hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۸۹ افسانه ساسی مانكن! روزی روزگاری در شهری دور افتاده و كوچك پسر بچه ای زندگی می كرد به نام ساسی مانكن.این پسر به دلیل صدای بسیار خوبی كه داشت در تمام شهر معروف بود. همیشه از او برای اجرا در مراسم عروسی دعوت می شد. با اینكه سن و سال كمی داشت اما از پس این كار بسیار خوب بر می آمد. كم كم آوازه صدای او در شهرها و روستاهای اطراف هم پیچید. پدر او كه ابتدا از مخالفان خواندن او بود وقتی دید كه پسرش با این كار می تواند منبع در آمدی خوبی برایشان باشد او را تشویق هم می كرد. روزی ساسی تصمیم گرفت برای اینكه درآمد بیشتری كسب كند و همچنین پیشرفت بیشتری داشته باشد به تهران برود. او در تهران یك پسر عمه داشت كه دانشجو بود و در یك خانه دانشجویی زندگی می كرد. وقتی از ترمینال تاكسی سوار شد تا به سمت دانشگاه برود در تاكسی یك آهنگ از سروش هیچكس شنید كه می گفت : « اینجا تهرانه یعنی شهری كه /هرچی كه توش می بینی باعث تحریكه!» این می توانست پیام مهمی برای كسی باشد كه برای اولین بار به تهران می آید. اما در آن زمان ساسی به این گفته توجهی نكرد. روزها گذشت،ساسی با پسر عمه اش به مراسم عروسی می رفتند و می خواندند. كاسبی هم خوب بود اما امان از رفیق ناباب. كم كم پای ساسی به پارتی ها خفن باز شد و در آنجا با مسائلی روبرو شد كه تا به حال در عمرش ندیده بود و چون جنبه مواجهه با آنها را نداشت خیلی زود در آنها غرق شد. حالا دیگر ساسی كاملا عوض شده بود.یك روز وقتی به شهر خودشان برگشت تا پدر و مادرش را ببیند زمانی كه پدرش قیافه و تیپ او را دید او را از شهر بیرون كرد و به او گفت كه دیگر نمی خواهد او را در آن شهر ببیند چون مایه ی آبرو ریزی است! با دور شدن از خانواده ، ساسی هر روز بیشتر از پیش غرق می شد. یك روز به طور اتفاقی یكی از آهنگهایی كه او در عروسی به همراه پسر عمه اش خوانده بود روی موبایل ها پخش شد. همه از سبك و شعرهای جدیدی كه می شنیدند خوششان آمد. كم كم این آهنگ در سراسر كشور پخش شد. ساسی كه شنید آهنگش همه جا مشهور شده تصمیم گرفت كه این سبك جدید را ادامه دهد. او به همراه دوستان جدیدی كه پیدا كرده بود گروهی تشكیل داد و آهنگهای بیشتری خواند.شعرهای آهنگ های او هیچ معنای خاصی نداشت.كلمه های بی ربط به شكل عجیبی به هم ربط داده می شدند و گاهی اوقات هم برای جور شدن قافیه حرف های ركیك در شعر استفاده می شد. ساسی یكبار هم در یكی از آهنگ هایش سروش هیچكس را به باد سخره گرفت و تا آنجایی كه می توانست به او و گروهش فحش داد. اما در كمال تعجب مردم از این نوع شعر بسیار خوششان آمده بود. همه می دانستند كه این شعر ها نوعی شر و ور هستند اما خودشان هم نمی دانستند كه چرا انقدر شیفته این سبك شده اند. حالا دیگر ساسی مانكن حتی در كشورهای خارجی هم طرفدار پیدا كرده بود. آهنگهای او را همه جا می شد پیدا كرد و همه آنها را گوش می دادند از پیر گرفته تا جوان. اما همزمان با این جریان آلبوم های موسیقی دیگران نظیر استاد شجریان داشت در مغازه ها خاك می خورد. اینگونه بود كه در عرض یك مدت كوتاه سلیقه و ذائقه یك ملت در موسیقی تغییر كرد و به سمت شر و ورهای ساسی مانكنی رفت. ساسی بسیار مشهور شده بود و از آنجا كه همانطور كه گفتم جنبه این شهرت را نداشت با مشكلات زیادی روبرو بود كه در واقع خودش فكر می كرد اینها برایش مفید است.او پس از چند سال دچار اعتیاد شد و شهرتش را از دست داد. دیگر زندگی سابق را نداشت و چیزی از گذشته برایش نمانده بود. یك روز در گوشه ای از پیاده رو روی زمین نشسته بود كه سروش هیچكس را دید كه به او می گفت : « حالا فهمیدی مرتیكه/ اینجا تهرانه یعنی شهری كه/هر چی كه توش می بینی باعث تحریكه؟!!!» 7 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۸۹ هر کسی یه سلیقه ای داره...نباید همه به اهنگای قدیمی فقط گوش بدن..باید تنوع هم باشه... قبول دارم خیلی چرت و پرت میگه اما نمیشه همش غمگین گوش داد یا عرفانی و گریه ات بگیره یا فلسفی بشی!!! من که گوش میدم... لینک به دیدگاه
hilda 13376 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۸۹ من که نیگم بده ولی این ادم ارزش معروفیتو نداشت... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده