A&S 1032 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ شهادتهای زجرآور دوران اولیه مسیحیت مسیحیان در قرون اولیه مسیحیت بخصوص در زمان امپراطوری روم به خاطر اعتراف به ایمانشان بسیار مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. به خاطر پافشاری بر اعتقادات مذهبیشان تا سرحد مرگ شکنجه شدند. (بسیاری از این مرگها برای افراد دیگر الهام بخش و به شهرت مذهب کاتولیک افزود، اگرچه تعدادی از این داستانها سندیت تاریخی نداشته و شاید افسانه ای بیش نباشند) 9 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ قدیس هیپولیتوس: با اسب بدنش را به دو نیم کردند قدیسی به نام هیپولیتوس در اصل «شهیدنمایی» متعلق به قرن سوم در روم بود. اسم او در «افسانه طلایی» مطرح شد؛ طبق این افسانه او سربازی بود که در شکنجه کردن و آزار و اذیت قدیس لاورنس شرکت داشت، اما بعدها به خاطر همین قدیس دین خود را تغییر داده و به مسیحیت گروید. به همین خاطر او را محکوم کرده و بدنش را به اسبها بسته و با کشیدن به کمک اسبها بدنش را تکه تکه کردند روز عید او: 13 آگوست (30 آگوست در شرق) 11 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ قدیس ایگناتیوس از آنتیوچ: او را محکوم کرده که در کلوسئوم توسط شیرها خورده شود. ایگناتیوس از آنتیوچ مشهور به تئوفوروس که در زبان یونانی به معنی «خدمتکار خداوند» میباشد به احتمال زیاد مرید و پیرو سنت جان نویسنده انجیل بوده است او موفق به کسب کردن مقام اسقفی آنتیوچ شد و به مدت چهل سال این مقام را حفظ کرد. در عین حال هم به هر طریقی سعی میکرد خودش را به عنوان یک کشیش و روحانی نمونه به اثبات برساند و بالاخره زمان حکومت تراژان امپراطور قانونی وضع کرد که طی آن افراد مسیحی اگر به طور رسمی گزارش میشد، به مرگ محکوم میشدند. البته امپراطور مرد رئوفی بود، منتها به خاطر قدرشناسیاش به خدایان غیرمسیحی که پیروزیهایش در داسیانس و سیتیانس را مدیون آنها میدانست، اجازه مرگ مسیحیانی که که به طور آشکارا به الوهیت این خداها اعتراف نمیکردند را صادر میکرد. طبق این افسانه تراژان دستور مرگ ایگنیاتوس را صادر کرد. بنابراین او دستگیر و به روم فرستاده شد؛ در آنجا هم کلوسئوم را پر از حیوانات وحشی کرده بودند. او در 20 دسامبر روز آخر بازیها و قبل از اینکه نامه امپراطور به مامور اجرایی برسد، به کلوسئوم رسید و با دستور مامور اجرایی زندانبان با عجله به کلوسئوم رفته و شیرهای درنده را آزاد کرد، این حیوانات هم بلافاصله ایگنیاتوس را دریده و کشتند. روز عید او: 1 فوریه 10 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ سنت لاورنس: او را به سیخ کشیده و زنده زنده کباب کردند سنت لاورنس یکی از هفت خادم مشهور کلیساهای قرون اولیه مسیحیت بود. 6 خادم دیگر همه توسط امپراطور والریان در 16 آگوست 258 دستگیر و به کام مرگ فرستاده شده بودند. در آن زمان هم سرکوب و فشار بر روی مسیحیان خیلی شدید بود، تعداد زیادی از آنها یا به روم فرار کرده و یا مرده بودند. بایگانها و کتابدارها تصور میکردند که لاورنس لیست تمام اعضای کلیسا و نیز جایگاه تمام گنجینههای پنهانی افسانه طلایی متعلق به واتیکان را میداند. سربازان امپراطور والریان او را دستگیر کرده و بهش گفتند که تمام ثروت کلیسا را رو کند! و به او فقط دو روز مهلت دادند تا تمام گنجها را به ساختمان امپراطوری بیاورد. لاورنس هم تمام مسیحیان مریض، یتیم و یا معلول را در روز موعد نظر جمع کرده و به کاخ امپراطوری برد و به امپراطور که مات و مبهوت مانده بود گفت: «اینها گنجینههای کلیسا هستند» طبق این روایت برای تلافی این گستاخی لاورنس را به سیخ کشیده و در مکان باسیلیکا دی سان لورنزو در روم به آرامی روی آتش کباب کردند، به این امید که شاید او به طور علنی از مذهبش دست کشیده و اسامی مسیحیان ثروتمند را فاش کند. به خاطر این اتفاق اغلب برای زنده کردن یاد و خاطره لاورنس و یادآوری رفتار فاجعه آمیزی که بر او گذشت از نماد سیخ کباب پزی استفاده میکنند. اگرچه در واقع سر قدیسن لاورنس را از بدنش جدا کردند و او کباب نشد، اما به هر جهت افسانههای مربوط به پخته شدن قوی تر از واقعیت امر بود. به همین خاطر سنت لاورنس را فرشته حامی غذاها میدانند. داستان مشهور دیگری هم هست که میگوید لاورنس در آرزوی این بود که مسیحیت را در بهشت به آغوش بگیرد و به خاطر همین از درد ناشی از سوختگی گله نمیکرد و انقدر شجاعت داشت که به مامورین میگفت: «من را برگردانید، این سمتم خوب پخت!!» شجاعت و بزرگی سنت لاورنس و بسیاری از مسیحیان دیگر باعث شد ارزش و منزلت مذهب مسیحیت در روم زیاد شده و بعداز مرگ لاورنس عده بسیار زیادی به مسیحیت گرویدند. روز عید او: 10 آگوست 8 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ قدیسه آگاتا از سیسیلی: سینههای او را بریدند! قدیس آگیودا، فرشته حامی گوآم دختر یکی از خانوادههای سرشناس و با زیبایی فوقلعاده بود که سناتوری به اسم کوانتیانوس عاشقش شده بود و مدام تعقیبش میکرد. در نهایت دختر جوان پیشنهادهای او را میکرد و وقتی که سناتور دید تمام تلاشهایش در راه اغفال کردن این دختر با اعتقادهای مسیحی آگاتا در تضاد است، او را زن شیطانی خواند. سپس کوانتیانوس او را مورد شکنجه و آزار و اذیت وحشتناک و مختلفی قرار داد. یکی از آنها و البته وحشتناکتینشان این بود که دستور بریدن سینههای او را صادر کرد. او تبدیل به شخصیت ویژه قدیسهای قرون وسطی شد. باوجود این گفته شده که آگاتا با تصویر سنت پیتر که به طرز معجزه آسایی او را بهبود بخشید آرام میگرفت. ولی بالاخره عاشق تحقیر شده او ار محکوم به مرگ به روش سوزاندن در آتش کرد. باوجود این به خاطر یک زمین لرزه اسرارآمیز او از مرگ نجات پیدا کرد و بعدها به دلیل ظلمها و بدرفتاریهایی که در زندان با او میشد جان سپرد. روز عید این قدیسه 5 فوریه برگزار میشود و او را در مقام قدیسه حامی بیماران سرطان سینه گرامی میدارند. 9 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ قدیس بارتولومئو: زنده زنده پوستش را کندند. یکی از حواریون مسیح، بارتولومئو را بیشتر با نام ناتانائیل حواری مسیح میشناسند. البته شهرت او کمتر با فعالیتهای او به عنوان یک حواری ارتباط دارد و بیشتر این شهرت به به انجیل جان که در مورد اولین ملاقات ناتانائیل با مسیح است مربوط میشود. بعد از رستاخیز مسیح میگفتند که او قبلا در هند و ارمنستان سخنرانی کرده بوده و در روایاتی هم گفته شده که به خاطر امتناع کردن از پرستش خدایان او را زنده زنده پوست کنده و سر و ته به صلیب کشیدند. این نوع شکنجه باعث شد او را به عنوان قدیس حامی دباغان برگزینند. میکل آنژ هم در نقاشی «داوری واپسین» قدیس بارتولومئو را با پوستهای آویزان شده از بازوهایش نشان داده است. 11 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ پاپ سنت کلمنت: او را به لنگر بسته و به دریا پرتاب کردند در مورد زندگی سنت کلمنت اطلاعات خیلی کمی در دسترس است (92 تا 101 بعد از میلاد) طبق لیست قدیمیترین اسقفهای روم او سومین وارث کلیسای سنت پیتر روم بود. او در سال 96 بعد از میلاد نامهای به اسم کلیسای روم برای کورنتیان به خاطر برخورد کردن با آسیبها و خرابیهای کلیسای کورنت نوشت. این نامه اولین نمونه عینی نامه نگاری کلیسای روم محسوب میشد و بسیار مورد ستایش واقع شد، چرا که در قرن دوم این نامه همراه با کتابهای مقدس به طور علنی در کورنت خوانده شد. سنت کلمنت قبل از اینکه به دستور امپراطور تراژان به شبه جزیره کریمه تبعید شود، تعدادی از شهروندان عالی رتبه آن منطقه را به کیش مسیحیت دعوت کرد. در تبعید هم به فیض معجزهها توانست هزاران نفر را به مسیحیت دعوت کند. بعد از این واقعه بود که که تراژان دستور داد کلمنت را با یک لنگر آهنی در دریا و به کام مرگ بیندازند. در حدود سال 868 پس از میلاد سن کیریل تعدادی استخوان انسان همراه با یک لنگر پیدا کرد و اعتقاد داشت این استخوانها متلعق به سنت کلمنت هستند. پس آنها را به رم برده تا در باسیلیکای سنت کلمنت در کنار استخوانهای سنت ایگناتیوس قرار دهد. روز عید او 23 نوامبر است. 9 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ قدیسه اگنس اهل روم: او را به یک فاحشه خانه فرستاده و بعد دستور سوزاندنش را صادر کردند. او را با نام قدیسه اینس (یا سانتا اینز) هم میشناسند، قدیسه اگنس عضو یکی از خانوادههای اشرافی روم در سال 291 به دنیا آمد و در یک خانواده مسیحی بزرگ شد. او در سن 12 سالگی دوره امپراطوری روم شرقی امپراطور دیوکلتیان در 20 ژوئیه سال 304شهید شد. پدر و مادرش کافر و بتپرست بودند، اما او از دایه و پرستارش که خیلی بهش نزدیک بود در مورد مسیح و انجیل شنیده بود. فوکوس پسر سمپریونیوس یکی از حکمرانان رومیالاصل از عاشقان ثروتمند اگنس بود. او هدایای گران قیمت مثل جواهرات برای اگنس میخرید. اما اگنش اظهار عشق او را رد کرده و میگفت: «من همسر فرد محبوبی هستم بسیار بزرگتر و قدرتمندتر از تو.» فوکوس تحقیر شده بعدها فهمید که اگنس مسیحی شده و این موضوع را به اطلاع پدرش رساند. سمپریونیوس در مورد کیش و مذهب اگنس از او سئوال کرد و اگنس خیلی راحت و علنا به ایمانش به مسیح اعتراف کرد. پس دستور داد که اگنس را به معبد وستا برده تا او برای خدایان قربانی بدهد، اما اگنس سرسختانه با هرگونه سازش با خدایان پیش از مسیحیت مخالفت کرد. و در آخر تهدید به مرگ هم روی او تاثیر نگذاشت (برخی منابع میگویند که قانون روم در آن زمان اجازه اعدام دختران باکره را صادر نمیکرد) بنابراین به جای این کار باید عفت و پاکدامنی او مورد تهدید قرار میگرفت. به هیمن دلیل اگنس را برهنه کرده و به زور به خیابانها کشانده و به فاحشه خانه بردند. در همین حین در حالیکه اگنس در حال دعا خواندن بود به طرز معجزه آسایی موهایش شروع به بلند شدن کرده و مثل محافظی برای نجابتش تمام بدنش را پوشاند. طبق این افسانه او در فاحشه خانه هم ترتیبی داد که باکره باقی بماند. بعد از این جریان او را به جرم فاحشه بودن دستگیر کرده و دست بسته برای سوزاندن به سمت چوبه دار بردند، ولی پشتههای چوب آتش نمیگرفت و پس از آن جلاد شمشیرش را بیرون کشیده و سر او را از تنش جدا کرد (یا در گلوی وی فرو برد). به خاطر اینکه اگنس هم بسیار جوان و هم معصوم بود، این اتفاق حتی مردم بت پرست تشنه به خون حاضر در جمعیت را هم شگفت زده کرد. بنابراین مرگ او موج جدید از همدلی و همفکری بین مسیحیان به وجود آورد و نیز باعث شد تعداد زیادی به دین مسیحیت ایمان بیاورند. روز 21 ژوئیه به عنوان روز عید اگنس جشن گرفته میشود. 9 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ قدیس سباستین: او دو بار شهید شد قدیسهای بسیار کمی در طول تاریخ مانند قدیس سباستین دارای قدرت و نیروی فوقالعاده بودند که حتی در تخیل هنرمندان نیز نمیگنجد. او مامور اجرایی ارتش امپراطوری روم و نیز فرمانده نیروهای امنیتی تحت نظر امپراطور دیوکلتیان در قرن سوم بعد از میلاد بود. در دورهای که امپراطور مسیحیان را شکنجه میداد، سباستین زندانیان مسیحی را دلداری داده و با استفاده از موضوع زندان سربازان و یکی از حاکمین را به دین مسیحیت دعوت کرد. بعد از مشخص شدن خیانت او دیوکلتیان به تیراندازان دستور داد به سویش تیر پرتاب کنند. اما او از این حادثه جان سالم به درد برد و بعد از بهبود یافتن دوباره به سوی دیوکلتیان که دستور مرگش را صادر کرده بازگشت تا موعظه اش کند. او بعدا سال 288 بعد از میلاد در روم شکنجه و به شهادت رسید. چون سباستین خودش فکر میکرد که با همان تیرها کشته شده و وجود خارجی ندارد و بعدها که دوباره توسط همان امپراطوری که دستور تیراندازی به او را صادر کرده بود کشته شد، بعضی اوقات میگویند که قدیس سباستین دو بار به شهادت رسیده است. 9 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ قدیسه کاترین: دستور داده شد که بدنش را با چرخ خرد و متلاشی کنند. قدیسه کاترین اهل اسکندریه دختر کوستوس حاکم اسکندریه بود. او بعد از اینکه چیزهایی در مورد مسیحیت و غسل تعمید شنید تصمیم گرفت مسیحی شود. گفته شده که او امپراطور روم یعنی ماکسنتیوس امپراطور آن دوره را ملاقات کرده و سعی داشت که او را متقاعد کند که در کارهایش و آزار و اذیت کردن مسیحیان اشتباه رفتار میکند. او در دعوت کردن همسر امپراطور به دین مسیحیت موفق شد و باعث شد تعداد زیادی از مردان عاقلی که امپراطور برای بحث کردن با او فرستاده بود به دین مسیحیت ایمان بیاورند، که بعدا تمام آن مردان نیز به شهادت رسیدند. منتها بعد از اینکه امپراطور احساس کرد در بحث و مجادله با کاترین شکست خورده او را به زندان انداخت و وقتی هم دید مردم برای دیدن او میآیند دستور داد با برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام او را بکشند. (این چرخ همانطوری که انتظار میرفت چرخ یک گاری بزرگ چوبی با پرههای زیاد شعاعی بود، اما همیشه از یک چرخ استفاده نمیشد. در برخی موارد فرد محکوم را به زیر چرخ انداخته و بعد با یک چماق یا گزر آهنی او را مجروح میکردند و نیز شکافهایی در چرخ وجود داشت که به چماق امکان عبور و حرکت میداد). در افسانه ای گفته شده که چرخ به محض تماس پیدا کردن با بدن او شکست و بنابراین او را گردن زدند. با همه این احوال به دلیل کم بودن اطلاعات تاریخی، شواهد خیلی کمی برای تایید کردن چنین افسانههای وجود دارد. اغلب کلیساهای مسیحی 25 نوامبر را روز عید او دانسته و این روز را جشن میگیرند. 11 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ قدیسه سیمفوروسا: او را به رودخانه انداخته و بعد 7 فرزندش را کشتند. سیمفوروسا بیوه ژتولیوس و مادر 7 فرزند در تیبور زندگی میکرد. وقتی که امپراطور هادریان ساختن کاخ باشکوهش در تیبور را تمام کرد و تصمیم به پیشکش کردن قربانی گرفت، این جواب را از خدایان دریافت کرد: «زن بیوه سیمفوروسا و پسرهایش با کمک گرفتن از خدایشان مایه آزار و اذیت ما شدهاند. اگر او و پسرهایش را قربانی کنی، ما بهت قول میدهیم که تمام چیزهایی که میخواهی را بهت بدهیم.» پس وقتی تلاشهای امپراطور برای راضی کردن سیمفوروسا و پسرهایش برای قربانی شدن در پیشگاه خدایان به ثمر نرسید، دستور داد که اورا به معبد هرکول آورده و بعد از شکنجههای فراوان و با بستن یک تخته سنگ به گردنش او را به رودخانه انداختند. روز بعد امپراطور 7 پسرش را احضار کرده و دستور داد که آنها را به هفت تیرکی که دور معبد هرکول برای آنها افراشته بود بستند. پس هر کدام از آنها را به نوعی آزار داده و به قتل رساند. گلوی کریسینس، سینه ژولیان و قلب نمسیوس را شکافتند. پریمیتیووس از ناحیه ناف، ژاستینوس از ناحیه کمر و استراکتیوس (استاکتیوس) از ناحیه پهلو مورد آسیب و جراحت واقع شده و بدن ایوجنیوس را از بالا به پایین شکافته و به دو نیم کردند. و در آخر هم اجساد آنها را در یک گودال یا خندق عمیق انداختند. کلیسا 18 جولای را به نام روز عید این خانواده جشن میگیرد. 5 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ شهید کشیش ارسطو سیاح در فوریه ۱۹۷۹ در شیراز" ترور شد او اولین شهید مسیحی بعد از انقلاب است. اسقف حسن دهقانی تفتی در اصفهان" به ضرب گلوله به شدت مجروح شد اما جان سالم به در برد اما پسر ایشان شهید بهرام دهقانی تفتی در تهران"ربوده شد واو را به گلوله بستند. شهید منوچهر افغانی در سال ۱۹۸۸ شهید کشیش حسین سودمند در مشهد" سال دسامبر ۱۹۹۰ رسما در دادگاه مشهد به عنوان مرتد (سیاسی"مذهبی) به اعدام محکوم شد وبه همسر نابینا وبچه های کوچک او رحم نکردند. پس از آنکه موقتاً از زندان آزاد شدند، رهبران کلیسا به ایشان پیشنهاد کردند که بههمراه خانواده از کشور خارج گردند و شبانی کلیسایی را در یونان برعهده بگیرند. اما برادر سودمند در کمال شجاعت اعلام داشتند که خداوند ایشان را برای خدمت در ایران خوانده است و حتی اگر این خدمت متضمن پرداخت بها باشد، ایشان تا به آخر وفادار خواهند ماند. چند هفته بعد از برادر سودمند خواسته شد مجدداً خود را به مقامات قضایی مشهد معرفی کنند. نزدیک دو هفته از ایشان خبری نبود، تا عاقبت در روز سوم دسامبر سال ۱۹۹۰ به خانواده ایشان خبر داده شد که زندانی بهخاطر پافشاری در ایمان مسیحی خود در محوطۀ زندان مشهد بهدار آویخته شده و در مخروبهای در حومۀ شهر مدفون است. برادر سودمند تنها کسی است که رسماً از سوی مقامات قضایی حکومت ایران بهخاطر عدم انکار ایمان مسیحی خود اعدام شده است. شهیداسقف هایک هوسپیان در تهران"۱۹ ژانویه ۱۹۹۴ در مسیر فرودگاه مهرآباد ربوده شد واو را با ۲۶ ضربه چاقو به قتل رسانند" جسد او را ۱۲ روز بعد در پزشکی قانونی تحویل خانواده ایشان دادن .اوسالها رهبر کلیسای پروتستان (جماعت ربانی) ایران بود. شهید کشیش طاطوس میکائیلیان در جولای۱۹۹۴ حدوداً ۶ ماه بعد از شهادت کشیش هایک به ضربه گلوله به قتل رسید ایشان یک نویسنده"معلم"شبان کلیسا بودند.کشیش میکائلیان در تاریخ ۲۹ ژوئن سال ۱۹۹۴ ظاهراً جهت ملاقات با کسانی که خود را حقجو معرفی کرده بودند از منزل خارج شد، اما هیچگاه به خانه بازنگشت. مدتی بعد معلوم شد که افرادی خدانشناس ایشان را در آپارتمانی در تهران به ضرب گلوله به قتل رساندهاند. شهادت ایشان تنها چند روز پس از شهادت کشیش مهدی دیباج اتفاق افتاد. شهید کشیش مهدی دیباج فرزند حسن ۵۹ ساله اهل: اصفهان ساکن: بابل در شعبه ی هفتم دادگاه ساری مرتد و محکوم به اعدام شده بود. مهدی دیباج بعد از ۱۰ سال زندان با تلاش های بی وقفه ی شهید هایک آزاد شد ولی ۶ ماه بعد از آزادی در ۱۹۹۴ به قتل رسید. بر روی جسد شهید طاطوس میکائیلیان دست نوشته ی بوده که بر روی آن آدرس محل جسد شهید دیباج نوشته شده بوده است" در عرض ۳ روز دو کشیش به قتل رسیدند جسد اورا در یکی از پارکهای جنگلی نزدیکی کرج پیدا کردند.مهدی دیباج در روز ۲۴ ژوئن ۱۹۹۴، هنگامی که از باغ کلیسا واقع در زیبا دشت کرج برای شرکت در جشن تولد دخترشان فرشته عازم منزل بود، توسط متعصبینی خدانشناس ربوده شد. آنها ایشان را با اتومبیل به جنگلهای حومۀ تهران بردند و در کمال بیرحمی با ضربات چاقو بهقتل رساندند. شهید محمد باقر یوسفی سپتامبر ۱۹۹۶ ایشان را که شبان کلیسای مازندران بودند را در جنگلهای اطراف با طناب حلق آویز کرده بودند، ایشان را با عنوان برادر روانبخش می شناختند.برادر روانبخش روز بیست و هشتم سپتامبر سال ۱۹۹۶ حوالی ساعت ۶ صبح به قصد دعا از منزل خارج شد. غروب همان روز به خانوادۀ ایشان خبر دادند که جسد او را در حالیکه در جنگلهای حومۀ ساری از درختی آویزان بود پیدا کردهاند. اگرچه مقامات کوشیدند شهادت برادر روانبخش را خودکشی جلوه دهند، با توجه به تهدیداتی که پیشتر علیه ایشان شده بود کمتر تردیدی باقی است که ایشان نیز همچون سایر شهدای کلیسای ایران بهخاطر استقامت در ایمان مسیحی قربانی دشمنی افرادی کوردل شدند. برادر روانبخش به هنگام شهادت تنها ۳۲ سال داشتند. شهید قربان تورانی در سال نوامبر ۲۰۰۵ او جلوی منزلشان به قتل رساندند" خانواده ی ایشان جسد غرق به خونش را جلوی منزلشان در حالی که با گلوئی بریده شده بود مشاهده کردند. شهید محمد جابری در سال می۲۰۰۷ شهید محمد علی جعفر زاده در سال می ۲۰۰۷ شهید عباس امیری سال ۲۰۰۸ در ملک شهر اصفهان به دست نیروی امنیت به مقام شهادت رسید ایشان قبل از ایمانشان به عیسی خداوند"مدتها در جنگ ایران و عراق به عنوان بسیجی شرکت داشتند و مجروح نیز شده بودند و همسرشان نیز بر اثر جراحات وارد در زیر شکنجه ماموران امنیتی"سه روز بعد از شهادت شوهرشان به مقام شهادت رسیدند. 6 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ راه مسیح، راه رنج و زحمت است. راهی که به حیات جاودان منتهی میشود، راهی است تنگ و ناهموار. اما عیسی مسیح به تمام کسانی که حاضرند برای او بایستند و بهخاطر نام او زحمت ببینند این وعده را داده که در سختیها همواره با ایشان خواهد بود و قوت لازم را برای تحمل مشکلات به ایشان خواهد داد. جفا و آزار مسیحیان در تمام طول تاریخ مسیحیت همواره به رشد بیشتر کلیسا انجامیده، و کشور عزیز ما ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. به گفته ترتولیان متفکر برجسته کلیسا، "خون شهدا بذر کلیسا است." یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد. آری، مسیح هیچگاه یک زندگی آسوده و بیدغدغه به پیروان خود وعده نداد، و اینطور نیست که با مسیحی شدن تمام مشکلات به یکباره از میان برداشته شود. برعکس، دنیا از مسیحیان راستین نفرت خواهد داشت، چون از نور و راستی متنفر است. بههمین خاطر است که تاریخ کلیسا سراسر پر است از زحمات و جفاهایی که مسیحیان بهخاطر وفادار ماندن به مسیح متحمل شدهاند. اما خبر خوش این است که عیسی مسیح این وعده را نیز به ما داده که در مشکلات و سختیها همراه ما خواهد بود و هرگز رهایمان نخواهد کرد. باشد که ما نیز با الگو گرفتن از پایمردی این مردان ایمان، آماده باشیم با دلیری به نجاتدهندۀ خود وفادار بمانیم و حتی اگر لازم باشد، در راه او از جان و مال خود نیز بگذریم 5 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ «زمانی میرسد که هر که شما را بکشد، میپندارد که خدا را خدمت کرده است» (یوحنا ۱۶:۲) مرگ فداکارانه منجی(عیسی مسیح) برای نجات بشریت در اوج مظلومیت و بیگناهی و بیدفاعی خود بهترین مشوق و انگیزه چنین رویکردی به حیات و مرگ برای پیروان مسیحیت بوده است. حال آنکه به صراحت عیسی مسیح، جان سپردن برای دوست را بالاترین معیار محبت و عشق بر شمرده و آدمیان گمگشته را دوستان خویش لقب داده است (یوحنا ۱۵:۱۳ و ۱۴ ). از ریخته شدن خون اولین شهید مسیحی استیفان ( اعمال رسولان باب ۷) و شهادت تقریبا تمامی شاگردان و رسولان مسیح از جمله پطرس و پولس گرفته تا به شهادتهای فجیع دست جمعی مسیحیان در اواخر قرون اولیه بدست امپراطوریهای ظالم ( درروم، نرون و دومیتیان و ساسانیان و کشتارهای فجیع مسیحیان بدست برخی از این خسروان ساسانی از جمله بهرام و خسروپرویز) و نیز ادامه این شهادتها در روزگار حمله اعراب وخلفا و سپس روزگار مغولان و ترکان و تا به اعدامها و جفاهای پادشاهان و مستبدان دین مدار در سراسر جهان از جمله در اروپای قرون وسطی تا به روزگار معاصر در کشورهای مختلف بدست دولتهای دین مدار و متعصبین مذهبی، ایمان مسیحی در متن خون و فداکاری به حیات خویش ادامه داده است و چه خوش گفته یکی از پدران اولیه کلیسا مبنی بر اینکه:" خون شهید بذر کلیساست " مصداق عینی رشد کلیسا بوده و هست. 5 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ شهادت مسیحی تیغ از نیام برکشیدن و نعره حق خواهی سردادن و زخم زدن و زخمی خوردن نیست. عیسی خود، شاگرد ارشدش پطرس را که در دفاع از او شمشیر برکشیده بود و به خشونت متوسل گردیده بود را صراحتا توبیخ نموده فرمود: هر که شمشیر برکشد به شمشیر نیز کشته شود ( انجیل متی ۲۶:۵۱ و ۵۲) و علاوه بر آن درسی همیشگی خود به کلیسا و بشریت دال بر محبت دشمنان را عملا اجرا کرد و از اینرو گوش شخص مجروح که خود دژخیمی برای تسلیم و کشتن عیسی بود را در حضور پطرسی که از روی غیرت و شاید به حق در دفاع از منجی شمشیر کشیده بود را شفا داد ( انجیل لوقا ۲۲:۵۱).از سوی دیگر شهادت مسیحی منفعلانه نشستن وزندگی فردی بی مسئولیتی را در قبال سایر همنوعان در کنج کلیسا و خانه و صومعه تجربه کردن نیست بلکه حضور فعال و قدرتمند ولی در عین حال نرم و با رحمتی است که از بی عدالتی و ظلم و جهل و گمشدگی آدمیان به تنگ میآید و همه چیز را در راه دوست و آگاهی بخشیدن و نجات ارواح گمشده آدمیان به حق میسپارد و با خون خویش خدا محبت است را متجلی میسازد. 5 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ شهید ویگن کارایتیان : خواهر شهید : ویگن همیشه سعی می کرد دیگران را خوشحال کند . میگویند شهدا انسانهای والایی هستند. درست است چون فقط چنین انسانهایی میتوانند از خود گذشتگی کنند و گران بهاترین سرمایه خود را که جان است، فدا کنند. شهید ویگن گاراپیدی (کاراپتیان) چهارمین فرزند خانواده هفت نفری در تاریخ 3 فروردین سال 1344 در روستای خاکباد از توابع الیگودرز متولد شد. تحصیلات دبیرستان را ناتمام گذاشت و برای اعزام به خدمت، خود را به اداره نظام وظیفه معرفی کرد. پس از طی چند ماه دوره آموزشی در پادگان لویزان به لشکر 21 حمزه در دهلران و سپس موسیان منتقل شد. در همین زمان، وی پدرش را از دست داد. بعد از دو ماه نبرد در جبهه، ویگن کاراپتیان هفتم فروردین 66 بر اثر اصابت ترکش خمپاره نیروهای دشمن بعثی، هنگام دیدهبانی در منطقه زبیدات (شرهانی) به خیل شهدای 8 سال دفاع مقدس پیوست. پیکر پاک این رزمنده دلیر بعد از انتقال به تهران و انجام تشریفات مخصوص مذهبی با حضور صدها نفر از هموطنان مسیحی و مسلمان و نمایندگان ارتش جمهوری اسلامی ایران در قطعه شهدای ارامنه تهران به خاک سپرده شد. خواهر شهید درباره خصوصیات اخلاقی وی میگوید: ویگن پسر شاد و بسیار مهربانی بود و همیشه سعی میکرد دیگران را خوشحال کند. روزی که مطلع شدیم ویگن به شهادت رسیده است، روز بسیار سختی برای ما بود؛ دادن این خبر به مادری که به ویگن وابستگی شدیدی داشت، بسیار مشکل بود. هنور پس از گذشت 20 سال از این واقعه، در خلوت خانه ساعتها با او سخن میگوید. مادرم با مشقت زیاد او را بزرگ کرده بود. به یاد ویگن با هزینه برادرانم ساختمان مخابرات در روستای ما بنا شد تا اهالی آنجا بتوانند از آن استفاده کنند. 6 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ شهید نوریک دانیلیان : همسر شهید: هیچگاه از مجروحیتهایش نگفت . شهید دانیلیان (خاتون نژاد) چند بار مورد اصابت ترکش قرار گرفت، یک بار هم جراحی شد، اما در این مورد هرگز با خانواده سخن نمیگفت. جانباز شهید نوریک دانیلیان دومین فرزند از یک خانواده هفت نفری مستضعف ارمنی در فروردین سال 1342 در تهران چشم به جهان گشود. قبل از پایان دوره دبیرستان به علت اوضاع بسیار وخیم مالی خانوادهاش، مجبور به ترک تحصیل شد. او در 11 سالگی مادرش را از دست داد. پدرش نیز درمانده از همه جا، به مدت دو سال نوریک و برادرش را به محلی در جلفای اصفهان که در آن جا زیر نظر خلیفهگری ارامنه اصفهان و جنوب، از بچههای بیسرپرست حمایت میشد، سپرد. نوریک بعد از ترک تحصیل به کار در آرایشگاه، مکانیکی و تراشکاری پرداخت تا بتواند کمک خرج خانواده باشد. نوریک در زمان جنگ تحمیلی خود را به مرکز نظام وظیفه معرفی کرد و بعد از طی دوره آموزشی به جبهههای جنگ اعزام شد. برای درک حد و اندازه متانت شهید نوریک کافی است ذکر شود که وی در خلال دفاع قهرمانانه در دوران جنگ تحمیلی، به دفعات مورد اصابت ترکش واقع شد و یک نوبت نیز مورد عمل جراحی قرار گرفت؛ موج انفجار نیز یک بار به شدت او را زخمی کرد اما او هرگز سخنی در این باره به خانوادهاش نگفت. برای درک حد و اندازه متانت شهید نوریک کافی است ذکر شود که وی در خلال دفاع قهرمانانه در دوران جنگ تحمیلی، به دفعات مورد اصابت ترکش واقع شد و یک نوبت نیز مورد عمل جراحی قرار گرفت؛ موج انفجار نیز یک بار به شدت او را زخمی کرد اما او هرگز سخنی در این باره به خانوادهاش نگفت. در جبهه راننده آمبولانس نیز بود و دائم مجروحان را از خطوط مقدم به بیمارستانها انتقال میداد. با همین حال نوریک تا پایان مدت خدمت قانونی در جبهه ماند. در سالهای بعد از فراغت از خدمت، به کار و تلاش پرداخت و تشکیل خانواده داد که حاصل آن یک دختر است. نوریک بعد از اتمام دوره خدمت سربازی همواره تحت معالجه قرار داشت. در این مدت ترکش به جای مانده نزدیک ستون فقرات را که باعث عفونت شده بود، با عمل جراحی بیرون آوردند اما حال عمومی او روز به روز به وخامت گرایید تا اینکه در شب ژانویه سال 2004 یعنی دهم دی ماه 1382 روح بزرگش به ملکوت اعلی پیوست. شهید نوریک دانیلیان بدون هیچگونه تشریفات، در تهران به خاک سپرده شد. همسر شهید نوریک دانیلیان درباره او میگوید: نوریک مرد ساکت و آرامی بود. زمانی که با نوریک ازدواج کردم، حالش خوب بود. بعد از چهار سال دردهایش شروع شد. او از ناحیه ماهیچههای پا، درد شدیدی داشت. درون بدنش هم ترکشهایی وجود داشت اما زیاد باعث ناراحتی او نمیشد. او کمکم لاغر شد و وجود ترکشها او را آزار میداد. چند ترکش با انجام عمل جراحی از بدنش خارج شد اما به دلیل ضعف شدید روز به روز حالش بدتر میشد. خودرویی داشت که با آن در آژانس مشغول به کار شده بود. بعضی وقتها نیز مسافرکشی میکرد. اما زمانی که حالش بدتر شد آن را فروختیم. هفت سال زندگی مشترک داشتیم. زمان تولد دخترمان حال جسمی او بد نبود اما به تدریج حافظه خود را از دست داد تا اینکه قبل از سال میلادی 2004 دیگر قادر به حرف زدن نبود. همیشه من از او پرستاری میکردم، حتی زمانی که ترکش به نخاع او رسیده بود. 6 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ شهید رایمون باغرامیان : شهید رایمون باغرامیان (خاتون نژاد) از جمله شهیدان دوران دفاع مقدس است. شهید رایموند باغرامیان (خاتون نژاد) در تاریخ 26 تیر ماه 1342 در شهر تهران متولد شد. در شش سالگی به همراه خانواده به شهرستان اصفهان نقل مکان کرد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در مدارس ارامنه «آرمن و کاتاریتیان» گذراند و پس از آن در دبیرستان ابوذر اصفهان در رشته صنایع فلزی مشغول به تحصیل شد. در سال 1364 همراه دوستان خود به خدمت سربازی رفت. پس از اتمام دوره آموزشی در مرکز آموزشی 05 کرمان، به لشکر 64 ارومیه (قسمت توپخانه) پیوست. پس از مدتی به شهرستان پیرانشهر اعزام شد و در تاریخ 29 اردیبهشت ماه سال 1365 در منطقه حاج عمران بر اثر موج شدید ناشی از انفجار در زمان تک هوایی دشمن بعثی، به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهر شهید رایموند باغرامیان پس از انجام مراسم مذهبی، با حضور پرشور صدها نفر از ارامنه شاهین شهر و اصفهان در حالی که با برگزاری راهپیمایی علیه حکومت بعثی صدام حسین، اسرائیل و حامیان جانی آنان همراه بود، در فضایی آکنده از غم و اندوه در گورستان ارامنه اصفهان به خاک سپرده شد. یکی از سخنرانان در نطقی اعلام کرد: امروز، نام رایموند عزیزمان در کنار اسامی ارمنیانی قرار میگیرد که با نثار زندگی خود در راه آزادی و خوشبختی ملت ایران، باعث سربلندی و عزت جامعه ارمنی شدهاند. در این لحظه که پیکر جوان او را به خاک میسپاریم امیدواریم تا خون ریخته شده وی، موجبات تحکیم بیشتر روابط ارمنیان با دیگر هموطنان مسلمان خویش را فراهم آورد. 6 لینک به دیدگاه
A&S 1032 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ ممنونمثل همیشه عالی... ممنوم عزیزم منو میشناسین؟ 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده