رفتن به مطلب

به یاد عسل صدرا ...


ارسال های توصیه شده

گاهی وقتا دلم یهو میگیره ..

نمیدونم چون دلم میگیره حرفایی که باید بزنمو نمیزنم یا چون حرف نمیزنم دلم میگیره..!!

نمیدونم ..

ولی امروز دوباره تکرر شد..

وقتی دلم میگیره اولین جایی که دستم میرسه یه چیزی یاداش میکنم گاهیم دستم به دفتری یا تقویمی میرسه که یه جورایی پر شده.. اونوقت جایه نوشتن مشغول خوندن میشم..

امروز از همون روزاست..

هیچوقت نمیذاشتم کسی سراغ دفتر دستکم بره ..

نمیدونم چرا ولی امروز میخوام این یکی تکرار نشه ..

پ.ن:هرکی هرچی دلش خواست اینجا بنویسه من مشکلی ندارم حتی خوشحال هم میشم ..

لینک به دیدگاه

کاش به اندازه ی یک بودن برای من وقت میذاشتی..

کاش به جای این همه انتظار من تو یک بار نگران دیر کردن من میشدی..

کاش جای تو من میترسیدم و جای من تو میشکستی ..

کاش به جای تقلای معنا کردن سکوت تو , تو یه بار فریاد منو می شنیدی ..

 

 

وای از این همه صبر چرا تمومش نمیکنی...!!!

عسل صدرا ...

لینک به دیدگاه

بچه که بودم پدرم یه بسته ماژیک گرون قیمت برام خرید..:ws37:

به هم گفت الکی باش خط نکش ,باش بازی نکن,درشو باز نذار , دست بچه ها نده یادت باشه جوهرش زود تموم میشه..

 

کاش به جای اینکه این همه میگفتند زود جوهرش تموم میشه یه بار میگفتند استفاده نکنی یه روز ممکن خشک شه..:banel_smiley_4:

 

 

 

عسل صدرا ...

لینک به دیدگاه

هروقت گوش میدم یاد تو میافتم میلاد...

 

بايد تو رو پيدا كنم شايد هنوزم دير نيست

تو ساده دل كندى ولي تقدير بي تقصير نيست

 

كي با يه جمله مثل من مى تونه آرومت كنه

اون لحظه هاى آخر از رفتن پشيمونت كنه

تقدیر, شادمهر

 

 

.......................................................................................................................................................................

 

چه حس درد اوری وقتی هیچ شاهدی برای احساست نداری ...

وقتی واسه عشقت یه لبخند فقط یه لبخند کم گذاشتی..

 

نمیدونم چقدر باید از خودم دور بشم تا به خودم برسم !

نمیدونم باید از کی شکایت کنم !

 

چرا من انقدر بی صداشدم چرا دیگه اوازی از من شنیده نمیشه..

نمیدونی چقدر به تنهایی عادت کردم به بی جواب گذاشتن سوال های بیشمار به بی خبر گذاشتن انتظار های بی حصار ..

میدونم اندازه یه بودن نبودم اما به اندازه قلبم برای تو جا گذاشتم..

اشتباه کردم !

 

 

عسل صدرا ...

لینک به دیدگاه

خسته از هر چی که بود

خسته از هر چی که هست

راه میافتم که برم

مثل هر شب مست مست

باز دلم مثل همیشه خالیه

باز دلم گریه تنهایی میخواد

بر میگردم تا ببینم کسی نیست

می بینم غم داره دنبالم میاد

می بینم غم داره دنبالم میاد

مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه

غم با من زاده شده منو رها نمیکنه

هایده

 

 

wbepk2570smp4qz2x9or.jpg

:ws54:

این تقویم کوچیک جی وی سیو خیلی دوست داشتم اینقدر که حاضر نبودم توش چیزی بنویسم ..

فقط وقتی دلم خیلی میگرفت سراغش میرفت..

چه زود پر شد ..

آه...

لینک به دیدگاه

من چی خواستم که اینطور با من کردی..

مهربانیت به اندازه ای شده که ...

خدایااا من نمیخوام نمیخوام ازش دور شم نمی خواهم ازم دور شه .

من نمی خواهم نمی خواهم باقی عمرمو انتظار بکشم .

خواهش میکنم من اماده پس دادنش نیستم .

من نمی خواهم بمیرم

نمی خواهم با حسرتش بمیرم نمی خواهم با این همه درد بمیرم

خدایا ستاره منو ازم نگیر ..

عسل صدرا ...

پ. ن:

یه روز تو زندگیم بودی ، همین جا ، رو به روم بودی ، اما آرزوم نبودی

 

فکر می کردم از آسمون ، باید بیاد یه روزی اون ، تا آرزوم بشه تموم

 

یه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
، دل تو رو شکستمو ، نمی بخشم خودمو

 

حالا پشیمون شدمو ، می خوام تو باشی پیشمو ،

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
داری که نبخشیم

 

شرمندتم که ستاره داشتمو ، دنبال اون می گشتمو

شاکی از این بودم که من ، ستاره ای ندارم

 

ستاره بود تو مشتمو ،

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
به پشتمو

احساسشو می کشتمو

 

احساستو می کشتم

 

لینک به دیدگاه

وای نه هیچ رقمه اعصاب ندارم ..sigh.gif

اخه سر صب اخرین ارسالیارو که نگاه کردم چشم خورد به درخواست مقاله اینا .. تو اولین صفه نمیدونم پست چندم بود که دیدم یکی از کاربرا چقد کامل به درخواست یکی از بچه ها جواب داده .. نگاه کردم ببینم اسمش چیه ... اشنا نبود ... زیر اسمشم نوشته بود

کاربر همیشه ماندگار نواندیشان

 

تعجب کردم اخه این عنوان واسم تازگی داشت.. رفتم پروفایلش .. یوزرش بود Architect و

تاریخ و زمان آخرین فعالیت درسایت: 14-03-2010

با خودم گفتم لابد فعال بوده بعدش دیگه نمیتونسه بیاد خدافظی کرده رفته ... اما نمیدونم چرا یه حالی شده بودم .. اخه ...

عجیب بود با این که خیلی وقت بود فعالیت نداشت پروفایلش پر گل بود

اخرین پیغامشم ماله 6 ساعت پیش بود.. (وای خدایا اخه من اخرین پیغامم ماله 14 ساعت پیش بود..)

شروع کردم به ورق زدن پروفایلش کاش اینکارو نمیکردم..sigh.gif

خوش به حالت داداشی از این دنیا راحت شدی sigh.gif

دست من رو هم بگیر بیار اونور . خسته شدم از اینجا

تو که میدونی من کیم! حرفمم میدونی چیه! پس دیگه نمیگم! خودت به حق همین امشب اون بالا بهش بگو که یکی این پایین بهش نیاز داره... :sigh:
کامیار عزیزم...به امید دیدارت در بهشت برین........

 

 

 

 

 

 

دلم گرفته....

لینک به دیدگاه

دیشب یه خواب عجیب دیدم..

 

خواب دیدم دارم گذشتمو میبینم همش جلویه چشمم می گذشت..

خودمو دیدم تو صف صبحگاهی سوم دبستانم مثل همیشه اکرم سر صف بود و منم پشت اکرم ایستاده بودم ... شروع کردم به داد زدن گفتم این منم.. میشناسمش این منم

چه غروری داشتم..

همونطور که تقلا میکردم دیدم خودمم همونجام ..

نمیدونستم باید چیکار کنم ولی ناخوداگاه دویدم به سمت اکرم محکم بغلش کردم.. اون دختر بچه تعجب کرده بود ..چشمام اشک گرفته بود گفتم اکرم منو ببخش .. خواهش میکنم منو ببخش..

و بعد به دنبال خودم رفتم صداش کردم ..

مریم

مریم

برگشت با غرور تو چشمام نگاه کرد بدون هیچ حرفی.. دستشو گرفتم گفتم من میشناسمت

و اون بی تفاوت نگام کرد..

گفتم باید یه چیزی بت بگم باید تا اخر عمرت یادت بمونه من خودتم .. خودتم که بزرگ شدم ..هیچوقت نذار هیچکس تو قلبت بره کسیو دوست نداشته باش نذار عاشق شی خواهش میکنم یادت بمونه..

گفتم اسم میلاد بخاطر بسپر خواهش میکنم عاشق نشو

و اون همچنان بی تفاوت نگام کرد..

من وقت نداشتم زمان داشت میگذشت منو صدا میکردن و من داشتم سعی میکردم با خودم حرف بزنم..

 

10/7/89

لینک به دیدگاه

کودکیم رو یاد میکردم ..

عجب فاصله ای گرفتی از من مریم

 

بچه که بودم شعر میگفتم عاشق نوشتن بودم

عجب جا موندی مریم

 

و صدای تو ای عشق می آید

میشنومت , دیدی چه کردی؟

بس کن دگر...

خاموشم کن تاب ندارم ..

صدای که دگر از یاد رفت و نگاهی که هرگز ندید و من نمی دانم چه امد بر سرم کاش تو هم نمی امدی..

 

 

خدایا نمی خوام اون بره خواهش میکنم..

منو ببین

 

نوشته شده در تاریخ 9/2/89

لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

یه دفتر یاداشت دارم که خیلی قدیمی .. یادم راهنمای که بودم خریدمش خیلی فانتزی...

اوموقع ها عادات داشتم گوشه کتابام , کتابای درسیم هرچیزی که تو ذهنم میومدو یاداشت کنم..

این که میخوام بنویسم روی کتاب علوم سوم راهنمایم نوشته بودم بعدها تو دفتر یاداشتمم نوشتمش .. نمیدونم چی شده بوده که اینو نوشتم .. اما واسم خاطرات گذشتمو زنده میکنه.. من دوران راهنمایی خیلی شاد روزگارمو میگذروندم خیلی خیلی شاد..

روحش شاد..

همیشه یه قطره اشک تا انقلاب خنده فاصله است

کوتاه ولی عمیق, آنقدر که چشماتُ تا ابد آروم می کنه

تا تو سختیشُ به آسونی یه لبخند بفهمی و تا همیشه حسرت انقلاب لباتُ بخوری...

 

گذشته , گذشته , گذشته وای خسته ام .. هرچی جلوتر میام خسته تر میشم ..

یادم میاد یه خوابی دیدم وقتی بیدار شدم اینو نوشتم (شاید مال 5 سال پیش باشه:ws37:)

خواب دیدم تو مرا در آغوش گرفتی و من آرام آرام , آرام گرفتم..

در خواب تورا دیدم که میخندیدی و من از خنده ات جان میگرفتم ...

تو مرا نوازش میکردی و من آهسته تکرار میکردم فرشته ی من عاشقت هستم...

 

ای بابا منم که اساسی مشکوک بودم :icon_pf (34):

میگم من خاطره مرور نکنم بهتره ..

 

 

پ.ن : میخواسم ادامه بدم اما دوباره چیزای خوندم که نباید میخوندم .. خدایا صبرم بده

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...