spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۸۹ دريا بي ريا و ساده با ساحل حرف مي زند . ساحل گويي با دريا قهر است . دريا را كنار مي زند ولي دريا دوباره پيش مي آيد . من مي توانم دريا را با ساحل آشتي دهم . آري . من مي توانم . كيست كه بگويد قهر ساحل و دريا ماندگار است ؟ من مي توانم مگر خواستن توانستن نيست . من مي توانم غروب را با طلوع آشتي دهم . كيست كه بگويد غروب دلتنگ است و دريا تنها ؟ من چشمه ام . من مي توانم بجوشم . من شمعم . مي توانم بسوزم . من مي توانم تا اوج پرواز كنم . من مي توانم . اما به راستي چرا مي كوشم تا آن كنم كه هیچکس نتواند ؟ چرا به روزنه هاي تاريك وجودم پرتوي از معرفت نتابانم و كوير قلبم را از زلال آدميت جرعه اي ننوشانم و سيرابش نگردانم ؟ من مي خواهم خود را پيدا كنم . مي خواهم تا اوج خود پرواز كنم . مي خواهم به نظاره غروب نا پاكي ها بنشينم و دوباره طلوع كنم . مي خواهم آنقدر درياي وجودم را زلال كنم كه ستارگان تا سپيده دم هزاران بار برايش چشمك بزند . 9 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۸۹ منم می توانم................. مرسیییییییییییییییییییییی.................... خیلی قشنگ بود .. 2 لینک به دیدگاه
ne_sh67 1947 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۸۹ :icon_gol: با اینکه مطمئن نیسم اما وقتی میگی یعنی میتونیم دیگه!! 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده