نگين...NeGiN 1499 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۸۹ وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز!و دویدن که آموختی،پرواز را! راه رفتن بیاموز زیرا راه هایی که میروی جزیی از تو میشوند و سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند.دویدن بیاموز چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زود باشی، دیر... و پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جداا باشی، برای آنکه به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی... من راه رفتن را از سنگ اموختم،دویدن را از یک کرم خاکی و پرواز را از یک درخت!... باد ها از رفتن به من چیزی نگفتند،زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن را نمیشناختند...پلنگان دویدن را یادم ندادند زیرا آنقدر دویده بودند که دویدن را از یاد برده بودند!!!پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند،زیرا چنان در پرواز خود غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند! اما سنگی که درد سکون را کشیده بود،رفتن را میشناختند!کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود،دویدن را میفهمید!و درختی که پاهایش در گل بود از پرواز بسیار میدانست ؛آنها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت! وقتی در دریای زندگی سفر میکنی،از طوفان ها و امواج نترس، بگذار تا از تو بگذرند...تو فقط به سفرت ادامه بده و استقامت داشته باش!به خاطر داشته باش دریای آرام ناخدای باتجربه و ماهر نمی سازد.جایی در قلب هر انسان وجود دارد که در آن افکار تبدیل به آرزو میشوند و آرزوها به اهداف بدل میگردند.جایی که در آن هر غیر ممکنی ممکن میشود !تنها اگر به هدفهایمان ایمان داشته باشیم ...چند چیز هست که برای یک زندگی شاد و موفق به آن نیاز داریم:اعتقادات ،اهداف و آرزوها،عشق،خانواده و دوستان و از همه مهمتر اعتماد به نفس... آری... تو نیز خودت را باور داشته باش! 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده