رفتن به مطلب

تنهایی …


saba888

ارسال های توصیه شده

ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود. شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج.

نیمه‌های شب صدای فریاد و ناله شنید. برخاست و از خانه بیرون آمد. صدای فریاد و ناله‌های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می‌رسید.

مبهوت فریادها و ناله‌ها بود که شبان دست بر شانه‌اش گذاشت و گفت:

این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شب‌ها ناله‌هایش را می‌شنویم.

چون در بین ما نیست همین فریادها به ما می‌گوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال می‌شویم که نفس می‌کشد.

ناصر خسرو گفت: می‌خواهم به پیش آن مرد روم.

مرد گفت: بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد.

ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود.

مرد به آن دو گفت از جان من چه می‌خواهید؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم.

ناصر خسرو گفت: من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده، اگر عاشقی همراه من شو. چون در سفر گمشده خویش را باز یابی.

دیدن آدم‌های جدید و زندگی‌های گوناگون تو را دگرگون خواهد ساخت. در غیر اینصورت این غار و این کوهستان پیشاپیش قبرستان تو و خاطراتت خواهد بود….

چون پگاه خورشید آسمان را روشن کند براه خواهم افتاد اگر خواستی به خانه شبان بیا تا با هم رویم.

چون صبح شد آن مرد همراه ناصرخسرو عازم سفر بود. …….

سال‌ها بعد آن مرد همراه با همسری دیگر و دو کودک به دیار خویش بازگشت در حالی که لبخندی دلنشین بر لب داشت..

….

اندیشمند یگانه سرزمینمان ارد بزرگ می‌گوید: “سنگینی یادهای سیاه را با تنهایی دو چندان می‌کنی.

 

به میان آدمیان رو و در شادمانی آنها سهیم شو…

 

لبخند آدمیان اندیشه‎های سیاه را کمرنگ و دلت را گرم خواهد نمود. ”

 

شوریدگان همواره در سفر هستند و چون خواسته خویش یافتند همانجا کاشانه‌ای بسازند،

 

و چون دلتنگ شوند به دیار آغازین خویش باز گردند.

 

باید دنبال شادی ها گشت، غمها خودشان ما را پیدا می کنند.(فردریش نیچه)

  • Like 15
لینک به دیدگاه
وقتی ناراحتم......عصبانیم..........دلم گرفته باید تنها باشم.

کلا تنهایی خیلی خوبه ...........:ws37::w16:

كاملا موافقم از سرو صدا و جاهاي شلوغم بيزارم:w16:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ولی من موافق نیستم

درسته

تنهایی گاهی خیلی خوبه و لازم

ولی

من 2تا دوس دارم

هر 2شون عاشق شدن

تو دانشگا

به هم کلاسیشون

هر 2شون شیچست اشگی خوردن

تا 21سال تنها شدن

خندشون مرد

ولی یکیشون بعد 2سال

کم کم وارد جامعه شد

گفت و خندید ولی

عشقشو فراموش نکرد

یکی دیگه هم حالش خیلی بده

چون خودشو تنها کرد

.

.

.

:ws44:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
تنهایی سخته....ولی نه برای کسی که بهش عادت کرده......

ما الان تنها نیستیم

کسی تنهاست که حتی دوستانی مثل ما هم نداره

کسی که هیشکی رو نداره

شاید نتونیم تنهایی درک کنیم

---------------

عاشق وقتی عشق میورزه ، از سرمایه های وجودش ... از احساسش خرج میکنه

سخترین شکنجه براش از دست دادن معشوقه

تنهایی به تنهایی بد نیست. احساس رنج از دست دادن معشوق که تحمل ناپذیره.

:sigh:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
ما الان تنها نیستیم

کسی تنهاست که حتی دوستانی مثل ما هم نداره

کسی که هیشکی رو نداره

شاید نتونیم تنهایی درک کنیم

---------------

عاشق وقتی عشق میورزه ، از سرمایه های وجودش ... از احساسش خرج میکنه

سخترین شکنجه براش از دست دادن معشوقه

تنهایی به تنهایی بد نیست. احساس رنج از دست دادن معشوق که تحمل ناپذیره.

:sigh:

 

فرناز ......پاشدی اومدی فقط جیگرمو آتیش بزنی دیگه......؟:ws44:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...