armin.eleman 5393 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۸۹ شايد لغت مدرن جزو معدود لغاتي باشد كه به رغم پيچيدگي مفهوم، معنايي ديگر چون نوآوري و طرد گذشته را در خود مستتر دارد. اما اگر قرار باشد كه مدرنيسم به عنوان گرايش جامعه شناسي و يك سبك هنري بررسي شود بايد به يك قرن قبل بازگشت و روند تحولات آن دوره را مورد بررسي قرار داد. مدرنيسم بيش از 150 سال قبل در اروپاي غربي تبلور يافت و به عنوان الگويي كه با نهادها، افكار و باورهاي سنتي مبارزه مي كند مطرح شد. استفاده از ابزار فردباوري (راسيوناليسم) روش پيشرفت اين نوع تفكر بود و نتيجه عملي اين نوع تفكر پيدايش انسان محوري با بينش دنيوي است. نخستين خصوصيت در جوامع مدرن و به تعبيري در معماري مدرن، معادله مدرن سازي برابر با جهش هاي تكنولوژيكي است. اين معادله در كشورهاي غير مدرن به صورت مدرني سازي برابر با غرب زدگي و اين دو برابر با واردات تكنولوژي خود را عيان كرده است. تجربه نشان داده است كه اين امر به نابودي تمدن هاي قدرتمند و ارزش هاي ماندگار كشورهاي غير مدرن منجر مي شود. واردات تكنولوژي در جوامع رو به پيشرفت به اين دليل مساله ساز است كه اين واردات ورود فرهنگ مصرف و كاربرد آنها را به دنبال دارد به گونه اي كه نمي توان از اتومبيل استفاده كرد و همچنان در بافت هاي ارگانيك زيست. خصيصه ديگر جوامع مدرن و معماري مدرن، شناخت، تثليث آن يعني، تكنولوژي، توليد و مصرف است. در اين ديدگاه انسان تنها توليدكننده و مصرف كننده است، اما اين تثليث در جوامع غير مدرن و به ويژه جوامع شرقي به شكل ديگري نمايان است. تفاوت بزرگي است ميان ساختن يك آپارتمان و برج مسكوني به جهت تبديل به عنصري اقتصادي و عشقي كه پدرانمان نسبت به خانه هاي نيمه مخروبه بافت قديم داشته اند. در جوامع غير مدرن، آجرها قسمتي از وجود معمار است كه به وسيله ملات عشق به يكديگر متصل مي شده اما در جوامع مدرن يا شبه مدرن مانند كشورهاي جوامع سوم، آجر قطعه اي از خاك است كه قيمت آن مشخص بوده و بايد در استفاده از آن صرفه جويي كرد. براساس تقسيم بندي جوامع مدرن به دو قسمت «سنت و مدرن» يا «شرق و غرب» است و چنانچه اين تقسيم بندي مشخص مي كند هر جامعه يا شرقي و سنتي است، يا غربي و مدرن. اين الگو، الگويي است كه آرام آرام در جهان گسترش مي يابد و در اين ديدگاه جامعه سنتي محكوم به نابودي و انهدام است. اين مساله در جوامع غير مدرن ابعاد مختلفي يافته و در جامعه سنتي ايران، هند، مصر و ساير كشورهاي مشابه با كشورهاي مدرن بسيار متفاوت است. مدرنيسم و معماري مدرن داراي تفاوت هاي اساسي هستند كه به بخشي از اين تفاوت ها اشاره مي شود. تفكر مدرن به عنوان يك جهان بيني و ايدئولوژي مطرح مي شود، در حالي كه معماري مدرن سبك معماري است كه سده قبل اروپا و آمريكا را شكل داده است. از سوي ديگر معماري مدرن مربوط به زمان و مكان كاملا مشخصي است، در حالي كه جهان بيني مدرن فاقد مكان و زمان است. به رغم اين دو مبحث كه انفصال سبك و ايدئولوژي مدرن را ملزم مي كند، به طور كلي شناسنامه معماري هيچ تفاوتي با تفكر مدرن نداشته و هر دو زاييده خلف گونه اي از زيست بشري هستند. با توجه به شناخت حاصل شده از معماري مدرن اروپا، اكنون مي توان پيامدهاي اين شيوه معماري را در جهان سوم و ايران بررسي كرد چرا كه معماري دور مدرن در ايران، نه برگرفته از شناسنامه معماري مدرن، بلكه منطبق بر جامعه شبه مدرن است. در جهت تشخيص خصايص معماري مدرن ايراني، بايد نقطه اشتراك معماري مدرن و جامعه مدرن را بررسي كرد. چرا كه اين خصوصيات به صورت تركيبي معماري التقاطي معاصر را رقم مي زند. به طور كلي تفكرات و زيربناي فكري معماري معاصر ايران عبارتند از: _ تاريخ پيدايش اواخر دوره قاجار است و انتقال سريع تفكرات و ايده ها از خصايص جامعه مدرن است. چرا كه جامعه مدرن بر مبناي سرعت انتقال اطلاعات پايه گذاري شده و اين تبادل اطلاعات در نهايت موجب تعادل فرهنگ و الگوي معماري مي شود. _ تهران به عنوان پايتخت ايران و نقطه اتصال ايران و اروپا، مسئوليت پيچيده بسط اين معماري را به عهده داشته است. _ خاستگاه ها: خاستگاه هاي معماري مدرن ايران انتقال فرهنگ فريبنده غرب به جامعه درون گراي ايراني بود. در اين راستا حصار شهرها، تخريب شد و بافت هاي ارگانيك آنها به اشكال هندسي تحول يافت. در اين دوره فرمول هاي غربي با امكانات ايراني ساخته و اجرا مي شد و در اين مرحله معماري به عنوان ابزار فرهنگي عمل مي كرد. در عين حال دومين خواستگاه اين دوره، بهره گيري اقتصادي در معماري است. شايد بتوان دوران ميانه معماري مدرن ايران را نخستين زماني دانست كه معماري به عنوان كالاي اقتصادي معرفي مي شود. چرا كه با تكيه بر اصول معماري مدرن يعني حذف تزيينات، معماري نه يك ابزار براي انعكاس فرهنگ، بلكه كالايي اقتصادي شد و اين دستاورد چنان نمودار شد كه معماري مدرن ايران به سبكي اقتصادي با نام بساز و بفروش تغيير رويه داد. روش پست رفت: استفاده از تكنولوژي وارداتي در تركيب با اقليم و تكنولوژي سنتي، روش هاي مختلف اجرا را در ايران رقم زد كه با تغیيرات محدودي در حال حاضر نيز استفاده مي شود. _ مقياس عمل: حركت معماري از اروپا به تهران و از تهران به مراكز استان ها و شهرهاي اصلي بوده است. _ نتيجه عمل: انفصال معماري سنتي ايران و حركت از شيوه اصفهاني به شيوه تهراني و همه گير شدن، معماري مدرن ايراني به صورت قالب و كليشه در تمام نقاط كشور بود. نبود مباني فكري و تئوريك در معماري، تبديل معمار به ساختمان ساز و نقشه كش، تفاسير مختلف از ديدگاه مدرن در معماري و نامشخص بودن آينده معماري، مهم ترين پيامدهاي معماري جامعه شبه مدرنيسم استدر هر حال زماني كه جوامع مدرن و فرامدرن، زير بمباران اطلاعاتي قرار دارند و دوره پيدايش تا افول يك سبك به يك دهه مي رسد، معماري ايران نه به عنوان سبك پيشگام كه به عنوان يك قصد جلوه مي كند. به علت عدم تطابق فرهنگ و اختلاف زماني در ارسال پيام هاي معماري از غرب به ايران،حالت پويايي و پيشرو بودن هنر معماري زير پرده اقتصاد محو شده است و با توجه به همه اين مسايل شناخت مفهومي از موقعيت اجتماعي معاصر لازم است تا بتوان معماري و كالبد آن را درك كرد و اين مهم انجام نمي پذيرد مگر با درك كافي و جامع از تحولات جهاني. مدرنیسم در ایران نگاهی مختصر به معماری تهران در دوران پهلوی دوم در دسته بندی گرایش های معماری مدرن در ایران که همزمان با روی کار آمدن رضا شاه به وجود آمد و بعد از سال ١٣٢٠ تغییر چهره داد می توانیم به این خطوط اصلی اشاره کنیم: گرایش اول ، گرایشی بود که عناصری از معماری ایران باستان را عینا و بدون هیچ تغییری با معماری کارکردگرا و مدرن ادغام می کرد. از نمونه های برجسته آن می توان به کاخ شهربانی و بانک ملی در تهران اشاره کرد که سرستون ها، حجاری ها و پلکان های هخامنشی بدون هیچ تغییر در کالبد معماری جدید به کار گرفته شدند. معماری آن دوران سعی در بازسازی "شکوه ازدست رفته" با اقتباس از معماری باستان داشت. ظهور سبک بین المللی اما با گذشت زمان گرایشات دیگری در معماری ایرانی به وجود آمد که باز هم بیشترین تاثیرات آن را در تهران مشاهده می کنیم. گرچه به دلیل رشد اقتصادی کشور، پروژه های ملی دیگر فقط به پایتخت محدود نمی ماندند. این گرایشات جدید راه متفاوتی را در پیش گرفتند . سبک بین المللی یا جهانی، شامل ساختمان ها و مجموعه هایی که در وهله اول کارکردگرایی را مورد توجه قرار داده اند و همانند جریان اصلی معماری مدرن در اروپا و آمریکا ضد تاریخ عمل کرده و نیازی به تکرار و یا استفاده از مفاهیم، عناصر و اشکال معماری گذشته نمی دیدند. در این دوران استفاده گسترده از مصالح ساختمانی جدید مانندبتن مسلح، آهن و شیشه به تغییر زبان معماری یاری رساند. این ساختمان ها هیچ ویژگی بومی، تاریخی یا فرهنگی محیط خود را منعکس نمی کردند بلکه با دور شدن از تزیینات اضافی سعی در کار آمد بودن داشتند. سبک بین المللی در دوران رواج خود در بسیاری شهرها و پایتخت های دنیا تکرار می شد و حاصل آن بناهایی بود با خصوصیات کمابیش یکسان اما در موقعیت های جغرافیایی و فرهنگی مختلف. از نمونه های این گونه آثار در تهران می شود به ساختمان شرکت ملی نفت ایران (١٣۴٠)و وزارت کشاورزی (١٣۴۵)هر دو اثر عبدالحسین فرنمانفرماییان و تالار رودکی اثر اوژن آفتاندلیانس (١٣۴۶)اشاره کرد. گرچه در داخل تالار رودکی یا وحدت امروزی از برخیموتیف های معماری گذشته نیز استفاده شده است. در سالهای 2507، " سبک بین المللی " تا حد زیادی در میان معماران رواج یافته بود . در تهران به خصوص در محله های جدید شمال شهر بیش از پیش الگوهای این سبک بویژه در خانه سازی رعایت می شد و دانشکده هنرهای زیبای تهران از همان ابتدای تاسیس روش آموزش بوزار پاریس را برگزید. مدت یک ربع قرن ، آنچه که معدود معماران آن زمان در ایران ساختند و آموزش دادند ، سرمشق و نمونه کار نسل های بعدی معماران دانشگاه دیده ، حرفه ای های قدیمی و حتی بساز و بفروشها قرار گرفت . ازبناهای مجلل و تشریفاتی که دارای ارزش نمودگاری هستند تا ساختمانهای ساده کوچک در دورترین نقاط کشور هیچیک از این زبان معماری به دور نماندند.در دهه های بعد از جنگ جهانی دوم شیوه های معماری سنتی که عبارت بود از تکرار تعداد معدودی نمونه های اصلی معمارانه برای بناهای مختلف ، به خصوص در شهرهای بزرگ به کلی کنار گزارده شده بود. احداث خیابانهای سراسری و شبکه جدولی شهری بافت شهری سنتی را دچار دگرگونی اساسی کرده و قطعات مالکیت منظم و مستطیل شکل به وجود آورد . با این تغییرات در شکل شهر , به دوران معماری درون گرا با حیاط مرکزی پایان داده شد و معماران به الگوی تک بناهای جدا از یکدیگر روی آوردند .بدینسان فضای تاریخی جای خود را به محیط جدیدی می داد که روحیه مدرنیزم (نوینگرایی ) در آن بیش از پیش دیده می شد .جهت اصلی معماری که در گذشته روی به سمت یک مرکز روحانی داشت جای خود را به معماری داد که به سمت تحول و آینده گرایش داشت . بخشهای مسکونی شبکه راسیونالیست شهری را به وجود آوردند . و کاخهای دولتی و بناهای عمومی که نمودار تحکیم قدرت مرکزی و دولت بود بیشتر در فضاها و میادین جای گرفتند که از ویژگیهای فضاهای شهری نئوکلاسیک بهره داشت . این دو جنبه معماری که یکی ضرورت ایجاد بناهای ساده و عملی بود و دیگری نیاز به نمایش ارزشها و مظاهر فرهنگی نظام زمانه ، زمینه مناسب خود را در دوگانگی آموزش بوزار در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم یافت . بعد از جنگ جهانی دوم اروپا غرق در مسئله بحران مسکن بود .معماران در این فرصت روی به نظریه های فونکسیونالیستی که در سالهای بین دو جنگ تحول یافته بود آوردند و برای جبران خرابیهای حاصل از جنگ روی به امیدها و آرزوهای مدرنیزم آوردند . شهرها و محله ها به این ترتیب به سرعت ساخته می شد . ایران در آن هنگام آهسته آهسته گام در راه شهرنشینی متعادلی می گذاشت و به تدریج بناهای عمومی یعنی بناهای اداری ، خدمات عمومی گوناگون و بناهای تشریفاتی جای خود را در شهرها باز می کردند . مسکن جدید نیز از جانب گروهی اجتماعی محدود و روشنفکری ساخته می شد که در آن دوران آداب زندگی فرنگی را کم و بیش آموخته و میل بر ان داشت که تحول را از خانه خود آغاز نماید . در اروپا درست به عکس قدرت اقتصادی این گروه اجتماعی بعد از جنگ جهانی دوم رو به ضعف نهاده بود و الگوی ویلای وینی viennoise سالهای بین دو جنگ جای خود را بیش از پیش به الگوی مسکن اجتماعی و یا به اصطلاح آپارتمان سازی می داد . چنانکه می دانیم الگوهای اخیر توانستند در سی سال بعد از جنگ سیمای شهرهای اروپایی و حومه ها را به کلی زیر و رو کنند . در ایران و بخصوص در تهران نه تنها گروه نوخواسته روشنفکر و متمکن بلکه آن دسته از شهرنشینان سنتی نیز که با افکار جدید تماس حاصل کرده بودند ، متمایل به ترک مرکز مسکونی و تجارتی شهر ( بازار و محله های اطراف آن ) شدند و به تدریج خانه های خود را در شمال شهر در دامنه کوه البرز بنا نهادند . در اختیار داشتن قطعات بزرگ زمین و نبودن یک بافت شهری پیشین برای شکل دادن به این قطعات موجب شد که محله های جدید تهران نه به صورت یک استخوان بندی شهری بلکه پیرو الگوهایی شبیه به حومه شهرهای آمریکا شکل بگیرند . در واقع باید پذیرفت که پس از بوجود آمدن محورهایی مانند سپه ، فردوسی و شاهرضا ، مکانهای شهری موفقی که قادر باشند مرکزیت و خصوصیات ویژه ای برای تهران تعریف کنند به وجود نیامد . مرکز شهر در محدوده ای که بین دو جنگ ایجاد شده بود باقی ماند و بخشهای مسکونی پراکنده در خارج آن شروع به شکل گرفتن کرد .درجریان این مهاجرت خطی به سمت دامنه البرز معمار تهرانی با مسئله تک خانه رو به رو بود ، تک خانه ای که هیچگونه گفتگوی معمارانه با یک بافت شهری موجود را در برابر خود نداشت .در حالیکه معماران فرنگ دیده نسل اول توانسته بودند تیپولوژی مسکن بسیار قوی شهری بوجود آورند و " سبک بین المللی " را با بافت جدولی تهران هماهنگ سازند ، معماری جدید سرچشمه الهام خود را د ر ویلای منفرد از نوع رایج حومه suburbia در آمریکا یافت . اما در بناهای عمومی که ضرورتا " در نقاط مرکزی شهر باید ساخته می شد معماران از الگوهای فونکسیونالیست پیروی کردند . استفاده از تکنولوژی ساختمانی جدید ، ایجاد فضاهای چند مصرفی و کاربرد زبان معماری راسیونالیست ، تیپولوژی جدید را برای بناهای عمومی به وجود آورد که به تدریج جای بناهای عمومی پیش از جنگ راکه دارای روحیه نئوکلاسیک بودند گرفت . بناهای یادبود سومین گروه ساختمانهای این دوره بود و در حقیقت تنها فرصت کامل برای ابراز یک زبان صرف معمارانه . برای معمارانی که در مدرسه بوزار فرانسه آموزش دیده بودند کمتر این موفقیت پیش می آمد که بتوانند عظمت و ابهت زبان معاری را که در بوزار فراگرفته بودند درساختمانهای خود به کار گیرند . بناهای یادبود این فرصت را برای آنان فراهم آورد . اما باید به خاطر داشت که مونومانتالیزم بوزار با سبک آکادمیک پیش از جنگ که ملهم از جنبشهای معماری آلمانی سالهای اولیه قرن بیستم بود werkbund به کلی تفاوت داشت . بوزار بعد از جنگ نیز به کلی با بوزار قرن نوزدهم که پیرو سبکی تاریخی گرا بود تفاوتهایی پیدا کرده بود . عطف به جوهر تاریخ جای خود را عطف به عناصر شکلی تاریخ گذشته داده بود و در نتیجه عطف به عناصر شکلی متعلق به دورانها و سبکهای متفاوت ، این برداشت آزاد و التقاطی از دورانهای گذشته اصطلاحا eclectisme نامیده می شود .از آنجا که دیگر نظم هندسی بیانگر معنی و محتوی نظم معماری دوره معینی نبود و در عوض به مفاهیم مجردی مانند تناسب ، تقارن و غیره تقلیل یافته بود ، لذا معمار نیز امکان یافته بود که فانتزی های هندسی خود را آزادانه به کار اندازد . از سوی دیگر کتاب معروف لوکوربوزیه vers une architecture تاثیر بسیاری در محافل معماری گذاشته بود و اهمیت تاریخ ، را به عنوان سرچشمه الهام زبان معماری به کلی ضعیف کرده بود . گرچه تاثیر این کتاب هرگز از درگاه بوزار به درون رخنه نکرد لیکن در سست کردن پایه های تاریخ گرای بوزار نقش موثری را ایفاء کرد . بدین ترتیب زبان مونومنتال جدیدی در معماری بنا های یادبود و آرامگاهها نسج گرفت . ترکیب "( کمپوزیسیون ) غیر مترقبه نقشه به جای تکرار الگوی تثبیت شده تاریخی ، به کار بردن نشا نه های خارجی معماری سنتی ایران و استفاده التقاطی از تکنولوژی های گوناگون ساختمانی خصوصیات اصلی معماری مونومنتال این دوره را تشکیل می دهند . توجه اصلی معمار معطوف به ابداع شگردی ها و نوآوریها بود .مفهوم " فضا " در این معماری چندان جایی نداشت و در عوض " تاثیرها " effets اهمیت بسیار یافتند . بدین ترتیب نما اهمیت خارق العاده یافت و مهمترین جنبه نمایشی بنا را به خود اختصاص داد . می بینیم که در این سبک ، تاریخ روابط ماهوی میان شکل ها و حجم های جای خود ]را[ به تاریخ موتیف ها motifs داده است و معمار تمام کوشش خود را در راه ضبط و ترکیب موتیف های معماری های دوران گذشته به میل و ابتکارشخصی خود به کار برده است . بدین ترتیب ملاحظه می شود که در دوران خاصی بحرانی که معمار بوزار ناگزیر از تسلیم به نیازهای فوری و حیاطی جامعه و ساده کردن زبان هنری خود است بنای یادبود موضوع استثنایی و جالبی را تشکیل می دهد که معمار بتواند در آن به طریق اولی قوانین بازی خود را به کار اندازد ، قوانینی که در غیر این صورت اعتبار تاریخی خود را از دست داده بودند . لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده