Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۸۹ موسسان این مکتب با هدف نقض هنر رسمی نیرو گرفتند،آنها از ارائه اشکال با خطوط محیطی واضح سربازدند و از روال رنگ آمیزی به پیروی از عرف و طبیعت سرپیچی کردند. استفاده از رنگهای خالص و شفاف با ضرب قلم های مستقل و تا حدی سریع از ویژگی های بارز آثار نقاش امپرسیونیست هاست. تئوری رسمی آنها بر این اصل نهاده شده بود که رنگها به جای آنکه بروی جعبه رنگ با هم ترکیب شوند باید به طور خالص بروی پرده نقاشی ریخته شوند. این هنرمندان در مورد به تصویر درآوردن پیکره آدمی به نحوی پذیرفتنی و باور پذیر که از دیر باز مشکل ترین بخش هنرنقاشی بود بی توجه بودند و گویی میلی به کوشش در این خصوص نداشتند،یا نمی خواستند که یک فضای قابل قبول ایجاد کنند که ارزش نام هنر را داشته باشد. همه مردم بر این اعتقاد بودند که این جنبش مهمترین تحول هنری قرن به شمار میرود و همه اعضا ء گروه او جزء بهترین نقاشان به شمار میروند. امپرسیونیستها علاوه بر تأثیر عمیقی که بر فرانسه داشتند بر دیگر کشورها نیز به ویژه آلمان،کره،همچنین بلژیکی و دیگر نقاط اروپا تأثیر بسزایی داشت 6 لینک به دیدگاه
*ملینا* 1582 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۸۹ ای کاش نمونه از سبک ها میذاشتی...مرسی..:persiana__hat: 2 لینک به دیدگاه
Mm.Mali 322 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۸۹ ای کاش نمونه از سبک ها میذاشتی...مرسی..:persiana__hat: مثلا اینا امپرسیونه .... 4 لینک به دیدگاه
ooraman 22216 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۸۹ مرسی....:icon_gol: امپرسیونیسم یکی از سبک های مورد علاقه منه از نقاشای بزرگه این شیوه:مونه یا مونش،مانه،پیسارو،سیسیلی،رنوار،پل سزان،موریسو،بازیل و .... میشه نام برد 5 لینک به دیدگاه
*ملینا* 1582 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۸۹ تابلوی باری در فولی برژر اثر ادوارد مانه ـ سال ۲-۱۸۸۱ ـ 1 لینک به دیدگاه
*ملینا* 1582 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۸۹ تابلوی ساختمان مجلس اثر کلود مونه ـ سال ۱۹۰۴ ـ 1 لینک به دیدگاه
*ملینا* 1582 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 دی، ۱۳۸۹ در ابتدا در سال 1874 م.، عدهای از نقاشان فرانسوی که مونه، سزان، دگا، رنوار و سیسلی از این دسته به شمار میآیند، نقاشیهای خود را عرضه کردند و به عنوان سردمداران این سبک مطرح شدند. سپس به تدریج عدهای دیگر از هنرمندان همچون ادوارد مانه، پیسارو و بازیل به این سبک پیوستند، به طوری که هنرمندان بزرگی که تعدادی از آنان، بعدها از بنیانگذاران سایر سبکهای بزرگ هنری بودند به این جریان هنری پیوستند؛ افرادی همچون گوگن، وان گوگ، کاندینسکی، هنری ماتیس، مونش و پیکاسو از این دسته هنرمندان هستند که هر یک از آنان، خود به وجودآورنده دیگر سبکهای هنری در تاریخ هنر تلقی میشوند. گوگن پس از این دوره، به سوی هنر بدوی گرایش یافت یا فردی همچون پل سزان و پیکاسو به سوی کوبیسم گرایش یافتند و یا وان گوگ، اکسپرسیونیسم و هنری ماتیس، فوویسم را بنا نهادند. نکته جالب توجه این است که بسیاری از این بزرگان، پیش از تأسیس سبکی جدید، تحت تأثیر امپرسیونیسم بودند و شاید به سبب ویژگیهای این سبک و یا به خاطر این که چیزی در این سبک نیافتند به سوی سبک جدید گرایش پیدا نمودند. هنرمندان امپرسیونیست در این دوران بر خلاف هنرمندان گذشته، نقاشی خود را در محیطهای کارگاهی و بسته انجام نمیدادند و برای خلق اثر هنری به فضای آزاد، در کنار رودخانهها، جنگلها، محیطهای طبیعی و یا کافهها و مکانهای عمومی میرفتند و به نقاشی میپرداختند، امری که پیش از آن بیسابقه بود. موضوع نقاشیها برگرفته از طبیعت و شواهد اطرافشان بود، به گونهای که استفاده از میزان نور و چگونگی صحنههای طبیعی، تفاوت تابش نور و در حالتهای متفاوت روز به چه صورتی باشد، یکی از مهمترین ویژگیهای سبک امپرسیونیسم به شمار میرفت. هنرمندان این سبک به دنبال ترسیم تصاویر لغزان و گذرای طبیعت بودند، تصاویری که به طور پایدار و ثابت در طبیعت به چشم نمیخورد و با ارتعاشات لغزان نور، به ادراک و حس بینننده تیزبین امپرسیونیسم میآمد و خیلی زود هم زوال مییافت. تأثیر سبکهای پیشین بر امپرسیونیسم سبک امپرسیونیسم، بعد از دو سبک رمانتیسم و رئالیسم شکل گرفت، دو جریانی که یکی بر بیان احساسات، عواطف و تخیلات هنرمند در آثار هنری تأکید داشت و دیگری بر بیان واقعیت صرف و آنچه در پیرامون ما هست، تأکید مینمود. هنرمندان امپرسیونیست به هر دو سبک یادشده توجه داشتند و مولفههای هنری موجود در آن سبکها را در آثار خویش استفاده مینمودند. امپرسیونیستها از طرفی به توصیف و ترسیم عالم واقعیت میپرداختند و از طرف دیگر واقعیت را آن چنان که هست، ترسیم نمینمودند. آثار خود را در لحظه خاص و تحت شرایط ویژهای به تصویر میکشیدند، و از آن جا که واقعیت را ترسیم مینمودند، در حقیقت همچون رئالیستها به سوی عالم خارج متوجه میشدند، اما چون در انتخاب عالم خارج گزینش مینمودند و عالم واقعیت را در لحظهای خاص و با زمان و یا نورپردازی خاص ارائه مینمودند، از این رو به سوبژکتیویسم و عالم درونی هنرمند رمانتیسم نزدیک میشدند. هنرمندان امپرسیونیسم به تعبیر دیگر به مثابه روانشناسان معتقدند که واقعیت همان احساس ماست و بر احساسات ما استوار است. به گونهای که باید دید که عالم واقعیت در هر آن و لحظه و در شرایط جوی و نورپردازی خاص چگونه خود را به ما عرضه میکند. ویژگیهای سبک امپرسیونیسم به تعبیر برخی از مورخان، هنر افرادی همچون ادوارد مانه و دیگر طرفداران امپرسیونیست، در واقع با به کار گرفتن سبک و شیوه خود در عرصه هنر، گویا این پرسش را مطرح نمودند که آیا آنچه را ما میبینیم، به این که چگونه آن را میبینیم، بستگی دارد؟ در واقع امپرسیونیستها همانند رمانتیستهای پیش از خود، با دلدادگی به احساسات و عواطف درونی، تنها به حکایتگری و توصیف منفعلانه عالم خارج بسنده ننمودند، بلکه عالم خارج و واقعیت را از منظر و نگاه هنرمند و دریافت او از عالم واقع ترسیم کردند به طوری که به تعبیر گاردنر، امپرسیونیستها به یک معنا نوعی «امپرسیونیسم ناتورالیستی» را مطرح کردند؛ با این استثنا که این بار هنرمند سوبژکتیویست در درک خود از عالم خارج، به حس بصری بیش از ادراکات و تخیلاتش، تکیه میکند. سبک امپرسیونیسم در قرن 19، آغاز حرکتی به سوی سوبژکتیویسم بود که هر چه به سوی جلوتر پیش میرویم و به قرن 20 نزدیک میشویم، به سوی هنر انتزاعی و نارئالیستی پیش میرود؛ به گونهای که هنرمند در خلق اثر هنری، به سمت ترسیم عالم درون و جهان خویشتن میرود و از عالم عینیت فاصله میگیرد و این فاصله را به جهت بها دادن به ابداع، نوآوری و خلاقیت میپذیرد. نگاهی به سبکهای هنری قرن بیستم، به ویژه پس از سبک فوویسم، تأیید این امر است که با وجود آن که امپرسیونیسم در آغاز با وفاداری به عالم رئالیسم آغاز شد، اما به تدریج به سبکهایی همچون هنر انتزاعی، اکسپرسیونیسم انتزاعی، و هنر مفهومی منتهی شد، که ردپای فضای درونی هنرمندان وفادار به این سبکها، بیش از ردپای عالم واقعیت احساس میگردد.یکی از ویژگیهای مورد توجه امپرسیونیستها در نقاشی و مجسمهسازی، به کارگیری نور و ترسیم عالم خارج در لحظههای آنی است. در واقع، گاهی اگر یک منظره، رودخانه و یا هر صحنه طبیعی در تاریکی شب یا ابتدای روز و یا در زمان تابش نیمروزی خورشید دیده شود، به نظر میرسد که تصویر یکسانی از آنان حاصل نمیگردد و حتی شاید تصور شود که تصاویر این منظرهها متفاوت هستند. بدیهی است که گاهی یک صحنه طبیعی در هنگام تابش نور شدید، ویژگیهایی را مییابد که منحصر به فرد است و اثر با آن ویژگی، نمای خاصی را مییابد. از این رو، هنرمندان امپرسیونیست در آثار خود از نورپردازی استفاده میکردند و با استفاده از رنگهای روشن، این روشنایی حاصل از نور را به خدمت میگرفتند. آنان ضربات سریع قلممو و رنگهای روشن را مورد استفاده قرار میدادند و رنگهایی همچون خاکستری، سیاه و قهوهای را از طیف رنگها خارج نموده و از رنگهای زرد، سبزآبی، قرمز و نیلی استفاده مینمودند، به گونهای که استفاده از این رنگهای روشن و تلالو یافته در نور خورشید، فضای خاص، با نشاط و شاد را در آثار آنان دامن زده است. امپرسیونیستها میکوشیدند در ترسیم مناظر طبیعی، آن لحظههایی را که شرایط جوی و نور خورشید حالت خاصی را به طبیعت میدهد به نمایش گذارند و همچون عکاسی که ممکن است، ساعتها به انتظار بنشیند تا لحظه طلوع خورشید را صید کند، در انتظار لحظههای نابی بودند تا بتوانند مناظر را در نور خاصی به تصویر کشند. استفاده از نور در آثار آنان امری تفکیکناپذیر است و ادوارد مانه میگفت که بازیگر اصلی در نقاشی نور است، و هنرمند تصاویر را در دریایی از نور و هوا به مخاطبان و بینندگان خود القا مینماید، به طوری که آنچه نور بر ما آشکار میسازد جنبهای تنها تصادفی و لحظهای پیدا میکند. با وجود بازنمایی و واقعگرایی در آثار امپرسیونیستها، ضبط فوری و آنی ارتعاشات حاصل از نور در طبیعت، در آثار آنان به چشم میخورد. در این باب گفته شده است که کار امپرسیونیستها ثبت تحریک عصب بینایی حاصل از نور است. لذا میتوان گفت که مهمترین ویژگیهای سبک امپرسیونیسم عبارت است از: 1- دریافت آنی و مستقیم از طبیعت که احساس برانگیز باشد؛ 2- الگوی لحظهای نور و بازی نور خورشید؛ 3- ادراک مستقیم بصری و تحریک بصری به وسیله نور؛ 4- تصویر عالم واقعیت بر اساس گزینش و نگرش به آن، از منظر انسانی؛ 5- طرد رنگهای تیره و استفاده از رنگهای روشن؛ 6- ثبت عالم واقعیت در لحظهای گذرا، آنی و ناپایدار؛ و 7- تأثیرگذاری، گزینشگری و حضور هنرمند در ترسیم عالم واقعیت (در رئالیسم کوربه، هنرمند آنچه را وجود دارد، تصویر میکند اما در رئالیسم امپرسیونیسم، هنرمند آنچه را که در یک لحظه خاص از واقعیت احساس میکند و یا به تعبیری آن را مییابد، به تصویر میکشد). هنرمندان امپرسیونیسم علاوه بر خلق اثر هنری در عرصه نقاشی، در حوزه مجسمهسازی نیز به فعالیت پرداختند، هنرمندانی همچون رودن پیکرهساز، کلودل و روسو و یا هنرمندان نقاش ـ پیکرهسازی همچون دگا و رنوار ویژگیهای هنری امپرسیونیستی را در عرصه مجسمهسازی نیز به کار بستند. رودن که مهمترین مجسمهساز امپرسیونیست تلقی میگردد، تنها در بخشی از آثار خود بر اساس این سبک کار نموده است و ویژگیهای امپرسیونیستی همچون سایه ـ روشن، سرعت عمل، حرکت و استفاده دقیق از لحظات آنی و گذرا را در مجسمههای خود به نمایش گذارده است. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده