گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۸۹ منبع: خبرگزاری میراث فرهنگی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام خيابان وليعصر که از آن به عنوان بلندترين خيابان تهران ياد ميشود، در يک بستر تاريخي جاي گرفته است. هرچند اين خيابان يکي از پايينترين نقاط تهران را به شمال شهر متصل ميکند اما تفاوت فرهنگي بخش بخش اين خيابان باعث پيدايش آثار تاريخي ارزشمندي هم شده است. بخش عمدهاي از اين آثار تاريخي امروز در فهرست ميراث ملي به ثبت رسيده است. تئاتر شهر؛ يکي از آثار تاريخي خيابان وليعصر خبرگزاري ميراث فرهنگي ـ گروه ميراث فرهنگي ـ خيابان وليعصر که از آن به عنوان بلندترين خيابان تهران ياد ميشود، در يک بستر تاريخي جاي گرفته است. هرچند اين خيابان يکي از پايينترين نقاط تهران را به شمال شهر متصل ميکند اما تفاوت فرهنگي بخش بخش اين خيابان باعث پيدايش آثار تاريخي ارزشمندي هم شده است. بخش عمدهاي از اين آثار تاريخي امروز در فهرست ميراث ملي به ثبت رسيده است. به گزارش CHN خيابان وليعصر در زمان رضاشاه بنا نهاده شد. از همان ابتدا قرار بود اين خيابان مجموعههاي پهلوي را به ميدان راهآهن متصل کند. بر همين اساس پيريزي خياباني عظيم ديده شد و چنارهاي زيبايي آنرا تزئين کردند. اما اين تنها بخشي از تاريخ خيابان وليعصر است. با شکل گيري خيابان مردماني در اطراف آن سکونت کردند و آنچه ساختند پيرو فرهنگ پيچيده اين خيابان بود و امروز بخشي از آن در فهرست ميراث ملي به ثبت رسيده است. «اسکندر مختاري»، مدير سابق اداره ميراث فرهنگي تهران درباره ثبت آثار تاريخي خيابان وليعصر به CHN ميگويد: «شايد کمتر از 20 درصد آثار تاريخي اين خيابان ثبت نشده باشد و تلاش سازمان ميراث فرهنگي در آن زمان ثبت کل آثار اين خيابان بوده است.» وي درباره آثار ثبت شده خيابان وليعصر ميگويد: «آثار ثبتي در دو محور خيابان وليعصر و چند پلاک آنطرفتر ديده شده است. نخستين اثر ثبت شده اين خيابان ايستگاه راهآهن تهران است.» کلنگ ايستگاه راهآهن تهران در 23 مهرماه سال 1306 با حضور رضا شاه پهلوي در اراضي جنوبي تهران زده شد. اين ساختمان توسط ولاديسلاو ولاديسلاوويچ گاراديتسکي از کشور اکراين ساخته شده است. وي در سال 1930 در تهران فوت کرده و در گورستان ارامنه تهران خاکسپاري ميشود. در زمان ساخت ايستگاه راهآهن تهران، کريم طاهرزاده بهزاد، برادر مينياتوريست مشهور حسين بهزاد هم بر کار نظارت داشته است. بناي ايستگاه راه آهن، با الهام از عظمت و شوکت معماري ايران باستان، با استفاده از شيوه اکسپرسيونيسم آرمانگرا ساخته شد. ورودي ايستگاه مرکزي وسيع است و اين ريتم از طريق پنجرهها، بازشوها و جرزهاي سراسري ديوارها نيز کاملا آشکار است. ايستگاه از پي تا سقف با آهن وسيمان ساخته شده و پنجرههاي آن به طور کامل از برنز و آهن برونماي خارجي آن از سنگ سفيد تراورتين است كه از معدن سنگ پل سفيد استخراج شده است. به گفته مختاري يکي ديگر از آثار مهم خيابان قهوهخانه سنتي آذري است که در ميدان راهآهن، اول خيابان وليعصر، روبهروي شهرداي ناحيه 4، پلاک 36 قرار گرفته است. اين اثر بيش از 100 سال قدمت دارد و از سال 1327 به تملک عبداحميد آذريپور اصفهاني درآمد. روي ديوارهاي قهوهخانه، نقاشي قهوهخانهاي از نقاشاني چون استاد اسماعيلزاده، داوود زنجاني، احمد خليلي، حاجي اجمداخري و حسين بهجو به چشم ميخورد. مضامين اين نقاشيها به طور عمده يادآور مضامين مليف پهلواني و مذهبي است. خانه انيسالدوله يکي ديگر از آثار ثبتي خيابان وليعصر است. انيسالدوله همسر اول ناصرالدينشاه بود که از حمايت وي در تحريم تنباکو به عنوان مبارزهاي زنانه عليه استعمار بريتانيا ياد ميشود. خانه تاريخي انيسالدوله در خيابان وليعصر بالاتر از چهار راه مولوي روبروي مهديه تهران قرار گرفته است. اين ساختمان دو طبقه روزگاري در باغ بزرگي واقع شده بود که اکنون به صورت حياط باقيمانده است. دو قنات وظيفه آبياري اين باغ را داشتند و يک حوض هم در وسط آن قرار گرفته است. دو ايوان طبقه اول از مهمترين مشخصاي اين بنا است که در وسط يک طاق نيمدايره، پر از تزئينات گچبري آذين شده است. گفته ميشود که اين بنا در دوره قاجار شگفتيهاي معماري زمان خود را داشته است و ظرافتهاي خاصي در ساخت آن ديده شده است. خانه پروفسور عدل اثري ديگر در خيابان وليعصر است که اکنون به فرهنگستان هنر تعلق دارد و يادآور يکي از نخستين جراحان ايران است. اين عمارت قديمي سال 1310 هجري شمسي توسط "ماركوف" روسي ساخته شده و با مساحتي حدود 2700 متر مربع و زير بنايي 1000 متر مربع با سبك معماري روسي و تلفيق با تزيينهاي هنر ايراني، جلوه خاصي را به خيابان وليعصر داده است. اين عمارت كه با گچبريهايي ويژه در نما، ميان حصاري از درختان كاج قرار گرفته و با سه راه ورودي، به فضاي وسيع باغ مرتبط است، در سال 77 به ثبت آثار ملي رسيده است. مختاري در ادامه از اثر مدرن تئاتر شهر ياد ميکند که در چهارراه ولي عصر (تقاطع خيابان انقلاب و خيابان ولي عصر) در مجاورت پارک دانشجو قرار گرفته است و محوطه سنگفرشي وسيع دارد. اين مجموعه نمايش عنوان بزرگترين مجموعه نمايش تئاتر ايران را دارد که ساخت آن با نظارت و مهندسي سردار افخمي در سال 1347 آغاز و در تاريخ 7 بهممن 1351 به پايان رسيد. اين بنا بخشي از تجربه ساخت آثار پستمدرن در ايران است که بين سالهاي 1340 تا اواسط دهه 50 شمسي توسط دانشآموختگان دانشگاه تهران انجام شد. اين مجموعه آثار که شامل، برج آزادي، موزه هنرهاي معاصر، سردر دانشگاه تهران، تئاتر شهر و ... است با بهرهگيري از عناصر معماري مدرن و معماري سنتي ايران ساخته شدهاند. بيمارستان 501 ارتش در خيابان وليعصر، سه راه بهشتي واقع شده و يک بناي دوره قاجاري (ساختمان احمدشاهي) در آن واقع شده است. کمي بالاتر چند باغ تاريخي وجود دارد که آنها هم ثبت هستند. موسسه باستانشناسي دانشگاه تهران هم يکي ديگر از آثار ثبتي خيابان وليعصر است که موزهاي کمنظير دارد. اين خانه پهلوي اول در زمان مرحوم عزتالله نگهبان به عنوان موسسه باستانشناسي دانشگاه تهران مورد بهرهبرداري قرار گرفت. به گفته مختاري باغ فردوس که اکنون در اختيار موزه سينما ايران است يکي ديگر از آثار مهم خيابان وليعصر محسوب ميشود. اين خانه و باغ تاريخي در سال 1264 توسط حسين عليخان معيرالممالک ساخته شده است. عمارت باغ فردوس در دو طبقه به سبک قاجاريه و معروف به گوش فيل بنا گذاشته شد. در سال 1350 ساختمان موجود در باغ به مرکز فرهنگي و هنري و نمايشگاهي تبديل شد و پس از انقلاب نيز در اختيار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي قرار گرفت. مساحت باغ فردوس 20 هزار متر مربع و طول آن 280 متر است. امامزاده صالح يکي ديگر از آثار خيابان وليعصر است. اين امامزاده نام آرامگاهي در محله تجريش تهران است. آن گونه که از کتيبه بالاي سردر صحن بر ميآيد، از پسران موسي کاظم و برادران امام هشتم شيعيان علي پسر موسي (رضا) است. اين آرامگاه را منسوب به صالح پسر امام موسي کاظم ميدانند.صحن و حياط اين بقعه گورستان عمومي بود و در بيست سال اخير اثر گورها را از بين بردهاند و فقط تعداد محدودي از سنگ قبرها را باقي گذاشتهاند. بناي بقعه اصلي شامل ساختمان چهارگوش بزرگ و مستحکمي با ديوارهاي قطور است و فضاي دروني آن تقريبا 6 متر مربع مساحت دارد. وضع طاقنماها و معماري ساختمان و پوشش آن از معماري بناهاي سده هفتم و هشتم است. مختاري درباره آثاري که چند پلاک آنطرفتر از خيابان وليعصر واقع شدهاند گفت: «براي مثال در ميدان راهآهن، بالاتر از چهارراه مولوي مدرسه مشيرالسطنه واقع شده است. مدرسه عبرت و انجمن آثار ملي هم بخش ديگري از آثار نزديک به خيابان وليعصر است.» وي در ادامه گفت: «حمام انصاري و دباغخانه عزيزمحمد هم نزديک خيابان وليعصر هستند. دانشگاه افسري و خيابان و مجموعه آقاشيخهادي هم بخش ديگري از آثار هستند. خانه مصدق و بيمارستان وزيري هم بايد به ليست اضافه شوند.» به گفته مختاري، اطراف تئاتر شهر پر از آثار پراکنده تاريخي است که ميتوان آن را با الحاق به خيابان وليعصر ديد. يکي ديگر از آثار نزديک به خيابان وليعصر دانشگاه تهران است که يکپارچه در فهرست ميراث ملي به ثبت رسيده است. 3 لینک به دیدگاه
Miladt 3681 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۸۹ تیم کرسول "Tim Cresswell " در کتاب مختصر و مفیدش" Place: a short introduction"می نویسد : در طول تاریخ مطالعات مربوط به مکان رویکردهای گوناگونی نسبت به این موضوع در سه سطح مختلف (حد اقل) صورت گرفته : 1. رویکرد توصیفی که جهان را به شکل مجموعه ای از مکانها که هر کدام بطور مجزا و منحصر به فرد قابل بررسی هستند می بیند. 2.social constructionist رویکردها که مکان برایشان بیشتر به خاطر فرآیندهای اجتماعی مستتر درآن اهمیت دارد تا منحصر به فرد بودنش . مارکسیست ها , فمنیست ها و پسا ساختارگرایان در این گروهبندی جای می گیرند. موضوعاتی نظیر این : چطور یک مکان نمایانگر فرایند های وسیعتری است و تحت شرایطی چون کاپیتالسیم , پدر سالاری , گروه بندیهای جنسیتی , پست کولونیالیسم و سایر شرایط ساختاری شکل می گیرد. 3- رویکرد پدیدار شناسانه نسبت به مکان . این دیدگاه نه به مکان به عنوان یک وجود یکتا و منحصر به فرد می نگرد و نه در جستجوی عوامل نا پیدای شکل دهنده مکان است بلکه در جستجوی توضیح جوهره وجود انسان به عنوان مفهومی آمیخته و چیزی در ذات مکان و جز لاینفک آن می نگرد. این رویکردها را نمی توان سه برخورد کاملا جدا دانست چرا که هم پوشانی هایی با هم دارند ولی هر کدام را می توان رویکردی با عمق متفاوت نسبت به مکان بر شمرد . اولی سطحی تر و آخری عمیق تر،حال به عنوان مثال بیایید دو مکان مختلف یعنی خیابان ولی عصر و خیابان بورک را با این عینک های سه گانه ببینیم. در رویکرد اول خیابان ولی عصر خیابانی است با دو جداره نسبتا بلند از ساختمانهای 5-6 طبقه و متشکل از عملکردهای مختلف اداری , تجاری , خدماتی و فرهنگی با پیاده روهایی نسبتا عریض و مملو از چنار که عصر ها محلی است پر از عابرین پیاده و مملو از ماشین در وسط. بورک خیابانی است نسبتا مختص عابرین پیاده که تنها تراموا گهگاهی از حوزه میانی آن عبور می کند با ساختمانهایی با تناسبات نزدیک به ولی عصر ولی نه با تنوع عملکردی آن. فروشگاهها عمدتا تجاری اند از جمله پوشاک و جو اهرات تا فروشگاهها و مالهای بزرگی مثل Myer , David Jones ...پیاده روها در بورک بر خلاف ولی عصر فضایی سرپوشیده را برای عابرین فراهم می کنند تا آنها را از بارانهای ناگهانی ملبورن در امان نگه دارند. اینجا بجای دستفروش های ولی عصر که سی-دی فیلم , عطر و روسری و تی-شرتهای مد روز می فروشند بیشتر هنرمندان خیابانی یافت می شوند. اجرای موسیقی , نمایشهای آکروباتیک و یا کارهای دست ساز هنری . همچنین جدیدا نصب نیمکت ها و مبلمان شهری افراد بیشتری را ترغیب به نشستن در این مکان می کنند مشابه آنچه شهردار تهران در ولی عصر انجام داد از دید گاه دوم آنچه خیابان ولی عصر را ساخته است (اعم از فضای فیزیکی و فعالیتهای روزمره ) را باید در ساختار نیمه کاپیتالیستی –دولتی جامعه , ساختار قدرتی که شکل دهنده اکثر فضاهای شهری بعد از شروع مدرنیزاسون در ایران تحت حکومت رضا خان بوده و سایر تحولات سیاسی / اجتماعی دوران اخیر جستجو کرد. نوع و نحوه حضور عابران پیاده را نیز می توان به ساختارهای مختلف اجتماعی/اقتصادی مرتبط کرد از حضور زنان و جوانان در عرصه عمومی گرفته تا حضور توریستها , دستفروشها , پلیس اگر در خیابان بورک عابرین را خیلی از ملل و فرهنگهای مختلف از ویتنام , تایلند, چین , کره و ...تشکیل می دهند در ولی عصر عابران تهرانی و شهرستانی , افغانها , عراقی های پناهنده , و تک و توک کره ای ها یا توریستهای اروپایی جلب توجه می کنند. ریشه این تفاوتهای مکانی را می توان در عوامل ساختاری نظیر اقتصاد آزاد , توریسم و سیاستهای کلان دولتی جستجو کرد اما در رویکرد سوم این بودن در ولی عصر به عنوان یک مکان با تمامی تجربیات حسی , خاطرات , سمبولها , معانی و ... است که ولی عصر را از بورک متمایز می کند. صدای سوت " امید" چیزی است که با خیابان ولی عصر عجین شده است. چیزی نیست که بتوان در بورک شنید و اگر بشنوی دیگر سوت او نیست. نگاه غریب آدمها , دختر و پسرهای جوان که حضورشان را در همهمه جمعیت پنهان می کنند , آدمهای منتظر در صف سینما و... مجموعه اینهاست که ولی عصر را می سازند برگرفته از ایرانشهر 3 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۲ داستان چنارهای خیابان ولیعصر از 1309 تا 1392 فرقی نمیکند که نامش چه باشد، اکنون بیش از 30 سال است که خیابان ولیعصر نام دارد. اوایل انقلاب یکچند نام محمد مصدق را بر تارک خود دید. پیش از انقلاب هم به نام محمدرضا پهلوی خوانده میشد و آن اوایل که ساخته شد، جاده مخصوص پهلوی نام داشت. اما جدا از این که نامش چه بود و چه شد، یک چیز معلوم است: خیابانی که لقب طولانیترین خیابان ایران - و به گفته برخی خاورمیانه - را یدک میکشد، به سان رشتهای سبز، خاطرات چند نسل از ایرانیان را به یکدیگر پیوند داده است و این همه را مدیون ردیف چنارهایی است که در دو سویش کاشتهاند؛ که اگر نبود این چنارها، آن خیابان نیز خیابانی بود مثل صدها و هزاران خیابان دیگر این شهر. داستان این خیابان و چنارهایش از سال 1309 آغاز شد. در آن سال، مجلس شورای ملی قانونی را برای توسعه خیابانهای تهران تصویب کرد و اندکی بعد احداث " جاده مخصوص پهلوی " به درازای 18 کیلومتر از میدان راه آهن در جنوبی ترین نقطه تهران تا میدان تجریش در مرکز شمیران آغاز شد. اطلاق نامه جاده مخصوص پهلوی از این رو بود که در ابتدا بیشتر جنبه حکومتی داشت و شاه و دولتمردان را یکراست از تهران به کاخ سعدآباد میبرد؛ جایی که رفته رفته به سکونتگاه اصلی خاندان سلطنتی تبدیل میشد. آن روزها شمیران، ییلاقی خارج از شهر بود و راه جدید که از میان تپه ماهورها و باغ ها و کشتزارها میگذشت، بیشتر حال و هوای جاده را داشت تا خیابان. این راه با ردیف منظم چنارهایی تشخص مییافت که هماهنگ با آب و هوا و پیشینه تاریخی شهر بود؛ چه آن که تهران را از قدیم شهر چنارها خواندهاند و مثلا " پیترو دلاواله " جهانگرد ایتالیایی سده هفدهم میلادی نوشته است: "اگر استانبول شهر سروهاست، تهران را باید شهر چنارها خواند." 18 هزار چنار در خیابان 18 هزار متری طبق آنچه عبدالله مستوفی در کتاب "شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه" در اوایل دهۀ ۱۳۲۰ نوشته، در زمان رضاشاه در خیابان پهلوی به فاصلۀ هر دو متر، یک چنار و بین هر دو چنار یک بوته گل سرخ کاشتند. بنابراین در دو سوی مسیر 18 کیلومتری خیابان مجموعا 18 هزار چنار کاشته شد. البته برخی این تعداد را تا 24 هزار اصله نیز برآورد کردهاند. به هر روی، مواظبت شاه از این درختان به قدری بود که در زمستان ۱۳۱۹ به شهرداری دستور داد، پای چنارها را به عمق یک متر و نیم گودبرداری کنند و به جایش کود بریزند. استبداد او در این مورد نیز رخ نشان داد و به گفتۀ مستوفی، آبیاری چنارهای خیابان پهلوی با "خشکاندن باغات و بیآب گذاشتن اراضی مردم" همراه بود. در آن اواخر، یک استخر بزرگ هم بین محمودیه و تجریش پیکنی کرده بودند که ذخیرۀ آب برای چنارها فراهم باشد، اما قضایای شهریور ۱۳۲۰ و استعفای شاه این اقدام را ابتر گذاشت. از تسمهکشی رفتهگران تا پلسازی ثروتمندان باز هم طبق گفتههای مستوفی، خشکاندن چنارهای خیابان ولیعصر امروزی از همان سالهای نخست کاشتنشان آغاز شد و علت آن چیزی نبود مگر "عدم مواظبت شهرداری و بالاختصاص تسمهکشی رُفتگرها از گردۀ درختها". آن موقع، سن چنارهای خیابان پهلوی از ۲۰ فراتر نمیرفت. رفتگران که در شبهای سرد زمستان محتاج هیزم بودند، پوست چنارها را دور تا دور به پهنای چند سانتیمتر میکندند تا رشتۀ آوندهایشان قطع و در نتیجه خشک شود. وقتی هم که خشک میشدند، بریدنشان مانعی نداشت. عوامل جدیتری دیگری هم در کار بودند. چنان که گفته شد، بخش بزرگی از مسیر جاده مخصوص پهلوی از میان زمینهای کشاورزی و تپه ماهورها میگذشت. اما در دهههای بعد با گسترش شهر تهران، خانهها و ساختمانهای زیادی در فاصله تهران تا شمیران و خصوصا در دو سوی جاده مخصوص پهلوی که حالا خیابان محمد رضا شاه خوانده میشد، بنا گردید. بسیاری از این ساختمانهای دولتی یا اشرافی پلی را در مقابل درب خود تعبیه کردند که تعبیهشان مستلزم قطع چنارها بود. از این گذشته، کوچهها و خیابانهای زیادی در دو سوی خیابان ساخته شدند و در مدخل آنها نیز چنارها را بریدند. این را هم گفتهاند که کاشت چنارها در فاصلهای نزدیک به هم موجب شد که از یک سو در رقابت با یکدیگر، بیش از حد قد بکشند و در مقابل باد یا نشستن برف آسیبپذیر شوند و از سوی دیگر نتوانند تاج خود را به صورت کامل باز کنند و به این سو و آن سو خم شوند. جنگ برجها و چنارها چنارهای خیابان ولیعصر با این وضع و در حالی که شاید یک سوم آنها نابود شده بودند، وارد دوران پس از انقلاب شدند. تا دهه 70 وضع به همان منوال سابق بود و هر از گاهی درختی به دلایل پیش گفته میخشکید یا فرومیافتاد. خصوصا در این زمان ریختن عمدی یا غیرعمدی مواد مسموم پای درختان چنار کم نبود. البته احساس مسؤولیت در مقابل درختانی که حالا بیش از 50 سال عمر داشتند، به پایهای رسیده بود که وقتی خواستند پل پارک وی را بنا کنند، به جای قطع چنارها، آنها را از ریشه درآورده و در جای دیگری کاشتند. با این حال، رونق ساخت و ساز و سیاست شهرداری تهران برای فروش بیمحابای تراکم موجب ساخت و سازهای بلندمرتبه در اطراف خیابان ولیعصر، خصوصا در بخشهای شمالی شد. این ساخت و سازها از چند سو به چنارهای خیابان ولیعصر آسیب زدند. یکی با گودبرداری زیاد که باعث خشکاندن یا قطع ریشهها میشد؛ دیگر با قطع شاخههایی که با طبقات بالای ساختمان تصادم داشتند؛ سوم با ریختن گچ و آهک پای درختان و چهارم با محدود کردن نور محیط که باعث کج شدن درختان به سمت نواحی پرنورتر و شکنندگی بیشتر آنها میشد. تهران هم رفته رفته شلوغتر و شلوغتر شد و شمیران که بخش بزرگی از خیابان ولیعصر را در خود جای داده بود، از یک منطقه ییلاقی خوش آب و هوا به جایی پر از دود و دم و ترافیک تبدیل شد و این همه آفت چنارها بود. در حالی که ابتدای دهه 80 تعداد چنارهای موجود در خیابان ولیعصر 11500 اصله اعلام شده است، آمارها نشان میدهند که این رقم در اواخر این دهه حداکثر به 7000 اصله کاهش پیدا کرده که نشان دهنده تشدید علل و عوامل مخرب و تسریع در روند خشکیدن چنارهاست. حتی در سال 1385 نیز با وجودی که حدود 25 تا 100 میلیارد تومان صرف بهسازی پیاده رو خیابان ولیعصر شد، هیچ اقدامی برای حفظ چنارهای این خیابان و رفع عوامل آسیبرسان صورت نگرفت؛ سهل است که عملیات بهسازی آسیب بیشتری را متوجه چنارها کرد. در این میان شاید طنز تلخ ماجرا آنجا باشد که چند سال پیش سازمان میراث فرهنگی کشور به منظور صیانت از چنارهای خیابان ولیعصر و به طور کلی فضای تاریخی این خیابان، آن را در فهرست آثار ملی ایران ثبت کرد. این اقدام در حالی صورت گرفت که ثبت کنندگان نتوانستند به خبرنگاران بگویند، دقیقا یا حدودا چند چنار کهنسال در خیابان ولیعصر وجود دارد و فقط مدعی بودند که همه را حفظ خواهند کرد! منبع: پایگاه خبری شهر الکترونیک 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده