Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ خیلی از ما فردوسی را از شعرهایی كه در كتابهای درسی از او چاپ شده میشناسیم و شاهنامه در چند اسم خلاصه میشود: رستم و سهراب و اسفندیار و زال و تهمینه. شاید بر سر مزارش هم در توس، نزدیكی مشهد، رفته باشیم اما واقعا نمیدانیم او چه كرده است. اینطرف و آنطرف شنیدهایم كه او زبان فارسی را از نابودی نجات داده و میدانیم كه در یك تراژدی بزرگ رستم پسرش سهراب را كشت و هنگام جان دادن سهراب فهمید كه او پسرش است. اما شاهنامه فقط این نیست. پر از داستان است و هر كه شاهنامه نخواند نصف عمرش برفناست. برای شاهنامهخوانی هیچوقت دیر نیست. از تعداد صفحات بالای آن نترسید چون قرار نیست آن را مثل كتابهای درسی یك شبه تمام كنید! شاهنامه را نباید یك دفعه سر كشید. باید مزه مزه كرد و از طعم خوش آن به مرور زمان لذت برد. آن وقت میبینید كه خیلی از داستانها و افسانهها و اسطورهها ریشه در شاهنامه دارند. فردوسی 30 سال وقت صرف نوشتن شاهنامه كرد. شاهنامه اثری است منظوم در حدود 65 هزار بیت در بحر متقارب مثمن محذوف (یا مقصور) (فعولن فعولن فعولن فعل (فعول). سرایش آن حدود 30 سال به طول انجامید. فردوسی خود در این باره میگوید: بسی رنج بردم درین سال سی عجم زنده كردم بدین پارسی آخرین ویرایشهای فردوسی در شاهنامه در سالهای 400 و 401 هجری قمری انجام شد. شاهنامه شرح روزگار، پیروزیها، شكستها و دلاوریهای ایرانیان از نخستین پادشاه جهان كه كیومرث بود تا سرنگونی دولت ساسانی است. 8 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ دوران پیشدادی آبتین (آتبین) آرزو(همسر سلم) ارنواز ایرج (پسر فریدون) تور (پسر فریدون) جمشید جندل زو کیومرث سلم (پسر فریدون) سیامک شهرناز ضحاک طهمورث فرانک (مادر فریدون) فریدون کاوه آهنگر هوشنگ گرشاسب مرداس نوذر دوران کيانی ایرانیان اسفندیار بهمن بیژن توس (پهلوان) تهمینه داراب دارا رستم رودابه رهام زال سودابه سهراب سیاوش فرنگیس کیکاووس کیخسرو کیقباد گشتاسب گودرز گیو لهراسب منیژه هما 9 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ پیشدادیان نخستین سلسلهٔ پادشاهان در شاهنامه و اساطیر ایرانیان میباشد. معادل اوستاییِ پیشداد (Pēš-dād)، پَرَداتَ (Para-dāta)، به معنای مقدم است. این نام طبعاً نام یک خاندان نبود، بلکه نامی است که بعدها بر این گروه نهادهاند. زیرا این گروه را مقدم بر دیگران شمردهاند [۱] در اساطیر ایران از کیومرث به عنوان نخستین انسان یاد شده، و کمتر بر پادشاهی او تکیه میشود. اما در شاهنامه او نیز جزو دودمان پیشدادی به حساب میآید.در متون پهلوی، هوشنگ کسی است که دارای لقب پیشداد میباشد. و چنین گمان میرود که او را نخستین پادشاهی میدانستهاند که بر جهان فرمان راندهاست. خلاصهٔ تاریخ پیشدادیان در ابتدای این دوره، پادشاهان با فرّه سلطنت میکنند. در این مرحله به مرور شاهد پیشرفتهای مردم در جهات مختلف زندگی، از جمله کشف آتش، چگونگی یادگیری ساختمان سازی و... هستیم. مهمترین شخصیت این دوره، جمشید است که در نهایت، ضحاکِ بی فرّه، و فریب خودهٔ اهریمن پادشاهی را از اون میستاند. در تمام مدت هزارسالهٔ پادشاهی ضحاک، بدی جهان را فرا میگیرد. فریدون بر او چیره میشود و دوباره پادشاهانِ با فرّه به سلطنت میرسند، و نبردهای ایران و توران آغاز میشود. در شاهنامه، پادشاهی این دودمان با درگذشت گرشاسپ، و بر تخت نشستن کیقباد به پایان میرسد. شاهان پیشدادی در شاهنامه کیومرث هوشنگ تهمورث جمشید ضحاک فریدون ایرج منوچهر نوذر زو گرشاسپ 6 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ پیشدادیان ، نخستین سلسلة پادشاهان ایران . تاریخ ملّی ـ روایی ایران ، که نیمه اساطیری ـ نیمه تاریخی است ، از آغاز تا دورة ساسانیان ، به چهار دوره تقسیم می شود که نخستین آنها از آنِ پیشدادیان است . پادشاهان این سلسله نُه تن بوده اند و در حدود 470 ، 2 سال در مشرق ایران فرمانروایی داشته اندروایات تاریخی و بعضی از شخصیتهای این دودمان ، متعلق به دورة همزیستی ایرانیان و هندیان است . ذکر شاهان پیشدادی و اعمالشان در این منابع آمده است : 1) اوستا : «زامیاد یشت »، بندهای 25 تا 77؛ «دَرْواسپ یشت »، بندهای 3ـ33 ؛ «رام یشت »، بندهای 2ـ41 بخش نخست «ویدیوداد» 2) منابع هندی باستان 3) کتابهای زرتشتی به فارسی میانه ، مانند دینکرد بندهش؛ مینوی خرد. روایت پهلوی (ص 56ـ57، 158، 169،180)؛ گزیده های زادسپرم .زند بهمن یسن . و بویژه در «خُوَدای نامگ »های پهلوی عنوان این سلسله ، از لقب یا نام اصلی هوشنگ ، که چندبار در اوستا به صورت «پرذاته » آمده ، گرفته شده که آن را «پیش آفریده یا نخستین کسی که ] برای حکومت [ تعیین شده است و بعدها «نخستین قانونگذار» یا «نخستین دادگستر» معنی کرده اند. از این لقب اوستایی ، که «نخستین آفریده » یا «نخست آفریده شده » نیز معنی می دهد، می توان حدس زد که روزگاری در پاره ای از اساطیر محلی ، وی را نخستین انسان می انگاشته اند برطبق بعضی روایات ، شاهان این سلسله عبارت بوده اند از: هوشنگ ، تهمورث ، جمشید، ضحّاک ، فریدون و منوچهر، و طبق خداینامه ، شاهنامه و برخی دیگر از روایات : کیومرث (گَیوُمرد)، هوشنگ ، تهمورث ، جمشید، ضحّاک ، فریدون ، منوچهر، نوذر، افراسیاب ، زو (زاب ) و گرشاسب . بنابر سنّت ایرانی ، تاریخ بشر با کیومرث آغاز می شود که در متون نسبتاً متأخر به عنوان نخستین شاه جهان شناخته شده اما متنهای قدیمتر، او را نخستین انسان می دانند. در مدت پادشاهی و تبار و دودمان این شاهان ، اختلافات فراوانی در تواریخ به چشم می خورد که ریشه در روایات شفاهی دورة ساسانی دارد. این شاهان ، با نوآوریها و تعالیم و نهادهایی که پی افکنده اند، به پیشرفت و گسترش تمدن مادی انسان یاری بسیار کرده اند و بعضی خصوصیات استثنایی داشته اند، مثلاً هم بر انسانها فرمان می رانده اند و هم بر جانوران. دشمنان اصلی آنان دیوان ، تجسمهای بدی و برهم زنندگان آسایش مادی ، بوده اند و طول عمر و شاهیشان گاهی چندبرابر معمول بوده است . هر یک از آنان ، لقبی خاص خود دارد و کارهایی بدو منسوب است که برای اولین بار در زندگی آدمیان اتفاق افتاده است . 7 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ کیومرث یا گیومرث در فارسی، گیومرت یا گیومرد در پهلوی، گَیومَرَتَن در اوستایی نام نخستین نمونه انسان در جهانشناسی اساطیریمَزدَیَسنیان و نخستین شاه در شاهنامه است. گیومرث در زبان اوستایی از دو جز گَیو (به معنی زندگانی) و مَرَتَن (به معنی میرنده یا فناپذیر) تشکیل یافتهاست. کیومرث در اوستا گویا در یکی از نسکهای مفقود اوستا(ی ساسانی) به نام «چهرداد» سرگذشت کیومرث به تفصیل آمده بود. خوشبختانه خلاصهٔ این نسک در کتاب پهلوی دینکرد آمدهاست. گیومرث در اوستا با صفت «نخستاندیش» آمدهاست زیرا نخستین کس است که پیام اهورامزدا را دریافت کرد. گیومرث در متون پارسی میانه در متون پهلوی آمدهاست که هرمزد کیومرث را در گاهنبار ششم (ششمین و آخرین دورهٔ آفرینش) آفرید و این آفرینش هفتاد روز به طول انجامید. بلندای کیومرث شش نای، و درازا و پهنای او به یک اندازه بود. کیومرث به مدت سههزارسال پس از خلقت بیحرکت بود و وظایف دینی انجام نمیداد ولی به آن میاندیشید. تا اینکه اهریمن به همراهی دیوان بر جهان تاخت از آن پس کیومرث فناپذیر شد و پس از آن تازش به مدت سیسال بزیست. چون کیومرث مرد بر سمت چپ افتاد و نطفهٔ او بر زمین ریخت. ایزد نریوسنگ نگهبانی دوسوم آن و سپندارمذ نگهداری یکسوم آن را بر عهده گرفت. از نطفهٔ کیومرث نخستین جفت مردمان به صورت دو شاخه ریواس روییدند. نام این جفت به صورتهای مختلف آمدهاست: «مشی و مشیانه»، «مشیگ و مشیانگ»، «مرد و مردانه» و .... تمام مردم از فرزندان مشیگ و مشیانگ هستند. شادروان مهرداد بهار (پژ ص ۴۹) اظهار داشتهاست که اسطورهٔ کیومرث اسطورهای جدیدتر است و به پس از کشف فلزات بازمیگردد و در اسطورهٔ کهنتر (مربوط به اقوام هندوایرانی) جم و خواهرش نخستین زوج مردمان بشمار میآمدند. هرچند در متون پهلوی تکیه بر نخستینانسانبودن گیومرث است ولی اشاره به پادشاهی او نیز شدهاست. برای نمونه در دینکرد به او لقب «گرشاه»به معنی شاه کوهستان داده شدهاست. گیومرث در شاهنامه گیومرث در شاهنامه نخستین پادشاه دانسته شدهاست که سی سال شهریاری جهان را بر عهده داشت. در شاهنامه نیز مانند متون پهلوی به کوهنشینی کیومرث اشاره شدهاست: که چون نو شد او بر جهان کدخداینخستین به کوهاندرون ساخت جای به علاوه او کسیاست که پلنگینه (به معنی کلیتر پوست جانوران) بر تن میکند و کشاورزی هم در زمان شهریاری او آغاز میشود: سر بخت و تختش برآمد به کوهپلنگینه پوشید خود با گروه...ازو اندر آمد همی پرورشکه پوشیدنی نو بُد و نو خورش از بعد از شاهنامه دیگر چندان نامی از کیومرث در ادبیات فارسی نمیبینیم. کیومرث هرگز به شهرت شهریاران بزرگ بعدی چون جمشید و فریدون نرسید. در شاهنامه کیومرث فرزندی دارد سیامک نام، که به دست فرزند اهریمن (در زمان حیات کیومرث) کشته میشود. 6 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ کیومرث یا گیومرد اولین پادشاه آریانها و به روایت افسانه اولین انسانی که اهورا مزدا آفرید بوده است. مقر پادشاهی او ایالت آتور پاتکان ( آذربایجان ) بوده و بنای خانه و شهرها را به او نسبت می دهند . در روایات آمده زین و لجام و سواری را کیومرث اختراع کرد و پشم رشتن و بافتن پارچه و جامه و بافتن گلیم را گسترش داد. گویند او همواره در جنگ با دیوان بوده که داستان کشته شدن فرزند او – سیامک – توسط دیوان نیز خواندنیست. چنانکه گویند کیومرث در اواخر عمر پادشاهی را به فرزندش سپرده وبه عبادت و پرستش خالصانه پروردگار روی آورده و لباس مغاکی بر تن کرده است. و تصمیم بر آن داشته که باقی عمر را در خدمت اهورا مزدا سپری کند. اما زیباترین بخش از داستان کیومرت مربوط به خلقت او و پدید آمدن مشیگ ومشیانگ( مشی و مشیانه ) اولین زوج بشری می باشد که این بخش از افسانه را به قلم زیبای استاد عبدالعظیم رضایی در ادامه مطلب می آوریم : گیو مرد نخستین بشری است که اهورا مزدا بیافرید. پیش از آفریدن گیومرد در گاه پنجم ، گاو اوگدات در ایرانویج ، میانه جهان و در کنار رود وه دائیت آفریده شد. این گاو چون ماه سپید و درخشنده و به مقدار سی نی بلند بود. در ششمین گاه در هفتاد روز از روز رام ( روز بیست و یکم) ماه دی تا روز انیران ( روز سی ام ) ماه سپندارمذ ، گیومرد را آفرید ، که چون خورشید درخشان و به بلندی چهار نی بود. او نیز در کنار رود وه دائیت خلق شد که میانه جهان است. گیو مرد بر ساحل چپ و گاو اوگدت بر ساحل راست و دوری ایشان از رود با بلندیشان مساوی بود. گیومرد برای یاری اهورامزدا افریده شد و از این جهت است که او را به شکل ادمیان و با قامتی بلند ، چون جوانی پانزده ساله بیافرید. گیومرد و گاو اوگدات هردو از خاک پدیدار گشتند. گیو مرد را چشمانی درخشنده بود چنانکه از راه دور یارای دیدن داشت. گیو مرد و گاو اوگدات تا سه هزار سال در آرامش و آسایش می زیستند. در این سه هزار سال گیو مرد از جای خود نجنبید و هیچ چیز نخورد و نگفت و تکلیف دینی بجای نیاورد و ستایش آفریدگار نکرد ، اما فکر آن را در سر داشت. تا این هنگام فنا و زوال و پیری در او راه نداشت ، ولی از این پس اهریمن اورا فناپذیر و در گذشتنی کرد و از این روی نام گیو مرد به این آفریده داده شد. اما در این سه هزار سال اهریمن در نهایت ضعف و زبونی بسر می برد و از مشاهده ضعف خود و همه دیوان که گیو مرد باعث آن شده بود در سراسر سه هزار سال حیرت زده بر جای مانده بود. در این مدت چند بار ، دیوان آغاز جدال سخت را با اورمزد به اهریمن تکلیف کردند ولی اهریمن از بیم بدین کار تن نمی داد و از ترس گیو مرد سر بر نمی داشت تا آنکه ((جه)) در پایان سه هزارمین سال پدید آمد و فریاد کرد و گفت : (( ای پدر ، برخیز ، چرا که من جنگ و ستیزی در جهان بر پا خواهم کرد که اندوه و بدبختی بر امشاسپندان چیرگی یابد)). این سخنان را دوبار به اهریمن گفت ولی او بدین کار تن نمیداد تا یکبار دیگر جه بد کار فریاد زد و گفت: ((برخیز ، زیرا من در این جنگ چندان شرار محنت و مرارت بر مرد نیک ( گیومرد) و گاو اوگدت فرو خواهیم ریخت که دیگر حیات را برای آن دو لذتی نماند و من روح ایشان را از میان خواهم برد و به آب و گیاه و آتش اهورامزدا و همه مخلوقات او زیان خواهم رسانید)) سرانجام اهریمن خشنود شد و به یک جنبش حالت بهت و حیرت را ترک کرد و جه را بوسید و گفت:(( چه می خواهی تا بجای آورم؟)) جه در پاسخ او مردی خواست و اهریمن که به هیات و پیکر سنگ پاره و وزغی بود به نظر جه همچون جوانی پانزده ساله آمد ، چنانکه هوای او در سر جه افتاد . آنگاه اهریمن با همه دیوان به پیکار روشنایی و نور رفت و آن را از میان برد و مانند اژدهایی از آسمان به زمین جست و این کار در روز هرمزد ( نخستین روز ) از ماه فروردین بود. پس نخست از آب آغاز کرد و آنگاه به گیاه و سپس به گاو اوگدت و آنگاه به گیو مرد و سرانجام به آتش و به تمام مخلوقات حمله کرد و نیمروز جهان را چنان تیره و تار کرد که گفتی شب تاریک است و بر روی زمین ، حیوانات زیانکار و گزنده و زهر دار فرمان بپراکنند ، چندانکه به مقدار سر سوزنی بر زمین جای نگذاشت و بر گاو و گیومرد ، شهوت و نیازمندی و رنج و تشنگی و بیماری و گرسنگی بگماشت. پیش از آنکه اهریمن بدکار بر گیو مرد تاختن آورد ، اهورا مزدا عرقی بر او عارض ساخت و چون گیومرد از آن حال بیرون آمد ، جهان را چون شب تیره و زمین را چنان از جانوران زیانکار پر یافت که جای سوزنی بر آن باقی نبود ، آسمان می گشت و خورشید و ماه در حرکت بودند و کیهان و ستارگان آن که از نعره دیوان به جنبش آمده بودند با آنها نبرد می کردند. در این غوغا ، گاو اوگدات از میان رفت و گیومرد به سستی و ضعف گرائید و اهریمن چون دانست که گاو را کشته و گیومرد را بیمار ساخته است ، بر خود بالید و گفت: اکنون در جهان برای نبرد کسی را نمی یابم ، جز اهورا مزدا و تنها بشری که بیمار است و از او کاری بر نمی آید. پس برای آنکه گیومرد را از میان بردارد(( استوودات)) را با هزار دیو زیانکار بر او گماشت، اما هنوز گیومرد را اجل فرا نرسیده بود تا اهریمن بتواند اورا از میان بردارد و چنین گفته اند که زندگی گیومرد از هنگام سرکشی اهریمن تا سی سال معین شده بود و او از این تاریخ تا سی سال زندگی کرد. آنگاه گیومرد گفت: (( اگرچه اهریمن زیانکار به زمین هجوم آورده است ، اما با این حال همه آدمیان از نژاد من خواهند بود و به کارهای نیک خواهند پرداخت...)) بیست و چهار روز تمام ایزدان مینوی با اهریمن و دیوان در نبرد بودند تا سرانجام ایشان را منهدم ساختند. گویند چون گیومرد را اجل فرا رسید بر پهلوی چپ به زمین افتاد و نطفه او بر زمین ریخت و خورشید آن را پاک و مطهر ساخت و نریوسنگ به نگهداری دو بهره و سپندارمذ به نگهداری یک بهره آن همت گماشتند. پس از چهل سال مشیگ و مشیانگ به شکل ریواس از زمین روییدند و پس از چندی به صورت آدمی درآمدند. مشیگ و مشیانگ پس از پنجاه سال با یکدیگر نزدیک شدند و نه ماه دیگر دوقلویی از مشیانگ به وجود آمد که یکی پسر و دیگری دختر بود. پس از آن هفت جفت فرزند نصیب آنان گشت که از هر جفتی یکی پسر و دیگری دختر بود و هریک از آندو با دیگری مزاوجت کرد. از این جفتها نیز تا پنجاه سال فرزندان به وجود آمدند. اهورا مزدا به مشیگ و ممشیانگ کشتن گندم را آموخت و ایشان را به وسیله کشت و زرع آشنا ساخت. علاوه بر این به یاری ایزدان ، مشیگ و مشیانگ به تهیه لباس و پرورش ستوران و بنای خانه و درودگری و زراعت نیز پیروز شدند و همه اینها از ایشان به فرزندان ارث رسید. ( گنجینه ی تاریخ ایران / تالیف استاد عبدالعظیم رضایی/ جلد اول)صص303-310 6 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۸۹ هوشنگ (به اوستایی: haošyangha)، (به پهلوی: hōšang)؛ به معنای کسی که منازل خوب فراهم سازد، یا بخشندهٔ خانههای خوب، است. لقب او در اوستا پَرَداتَ (Para-dāta)، به معنای مقدم و بر سر قرار گرفته، است. این لقب در پهلوی (Pēš-dād) ودر فارسی پیشداد شدهاست. نخستین شاه هوشنگ در میان شاهان و پهلوانانی که در یشتها برای آنان قربانی میکنند، نخستین کس است. نیز لقب وی ما را به این فکر وا میدارد که هوشنگ، در روزگاری که یشتها نوشته میشده، به عنوان نخستین شاهی شناخته میشده که بر جهان فرمان رانده. همچنین میتوان حدس زد که روزگاری در پارهای اساطیر محلی، وی را نخستین انسان میدانستهاند.با توجه به اینکه در اساطیر ودایی، از هوشنگ نشانی نیست، و در آنجا جمشید (yama) بر همه مقدم است، شاید بتوان نتیجه گرفت که هوشنگ، خود لقبی برای جمشید بودهاست، که بعدها شخصیتی مستقل شدهاست. هوشنگ در شاهنامه وی در شاهنامه، پسر سیامک و نوهٔ کیومرث است که انتقام قتل سیامک را از اهریمن میگیرد و پس از کیومرث به پادشاهی جهان میرسد. همچنین، یافتن آتش و برپایی جشن سده را در شاهنامه و اسطورههای ایرانی به او نسبت میدهند. هوشنگ شاه، مردم زمان خود را با آبیاری و صنعت و جداکردن آهن و سنگ و ساختن ابزار و آلات آهنی آشنا ساخت و به ایشان کشت و زرع آموخت. در شاهنامه، طبخ غذا، پختن نان و گلهداری از آموزههای او برای مردم به شمار میرود 5 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۸۹ طهمورث یا تهمورث یا تهمورس از شخصیتهای اساطیری ایرانی است. وی از پادشاهان برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام و در برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام پسر برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام به شمار میآید. در شاهنامه از وی با لقب دیوبند (/دیٓوْبَنْد/) یاد میشود و پسر برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام است. لقب دیوبند یادآور چیرگی او بر دیوان و جادوان است که در متون کهنتر هم به آن اشاره شدهاست. طهمورث در ابتدای پادشاهی هدفش را شستن جهان از بدیها، کوته کردن دست دیوان از هر جا و آشکار کردن چیزهای سودمند در جهان اعلام داشت. چیدن پشمِ بُز و رشتن آن از آموزههای طهمورث برای مردمان بود وی همچنین مردم را به ستایش جهانآفرین تشویق کرد. با راهنماییهای شَهْرَسْپ، دستور خردمند طهمورث، شاه از بدیها پالوده گشت و از او برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام تابید. به چیرگی طهمورث بر اهریمن در شاهنامه هم اشاره شدهاست. پس از تابیدن فرهٔ ایزدی از طهمورث، او رفت و اهریمن را به افسون ببست و بر وی زین نهاد و زمانتازمان سوار بر وی گرد گیتی میتاخت. دیوان چون چنین دیدند به جنگ شاه برخاستند. طهمورث دو بهره از ایشان را به افسون ببست و باقی را با گرز گران تارومار کرد. چون ایشان را به بند کشید، دیوان به وی گفتند که اگر ما را رهایی بخشی تو را هنری یاد خواهیم داد که تا این زمان نشناخته باشی و آن هنر نبشتن بود : کی نامور دادشان زینهار....بدان تا نهانی کنند آشکار چو آزاد گشتند از بند او..........بجستند به ناچار پیوند او نبشتن به خسرو بیاموختند......دلش را به دانش برافروختند نبشتن یکی نه که نزدیکِ سی.....چه رومی چه تازی و چه پارس چه هندی چه چینی و چه پهلوی....نگاریدن آن کجابشنوی طهمورث سی سال پس از این واقعه بزیست. این یادآور سی سال چیرگی طهمورث بر اهریمن (در متون کهنتر) است. در شاهنامه به چگونگی مرگ طهمورث اشارهای نشدهاست. پس از وی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ، پسرش، به پادشاهی رسید. 5 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ جمشید یکی از پادشاهان اسطورهای ایرانیاست و قدمتی بس کهن دارد. نام او در برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام و برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام و متنهای دوران اسلامی آمدهاست. در اسطورههای ایرانی کارهایی سخت بزرگ به او نسبت داده شدهاست. در برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ، جمشید، فرزند برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام و شاهی فرهمند است که سرانجام به خاطر خودبینی و غرور فرّه ایزدی را از دست میدهد و به دست برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام کشته میشودپادشاهی جمشید در شاهنامه هفت صد سال است. کارهایی که انجام آن در شاهنامه به او نسبت داده شدهاست : ساختن ابزار جنگ پوشش مردمان بخش کردن مردمان به چهار گروه ساختمان سازی و خشت زنی بر آوردن گوهر بر آوردن بوهای خوش ساختن کشتی و دریا نوردی جشن نوروز بر او تیره شد فره ایزدی به کژی گرایید و نا بخردی پدید آمد ازهر سویی خسروی یکی نامجویی ز هر پهلوی سپه کرده و جنگ را ساخته دل از مهر جمشید پرداخته کی اژدها فش بیامد چو باد به ایران زمین تاج برسر نهاد صدم سال روزی به دریای چین پدید آمد آن شاه ناپاک دین چو ضحاکش آورد ناگه به چنگ یکایک ندادش زمانی درنگ به ارش سراسر به دو نیم کرد جهان را ازاو پاک بی بیم کرد 5 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۸۹ ضَحاک از پادشاهان اسطورهای ایرانیان است. در شاهنامه پسر مرداس و فرمانروای دشت نیزه وران است. او پس از کشتن پدرش به ایران میتازد و جمشید را میکشد و بر تخت شاهی مینشیند. با بوسهٔ ابلیس، بر دوش ضحاک دو مار میروید. ابلیس به دست یاری او آمده و میگوید که باید در هر روز مغز سر دو جوان را به مارها خوراند تا گزندی به او نرسد. و بدینسان روزگار فرمانروایی او هزار سال به درازا میکشد تا این که آهنگری به نام کاوه به پا میخیزد، چرم پارهٔ آهنگریاش ، درفش کاویانی را بر میافرازد و مردم را به پشتیبانی فریدون و جنگ با ضحاک میخواند. فریدون ضحاک را در البرز کوه(دماوند) به بند میکشد. 5 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ فریدون یکی از شخصیتهای اساطیری ایران است. او پادشاه پیشدادی بود که بر پایه شاهنامه فردوسی پسر آبتین و از تبار جمشید بود و با یاری کاوه آهنگر بر ضحاک ستمگر چیره شد و او را در کوه دماوند زندانی کرد. سپس خود پادشاه جهان گشت. فریدون در پایان خسروانی جهان را میان سه پسرش سلم، تور و ایرج بخشید. او ایران را به ایرج داد ولی سلم و تور نیرنگ کردند و ایرج را به کشتند. فریدون پس از آگاهی از این رخداد ایران را به منوچهر، نوه ایرج داد. فریدون در اوستا قهرمانی است که شخصیتی نیمهخدایی دارد و لقب او اژدهاکُش است. او پسر آبتین (اثفیان) است، نفر دومی است که هوم را برابر آیین میفشارد و این موهبت بدو میرسد که پسری چون فریدون داشته باشد. در شاهنامه، فریدون از نژاد جمشید است و پدرش از قربانیان ضحاک. مادرش فرانک او را به دور از چشم ضحاک به یاری گاو ناموری به نام برمایه («بَرمایه» یا «پُرمایه») در بیشهای پرورش میدهد. تا هنگامی که کاوه با مردمان به نزد فریدون میروند و وی را به رزم با ضحاک میکشانند. او چرمپارهٔ کاوه را با پرنیان و زر و گوهر میآراید و آن را درفش کاویانی نام مینهد و به کینخواهی بر میخیزد. برادران فریدون به فرمان او پیشهوران را وا میدارند که گرزی برای او فراهم آورند که بالای سر آن گاوی باشد. چون گرز گاوسر آماده میشود، فریدون به سوی کاخ ضحاک میرود. فرستاده ی ایزدی راز گشودن جادوهای ضحاک را به فریدون میاموزد. در فرجام فریدون به کاخ وارد میشود و از شبستان صحاک که خوبرویان در آنجا گرفتار هستند شهرنواز و آرنواز، دختران جمشید را رهایی می بخشد. در فرجام هنگامی با ضحاک روبرو میشود، گرز گاوسر را بر سر او میکوبد و چون پیک ایزدی او را از کشتن ضحاک باز میدارد، با بندی که از چرم شیر فراهم میکند دست و پای ضحاک را میبندد و در غاری در دماوند او را زندانی میکند. سپس فریدون بر تخت مینشیند و خسروانی میکند. برخی جشن مهرگان را یادبودی از به تخت نشستن فریدون میدانند. در بین جشنهای مردم منطقه بندپی بابل و منطقه سوادکوه جشنی وجود دارد به نام ۲۶عیدماه(به فتح ع و سکون ی) برابر ۲۸ تیرماه خورشیدی که جشن پیروزی فریدون بر ضحاک میباشد بدین گونه که نیروهای فریدون در ییلاق دمیلرز گرد هم آمده و در ییلاق نهراسب (نی راست) درفش کاویانی برافراشته گردیده و سپاهیان اسکان مییابند تا با لشگریان ضحاک که در کوه(روستای کنونی)فیل بند هستند، مقابله کنند، پس از پیروزی فریدون بر ضحاک با برافروختن مشعل نوید پیروزی از البرز کوه به منطقه جلگهای اعلام مگردد که این آیین(برافروختن مشعل یا فانوس)تا سالهای نه چندان دور نیز انجام می شود. از آیین های این جشن نیز میتوان به انجام مسابقات کشتی در آن روز ،که نماد نبرد تن به تن فریدون و ضحاک میباشد،اشاره کرد. فریدون پس از چیرگی بر ضحاک برای واپسین بار با دیوان روبهرو میشود، یا به دیگر سخن با غولها به مبارزه بر میخیزد و پس از این مبارزه، همه چیز به اندازههای انسانی سوق داده میشود. در باره او در شاهنامه آمدهاست: فریدون فرخ فرشته نبود ز مشک و ز عنبر سرشته نبود بداد و دهش یافت آن نیکوئی تو داد و دهش کن فریدون توئی 4 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ ایرَج(در اوستایی:Airiya؛ در پهلوی:Ērič) بر پایه اسطورههای ایرانی کوچکترین فرزند فریدون بود که فریدون قلمروش را بین او برادرانش سلم و تور تقسیم کرد. سرزمین ایران در این تقسیم بندی به ایرج رسید. نام ایرج از ریشه آریا و با واژگانی همچون ایران همخانوادهاست. سلم و تور که به ایرج رشک میبردند، او را کشتند و بعدها منوچهر نوهٔ ایرج آنها را به خونخواهی کشت. نام ایرج را از ریشهٔ ēr به معنای آزاده و نجیب آوردهاند. فریدون به دلیل خوی او چنین نامی را بر ایرج نهادهبود. 4 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۸۹ پس از نابودی ایرج، یکی از کنیزکان او به نام ماه آفرید، دختری آورد که فریدون او را در نهان می پرورد و آنگاه به همسری برادرزادهٔ خود - پشنگ - در میآورد. از ایشان پسری به دنیا میآید که منوچهر نام میگیرد. آنگاه نور چشم به فریدون باز میگردد و منوچهر به کین خواهی نیای خویش با پهلوانی چون کارن (پسر کاوه آهنگر)، سام، نریمان، و گرشاسب بر لشگریان سلم و تور می تازد و نخست تور را از پای در میآورد، سپس سلم را. فریدون سالخورده منوچهر را به سام می سپارد و خود جان به جان آفرین تسلیم میکند. منوچهر یکصد و بیست سال پادشاهی کرد و هنگام مرگ سلطنت را به پسر خود نوذر سپرد. 4 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۸۹ نام گرشاسب در اوستا، کرساسپ به معنای «دارنده اسب لاغر» آمده است. گرشاسپ پسر زو نام پادشاهی پیشدادی است گرشاسپ نام پهلوان ایرانی و نیای بزرگ رستم است گرشاسپ یکی از چهرههای استورهای ایرانیاست. برابر نام گرشاسپ در اوستا کرساسپه (Kərəsāspa) است. هاشم رضی نام او را از ریشهٔ ∂k∂r- ی اوستایی میداند که معنای لاغر یا باریک میدهد، پس گرشاسپ –یا کرساسپ یا کرشاسپ- به معنای دارندهٔ اسب لاغر است. داستان گرشاسپ در اوستا به کوتاهی چنیناست که گرشاسپ پهلوانیاست که اژدهای شاخدار و چند موجود اهریمنی دیگر را میکشد ، ولی پریای به نام خْناثـَهئیتی گرشاسپ را میفریبد، گرشاسپ آتش را خوار میدارد و بدینسان ایزد آذر را از خود آزرده میسازد. بدین گناه این ایزد پروانهٔ راهدادن گرشاسپ به بهشت را نمیدهد، ولی زرتشت به پاداش نیکیهای او شفاعتش را میکند. (و این ریشهٔ فرهنگ شفیع روز قیامت در باور شیعیان امروز است) استورهٔ گرشاسپ به زمان پیش از زرتشتی شدن ایرانیان بازمیگردد. در پایان جهان گرشاسپ نقش دیگری را بازیمیکند. میدانیم که فریدون ضحاک را شکست داد، ولی نتوانست او را بکشد زیرا با کشتنش بدی و کژی در جهان پراکنده میشد، پس او را در البرزکوه به بند کشید. در پایان جهان ضحاک بندها را میگسلد و به نابودی مردمان کمر میبندد. در این زمان گرشاسپ از جهان مردگان برمیخیزد و ضحاک را از میان میبرد. داستان گرشاسپ در متنهای نوتری –چون شاهنامه و کتابهای دورهٔ اسلامی- با داستان سام و رستم در هم تنیده شدهاست. در بندهش گرشاسپ پسر ساماست، حال آنکه در در اوستا او پسر ثریتهاست و از خاندان سامه. و جالب اینکه گاه در متنهای پهلوی را سام هم خواندهاند، و از آن نغزتر آنکه در متنهای دورهٔ اسلامی سام نوهٔ گرشاسپ است.به باور مهرداد بهار نوادهٔ او رستم در شاهنامه به گونهای تجلی گرشاسپ است در نوشتههای کهنتر، به دیگر سخن قهرمانیهای گرشاسپ در ادبیات اوستایی و پهلوی در تخمهاش رستم تجلی مییابد. گرشاسپ در شاهنامه نام پادشاهی کیانی نیز هست که بالندگی رستم در روزگار اوست. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۸۹ نوذر،پسر منوچهر، یکی از شاهان پیشدادی در شاهنامه است. به دلیل بیدادگری و بیتدبیری او ایران دچار وضعیت بحرانی شد. پشنگ پادشاه توران از وضعیت بحرانی ایران با خبر شده و پسر خود افراسیاب را به جنگ با ایرانیان فرستاد. در جنگی که در گرفت نوذر به دست افراسیاب اسیر شد. مدتی بعد افراسیاب او را به کین پهلوانان تورانی که به دست زال و قارن کشته شدند به قتل رساند. نوذر دو پسر به نامهای توس و گستهم داشت که به تشخیص بزرگان ایران هیچیک به شاهی نرسیدند. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
pashaa 3249 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۸۹ خیلی تاریخ قدیمو دوست دارم.اگه میتونی از رستم و هفت خانش مطلب بذار. ممنون 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۸۹ خیلی تاریخ قدیمو دوست دارم.اگه میتونی از رستم و هفت خانش مطلب بذار.ممنون درود بر شما..خواهش میکنم....:icon_gol::icon_gol: چشم حتما در اولین فرصت 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۸۹ گرگين پسر ميلاد، يكي از پهلوانان دوران پادشاهي كي كاووس و كيخسرو، و رييس خاندان ميلاد بود. اشاره طبري بدين كه هم پسر و هم پدر گرگين، ميلاد نام داشتند، ميتواند درست باشد، چه، انتخاب نام نخستين نوه بر اساس نام پدربزرگ، امري عادي بوده است. بخش عمدهي ماجراهاي گرگين در ضمن داستان بيژن و منيژه ميگذرد. در شاهنامه گفته ميشود كه گرگين به همراه بيژن براي كشتن گرازهايي كه در ارمان، منطقهاي واقع در مرز توران، پرسه ميزدند، گسيل شده بودند. گرگين كه به دليري بيژن رشك ميبرد، به قصد گرفتار كردناش، او را ترغيب كرد كه به بيشهاي زيبا و دلپذير در توران، كه منيژه دختر افراسياب بزم و ضيافتي را در آن برپا كرده بود، برود. بيژن و منيژه با ديدن هم، در يك نظر دلباختهي هم شدند و مدتي در كنار يكديگر بودند، تا آن كه خبر اين ماجرا به گوش افراسياب رسيد و فرمان داد كه سربازاناش بيژن را دستگير كنند و به سياهچالهاي بيافكنند. در اين اثنا، گرگين به ايران بازگشت و به دروغ گفت كه بيژن هنگامي كه در پي شكار گورخري رفته بود، گم شده است. اما با آشكار شدن دروغگويياش، گرگين به فرمان كيخسرو محبوس گرديد، اما بعداً با وساطت رستم آزاد شد و به قصد نجات بيژن، با رستم همراه گشت. گرگين، همچنين، يكي از يازده پهلوان توصيف شده در داستان دوازده رخ است، كه در آن، هماورد توراني خود، اندريمان را به هلاكت رساند. از او در منظومههاي حماسي ديگر، مانند فرامرزنامه و بهمننامه نيز ياد شده است. در بهمننامه (سرودهي ايرانشاه بن ابي الخير) گفته شده است كه رويين، فرمانده سپاه بهمن، پسر گرگين بوده است. ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان و رويان)، ظاهراً بر مبناي تشابه نامها، بنيانگذاري شهر گرگان را به گرگين نسبت داده است. 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۹۵ این مطلب خوب و جامع باید یک بار بیاد بالا... یکم مطالب عمومی تر از شاهنامه رو هم بهانه می کنم برای این آپ... شاهنامه منظومهای حماسی در مورد تاریخ اساطیری ایران از آغاز تا پایان دودمان ساسانیان است که ابوالقاسم فردوسی در حدود سال ۴۰۰ یا ۴۰۱ ه.ق نوشتهاست. این اثر اهمیت بسیاری در فرهنگ ایرانیان و فارسیزبانان دارد و یکی از بزرگترین حماسههای جهان، مهمترین نامهٔ اندیشهٔ سیاسی ایرانشهری در دورهٔ اسلامی، شاهکار حماسی زبان فارسی، حماسهٔ ملی ایرانیان و بزرگترین سند هویت ایشان و حتی قرآن ایرانیان توصیف شدهاست. شاهنامه اثری است منظوم در حدود پنجاههزار بیت در بحر متقارب مثمن محذوف (یا مقصور) (فعولن فعولن فعولن فعل (فعول)). سرایش آن حدود سیسال به طول انجامید. فردوسی خود در این باره میگوید: بسی رنج بردم درین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی آخرین ویرایشهای فردوسی بر این اثر در سالهای ۴۰۰ و ۴۰۱ هجری قمری انجام شدهاست. موضوع داستانهای شاهنامه شاهنامه شرح احوال، پیروزیها، شکستها، ناکامیها و دلاوریهای ایرانیان از کهنترین دوران (نخستین پادشاه جهان کیومرث) تا سرنگونی دولت ساسانی به دست تازیان است (در سده هفتم میلادی). کشمکشهای خارجی ایرانیان با هندیان در شرق، تورانیان در شرق و شمال شرقی، رومیان در غرب و شمال غربی و تازیان در جنوب غربی است. علاوه بر سیر خطی تاریخی ماجرا، در شاهنامه داستانهای مستقل پراکندهای نیز وجود دارند که مستقیماً به سیر تاریخی مربوط نمیشوند. از آن جمله: داستان زال و رودابه، رستم و سهراب، بیژن و منیژه، بیژن و گرازان، کرم هفتواد و جز اینها بعضی از این داستانها به طور خاص چون رستم و اسفندیار و یا رستم و سهراب از شاهکارهای مسلم ادبیات جهان به شمار میآیند. دودمانهای پادشاهی در شاهنامه 1-پیشدادیان 2-کیانیان 3-اشکانیان 4-ساسانیان پیشینه داستانهای شاهنامه باید دانست که بنمایههای داستانهای شاهنامه ساختهٔ فردوسی نیست و این داستانها از دیرباز در میان ایرانیان رواج داشتهاند. مثلاً در کتب پهلوی مانند بندهشن، ایاتکار زریران (که مشابهتهای بسیار با گشتاسبنامه دقیقی دارد) و دینکرد تلمیحات و اشارات بسیاری به قهرمانان و پهلوانان شاهنامه وجود دارد. همچنین در اوستا خصوصا در نسک یشتها اشارات فراوانی به بسیاری از شخصیتهای شاهنامه (پیشدادیان و کیانیان) شدهاست. این قضیه در تمام آثار حماسی بزرگ به چشم میخورد به این معنا که در آغاز (و شاید برای مدتی مدید) داستانهای حماسی در میان مردم دهان به دهان و از نسلی به نسلی سینه به سینه میگردد تا آنکه شاعر توانا و با ذوق و قریحهای پدیدار شده و اثری بزرگ از روی آنها میآفریند. مأخذ اصلی فردوسی در بهنظم کشیدن داستانها، شاهنامهٔ منثور ابومنصوری بود که چندی پیش از آن توسط یکی از سپهداران ایراندوست خراسان از روی آثار و روایات موجود گردآوری شده بود. فردوسی در شاهنامه از پنج راوی شفاهی نیز به نامهای آزادسرو ، شادان برزین ، ماخ پیر خراسانی ، بهرام و شاهوی یاد کرده که او را در بازگوکردن داستانها یاری رساندهاند اما ذبیحالله صفا در کتاب «حماسهسرایی در ایران» با ذکر دلایلی آوردهاست که به احتمال فراوان راویان یادشده مربوط به روزگاران پیشین بوداند و فردوسی به جهت احترام از آنان سخن به زبان آورده و هیکدام معاصر با حکیم طوس نبودهاند. نیز شایان ذکر است که کتاب بسیار عظیمی در اواخر روزگار ساسانی به نام خوتای نامگ (خداینامه) تالیف شده بود که به یک معنا کتاب تاریخ رسمی شاهنشاهی به شمار میآمد. روزبه پسر دادوویه با کنیهٔ عربی «عبدالله بن مقفع» یا همان ابن مقفع مترجم کلیله و دمنه آن را به عربی ترجمه کرد. این کتاب یکی از مآخذ تقریباً همهٔ تاریخنگاران سدههای آغازین اسلامی به شمار میآمد. از خوتای نامگ در شاهنامه با نام نامهٔ خسروان یاد شدهاست. «خوتای» برابر پهلوی «خدای» است که به معنی پادشاه به کار میرفتهاست. معنی مشابهی برای خدا هنوز هم در نامهایی چون «کدخدا» دیده میشود. این نکته دارای اهمیّت است که داستانهای شاهنامه در آن دوران نه به عنوان اسطوره بلکه به عنوان واقعیّتی تاریخی تلقی میشدند. یعنی فردوسی تاریخ ایرانیان و حماسههای ملی آنان را به نظم کشید نه اسطورههای آنان را. شاهنامههای منظوم دیگر فردوسی نخستین کسی نبود که به نظم حماسههای ملی اقدام کرد پیش از او دیگرانی نیز دست بدین کار یازیده بودند. از آن میان دقیقی طوسی (همشهری فردوسی) شایستهٔ نامبردن است. وی شاعری خوشقریحه بود که نخست به نظم شاهنامهٔ ابومنصوری اقدام کرد ولی هنوز چندی از آغاز کارش نگذشته بود که به دست یکی از بندگانش کشته شد و کار او ناتمام ماند. فردوسی در شاهنامهٔ خود از دقیقی به نیکی نام میبرد و هزار بیت از سرودههای او را در کار خود میگنجاند (احتمالاً برای قدردانی). هزار بیت دقیقی مربوط به پادشاهی گشتاسب و برآمدن زرتشت است. ذبیحالله صفا به این هزار بیت لقب گشتاسپنامه داد که خوشبختانه امروز جاافتاده و مقبول است. شخص دیگری که پیش از آن دو به نظم حماسههای ملی پرداخته بود شاعری بود با نام مسعودی مروزی. متاسفانه امروز بیش از چند بیت از شاهنامهٔ او در دست نیست. اما ظاهراً در زمان فردوسی شهرتی بسزا داشتهاست. جالب توجهاست که شاهنامهٔ او در بحر تقارب نیست بلکه در بحر هزج است (مفاعیلن مفاعیلن فعولن). کتابهای نوشتهشده بر پایهٔ شاهنامه پارسیان و من پارسیان و من: کاخ اژدها پارسیان و من: راز کوه پرنده پارسیان و من رستاخیز فرا میرسد داستانهای شاهنامه هفت خوان رستم (در چهار جلد : تلسم پادشاه, جادوی دیو سپید, در جستجوی آزادی , بر لبه ی تیغ) نبرد هاماوران (در چهار جلد : خشم پادشاه , جادوی سیاه , وسوسه شیطان , دستان آتش) فیلمهای ساختهشده بر پایهٔ شاهنامه در سال ۱۳۱۳ ه.خ عبدالحسین سپنتا فیلم فردوسی را ساخت که در جشن هزارهٔ فردوسی به نمایش در آمد. در سال ۱۳۳۶ مهدی رئیس فیروز و شاهرخ رفیع فیلم رستم و سهراب را کارگردانی کردند. در سال ۱۳۳۷ منوچهر زمانی فیلم بیژن و منیژه را کارگردانی نمود. در سال ۱۳۸۴ محمد نوریزاد فیلم شاهزادهٔ ایرانی (دربارهٔ داستان رستم و اسفندیار) را ساخت. این فیلم نسخهٔ سینمایی مجموعهٔ چهل سرباز میباشد. بوریس کیمیاگرف کارگردان مشهور تاجیکستان شوروی پیشین چهار فیلم بر پایهٔ شاهنامهٔ فردوسی در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی ساخته است. این فیلمها عبارت اند از:"پرچم کاوهٔ آهنگر" (۱۹۶۱)، "داستان رستم" (۱۹۷۱)، "رستم و سهراب" (۱۹۷۱) و "داستان سیاوش" (۱۹۷۶). همچنین ویشرام بدکار (Vishram Bedekar) کارگردان هندی در سال ۱۹۶۳ فیلم "رستم سهراب" را از روی شاهنامهٔ فردوسی ساخته است. 2 لینک به دیدگاه
popcorn591 14 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۸ گشتاسپ در کتاب اوستا (بخش یشتها) با اسم گشتاسپ نوذری ازش یاد شده ولی بعدها در جریان تغییر و دگردیسی اساطیر ایران، تبدیل شد به گشتاسپ کیانی لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده