تا تاپیک دیگه بود عنوانش این بود ول یمطالبش فرق داشت

این جدیده

  • Like 1
لینک به دیدگاه

خیلی خوشم اومد،

کلی خاطره واسم زنده کردی، از فیلمها، از بازی ها ، بخصوص از اون برگ کتاب درسی

فیلم اوشین-سمندون-اون لیوانا که با خودمون مدرسه میبردیم

یادش بخیر چه دورانی داشتیم ، کوچیک که بودیم همه بچه های محل صبح زود از خونه میزدیم بیرون عکس بازی میکردیم، فوتبال بازی میکردم،رابت،گلابی، بالا بلندی، زوزو، فیتال و کلی بازی دیگه، شب هم به زور پدر و مادرمون میرفتیم خونه

یادش بخیر همیشه به شوق بازی با بچه ها مدرسه میرفتیم

 

شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!!

یه خاطره خوب از این قایقه دارم حیفم اومد نگم

تازه این قایقها اومده بودن خوانوادم واسه منم یکی گرفتن ، از بچه ها شنیده بودم که رفتن تو حموم جلوی آبراه حموم رو گرفتن و شیرهای آب رو باز کردن و آب بالا اومده و قایقشون رو اونجا به حرکت دادن،

منم اینو که شنیدم ظهرش که همه خواب بودن رفتم حموم جلو آب راه رو گرفتم ، هرچی لوله هم تو حموم داشتیم باز کردم، آب اومد بالا ، کبریت زدم به فتیله قایق، قایق شروع به حرکت ، خیلی باحال بود مثل این بود که کل دنیارو بهم دادن،

تازه این یه طرف قضیه بود ،تو نگو از اون طرف آب از زیر در میره بیرون و تمام قالی های اطراف حموم رو خیس کرده، که مادرم متوجه این شده بود، اومد تو حموم لوله هارو بست با کتک از حموم بیرونم کرد، مادرم هم مجبور شد همه قالی هارو بشوره

  • Like 6
لینک به دیدگاه
خوبه كه شما يادت مياد:w16:

اره یادمه اونم چه جور ولی فک کنم شما اصلا اون موقع ها وجود جارجی نداشتی درسته:ws28::ws28::ws28:

لینک به دیدگاه
خیلی خوشم اومد،

کلی خاطره واسم زنده کردی، از فیلمها، از بازی ها ، بخصوص از اون برگ کتاب درسی

فیلم اوشین-سمندون-اون لیوانا که با خودمون مدرسه میبردیم

یادش بخیر چه دورانی داشتیم ، کوچیک که بودیم همه بچه های محل صبح زود از خونه میزدیم بیرون عکس بازی میکردیم، فوتبال بازی میکردم،رابت،گلابی، بالا بلندی، زوزو، فیتال و کلی بازی دیگه، شب هم به زور پدر و مادرمون میرفتیم خونه

یادش بخیر همیشه به شوق بازی با بچه ها مدرسه میرفتیم

 

 

یه خاطره خوب از این قایقه دارم حیفم اومد نگم

تازه این قایقها اومده بودن خوانوادم واسه منم یکی گرفتن ، از بچه ها شنیده بودم که رفتن تو حموم جلوی آبراه حموم رو گرفتن و شیرهای آب رو باز کردن و آب بالا اومده و قایقشون رو اونجا به حرکت دادن،

منم اینو که شنیدم ظهرش که همه خواب بودن رفتم حموم جلو آب راه رو گرفتم ، هرچی لوله هم تو حموم داشتیم باز کردم، آب اومد بالا ، کبریت زدم به فتیله قایق، قایق شروع به حرکت ، خیلی باحال بود مثل این بود که کل دنیارو بهم دادن،

تازه این یه طرف قضیه بود ،تو نگو از اون طرف آب از زیر در میره بیرون و تمام قالی های اطراف حموم رو خیس کرده، که مادرم متوجه این شده بود، اومد تو حموم لوله هارو بست با کتک از حموم بیرونم کرد، مادرم هم مجبور شد همه قالی هارو بشوره

اره ماهم این کارو میکردیم ولی به موقع شیر اب رو می بستیم:icon_redface::icon_redface::icon_redface:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

هییییییییییی چه دورانی بود:hanghead:

مرسی وحید این عکسا یاد بچگام انداخت:sigh:

و یه آهنگ هم الان دارم گوش میکنم که حسابی دیگه رفتم تو اون دوران:sigh:

ببخشید دستمال هست خدمتتون:ws54:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
هییییییییییی چه دورانی بود:hanghead:

مرسی وحید این عکسا یاد بچگام انداخت:sigh:

و یه آهنگ هم الان دارم گوش میکنم که حسابی دیگه رفتم تو اون دوران:sigh:

ببخشید دستمال هست خدمتتون:ws54:

نوچ من که ندارم :icon_redface::icon_redface::icon_redface:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

من در اثر یک ضربه مهلک به مغزم ، حافظه ام را از دست داده ام.

 

این عکس هایی که گذاشته بودید،مال ایران بود !!!!!!!!

 

فقط یه چیزهایی از آنچه شما خواسته اید،یادم میاد.

 

کمکم کنید حافظه ام را بیابم، فراموش کرده ام اهل کدوم دیارم و کجا خونه دارم.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
من در اثر یک ضربه مهلک به مغزم ، حافظه ام را از دست داده ام.

 

این عکس هایی که گذاشته بودید،مال ایران بود !!!!!!!!

 

فقط یه چیزهایی از آنچه شما خواسته اید،یادم میاد.

 

کمکم کنید حافظه ام را بیابم، فراموش کرده ام اهل کدوم دیارم و کجا خونه دارم.

همون بهتر که یادت نمیاد البته چون سنت اجازه نمیده:ws53::ws53:

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...