رفتن به مطلب

بوي نفت مي‌آيد، سفره‌هاي نان خالي !!!


saba888

ارسال های توصیه شده

علي‌محمد مودب به تازگي شعري انتقادي براي مسجد سليمان و مردمان نجيبش و درباره وضعيت زندگي و معيشتي آنها سروده است.

 

اين شعر به شرح زير است:

«بوي نفت مي‌آيد، سفره‌هاي نان خالي است !

اي زمين تحمل كن، دست آسمان خالي است!

تا به كي چنان فرياد در عبث رها بودن

هيچ انعكاسي نيست، دره جهان خالي است!

نام زندگي داري، زير بام مرگ انگار!

دفن مي‌شوي اما گور همچنان خالي است!

زير پاي تو درياست، پيش چشم تو دريا

كاسه كاسه چشمانت، زين دو جاودان خالي است

زير پاي تو دريا، رهسپار جابلساست

العجب كزين دريا، تور جاشوان خالي است

اسب‌هاي ديروزش از دكل گريزانند

پارسوماش* مي‌بيند كاين چراغ‌سان خالي است

آتشي كه روشن كرد شرق و غرب گيتي را

آتشي كزان آتش ديگ و ديگدان خالي است

آه ها اهورايي، اهرمن چه ها كرده است!

مسجدِ سليمان از نعمت جهان خالي است

 

بوي نفت مي‌آيد، بوي مرگ مي‌آيد

آذرخش مي‌داند قلب مردمان خالي است

باغبان نگاهم كن، ريشه در عطش دارم

تا نهال آتش هست،‌باغ اين و آن خالي است!

 

*پارسوماش(نام نخستين مسجد سليمان): كه بنيان گذاران آن هخامنش يا چيش پش بوده‌اند، را مي‌توان اولين شهر آريائيان و نياي پاسارگاد و تخت جمشيد ناميد كه آغازگر شهر نشيني پارسيان و ايجاد كشوري دانست كه ايران مي‌خوانيمش. در فاصله اواسط سده 9 تا اوايل سده 7 پيش از ميلاد قومي آريايي به نام پارسوا از دامنه‌هاي شمال غربي زاگرس و كوه‌هاي بختياري به جلگه خوزستان فرود آمدند و مسجدسليمان كنوني از جمله مناطقي بود كه در آن سكني گزيدند.اين قوم نيمه بدوي كه متكي بر معيشت شباني و به ويژه تربيت اسب بودند بعد از آشنايي با كشاورزي و ترك كوچ نشيني در نواحي كوهپايه‌اي جلگه، شهر تازه‌اي بنا نهادند و آنرا به ياد سرزمين گذشته خود كه پارسوا ناميده مي‌شد پارسوماش خواندند.»

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...