مهندس خوش فکر 11397 ارسال شده در 4 دی، 2010 به نام خداوند قلم و نوشته ها پروردگار کلام و اصوات انکه نانوشته ها را بخواند و ناگفته ها را بازگوید رب وجود و حضور و خضوع خدای هفت اسمان خدای زمین و زمان خالق زیباییهای جهان .................. اغاز میکنم این دفتر عشق را با یاد او که دارم امید جود او خدایی که همه خواندش مهربان خدای شادی نورو ذوق بی انتها به نام پروردگاری که از رگ گردن به ما نزدیکترست 23
مهندس خوش فکر 11397 مالک ارسال شده در 8 اسفند، 2010 دلم گرفته از نگاه شکاک مردم از تنگی اتاق سرد وتاریکم از دوراهی جادی بی انتها از قفس پرندی بی صوت وصدا هی بی خیال این شعرم کمی سرو یخ زدست انگار 22
مهندس خوش فکر 11397 مالک ارسال شده در 8 اسفند، 2010 برایت ارزوداشتم درختی از محبت را نگاهی پرسخاوت را صدایی پرصلابت را نگاهت به سان ابی دریا کلامت به سان چشمه ی دلها باتوام باتو ای قافیه ی بی انتهای شعر شب من با توام ای خورشید فروزان دل من با تو ای شعله ی اتش عشق باتو ای هزار راه نرفته باتو ای نور دوعینم سبز ترین ارزوی بیشه باران لطف اسمان کرمت مهرت نگاهت امیدت بی انتها گوشه چشمی به ما نظ کن من که مست می عشقم من که گدای گوشه نشین خیابانم من میشکنم در برابر گردباد مصائب اغوش مهرت را خریدام دوستانه بیا لحظه ای با دل من باش دلربایی کن عزیز خوش فکر تنها دلم پر بود نقشی بر دفترم زد به رنگ غم کمی نزدیکترم کرد نباید خورد این غمهای بی خود دلم تنگ است ولی کمی ارام تر میگریم صبح نزدیک است ای دوست مرا تا ان روز خوب شیرین تحمل کن 20
مهندس خوش فکر 11397 مالک ارسال شده در 19 مرداد، 2011 گلها را می بویم بوی تو میدهند اسمان را میبینم رنگ تو گرفته زمین سایه سار تو را میخواهد زمان به دنبال تو میدود عظمت جهان متعلق به نگاه توست با من بمان ای شکوه بر بادرفته دستانم را بگیر ای شعر ارامش با من بخوان ای نغمه ی زندگی تور ا به اندازی فاصله ها دوست میدارم. 17
مهندس خوش فکر 11397 مالک ارسال شده در 27 آذر، 2011 باران عشق ولطف ببار بر ویرانه های کلبه ی محزون عشق باران ای باران حب و وفا ببار بر دل سنگهای کوه ببار و موج براار از دل دریاهای تشنه باران نور و ایینه ببار کویر در انتظارت ترک خورده ماهی ها در مرداب ها به گل نشستند قایقها دل به اب نمی بندند ای قطرات شفابخش ای ایمان دلهای مرده بر دامان مردمان سرزمین فانوسهای خاموش ببار انجا که شمها قصه ی سوز وگداز پروانه را نمی گویند در مکانی که زمان ایستاده نگاهها خاموش است دلها پژمرده است قابها خالیست آه ، ای پژواک آرمان رادمردان ای موسیقی چکاوکان گلو بسته کجایی صدای رود به دریا نمیرسد باران گونه های نمناک سالهاست دگر لاله ها خون نمی دهند قلبم در انتظار امدنت شکسته دوستت دارم بارن دوستت دارم ببار و ریشه ها را از دل خاک برون آر ارزوی قاصدک را یاری کن ببار ای همه سبزی ای همه پاکی ای سرود طبیعت ببار و زمین را جانی دوباره ده 11
مهندس خوش فکر 11397 مالک ارسال شده در 17 دی، 2011 سیلااااااااام امروز برای اولین بار تو عمرم متوجه شدم چقدر تو این دنیا من تنهام یعنی همه ی ما تنهاییم تنها تر از اون چیز ی که حتی بتونیم فکرش رو بکنیم باید متشکر باشم از دوستان واشنایانی که در سخت ترین لحظات زندگیم تنهام گذاشتن و من و به راحتی کنار گذاشتن چون به من یاد دادن که چه طور استقلالم رو بدست بیارم و به کسی وابسته نباشم واقعا متشکرم 11
مهندس خوش فکر 11397 مالک ارسال شده در 18 خرداد، 2012 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام تقدیمی خوش فکر بمناسبت نوروز 1391.................... باز برای شنیدن بوی تو چشمانم را میبندم باز ساعتها دقایق را در انتظار ثانیه ها جستجو میکنم باز آسمان را با تمام وسعتش نفس میکشم باز واژه واژه کلام را نثارت میکنم باز دشت را مامن قدمهای سبزت مینمایم بازچهری گلگون تو را بوسه باران میکنم باز نگاه پر مهرت را قاب میکنم باز غنچه ها را عاشق شهدت میکنم باز چهان را بر گرد تو میگردانم باز شکوفه را مجذوب روشناییت میکنم باز مرگ زمستان را تسلیم زندگی تو میکنم باز طلوعی تازه را با تو اغار میکنم باز با تو با تو بهار را در اغوش میکشم ...................... 7
مهندس خوش فکر 11397 مالک ارسال شده در 29 مهر، 2012 با تو باورم هست باورت هست که جایی در شکاف میان فاصله ها وجودی از جنس باران روحی به لطافت محبت مادری امیدی شبیه باور ریشه به خاک عشقی به سان جذر و مد دریا و ماه نفس می کشد و ما را در قاب نگاه دوستی نقش می کند و این آرزوی همیشگی ستاره برای زمین است آشتی دوباری نرگس و یاس ترنمی است لحظه ی دیدارمان اشک ها فرصت سخن گفتن نمی دهند شایدم ، شایدم زبانم از حضور کلمات خالی ست فرصتی اگر باشد با پروانه ها در میان خواهم گذاشت راز عشق کاکتوس های بیابان را که به استوار به انتظار باران تلف می شوند داستان ماهی رودخانه ای که غرق دریا می شود حکایت شیدایی ساحل و شن به دریا حال این لحظه ، ساده و بی ریا قاصدکی را با تنها رویای کودکانه ام فوت می کنم که پیغام دوست داشتنم را از عمق کوهها و دشتها به دستان ابرها برساند من اینجا هستم جایی میان علف های خیس جایی میان شبدرها جایی بین مرز هستی و نیستی به انتظار گرمی دست تو به سحر می اندیشم که چقدر زمان خواهد برد تا باز بدوییم در حیاط زندگی تا باز با هم تنفس کنیم در هوای عشق تا باز دوباره شب را به رنگ صبح کنیم عزیزم با تو حال همه ی ما خوب است 5
مهندس خوش فکر 11397 مالک ارسال شده در 31 مرداد، 2013 خیلی اوقات فکر میکنم دنیایی که توش هستیم خواب مشوش یه موجود که ما همه تو خواب اون داریم نفس میکشیم و راه میریم مطمئن نیتسم این خواب یه رویای شیرینه یا یه کابوس ترسناک و سرد ولی در عین این که جذابه خیلی احمقانست من دارم سعی میکنم این و از صمیم قلبم میگم دارم تمام تلاشم و میکنم که مردم و دوست داشته باشم سعی میکنم درکشون کنم سعی می کنم کاری کنم برای این که هممون رشد کنیم ولی نمیدونم چرا جز یاس چیزی نصیبم نمیشه نمی دونم چرا نمی تونم اون عشقی که پس پرده ی نگاهم هست رو برای بقیه باور پذیر کنم نمی دونم چرا وقتی با مشتری تو مغازه برای منفعت اون و خودم کاری انجام میدم متهم به کم کاری و گرون فروشی میشم نمی دونم چرا وقتی میخوام تو مترو یا بی ارتی بقیه رو هول ندم بهم توهین میشه نمی دونم چرا وقتی تواضع بخرج میدم طرف مقابل احساس قدرت میکنه نمی دونم چرا زمانی که راستش و میگم تنها میمونم نمی دونم برای چی دارم تو جایی زندگی میکنم که زندگی کردن یه اجبار نه یه حق نمی دونم به چه علتی رفتم دانشگاه وقتی می دونستم به دردم نمیخوره خیلی سوال دارم از خودم ولی جوابی براشون پیدا نمیکنم واقعا زندگی کردن بدون داشتن هدف زندگی کردن بدون این که لذت ببری زندگی کردن با یه ذهن بسته و پر از ادا و اطوار زندگی کردن بدون این که دوست داشته باشی یا دوس داشته بشی چه فایدای داره این مسیر مشمئز کنندای که دنیای ما داره توش حرکت میکنه چیه که دو دستی بهش چسبیدیم خیلی راحت دل همیدگر و می رنجونیم بخاطر خودخواهی خودمون بخاطر این که یه ریال بیشتر داشته باشیم یا جایگاه بالاتری از رفیقمون داشته باشیم واقعا متاسفم وقتی نگاه میکنم می بینم همه دنیا مسخرست و واقعا ارزشش رو نداره واسه خودم متاسفم که خیلی راحت تسلیم شرایط شدم و خودم و زندانی چیز هایی کردم که می دونم اشتباهه دنیایی که ساختیم داره مارو نابود میکنه تا دنیای جدید برپا کنه چون تو این دنیا عشق رفاقت شهامت و خیلی چیزها دیگه معنی خودش رو نداره این روزا فکر کردن به یه چیز تنها یه چیز حالم و خوب میکرد اون یه چیزم الان به نظرم بی معنی میاد خیلی بده حالم بیخیال...... فعلاایام حماسست و فرصتی برا رقابت سر دنیایی که پر از تناقض و دروغ و فساد شده گوشی برا شنیدن حرف و حدیث های تلخ من وجود نداره 6
ارسال های توصیه شده