eshagh_kh 466 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۸۹ دختر یه پاسبون یه روز تو رختخوابش جیش کرد. ننه اش بچه رو کتک زد. پاسبونه اومد خونه دید بچه داره زار زار گریه می کنه. یه فصل زنش رو خونین و مالین کرد. همون شب دکتر دندانپزشک که داشت توی خیابون می رفت برخورد کرد با همون پاسبانه که عصبانی بود. پاسبونه از غیظش که با زنش دعوا کرده بود دکتره رو انداخت زندون. رئیس کارخونه که شب دندونش درد گرفته بود، صبح رفت سراغ دندونپزشک که دندونش رو بکشه، اما دید مطب یارو بسته است. آخه دندانپزشک رو دیشب پاسبون گرفته بود. رفت کارخونه با دندون درد و چون دندونش درد می کرد عصبانی شد و سه تا کارگر رو اخراج کرد. کارگرها چون بیکار شده بودن دزد شدن و پاسبونه دزدها رو دستگیر کرد و به همین خاطر بهش پاداش دادن، اون هم با پاداشی که گرفته بود واسه زنش النگو خرید. زنه هم که النگودار شده بود بچه اش رو ناز کرد و بهش گفت: دیگه سرجات جیش نکنی ها! تام و جری یه روز که تلویزیون داشت « تام و جری» نشون می داد، « جری» از دست تام فرار کرد. تهیه کننده تلویزون بهش گفت از این به بعد هر وقت تام اومد باید صبر کنی تا بخوردت. گفت: واسه چی؟ گفتن واسه این که مدیر عامل صدا و سیما گفته. گفت: اگه این طوره برمی گردم آمریکا پیش والت دیسنی، قرارداد هم بی قرارداد. بهش گفتن: زکی! تو ممنوع الخروجی! باران می آمد باران می آمد. مردم عاشق بودند. کسی انگیزه کار کردن نداشت. بوی گل ها در هوای نمناک می پیچید. میزان تورم افزایش می یافت. ماشین ها گل ها را به عاشقانی که قدم می زدند، می پاشیدند. مردم دنبال کار می گشتند. شاعران شعر می سرودند نوشته آ سید ابرام آقا 11 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۸۹ ایول به این آ سید ابرام اقا 4 لینک به دیدگاه
mahan2 206 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۸۹ ببخشید دختر پاسبون چن سالشه؟:w127::2rqfst4: 1 لینک به دیدگاه
eshagh_kh 466 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 شهریور، ۱۳۸۹ برا سند و سال شوما مناسب نیس ببخشید دختر پاسبون چن سالشه؟:w127::2rqfst4: لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده