رفتن به مطلب

6گام براي برقراري ارتباط ميان استراتژي شركت و بودجه‏بندي


ارسال های توصیه شده

6گام براي برقراري ارتباط ميان استراتژي شركت و بودجه‏بندي (قسمت اول)

 

 

مترجم : همكاران سيستم منبع : INFOR

تصور مي‏شود‏كه بودجه ابزاري است كه سازمان مي‏تواند با استفاده از آن استراتژي خود را به عمل تبديل كند. اما متاسفانه بيش از 60 درصد از سازمان‏ها نمي‏توانند استراتژي شركت خود را به بودجه‏شان مرتبط كنند. اين مقاله نشان مي‏دهد كه چگونه مي‏توان اين فرايندهاي مديريتي را به يكديگر مرتبط كرد و توانمندي‏هاي مديريت عملكرد را در كسب و كار خود تقويت نمود.

 

چرا بودجه‏بندي؟

اگر از هر سه نفري كه در يك سازمان مشغول به كار هستند سئوال كنيد كه چرا بايد بودجه‏بندي صورت گيرد، احتمالاً به سه جواب متفاوت خواهيد رسيد. برخي از اين جواب‏ها عبارتند از " كاري است كه ما هر سال انجام مي‏دهيم."، " با استفاده از آن كساني كه عملكرد خوبي ندارند را چوب ميزنيم" و " مكانيزمي براي پاداش‏دهي به مديران است". آيا اين‏ها هدف اصلي بودجه‏بندي است؟ چرخه بودجه‏بندي معمول را در نظر بگيريد. بيش از چهار ماه به طول مي‏انجامد و در هر سال تا 25 هزار نفر ساعت در حدود يك ميليارد شركت صرف آن مي‏شود. اين چرخه با درخواست مديرعامل از ساير اعضاء سازمان مبني بر حدس زدن ميزان منابع مالي مورد نياز خود طي سال آتي آغاز مي‏شود. استفاده از مجموعه‏اي از فايل‏هاي اكسل كه توسط مديران بودجه‏بندي تهيه شده‏اند و تكميل آنها، فرايند حدس زدن را تسهيل كرده است.

 

پس از تكميل، فايل‏هاي اكسل بازگردانده مي‏شوند و ارقام تنها براي نشان دادن آنكه حدس‏هاي مديران اشتباه بوده است، با هم يكي مي‏شوند.

مرحله بعد زماني آغاز مي‏شود كه مديران ارشد از مديران بودجه مي‏خواهند كه دوباره ميزان بودجه را حدس بزنند. در اين هنگام مديران بودجه به مجموعه‏اي از آمار و ارقام قبلي مديران ارشد تكيه مي‏كنند تا بتوانند صحيح حدس بزنند. در واقع استراتژي چگونگي دست يافتن به آمار و ارقام، با يك بازي حدس اعداد جايگزين شده است. در سازماني كه عملكرد بهتري دارد، مديران ارشد تخمين خود را به بودجه‏داران اعلام مي‏كنند و آنها نيز عذر بزرگي براي عدم بودجه‏بندي مناسب به دست مي‏آورند و آن اينكه: اين تخمين ما نبود.

 

شكي نيست كه با استقرار اين شكل از فرايند، هيچكس نمي‏گويد كه بودجه‏بندي در راستاي دستيابي به اهداف استراتژيك سازمان، كه هدف اصلي بودجه‏بندي است، قرار گرفته است.

به نظر كاپلان و نورتون خالقين كارت امتيازي متوازن، 60 درصد از سازمان‏ها استراتژي را به بودجه خود مرتبط نمي‏كنند. براي آنكه بودجه‏بندي به يك فرايند مرتبط تبديل شود، اين شكاف از بين برود.

 

نقش بودجه‏بندي در مديريت عملكرد

بودجه‏بندي شبيه به جعبه دنده خودرو عمل مي‏كند و به تنهايي كارايي ندارد. نقش جعبه دنده انتقال قدرت موتور به شاسي و در نتيجه حركت راننده به سوي يك مقصد از پيش تعيين شده است. اگر جعبه دنده بدون ارجاع به موتور كه انرژي آن ‏را فراهم مي‏كند ساخته شده باشد، ماشين كار نمي‏كند و راننده به هيچ جا نمي‏رود. همينطور اگر بودجه بدون ارجاع به استراتژي‏هاي مفروض يا منابع قابل دسترس طراحي شده باشد، شركت نمي‏تواند به سوي اهداف مطلوب حركت كند.

 

بودجه‏بندي بخشي از يك فرايند بزرگ‏تر و يك چرخه بسته موسوم به " مديريت عملكرد" است. مديريت عملكرد، نگرشي جامع‏الاطراف به روش‏هايي است كه سازمان‏ها از طريق آن منابع خود را براي دستيابي به اهداف هدايت و مديريت مي‏كنند.

 

در فضاي مديريت عملكرد، نقش اصلي بودجه‏بندي پشتيباني اجرا از طريق اختصاص منابع به فعاليت‏هايي است كه ارزش آفرين هستند. جك ولش معتقد است اگر سازمان‏ها روي اين دو سئوال كليدي تمركز كنند كه "چگونه مي‏توانيم از عملكرد سال گذشته خود پيشي بگيريم؟" و "چگونه مي‏توانيم آنها را شكست دهيم؟"، بودجه‏بندي و كليه مكالمات ميان دفتر مركزي در مورد فرصت‏ها و موانع در دنياي واقعي، يك فعاليت مولد خواهد بود.

 

پاسخ به اين سئوالات كليدي در يك طرح استراتژيك يا عملياتي يافت مي‏شود كه بر اساس آن مي‏توان بودجه‏بندي را تنظيم و بر كارايي نظارت كرد. اما اگر اين برنامه كامل نباشد، نتايج بودجه‏بندي كمكي به استقرار استراتژي سازمان نمي‏كند.

 

برترين تجارب در برنامه‏ريزي استرتژيك و عملياتي

اغلب سازمان‏ها داراي برنامه هستند. اما تفاوت بسياري ميان يك برنامه خوب با يك برنامه بد وجود دارد. به طور مثال يك برنامه بد تنها شامل هزينه‏ها و سرمايه در گردش است. اين برنامه در جهت رسيدن به اهداف گردش سرمايه، هيچ كمكي به سازمان نمي‏كند. در واقع هيچ ارتباطي ميان اهداف سطح بالا با فعاليت‏هاي روزمره لازم براي دستيابي به اين اهداف وجود ندارد.

 

مديريت عملكرد در مورد مديريت فعاليت‏هايي است كه به نتيجه مي‏انجامد. اين فعاليت‏ها بايد مستقيماً از اهداف استراتژيك سازمان پشتيباني كنند. بنابراين يك برنامه خوب همچون يك نقشه راه عمل مي‏كند و به سازمان نشان مي‏دهد كه در فضاي اقتصادي متنوع چگونه بايد از سطح عملكرد فعلي به سطح عملكرد مطلوب رسيد. اين برنامه مرجع فعاليت‏ها، وابستگي‏ها، فرضيات، برنامه زماني و منابع موجود براي پشتيباني از اهداف استراتژيك كلي است.

وقتي كه به مطالعه برترين تجارب نظير آنچه توسط Hockett Group انجام شد و همچنين تحقيقات گزارش شده در كتاب Strategy Gap نگاه مي‏كنيم، 8 تجربه برتر در برنامه‏ريزي شركت‏هاي داراي عملكرد بالا به شرح زير خواهد بود:

1- برنامه خوب پاسخگوي سئوالات كليدي جهت‏دار است. برخي از اين سئوالات عبارتند از "به كجا مي‏رويم؟""چگونه مي‏خواهيم به مقصد برسيم؟"، "اگر امور طبق برنامه پيش نروند چه اتفاقي خواهد افتاد؟". سازمان‏هاي با عملكرد بالا فكر نمي‏كنند كه تقشه A هميشه كارساز است. در عوض، آنها گزينه‏هايي را براي موارد نياز در نظر مي‏گيرند.

 

2- برنامه‏هاي خوب غالباً سه فعاليت را مورد توجه قرار مي‏دهند. 1- سازمان چگونه مي‏تواند به فعاليت كنوني خود ادامه دهد؟ 2- سازمان چگونه مي‏تواند عملكرد فعلي خود را اثربخش‏تر كند؟ 3-از چه اقدامات يا ابتكارات جديدي مي‏تواند استفاده كند؟ در اين راستا هرگونه تغييري در عملكرد را مي‏توان در غالب نوع فعاليت بررسي نمود.

 

3- برنامه‏هاي خوب سازمان‏ها را مورد توجه قرار مي‏دهند. سازمان‏هاي داراي عملكرد بالا به جزئيات اهميت نمي‏دهند. به طور مثال ممكن است آنها براي 40 گزارش برنامه‏ريزي كرده‏ باشند در حاليكه اين ميزان در شركت‏هاي متوسط 220 گزارش است. جزئيات بيشنر لزوماً از صحت كافي برخوردار نيستند. در واقع جزئيات بيشتر تاثير منفي در زمان مورد نياز براي تحليل دارد.

 

4- برنامه‏هاي خوب در برگيرنده همه جوانب كسب و كار است. برنامه‏هاي خوب علاوه بر توجه به جزئيات چگونگي دست يافتن به اهداف، تشريح مي‏كنند كه سازمان چگونه مي‏تواند همچنان موثر باشد و به توليد برنامه‏هاي آتي ادامه دهد. در روش كارت امتيازي متوازن نورتون و كاپلان، اين نواحي شكل‏دهنده بخشي از چشم‏اندازهاي "فرايند كسب و كار داخلي" و "آموزش و رشد" است. جالب اينكه اين به معناي آن است كه بسياري از اقدامات در يك طرح، مالي نيستند. دانش كاركنان، روابط مشتري و فرهنگ نوآوري باعث ايجاد ارزش براي سازمان مي‏شود.

در واقع، اين ارزش معادل 75 درصد از ارزش كل سازمان است. احتمالاً مهمترين دليلي كه سازمان‏ها نمي‏نوانند از دفتر كل براي جمع‏آوري و حفظ بودجه مديريت عملكرد استفاده كنند همين است.

 

5- برنامه‏هاي خوب استراتژي‏ها را به فعاليت‏ها مرتبط مي‏كنند. فعاليت‏ها در سازمان‏هاي داراي عملكرد بالا به ساسله مراتب علت و معلول مرتبط شده‏اند (شكل1)، چرا كه هدف از هر دستاوردي نتيجه انجام درست چيزهاي خوب است. فعاليت‏ها و تاثير آنها بر دستيابي به اهداف استراتژيك مورد بررسي قرار مي‏گيرند. سازمان‏ها با درك اين ارتباطات، انگيزاننده‏هاي واقعي موفقيت را كشف مي‏كنند.

image_gallery?img_id=213155&t=1276678196531

 

 

6- برنامه‏هاي خوب قابل اندازه‏گيري هستند. اهداف و استراتژي، معيارهايي براي موفقيت و فعاليت‏ها معيارهايي براي استقرار دارند. از اين رو تكامل يك فعاليت با موفقيت يك هدف در ارتباط است.

 

7- برنامه‏هاي خوب مسئوليت را تعيين مي‏كنند. در سازمان‏هاي داراي عملكرد بالا، افراد مشخصي عهده‏دار فعاليت‏هاي خاص مي‏شوند. به آنها قدرت، پاداش و توان كنترل منابع داده مي‏شود تا انجام كار تضمين شود.

 

8-برنامه‏هاي خوب شامل ثبت و نظارت بر فرضيات است. سازمان‏هاي داراي عملكرد بالا طيفي از فرضيات كسب و كار كه با اهداف سازمان در ارتباط است را مورد بررسي قرار مي‏دهند. اگر سازمان تصور كند كه فرضيات كسب و كار آن نادرست است، بايد اهداف مرتبط با برنامه را با دقت بازنگري و بر آن اساس انطباق دهد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

6گام براي برقراري ارتباط ميان استراتژي شركت و بودجه‏بندي (قسمت دوم)

 

 

رايند برقراري ارتباط ميان استراتژي و بودجه

با توجه به برترين تجارب، واضح است كه تهيه يك برنامه خوب مستلزم چيزي فراتر از جمع‏آوري اطلاعات مالي است. براي دستيابي به برترين تجارب مرتبط با بودجه، از شش گام زير استفاده كنيد.

اقدامات مدير ارشد

1- تعريف اهداف كليدي

2- شناخت استراتژي‏ها و تاثير آنها

3- مستندسازي فرضيات

اقدامات مديريت عملكرد

4- توسعه تكنيك‏ها و بودجه سطح بالاي عملياتي

اقدامات بررسي عملكرد

5- ارزيابي و كاهش ريسك

6- بررسي طرح براي تكميل و نهايي كردن آن

حال بياييد هر كدام را از نزديك بررسي كنيم.

گام اول: اهداف كليدي را تعريف كنيد

به عنوان اولين قدم، وظيفه مدير اجرايي ارشد آن است كه اهداف كوتاه مدت و بلندمدت هر بخش از برنامه‏ريزي استراتژيك را تعيين كند. در شكل 2 هدف، افزايش سرمايه در گردش و كارايي عملياتي است. مديران اجرايي همچنين بايد ارزش يا مقداري براي موفقيت در هر يك از اهداف تعريف كنند. بسياري از سازمان‏ها معمولاً بين 5 تا 7 هدف را تعيين مي‏كنند.

گام دوم: شناخت استراتژي‏ها و تاثير آنها

دومين قدم آن است كه مديران اجرايي استراتژي‏هايي را تعريف كنند كه امكان دسترسي به اهداف را فراهم مي‏كنند. به طور مثال در شكل 2، استراتژي‏هاي دستيابي به هدف افزايش سود شامل حفظ اصول (كه توسط ارقام و توزيع كنندگان اندازه‏گيري مي‏شود) و دستيابي به فروش جديد (كه توسط سود حاصل از قراردادهاي جديد) محاسبه مي‏شود.

مديران اجرايي بايد ميزان تاثيرگذاري هر استراتژي در دستيابي به اهداف را تعيين كنند. اعضاي تيم از تجربيات و درك تجاري‏شان براي تعيين تاثير هر استراتژي استفاده مي‏كنند.

سپس، تيم اجرايي بايد بداند كه كدام دپارتمان مسئول اجراي كدام استراتژي است و چگونه مي‏توان موفقيت هر استراتژي را اندازه‏گيري نمود.

گام سوم: فرضيات را مستندسازي كنيد

سپس، مديران اجرايي بايد فرضيات و اقدامات كليدي انجام شده در خصوص عوامل محيط كسب و كار را كه بر توانايي سازمان در دستيابي به اهداف استراتژيك تاثيرگذار هستند، مستندسازي كنند. (شكل3)

به طور مثال اگر استراتژي كاهش هزينه‏ها باشد، فرضيه مي‏تواند اين باشد كه تورم روي 2 درصد ثابت باقي مي‏ماند.

اگر هدف افزايش سودآوري باشد، فرضيه مي‏تواند اين باشد كه تعداد توزيع كنندگان در سالي كه در پيش است ثابت خواهد بود.

 

image_gallery?img_id=213888&t=1277091371390

شكل2:تعريف اهداف و استراتژي‏ها

 

image_gallery?img_id=213892&t=1277091384781

شكل3: مستندسازي فرضيات

گام چهارم: توسعه تكنيك‏‏ها و بودجه سطح بالاي عملياتي

در اين مرحله مديران اجرايي طرح تهيه شده را به مديران عملياتي كه مسئول اجراي استراتژي‏هاي مستندسازي شده هستند، تحويل مي‏دهند. مديران عملياتي بايد براي هر استراتژي و به منظور پياده‏سازي برنامه استراتژيك مربوط به خود، تكنيك‏ها را توسعه دهند. براي هر تكنيك آنها بايد موارد زير را در نظر گرفته شود.

• معيار بايد بتواند براي نظارت بر پياده‏سازي مورد استفاده قرار گيرد.

• وزن (تاثير) هر تاكتيك بر دستيابي به اهداف استراتژي مشخص شود.

• فرد مسئول انجام كار شناسايي شود.

• جدول زماني تنظيم شود ( شامل تاريخ شروع و مدت، چرا كه همه تاكتيك‏ها مدت يكساني ندارند.)

• فراواني اندازه‏گيري مشخص شود (به طور مثال تعداد تماس‏ها در ساعت، ميزان سود ماهانه)

• نوع فعاليت تعيين شود (آيا هدف از اين فعاليت حفظ كسب و كار، افزايش كارآمدي فعاليت موجود، يا يك چيز كاملاً جديد است) اين تعاريف نشان مي‏دهد كه چه نوع فعاليت‏هايي بيشترين تاثير را دارند.

• تخمين ميزان هزينه و سود بر اجراي هر تاكتيك تاثير مي‏گذارد. به اين آمار و ارقام به ديد متغيرهايي نظير حقوق، هزينه مواد، تجهيزات و غيره بنگريد.

در شكل 4 هدف، افزايش سود و استراتژي، حفظ اصول است. بخش بازاريابي مسئول اجراي اين استراتژي است و مدير عملياتي در بخش بازاريابي سه تاكتيك حمايتي را در پيش گرفته است.

گام پنجم: ارزيابي و كاهش ريسك‏ها

همزمان با توسعه تاكتيك‏ها توسط مديران عملياتي، طرح تكميل شده را مي‏توان مورد بررسي قرار داد. سئوالات زير را بپرسيد.

• آيا طرح واقع‏گرايانه است؟ مطمئن شويد كه تاكتيك‏هاي برنامه‏ريزي شده به موفقيت استراتژي كمك مي‏كند.

• آيا منابع مالي مورد نياز براي طرح قابل تامين هستند؟ مطمئن شويد كه منافع مالي طرح بر هزينه‏هاي آن ارجحيت دارد.

• براي پياده سازي طرح با چه خطراتي مواجه هستيد و چطور بايد آنها را خنثي كرد؟

• قبل از انجام هر اقدامي چقدر به متغيرها اجازه پيشرفت مي‏دهيد؟ سناريوهاي "بهترين مورد"، "در حد انتظار" و "بدترين مورد" براي هر اقدامي مي‏تواند به حمايت از اين تصميمات كمك كند.

• براي غلبه بر ريسك‏هاي بزرگ چه طرح‏هاي جايگزيني وجود دارد؟ سازمان نيازمند ايجاد نسخه جايگزين از هر طرح تاكتيكي كامل است.

گام ششم: طرح را از نظر تكميل بودن بررسي و نهايي كنيد.

آخرين قدم توافق بر سر تاكتيك‏هاي اصلاح شده و هزينه/سود اختصاص يافته به هر فعاليت است. طرح پس از تكميل شدن به عنوان نقطه شروعي براي شكستن بودجه به اجزاي كوچكتر محسوب مي‏شود. هزينه‏ها و سودهاي سطح بالاي طرح به اهداف بودجه‏بندي تبديل مي‏شوند.

نسبت علت و معلولي و نقش تكنولوژي

شما يك طرح داريد و بودجه‏اي كه از آن حمايت مي‏كند. تنها يك چيز از قلم افتاده است. راهي براي تسهيل رابطه علي و معلولي ميان همه بخش‏هاي طرح و منابع مالي حمايت كننده آن. اين نارضايتي در ميان آنهاييكه مسئوليت مديريت و گزارش اجراي استراتژي شركت را بر عهده دارند معمول است.

image_gallery?img_id=213896&t=1277091396906

شكل4: تاكتيك‏هاي توسعه

تكنولوژي معمولاً شرايط را پيچيده‏تر مي‏كند. به طور مثال سازمان‏ها غالباً با استفاده از نرم‏افزار Word طرح‏هاي استراتژيك و عملياتي را تهيه مي‏كنند. اسناد توسط يك كاربر ذخيره مي‏شوند و براي نظارت بر طرح نمي‏توان آنها را به راحتي به‏روز رساني كرد و تسهيلات كنترلي و تحليلي را فراهم نمي‏كنند.

 

علاوه بر اين هنوز برنامه اكسل، نرم‏افزار مناسبي براي جمع‏آوري اطلاعات مالي و ايجاد و حفظ بودجه در سازمان‏ها محسوب مي‏شود. اگرچه به‏روز‏رساني فايل‏هاي اكسل در مقايسه با فايل‏هاي متني آسان‏تر است و توانايي تحليل دارد، اما نمي‏تواند بخش نرم طرح شامل شرح، تفسير، اقدامات غير مالي، تاثير رابط علي و معلولي را مديريت كند. در نتيجه اين اسناد روشي آشكار و روشن براي نشان دادن تاثير فعاليت كاربر در نتايج مالي و استراتژي فراهم نمي‏كند. ‏

در سال‏هاي اخير در بكارگيري تكنولوژي در مديريت عملكرد ميانبرهاي بسياري ايجاد شده است. به طور مثال نرم افزار مديريت عملكرد Extensity®MPC نشان مي‏دهدكه تكنولوژي چگونه مي‏تواند در بهبود رابطه علي و معمولي استراتژي‏هاي شركت، فعاليت‏‏هاي روزمره و منابع حمايت كننده آنها تاثير گذار باشد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...