pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۸۹ خداحافظی یك نابغه آقای گابریل گارسیا ماركز، نویسنده بزرگ آمریكای لاتین از زندگی اجتماعی خود بواسطه عوارضی در مزاج و سلامتیاش(سرطان لنفاوی)خداحافظی كرده است . او نامهای به دوستانش فرستاده است و با سپاس از اینترنت كه همگی ما را قادر ساخته تا آنرا با هم تسهیم كنیم. من خواندن آنرا به شما توصیه میكنم، چراكه این متن كوتاه توسط درخشانترین آمریكایی لاتین تبار از سالها پیش نگاشته شده است كه حقیقتاً الهام بخش است. «اگر برای نمونه خدا فراموش كند كه من فقط یك عروسك خیمه شب بازیم و به من تكهای بیشتری از زندگی بدهد، من از همه آن زمان سود برده و استفاده خواهم كرد، بهترین كاری كه میتوانم انجام دهم.» شاید نگویم هرچه را كه میاندیشم اما قطعاً درباره هر چه میگویم اندیشه میكنم. به هر چیزی ارزش مینهم نه فقط برای اینكه با ارزشند، بلكه برای آنچه آنها ارائه میكنند و بیان میدارند. كمتر خواهم خوابید و بیشتر رویا خواهم دید. برای هر دقیقهای كه چشمانمان را رویهم میگذاریم، بمدت شصت ثانیه روشنایی و نور را از دست میدهیم. ادامه میدادم از آنجایی كه دیگران متوقف شدهاند و برمیخاستم وقتی كه دیگران میخوابند. اگر خدا تكهای بیشتری از زندگی به من میداد، سادهتر لباس میپوشیدم، در نور آفتاب غوطه میخوردم، برهنه خود را رها میكردم، نه فقط جسمم را بلكه روحم را نیز. به مردم ثابت میكردم كه چقدر در اشتباهند كه فكر میكنند چونكه پیرتر شدهاند عاشق شدن را قطع كردهاند ، چراكه آنها عملاً از همان زمانی كه عاشق شدن را متوقف كردهاند، شروع به پیرتر شدن كردهاند. به كودكان دو بال میدادم، اما آنها را به تنهایی رها میكردم تا هر كدام بیاموزد كه چگونه با تكیه بر خود پرواز كند. به فرد سالخورده، نشان میدادم كه آنها چگونه میمیرند نه با فرآیند مسن شدن بلكه با غفلت كردن. چیزهای زیادی از شما یاد گرفتهام.... من یاد گرفتهام كه هر كس میخواهد تا بر بالای كوه زندگی كند، اما فراموش میكند كه اصل مطلب همان چگونگی راه پیمودن است. من یاد گرفتهام كه وقتی نوزادی تازه تولد یافته انگشت شست پدرش را چنگ میاندازد، برای همیشه در قلب او جا گرفته است. من یاد گرفتهام كه یك فرد تنها وقتی میتواند به فردی دیگر از بالا به پائین نگاه كند كه بخواهد به او در برخاستن كمك نماید. مطالب زیادی را از همه شما آموختهام. همیشه بیان كن، آنچه را كه احساس میكنی و انجام بده آنچه را كه فكر میكنی. اگر من میدانستم كه امروز آخرین وقتی است كه شما را خواهم دید، شما را قویاً به آغوش خواهم گرفت تا نگهبان روحتان باشم. اگر من بدانم كه این دقایق آخرین دقایقی هستند كه من شما را خواهم دید، به شما میگفتم كه « عاشقتان هستم» و به این فرض بسنده نمیكردم كه شما خود آنرا میدانید. همیشه صبحگاهی هست كه در آن زندگی بما فرصتی دوباره میدهد تا كارهای خوبی انجام دهیم. به خودتان نزدیك باشید، به عزیزانتان،و به آنها بگوئید كه چقدر به آنها نیاز دارید و چقدر عاشقشان هستید و چقدر به آنها توجه دارید. زمانی را برای بیان این جملات بگذارید، «متاسفم»، «مرا ببخش»، «لطفاً»، «متشكرم» و همه كلمات قشنگ و دوستداشتنی كه شما بلدید. هیچكسی شما را به خاطر نخواهد آورد اگر شما افكارتان را پیش خود بصورت راز نگه دارید، خودتان را وادار كنید تا آنها را بیان و ابراز دارید. به دوستان و عزیزانتان نشان دهید كه چقدر به آنها علاقمندید. این مطلب را به افرادی كه به آنها علاقمندید یا عاشقشان هستید بفرستید. اگر شما آنرا نفرستید، فردا هم مثل امروز خواهد بود. و اهمیت نخواهد داشت یا .... هم اكنون زمان ارسال آن است. برای شما با بیشترین عشق و علاقه. 13 لینک به دیدگاه
hodaa 5488 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۸۹ ممنون ....ایشون نویسنده توانایی هستن....:icon_gol: 2 لینک به دیدگاه
yasi * m 5032 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۸۹ اینو من یه جای دیگه به اسم یه بچه ای که سرطان داشت خوندم!!!! تهشم همینجوری بود! 2 لینک به دیدگاه
آنا. 92 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۸۹ شاید نگویم هرچه را كه میاندیشم اما قطعاً درباره هر چه میگویم اندیشه میكنم. کاش فقط همین یه خط رو یادمون بمونه لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۸۹ خیلی دلم می خواد بدونم ما بچه هایی که ادعای سوادمون میشه و منم منم زیاد داریم چقدر به شعار هایی که می دیم عمل می کنیم؟ چقدر از این مطالبی رو که می خونیم تو زندگیمون پیاده می کنیم؟ چقدر بزرگ میشیم؟ یا نه ما هم مثل همه اونایی که ازشون انتقاد می کنیم فقط بلدیم شعار بدیم؟؟ 1 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۸۹ اینو من یه جای دیگه به اسم یه بچه ای که سرطان داشت خوندم!!!! تهشم همینجوری بود! مهم اینه که خوندیش! 1 لینک به دیدگاه
maryam_alien 9904 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۸۹ وای من اول فکر کردم دور از جون فوت کرده..... لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده