*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ یادتونه؟ صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود. یادتونه؟ آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن. یادتونه؟ چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم... یادتونه؟ برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن. یادتونه؟چیپس های دست ساز رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد. یادتونه؟ خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم. یادتونه؟ سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه. یادتونه؟ دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم. 9 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ یادتونه؟ پسرا شیرن مثه شمشیرن...دخترا موشن مثه خرگوشن. یادتونه؟ پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد. یادتونه؟ مدیر مدرسه از مادرامون کادو می گرفت سر صف می داد به ما. 6 لینک به دیدگاه
shadmehrbaz 24772 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ تكراري نيست ...نه نيست ....نه ..نه ... نه نيستتتتتتتت ! 4 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ تكراري نيست ...نه نيست ....نه ..نه ... نه نيستتتتتتتت ! :icon_pf (34): 1 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ یادتونه؟ تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ… ! 4 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۸۹ و من خوب به یاد دارم اون روز تلخ رو... سال اول دبستان اشتیاقم برای یاد گیری درس شیطنت هایم و... هرگز اولین معلم اون سالم رو نمی بخشم. با اون خط کش چوبی بزرگی که داشت. روزهای سختی رو برام به وجود آورد. و به جاش... دومین معلمم برام خیلی زحمت کشید. تا من دوباره همون سارای قبل بشم. . . . . یک سال پیش معلمم رو دیدم. از شوق بغلش کردم. من رو خوب به یاد داشت. نمی دونم چی شد که یکدفعه اشک از چشمام سرازیر شد. چند دقیقه تو بغلش گریه کردم. بوسیدمش... پ.ن: بعضیا چه خاطرات تلخی از خودشون به جا میذارن و بعضیا چقدر شیرین... 2 لینک به دیدگاه
yasi * m 5032 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۸۹ من که هر معلمی هر کاری کرد یه خاطره خوب از خودش تو ذهنم درست کنه نتونست....بس که درسا مزخرف بودن:viannen_38: ولی زنگ تفریحا رو دوس داشتم...یا اون روزایی که معلم نمی اومد، به خصوص اگه امتحان داشتیم لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده