رفتن به مطلب

واژه شناسی


spow

ارسال های توصیه شده

سلام دوستان عزيز

تو اين تاپيک قصدداريم درمورد معناي واژه ها صحبت کنيم

بسياري از دوستان درمباحثات با واژه هاي مختلفي روبرو ميشوند که شناخت معنا وکاربر اونا ميتونه راهنماي بسيار خوبي براي فهم بهتر مطالب باشه

بياييد به هم کمک کنيم تا تا سطح معلوماتمان دراين زمينه تا حدممکن بالا بره

اميدوارم به کمک دوستان عزيز تاپيک پرباري داشته باشيم

براي توضيح هرواژه اي ميتونيد به ويکي پديا نيز مراجعه فرماييد وتوضيح مختصر ومفيد اوليه رو اونجا پيدا کنيد

موفق باشيم

  • Like 10
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

دموکراسی

 

دِموکراسی یا مردم‌سالاری، (به انگلیسی: Democracy) یک روش حکومتی است برای مدیریت کم خطا بر مردم حق مدار که در آن مردم، نه فرد یا گروهی خاص، حکومت می‌کنند. گونه های مختلف دموکراسی وجود دارد.میان انواع گوناگون مردم‌سالاری، تفاوت‌های بنیادین وجود دارد. بعضی از آنها نمایندگی و قدرت بیشتری در اختیار شهروندان می گذارند. در هر صورت اگر در یک دموکراسی، قانون گذاری دقیق برای جلوگیری از توزیع نا متوازن قدرت سیاسی صورت نگیرد (برای مثال تفکیک قوا)، یک شاخه نظام حاکم ممکن است بتواند قدرت و امکانات زیادی را در اختیار گرفته و به آن نظام دموکراتیک لطمه بزند. از «حکومت اکثریت» به عنوان خاصیت اصلی و متمایز کننده دموکراسی نام برده می شود. در صورت عدم وجود حاکمیت مسؤلیت پذیر، ممکن است که حقوق اقلیت‌های جامعه مورد سؤ استفاده قرار گیرد (که در آن صورت به آن دیکتاتوری اکثریت می گویند.) از اصلی ترین روندهای موجود در دموکراسی‌های ممتاز می توان به وجود رقابت‌های انتخاباتی عادلانه اشاره کرد. علاوه بر این، آزادی بیان، آزادی اندیشه سیاسی، و مطبوعات آزاد از دیگر ارکان اساسی دموکراسی هستند که به مردم اجازه می دهند تا با آگاهی و اطلاعات بر حسب علاقه شخصی خود رای بدهند.

  • Like 10
لینک به دیدگاه

از دیدگاه نظریه پردازان سیاسی مفاهیم متنوعی برای مردم سالاری وجود دارد.

 

از دیگاه تقلیل گرایی یا مینی مالیزم، مردم سالاری سیستم حکومتی است که در آن شهروندان به گروهی از رهبران سیاسی حق حکومت را از طریق انتخابات دوره‌ای اعطا می کنند. این نظریه حکومت چند تنی و پلیارشی (polyarchy) نیز نامیده می‌شود.

مفهوم جمعی (Aggregative) مردم سالاری اذعان دارد که حکومت باید به تدوین قوانین و سیاست هایی بپردازد که بسیار نزدیک به نظرات میانه مردم باشد، نیمه ای در سمت راست و نیمه‌ای در سمت چپ.

مردم سالاری شورایی (Deliberative) بر مبنای این اصل استوار است که مردم سالاری حکومت با بحث می‌باشد. مردم سالاران شورایی ادعا می‌کنند که قوانین و سیاست ها می باید بر مبنای استلالهایی باشد که تمام شهروندآن بتوانند آن را بپذیرند. پهنه سیاست باید جایی باشد که رهبران و شهروندان در آن به مباحثه پرداخته، به یکدیگر گوش فرا داده و نظرات خود را تغییر می‌دهند.

مفاهیم فوق به مردم سالاری از طریق نمایندگان آنها اشاره دارد. مردم سالاری مستقیم (Direct) می‌گوید که شهروندان باید مستقیما و نه از طریق نمایندگان خود در ایجاد قوانین و سیاستها مشارکت داشته باشند. فعالیت سیاسی به خودی خود ارزشمند بوده، موجب اجتماعی شدن و فرهیختگی شهروندان شده و مشارکت مردمی می‌تواند نخبگان توانمند را ارزیابی کند. و از همه مهم تر اینکه شهروندان در حقیقت بر خود حکومت نمی‌کنند مگر آنکه خودشان مستقیما قوانین و سیاست ها را تصمیم گیری کرده باشند.

مفهوم دیگر مردم سالاری تساوی سیاسی بین تمام شهروندان می‌باشد. این مفهوم به جوامعی اشاره دارد که در آنها عرف، روش و الگوهایی وجود دارد که به‌عنوان راهنماهایی به سوی تساوی قدرت سیاسی تلقی می‌شوند. اولین و مهم‌ترین این عرفهای اجتماعی عبارت از رخداد منظم، آزاد و آشکار انتخابات می‌باشد که به منظور انتخاب نمایندگانی می‌باشد که پس از انتخاب شدن مدیریت کل و یا عمده سیاستهای عمومی جامعه را عهده دار می‌شوند.

 

در این دیدگاه ممکن است اشکال شود که اکثریت رای دهندگان برای سیاست تصمیم می‌گیرند نه اکثریت مردم و بنابراين راه بحث در باره اجباری شدن مشارکت سیاسی مثل رای دادن اجباری را باز می نماید. و نیز اشخاص با پشتوانه مالی بیشتر امکان تأثیر گذاری بیشتری در جامعه در مبارزات انتخاباتی داشته و بنابراين ممکن است قوانینی جهت شفاف سازی منابع مالی در اختیار نامزدهای انتخاباتی مورد نیاز باشد.

  • Like 10
لینک به دیدگاه

* مردم‌سالاری جفرسونی

* مردم‌سالاری نمایندگی:

 

مردم‌سالاری نمایندگی به این معناست که تصمیمات مربوط به جامعه، نه بدست اعضای آن، بلکه توسط افراد ویژه‌ای که مردم برگزیده‌اند؛ گرفته می‌شود. شکل‌های گوناگون مردم‌سالاری نمایندگی در بسیاری از سازمان‌ها هم وجود دارد.

 

* مردم‌سالاری نمایندگی چندحزبی:

 

نظام‌های مردم‌سالاری نمایندگی چندحزبی در هر یک یا همه این سطوح، هنگامی که رأی‌دهندگان بتوانند از میان چندحزب در فرآیند سیاسی یکی را گزینش کنند، یافت می‌شود. ملت‌هایی که شیوه مردم‌سالاری چندحزبی را برگزیده‌اند، و در آن توده جمعیت بزرگ‌سال از حق رأی در سطوح گوناگون برخوردار است، معمولاً مردم‌سالاری لیبرال نامیده می‌شوند. ایالات متحده آمریکا، کشورهای اروپای غربی، ژاپن، استرالیا، نیوزیلند و هند در دسته مردم‌سالاری‌های لیبرال قرار می‌گیرند.

 

* مردم‌سالاری نمایندگی تکحزبی:

 

بعضی از کشورها مانند چین، با این که در آن‌ها تنها یک حزب وجود دارد؛ خود را مردم‌سالاری می‌دانند. در این کشورها، در حالی که رأی‌دهندگان امکان انتخاب از میان احزاب گوناگون را ندارند، انتخابات وجود دارد که از راه آن‌ها نمایندگان در سطوح گوناگون محلی و ملی تعیین می‌شوند. این کشورها در دسته مردم‌سالاری نمایندگی یک حزبی قرار دارند. اصلی که معمولاً در مردم‌سالاری نمایندگی یک حزبی وجود دارد این است که حزب واحد اراده فراگیر اجتماع را بیان می‌کند. به نظر مارکسیست‌ها، احزاب در مردم‌سالاری‌های لیبرال نماینده منافع طبقات گوناگون هستند. در جوامع کمونیستی، تنها یک حزب ضروری شمرده می‌شود؛ بنابراین رأی‌دهندگان، نه از میان احزاب، بلکه از میان نامزدهای انتخاباتی که سیاست‌های گوناگونی دارند؛ نمایندگان خودشان را انتخاب می‌کنند.

 

* مردم‌سالاری مشارکتی:

 

در مردم‌سالاری مشارکتی یا مردم‌سالاری مستقیم، تصمیمات به طور جمعی به‌دست افراد گرفته می‌شد. این نخستین گونهٔ مردم‌سالاری بود که در یونان باستان یافت می‌شد. اقلیت کوچکی از جامعه که شهروند نامیده می‌شدند، برای بررسی سیاست‌ها و گرفتن تصمیمات مهم به طور منظم گردهم می‌آمدند. مردم‌سالاری مشارکتی در جوامع امروزی، که توده مردم از حقوق سیاسی بهره‌مندند و برای همه امکان مشارکت فعالانه نیست؛ بسیار محدود است. برخی جنبه‌های مردم‌سالاری مشارکتی هنوز هم کاربرد دارند و سازمان‌های زیادی در این گونه جوامع از این شیوه استفاده می‌کنند. برگزاری رفراندوم‌ها در سطح ملی برای مسائل مورد اختلاف؛ نمونه‌ای از مردم‌سالاری مشارکتی است.

 

* شبه مردم‌سالاری:

 

شبه مردم‌سالاری حکومتی است که هرچند در آن مردم حکومت ندارند؛ اما برخی نهادهای مردم‌سالارانه وجود دارند؛ اگرچه سیاست این گونه حکومت‌ها به ظاهر مردم‌سالارانه‌است ولی در عمل نهادهای مردم‌سالار، خواست مردم را اجرا نمی‌کنند.

  • Like 9
لینک به دیدگاه

امروزه جز کشورهای عربستان سعودی، واتیکان، میانمار و برونئی، تمام حکومت‌ها خود را مردم‌سالار می‌دانند. پژوهش‌های گوناگونی برای تحلیل نظام‌های حکومتی و درجه‌بندی میزان مردم‌سالاری در کشورهای مختلف انجام می‌پذیرد. از این دست می‌توان به

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
کرد.

  • Like 9
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

مرد از مُردن است . زیرا زایندگی ندارد .مرگ نیز با مرد هم ریشه است.

 

زَن از زادن است و زِندگی نیز از زن است .

 

دُختر از ریشه « دوغ » است که در میان مردمان آریایی به معنی« شیر « بوده و ریشه واژه ی دختر « دوغ دَر » بوده به معنی « شیر دوش » زیرا در جامعه کهن ایران باستان کار اصلی او شیر دوشیدن بود . به daughter در انگلیسی توجه کنید . واژه daughter نیز همین دختر است . gh در انگلیس کهن تلفظی مانند تلفظ آلمانی آن داشته و « خ » گفته می شده.در اوستا این واژه به صورت دوغْــذَر doogh thar و در پهلوی دوخت .

 

دوغ در در اثر فرسایش کلمه به دختر تبدیل شد . آمده است.

 

اما پسر ، « پوسْتْ دَر » بوده . کار کندن پوست جانوران بر عهده پسران بود و آنان چنین نامیده شدند.

 

پوست در، به پسر تبدیل شده است .در پارسی باستان puthra پوثرَ و در پهلوی پوسَـر و پوهر و در هند باستان پسورَ است

 

در بسیاری از گویشهای کردی از جمله کردی فهلوی ( فَیلی ) هنوز پسوند « دَر » به کار می رود . مانند « نان دَر » که به معنی « کسی است که وظیفه ی غذا دادن به خانواده و اطرافیانش را بر عهده دارد .»

 

حرف « پـِ » در « پدر » از پاییدن است . پدر یعنی پاینده کسی که می پاید . کسی که مراقب خانواده اش است و آنان را می پاید .پدر در اصل پایدر یا پادر بوده است . جالب است که تلفظ « فاذر » در انگلیسی بیشتر به « پادَر » شبیه است تا تلفظ «پدر» !

 

خواهر ( خواهَر )از ریشه «خواه » است یعنی آنکه خواهان خانواده و آسایش آن است . خواه + ــَر یا ــار در اوستا خواهر به صورت خْـوَنــگْـهَر آمده است .

 

بَرادر نیز در اصل بَرا + در است . یعنی کسی که برای ما کار انجام می دهد. یعنی کار انجام دهنده برای ما و برای آسایش ما .

« مادر » یعنی « پدید آورنده ی ما » .

  • Like 9
لینک به دیدگاه

مریم جان تاپیکت ادغام شد با این تاپیک چون موضوعشون یکی بود

 

این تاپیک خیلی موضوع جالبی داره و میتونه نقش موثری در توسعه دامنه لغاتمون داشته باشه

  • Like 4
لینک به دیدگاه

به این سیر نگاه کنید :

اندازه ---> انداسه ---> هَنداسه ---> هندسه

کلمه هِندسه از واژه پارسی اندازه به زبان تازی وارد شده است. این کلمه با صرف در باب مصدر های چهار حرفی کلمه مُهندِس را به وجود می آورد که نامی است که در حال حاضر به دانش آموختگان رشته ها و گرایش های گوناگون دانش های مهندسی گفته می شود. این کلمه در زبان تازی به معنی مردی است که علم هندسه (دانش اندازه ها) را می داند. ولی حالا دانستن هندسه شرط لازمی برای مهندس بودن نیست.

به درستی و عملا به دانش آموخته ای که درس ریاضی مهندسی را گذرانده باشد مهندس ( در برابر لغت engineer در زبان انگلیسی) میگوییم در حالی که اولین مهندسین معماران بوده اند (که در نظام آموزشی کنونی نه تنها درس ریاضی مهندسی را نمی خوانند، تقریبا چیزی از ریاضیات در برنامه درسی آنها گنجانده نشده است. گرچه درس هندسه را که پایه کلمه مهندس را تشکیل میدهد، تنها در برنامه درسی انها وجود دارد!!!)

جامعه مهندسان آمریکا در تعریف مهندسی میگوید :

کاربرد خلاقانه اصول علمی جهت طراحی یا توسعه ساختارها , ماشین‌ها ,اسباب و یا روشهای تولید - و یا کلیه اموری که ترکیب این امور باشد- و یا بنا کردن و یا عمل کردن به هیمن طریق با اشراق کامل از طرح آنها و یا پیش بینی رفتار آنها تحت شرایط عملی معین, به شکلی همه آنها هدف کاربری مشخص داشته باشند و شرایط اقتصادی پروژه را در نظر بگیرند و امنیت زندگی و مالکیت را در نظر بگیرند.

با تعریف بالا هم به سختی می شود معماران را در زیر گروه مهندسین جا داد. در تعریفی دیگر کمیته اختیارات مهندسی و فن آوری ( The accreditation board of engineering and technology ) مهندسی را اینچنین میشناساند :

مهندسی ، مجموعه مهارتهایی است که با استفاده از معلومات ریاضی و علوم طبیعی و در اثر مطالعه ، تمرین و تکرار حاصل شده‌اند و ما را به راههای بهره‌گیری اقتصادی‌تر از مواد اولیه و منابع طبیعی در جهت منافع انسانیمان رهنمون می‌کنند .

مهندسی ، مجموعه مهارتهایی است که با استفاده از معلومات ریاضی و علوم طبیعی و در اثر مطالعه ، تمرین و تکرار حاصل شده‌اند و ما را به راههای بهره‌گیری اقتصادی‌تر از مواد اولیه و منابع طبیعی در جهت منافع انسانیمان رهنمون می‌کنند.

اینجا هم راه برای مهندس دانستن معماران بسته است. ولی توجه به یک نکته لازم است. دو تعریف بالا برای واژه Engineer هستند، آیا لازم است معماران را engineer بدانیم؟ نه! معماران مهندس هستند امّا engineer نیستند. در برابر آن آیا electrical engineers یا computer engineers یا chemical engineers یا حتی mechanical engineers هندسه را بلدند؟ این بار هم نه! آنها Engineer هستند امّا مهندس ( به معنی هندسه دان) نیستند.

راه حل شاید در آن باشد که برای کلمه Engineer برابری در زبان فارسی بسازیم. برابری که گستره مفاهیمی را که از یک مهندس فعلی می شناسیم در بر بگیرد. کسی که دانش ریاضی، تجربیّات به دست آمده از قوانین طبیعی، اقتصاد و بهینه گرایی، محدودیّت ها و قوانین را بصورت یکجا در نظر میگیرد و ساختار، دستگاه یا مسیری نوین را به وجود می آورد. کسی که سر و کارش فقط با اندازه و هندسه نیست.

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

ایدئولوژی

 

مفهوم ایدئولوژی در علوم اجتماعی بسیار بحث انگیز و فرّار است.

 

می‌توان برداشت‌های موجود از ایدئولوژی را در چهار دسته گنجانید:

 

۱. ایدئولوژی نوعی اندیشه انحرافی کاذب است، مانند «آگاهی» سوژه‌های انسانی در جامعهٔ سرمایه‌داری.

 

این تعریف که از نظر شناخت شناسی منفی است، مشخصا از سوی مارکس و انگلس عنوان شده‌است و در متن مقدمه ۱۸۵۹ مارکس آمده‌است. همچنین در نظریه‌های پسامارکسی نظیر مارکسیسم هگلی ِ گئورگ لوکاچ و نقد کارل مانهایم بر پیش‌داوری‌های ماتریالیسم تاریخی حضور دارد.

 

۲. ایدئولوژی مجموعه‌ای است از نظرات، اعتقادات و نگرش‌ها : مانند جهان‌بینی ِ یک طبقه یا گروه اجتماعی.

 

این تعریف از نظر اجتماعی نسبی است.

 

۳. «ایدئولوژی نظری» یک نظام فکری کم و بیش آگاهانه.

 

این تعریفی محدود از ایدئولوژی است که تا دهه ۱۹۶۰ میلادی برداشت غالب از مقوله ایدئولوژی در بحث‌های فلسفی و سیاسی بود.

 

۴. «ایدئولوژی عملی» که رسانه‌ٔ کمابیش ناآگاهانهٔ رفتارهای مرسوم محسوب می‌شود.

 

این تعریفی مبسوط است که توسط مارکس مطرح شده‌است و بعدها آنتونیو گرامشی و لویی آلتوسر آن را توسعه داده‌اند. این برداشت، از دهه ۶۰ به بعد مقبول‌تر بوده است.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ایدئولوژی‌های سیاسی-اجتماعی

 

* آنارشیسم

 

* دموکراسی مسیحی

 

* مردم‌سالاری

 

* دین‌سالاری

 

* دیکتاتوری

 

* فاشیسم

 

* فن‌سالاری

 

* فمینیسم

 

* مارکسیسم

 

* مارکسیسم لنینیسم

 

* کمونیسم

 

* جماعت‌گرایی

 

* محافظه‌کاری

 

* محیط‌گرایی

 

* اسلام‌گرایی

 

* لیبرالیسم

 

* آزادی‌خواهی

 

* ملی‌گرایی

 

* نازیسم

 

* فردگرایی سوسیال

 

* لیبرالیسم سوسیال

 

* سوسیال‌دموکراسی

 

* سوسیالیسم

 

* صهیونیسم

 

* فدرالیسم

 

* پادشاهی

 

* رادیکالیسم

 

دوستان علاقه مند میتونند درزمینه لیست موضوعی به تنویر موضوعات بپردازند

فقط دوستان عزیز توجه داشته باشند دراین تاپیک به هیچ عنوان به صورت موضوعی یا شخصی به مسئله ای پرداخته نمیشه واگر مثالی زده میشه صرفا برای تبیین موضوع هست

اگر پست غیر مرتبطی با عنوان ومحتوای تاپیک زده بشه با پوزش قبلی پاک خواهد شد

موفق باشیم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ایدئولوژی

برای واژگون کردن یک ایده ی همه پسند قرن ها وقت لازم است. ولتر

 

 

 

واژه ی ایدئولوژی برگرفته از دو واژه ی یونانی است: ایده و لوگوس. هر دو واژه ریشه ی عمیقی در فلسفه ی یونان دارند و پایه های فلسفه در شناخت شناسی، هستی شناسی و… را شکل می دهند. برگردان واژه ایدئولوژی را می توان « شناخت ایده » دانست. ترکیب این دو واژه به توسط کنت دستو دتراسی در قرن هجدهم وارد گفتمان روشنگری شد. وی ایدئولوژی را «دانش ایده ها» تعریف کرده و معتقد بر آن بود که ایده از طریق ادراک حسی انسانی شکل می گیرد و نقش ادراک عقلی در ایجاد آن بسیار محدود می باشد. در تحلیل وی، ایدئولوژی محدود به سیاست و علوم اجتماعی نبود بلکه دستگاه آموزشی را نیز در بر می گرفت. در قرن نوزدهم این واژه بار منفی به خود گرفت تا جایی که حتی ناپلئون برچسب «ایدئولوگ» را برای کسانی به کار می برد که از دنیای عملی دور هستند و همواره مشغول خیال پردازی. مارکس از اولین متفکرانی است که در فلسفه ی سیاسی به مفهوم ایدئولوژی پرداخته است. وی در آثارش از سه چشم انداز این مقوله را مورد بررسی قرار داده است

یکم. ایدئولوژی ساختار دروغین افکار و انگاره های است که به توسط طبقه ی حاکم اشاعه داده می شود تا از طریق آن سلطه ی ذهنی- فکری خود را بر ابزار تولید تثبیت کرده و هژمونی سیاسی و اجتماعی این طبقه را به نتیجه برساند. وی در این رابطه از واژه ی ایدئولوژی بورژوازی هم استفاده کرده است

دوم. در تعریف دوم مارکس ایدئولوژی را باور تمام طبقات اجتماعی تلقی می کند به شکلی که در هر طبقه، بر اساس نیازها و مطالبات مربوط به آن طبقه، باورها و راه فکری شکل می گیرد. این تعریف را ایدئولوژی طبقات می توان نامید

سوم. سومین راه بررسی ایدئولوژی که کمتر در آثار مارکس یافت می شود تعریفیست که بر اساس آن ایدئولوژی رویداد عمومی و فراگیری است که روند شکل گیری باور، فکر و تولید را تعیین می کند

در تعریف اول، ایدئولوژی در ردیف «آگاهی دروغین» قرار می گیرد. در تعریف دوم ایدئولوژی فراگیر تر و مربوط به تمام طبقات می شود. تعریف سوم نیز تعریفی است که در علوم انسانی، از جمله روانشناسی اجتماعی, کاربردی گسترده تر دارد

آنتونیو گرامشی همانند مارکس ارتباطی درونی بین هژمونی و ایدوئولوژی را فرض می کند. وی در این باره می نوشت زمانی که مردم از یک دریچه به قضایا نگاه کنند و حتی نوع دیگردیدن برایشان غیر قابل تصور باشد ما با مفهوم هژمونی سروکار داریم

از دیدگاه آلتوسر ایدئولوژی همانند «ناخودآگاه» جایگاهی ابدی دارد و از آنجا که با ابدی بودن نا خودآگاه گره خرده در گستره ی تاریخ نمی گنجد. وی ساختار بازتابی ایدئولوژی را در این می بیند که در آن اندیویدو به سوژه تبدیل می شود و تحت سلطه ی این سوژه قرار می گیرد. بنابراین در این محتواست که رابطه ی سوژه ها با هم تعریف می شود. این تضمینی است برای آنکه ساختار مناسبات حقیقت آنچنان که جلوه گر است شناخته شود. از دیدگاه آلتوسر تمام این فرایند خلاصه می شود به یک نوع گارانتی برای بازتولید مناسبات تولیدی در آگاهی سوژه به توسط دستگاه تولید ایدئولوژی

در روزگار ما برخی، خصوصا در بین نو لیبرال ها، ایدئولوژی را در تقابل با راسیونالیزم سیاسی تلقی و آن را درکی سطحی و غیرعلمی از مناسبات و تعامل انسانی قلمداد می کنند. بنا بر این استدلال «هوادارن ایدئولوژی» با تثبیت «حقیقت» راهی غیر دموکراتیک و غیر عقلانی را پیش می گیرند. آنچه در محتوای تفکر ایدئولوژیک وجود دارد به خاطر بار متافیزیکی آن قابل اثبات یا انکار نیست. پرسشی که این بخش از ناقدان پاسخ نمی دهند این است که آیا نو لیبرالیسم نیز یک ایدئولوژی است یا خیر؟ آیا این دیدگاه ایدئولوژی زدا که در عمل باید قابل دفاع باشد خود ایدئولوژیک نیست؟ این دو سوال ( جدا از آنکه تناقض این نوع استدلال ازطریق دستگاه رسمی- منطقی قابل پیش بینی است) ما را به درک مفهوم حقیقت می رساند. باید به طوری نشان داد که آگاهی راستین چگونه از ادراک دروغین قابل تمییز می باشد؛ و مهمتر از آن ملاک (مترون) ما برای بررسی سامانه حقیقت در کجا نهفته است؟

  • Like 2
لینک به دیدگاه

این هم نظریست

طولانیست ولی برای اینکه محوریت کلام حفظ بشه تو یک پست اوردمش!

 

 

 

فرید سیاوش

 

«چنان رفتار كن كه بشريت را، چه در شخص خود و چه در هركس ديگر،

 

همواره به مثابه غايتي به شمار آوري و نه هرگز فقط به مثابه وسيله اي»

 

 

مفهوم دموكراسي بسيار پيچيده تر از آن است كه تصور مي شود؛ زيرا منظوري كه گويندگان و نويسندگان از به كاربردن آن داشته اند و دارند، متناسب با مقتضيات زمان و شرايط هر عصر متفاوت بوده است.

 

دموکراسی چون بسیاری دیگر از مفاهیم، تعریفی پیچیده دارد، بنابراین، تعریف هر کس از دموکراسی می تواند نوع نگرش او را آشکار سازد؛ «لیپست »در مورد دموکراسی معتقد است: «تعریف مفهوم پیچیده ای چون دموکراسی ناگزیر مبنایی فرهنگی دارد؛ بدیهی است که نگرش یک طرفدار اتحادیه کارگری در اروپای مرکزی با نگرش یک دهقان اهل جنوب صحرای آفریقا، که درآمدی بخور و نمیر دارد، فرق می کند. این تعاریف به تاریخ هم وابسته اند؛ مثلاً، شهروندان کشورهایی که پس از 1945 از دل استعمار برآمده اند تصور و شناختی از دموکراسی دارند که با تصور و شناخت شهروندان کشورهای قدیمی فرق می کند و تعریف هر شخص از دموکراسی از عوامل متعدد دیگری نیز تأثیر می پذیرد«.

 

دموكراسي از واژه يوناني دموس ( يعني خلق ، مردم) و كراتوس ( يعني حاكميت، قدرت) مشتق است. دموكراسي يكي از انواع حاكميت بوده و وجه مشخص آن اعلام رسمي اصل تبعيت اقليت از اكثريت و به رسميت شناختن آزادي و حقوق مساوي افراد و شهروندان است

دموکراسی از زمانی که پریکلس ، آن را «حكومت مردم» تعريف كرد، تا امروز كه در مجامع مختلف نظريه پردازي غرب به ويژه امريكا، تحكيم و گسترش آن كار اساسی و تخصصي دولت معرفي مي شود، تحولات زيادي داشته است.

 

دموکراسی را نمیتوان جدا از شرایط اقتصادی و اجتماعی زندگی بررسی کرد،باید وضع واقعی و عملی جامعه را در نظر داشت. در واقع هر دموکراسی به مثابه شکلی از سازمان سیاسی اجتماع، در تحلیل آخرین به شیوه تولید معینی خدمت می کند و توسط آن تعیین میشود.

 

مضمون و شكل دموكراسي در طول تاريخ تكامل حاصل كرده و همواره و كاملا وابسته به فرماسيون اجتماعي ـ اقتصادي مربوطه بوده است.

 

پس دموکراسی چیسـت ؟

 

 

 

* آیا دموکراسی حکومت مردم است؟

 

* یا دموکراسی حکومت نمایندکان مرد م است؟

 

* یا دموکراسی قضاوت مردم است؟

 

 

 

«کارل پاپر» فيلسوف معاصر ميگويد دموکراسي هرگزحکومت مردم نبوده، و نه ميتواند باشد، و نه بايستي که باشد. اين خطرناک است به مردم و به ويژه به کودکان بياموزيم که دموکراسي به معني حکومت مردم است، يعني حکومت عموم، که حقيقت ندارد، و وقتي فرد از واقعیت مساله آگاه شود، احساس میکند فریب خورده است، و اين احساس ميتواند حتي به تروريسم بيانجامد. (1)

 

ولی من با قسمت اخیر عقیده آقای «کارل پاپر» فیلسوف معاصر هم عقیده نیستم . اگر قرار باشد که درک واقعیت ها در مراحل بعدی زندگی،انسانها را سرشکسته ساخته و بطرف تروریزم سوق دهد. پس نفوس تروریست ها از غیر تروریست ها زیاد تر خواهد بود. زیرا خود ما،جهان پیرامون ما خلاصه زمان و مکان ، شرایط و امکانات و واقعیت ها همه و همه د رحال تغییر و دگرکونی هستند .انسان متکامل به کسی میشود گفت که همواره در مسیر تغییر و تکامل ، دگر شدن و نوشدن در حرکت باشد.این دقیق است که دموکراسي هرگزحکومت مردم نبوده، و نه ميتواند باشد، و نه بايستي که باشد. زیرا مردم یک مفهوم عام است .اگر دموکراسی حکومت مردم است، آیا در حدود یک ملیارد هندوستانی در هندوستان بر اریکه قدرت هستند؟ واین یک ملیارد بر کدام حد اقل یک ملیارد دیگر حکومت میکنند؟ و آیا مردمی که حکومت راانتخاب ميکنند قادر به انجام تصميم گيري درباره مسائل بغرنج نظير سياست اتمي يا طرح دراز مدت فضائي ویا ایجاد شبکه های گسترده وپر خرچ استخباراتی و امثالهم هستند؟ بصورت قطع خیر. پس دموکراسی حکومت مردم نبوده بلکه حکومت نماینده گان بخشی مردم میباشد. آنهم نه حکومت نماینده گان همه ای مردم ، زیرا کاندیدانی که به نماینده گی از برخی مردم جامعه با اجندای خاصی وارد کار زار شده بودند و نتوانسته اند در انتخابات برنده شوند ؛ در حکومت حضور ندارند. بنابران نماینده گان عده ای از مردم در حکومت اشتراک ندارند .

 

در واقع دموکراسی یعنی حکومت قانون و اجتناب از استبداد،اما حکومت قانون بدون نهادهاي قضاوت مردم دموکراسي نيست.بطور مثال با وجودآنکه هيتلر با رأي دموکراتيک اکثريت بقدرت رسيد،اما از لحظه اي که مهمترين نهاد قضاوت مردم در آلمان، يعني رايشتاگ را بست، به دموکراسي آلمان پايان داد.

مردم معمولآ نتائج بغرنج ترين سياست ها را پس از مدتي مي بينند، و در سيستمي که نهادهاي قضاوت مردم قدرت دارد، در انتخاب بعدي، آن سياست ها ومسولين آنان،ميتوانند دوباره انتخاب ويا رد شوند.

 

در واقع قضاوت مردم در هر سه عرصه مقننه،مجريه و قضائيه، معنا وحقیقت دموکراسي است، که از انتخابات نمايندگان مجلس و رئيس جمهور گرفته تا انتخاب قضات و شرکت در هيئت هاي انتخابات و قضاوت را شامل ميشود. قضاوت مداوم مردم در سطوح مختلف است که ستون اصلي همه دموکراسي هاي مدرن بوده است، و قانون اساسي دموکراتيک بايستي اساسات وجزئيات آزادي نهادهاي قضاوت مردم را معیين،نهادینه و پشتيباني کند.

 

با وجود این همه اختلاف در ارایه تعریف،می توانیم ویژگی های اصلی و ممیز نظام های دموکراتیک را از نظام های غیر دموکراتیک بازشناسیم، در این رابطه سه ویژگی را میتوان مشخص کرد:

 

 

 

1. رقابت آزاد برسراحراز سمتها،مقامها ویا کرسی های انتخابی(پارلمان و شورا ها از جمله شورای محل و....)

 

 

 

2. برگذاری انتخابات منصفانه،بدون استفاده از زور یا اجبار و بی آنکه هیچ گروهی در جامعه حذف یا محروم شود؛که در دوره های مشخص،برای تصدی سمتها یا مقامها، برگزار می شود.

 

3. موجودیت آزادی های مدنی و سیاسی تا صحت و انسجام مشارکت و رقابت سیاسی تضمین شود.

 

 

دموکراسی فلسفه یا ایدیالوژی است و یا یک امر سیاسی ؟

 

 

 

1) دموكراسي به مثابه فلسفه يا ايدیولوژي:

 

 

 

دموكراسي به مثابه فلسفه يا ايدیولوژي حامل آموزه هاي ليبراليسم است كه به آن دموكراسي حداكثري نيز مي گويند و بر سه اصل استوار است:

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

* هومانیسیم یا فرد گرایی

 

* آزادی

 

* برابری

 

بربنیاد اين فلسفه سياسي جديد،اصل و غايت همه هستي،انسان است و آنچه اصالت دارد اراده انسان است و فقط با عقل و علم،سعادت انسان تأمين مي شود.

کارل ریموند پویر معتقد است،انسان نقاد و آزاد از هرگونه قيد آسماني در حيات؛ انساني كه براي اداره زندگي جمعي،جز فردگرايي و سود انگاري مصلحت ديگري را نمی نگرد و به منابع مشروعيت فراانساني بي اعتناست،موضوع بحث دموکراسی است. نهادهاي اجتماعي نيز تنها در خدمت به فرد معنا مي يابند.از اين منظر انسان در همه فعاليت هاي خويش،چه به او مربوط باشد و چه نباشد، هميشه بايد به عنوان غايت در نظر گرفته شود.از همين روي به نظر كانت،پدر مدرنيته، همه اشياء داراي قيمت هستند و اين تنها انسان است كه داراي حرمت و منزلت است. كانت در اين باره مي گويد: «چنان رفتار كن كه بشريت را، چه در شخص خود و چه در هركس ديگر، همواره به مثابه غايتي به شمار آوري و نه هرگز فقط به مثابه وسيله اي».(2)

كارل ريموند پوپر نيز با اشاره به همين جمله كانت چنين نتيجه گيري كرده كه اصالت فرد،توأم با ديگرخواهي،به صورت شالوده تمدن غرب در آمد و هسته مركزي تمام نظرات اخلاقي برآمده از تمدن غرب شد.(3) ديگرخواهي در اين جا ناظر به تنها قيد مكتب اصالت فرد است كه تصريح مي كند فقط مزاحم حقوق ديگران مباش. نكته مهم اين كه فرديت دموكراتيك،فرديتي خود محور نيست.

يكي ديگر از اصول اساسي دموكراسيِ به مثابه فلسفه، اصل «برابري» است. برابري در اصل به اين معني است كه همه انسان ها،به حكم انسانيت خود، برابرند و بر يكديگر برتري ندارند.ولی از لحاظ سياسي،اصالت برابري به اين معني است كه شهروندان در نزد قانون و از لحاظ حقوق و آزادي ها با هم برابرند.در دموكراسي،شهروندان دست كم بايد از لحاظ حقوقي با هم برابر باشند.برابري در دموكراسي،برابري در فرصت هاست نه لزوماً در دستاوردها. كساني كه به طور برابر تحت حمايت قانون باشند مي توانند از فرصت هايي كه نظام اجتماعي و سياسي فراهم مي آورد بهره گيرند و به مشاركت و رقابت در زندگي سياسي بپردازند. به عبارت ديگر برابري،مستلزم عدم تبعيض بين افراد از هر نوع،به ويژه از لحاظ نژاد،قوميت،جنسيت،مذهب و عقيده سياسي،است.(4)

اصل مهم ديگر در دموكراسي، اصل «آزادي» است. آزادي در دموكراسيِ فلسفي همان معنايي را به ذهن متبلور مي سازد كه ليبراليسم منادي آن است؛ يعني آزادي انسان از تقدیس و مقدسات.نتيجه آن كه هومانيسم و فردگرايي،برابري و آزادي سه ضلع مثلث دموكراسي به مثابه فلسفه يا ايدئولوژي است.(5)

 

 

 

2) دموكرسي به مثابه امري سياسي

 

 

دموكراسي به مثابه امري سياسي،حامل آموزه هایي است كه بيشتر با معناي مرسوم و جاري از دموكراسي سازگار است.در اين معنا دموكراسي شيوه اي عقلاني،تجربه شده،مفيد و مؤثر در زندگي جمعي است كه مبتني بر اصل «رضايت» و «اكثريت» است و همواره در حوزه رابطه دولت بخصوص حکومت و ملت مطرح مي شود.به بیان ديگر رایج ترین منظوراز دموكراسي همان دموكراسي سياسي است كه عمده ترین مباني و اصول آن عبارتند از:

 

 

 

* آزادي (آزادي بيان، مطبوعات، احزاب و تجمعات)؛

 

* انتخابات آزاد؛

 

* قانونیت؛

 

* تفكيك قواءسه گانه(قانون گذار؛ اجرایی و قضایی)

 

* مشاركت؛

 

 

 

هرگاه پنچ اصل بالا در حيات سياسي شهروندان یک جامعه عملآ وجود داشته باشد میتوان ازموجودیت دموکراسی در آن جامعه حرف زد.به بیان دیگر جوامع فاقد نهاد های آزاد قضاوت مردم هرگز نمیتوانند سخن از دموکراسی بزنند؛اگر ادعای هم بکنند دروغی بیش نیست.

برخي از متفكران، موكراسي را امكان نصب، نقد و عزل مسالمت آميز (بدون خصومت و خون ريزي) حاكمان تعريف كرده اند. اين تعريف، تعريف واضحي است،که در اين تعريف هم پنج عنصر مذكورپوشش یافته است.در اين رويكرد سياسي به دموكراسي،جابه جايي مسالمت آميز قدرت و محدود شدن قدرت به خواست و اراده و مصالح عامه مطرح است،نه تعريف كليشه اي و انتزاعي آبراهام لينكلن كه دموكراسي را «حكومت مردم بر مردم توسط مردم» مي دانست؛زيرا اين تعريف در تاريخ تنها در يونان باستان و دموكراسي مستقيم آتنی معنا داشت و با جغرافياي سياسي امروزي سازگار نيست و امكان تحقق آن وجود ندارد.امروز هرگاه از دموكراسي سخن مي گوييم، آموزه هاي زيادي خودنمايي مي كند؛ آموزه هايي از قبيل:

 

قدرت محدود و مقيد حاكمان، میعادی بودن قدرت مداری، انتخابات آزاد، آزادي هاي اجتماعي، تفكيك قوا وتامین استقلالیت قوه قضائيه ، قانون مداري .(6)

 

انواع دموکراسی

 

اهداف و حرکات سیاسی حاکمیت ها و جریانات سیاسی نوعیت دموکراسی را تعیین می کند.چنانچه بر پایه این تفریق که اساس دموکراسی حکومت اکثریت است یا حکومت قانون ،شکل دموکراسی مشخص میشود. همچنان که مشارکت مستقیم و یا غیر مستقیم مردم در حاکمیت ها و سیاست، بحث دموکراسی های مستقیم و غیر و مستقیم مبتنی بر نمایندگی مردم را به میدان می کشد.

 

به همين گونه بر اساس اين که آيا دموکراسي به برابري سياسي افراد تاکيد مي کند و يا به برابري اقتصادي مردم ،دموکراسي ليبرال و دموکراسي اجتماعي از هم متمايز مي گردند.

 

البته دموکراسي اجتماعي خود به انواع کوچکتري مانند دموکراسي صنعتي و دموکراسي صنفي دسته بندي مي شود.

 

* دموکراسي مستقيم

 

دموکراسي مستقيم يعني حکومت مستقيم مردم . اين دموکراسي در مقابل دموکراسي نماينده گان مردم قرار دارد. برخي از دانشمندان دموکراسي مستقيم را نه يک نوع دموکراسي ؛ بلکه جوهر دموکراسي خوانده اند. به زبان ديگردموکراسي مستقيم را دموکراسي به معناي حقيقي کلمه دانسته و دموکراسي غير مستقيم يا دمومراسي نماينده گي را دموکراسي ضعيف يا دموکراسي حد اقل مي دانند.

 

بسياري از صاحب نظران معاصر دموکراسي مستقيم را موجب مردم فريبي و حکومت افراد نا اهل مي دانند. . چنين دانشمنداني باور دارند که اگر مردم بيش از حد فعال و طالب مشارکت مستقيم در سياست باشند، بار گراني بر دوش دموکراسي گذاشته خواهد شد و آن را از پاي درخواهد آورد؛ اما هوا داران دموکراسي مستقيم استدلال مي کنند که اين نوع دموکراسي صرفاً به واسطه ء مشارکت حاصل نمي شود. بلکه نيازمند تربيت و آموزش سياسي شهروندان به منظور ايجاد فضايل مدني در ايشان است. .پس تنها با پرورش مدني و اخلاقي شهروندان دموکراسي مستقيم امکان تحقق مي يابد.

 

در دموکراسي مستقيم شهروندان از قانوني اطاعت مي کنند که خود در ايجاد آن مشارکت مستقيم دارند. به مفهوم ديگر اطاعت از چنين قانوني در حقيقت اطاعت از ارادهء خود شان است. آزادي واقعي از نظر روسو اطاعت از قانوني است که ما خود وضع کرده باشيم.

 

در همين حال بعضي از انديشمندان ديگر تنها دموکراسي مستقيم را مانع ظهور حکومت جبارانه و استبدادي مي دانند.

 

ژان ژاک روسو مهمترين فيلسوف سياسي مدرن که از دموکراسي مستقيم دفاع کرده است. مي باشد.

 

به نظر او آن اقتداري مي تواند مشروع باشد که شهروندان را همچنان آزادبگذارد و هيچ قيد و بندي بر آنهاتحميل نکند.

 

کانت يکي از مخالفان جدي دموکراسي مستقيم است. به نظر او تکيه بر اراده ء عمومي بدون پذيرش تفکيک نيرو هاي سه گانه و تضمين آزادي مخالفان دولت و اقليتها ، چيزي جز خودکامه گي نيست. هر چند نام دموکراسي بر آن نهاده شود . کانت با رد دموکراسي مستقيم و استبدادی خواندن آن در مقابل دموکراسي غير مستقيم يا نماينده گي را پيشنهاد مي کند.

 

بسياري از انديشمندان سده ء هيجدهم بر آن اند که دموکراسي مستقيم تنها در شهر هاي کم جمعيت و کوچک مي تواند قابل تطبيق باشد نه در شهر هاي بزرگ با جمعيت هاي بزرگ . براي آن که امروزه ناممکن به نظر مي آيد که مليون ها انسان دريک جاي گردهم آيند و در رابطه به مسايل سياسي – اجتماعي شهر و يا کشور خويش بحث کنند . از همين رو با افزايش نفوس شهر ها آرام آرام دموکراسي مستقيم يا مشارکتي جايش را به دموکراسي نمايده گي يا غير مستقيم داده است.

 

* دموکراسي غير مستقيم يا دموکراسي نماينده گي

 

دموکراسي نماينده گان را مي توان حکومت نماينده گان مردم يا حکومت تعدادي از گروه هاي برگزيده دانست.گاهي دموکراسي نماينده گان را، دموکراسي به معناي مجازي و استعاري آن نيز تعريف کرده است.

 

در دموکراسي نماينده گان مردم ، حاکميت مردم به نماينده گان منتخب واگذار مي گردد که عملاً ادارهء امور جامعه را به دست مي گيرند و در برابر مردم مسوول مي باشند.در اين صورت مردم داراي حاکميت غير مستقيم هستند و تنها برکار نماينده گان خود نظارت مي کنند.

 

بايد گفت که در د موکراسي نماينده گي احزاب نقش عمده و حياتي دارند زيرا اداره مردم را سازمان ميدهند و در ميان حکومت و مردم بصورت پل ارتباطي عمل ميکنند.

 

کانت با طرح دموکراسي نماينده گي مرز هاي واقعي دموکراسي را ازاستبداد تفکيک مي کند. او مي گويد در حکومت دموکراسي نماينده گي،مردم در مقام شهروند از طريق انتخابات نماينده گان خويش در کار قانونگذاري مشارکت مي کنند.دموکراسي نماينده گي بر پايهء تفکيک نيرو هاي قانون گذاري ، اجرايي و قضايي شکل مي گيرد. بنا بر اين نيروي قانونگذاري، قانون وضع مي کند و خود را دراجراي قانون در گيز نمي سازد.

 

براي آن که مجمع نماينده گان برگزيده ء مي تواند در پرتو گفتگو و مباحثهء خردمندانه، پيرامون مسايل مردم ، دموکراسي واقعي را تحقق بخشد.

 

کانت بر دموکراسي نماينده گي نام « نظام جمهوري» مي گذارد. در نظام جمهوري بايد نماينده گان مردم در کار قانون گذاري مفهوم نماينده گي را به عينيت در آورند و در وظايف نيروهاي اجرايي و قضايي دخالت نکنند.

 

* دموکراسي مشارکتي

 

در چند دهه اخير در غرب در فراسوی دموکراسی پارلمانی،دموکراسی مشارکتی رشد کرده است. يکی از برجسته اين تحولات اينيشتيو بالوت ballot initiatives است، به اين معتا که با جمع آوری تعداد معينی امضا ميتوان مثلا قانون جديدی را به رای گذاشت. در نتيجه غير از روش پارلمانی،این طریق دومی برای قانون گذاری برای یک ایالت یا یک کشور است. رشد کامپيوتر و اينترنت امکان توسعه دموکراسی مشارکتی را با شتاب زيادی افزايش ميدهد. ، فدراليسم ساختار ديگری است که در شرایط مناسب، به رشد کنترل و توازن قوا و در نتيجه به گسترش دموکراسی در کشور ياری خواهد رساند.

 

دموکراسي مشارکتي آن نوع دموکراسي است که شهروندان در آن در مقايسه با دموکراسي هاي معمولي نقش فعال تري در پروسه ها ي تصميم گيري ايفا مي کنند. دموکراسي مشارکتي در واقع ترکيبي از دموکراسي مبتني بر نماينده گي و دموکراسي مستقيم به مفهوم قديمي آن است. از اين رو در دموکراسي مشارکتي شمار انتخابات و شمار مناصب انتخاباتي نيز بيشتر است.همچنان در دموکراسي مشارکتي حضور فعال مردم در امور مربوط به ادارهء امور محلي بيشتر اسنت.

 

در اين نوع دموکراسي از رفراندوم نيز بيشتر استفاده مي شود و نيز امکان فسخ نماينده گي نماينده گان مردم بيشتر است.

 

برخي از دانشمندان معاصر از ظهور دموکراسي مشارکتي سخن مي گويند که عنصر دموکراسي مستقيم درآن بيشتر است.

 

* دموکراسي اجتماعي

 

دموکراسي اجتماعي آن نوع دموکراسي است که بر تامين رفاه اجتماعي و ايجاد دولت رفاهي و توزيع ثروت در چامعه تاکيد مي کند.

 

طرفداران دموکراسي اجتماعي بر آنند تا اصول ليبراليسم وحکومت مبتني براصل نماينده گي و حاکميت مردم را با اصلاحات اجتماعي و عدالت توزيعي در آميزند.

 

به عبارت ديگر دموکراسي اجتماعي آن نوع دموکراسي است که تا اندازه يي روح سوسياليسم در آن وجود دارد. از اين رو دموکراسي اجتماعي از لحاظ سياست هاي اجتماعي و اقتصادي در حد متوسط ميان ليبراليسم و سوسياليسم قرار مي گيرد.

 

دموکراسي اجتماعي بر مسووليت اجتماعي دولت تاکيد دارد.

 

 

پي نوشت ها:

 

 

1. کارل پاپر، درس های این قرن، 1977

 

2. بهرام محبي، قانون آزادي، حكومت جمهوري و صلح جاودان (نگاهي به فلسفه سياسي ايمانوئل كانت)، سايت اينترنتي ايران امروز به نشاني IRANEMROOZ.DE ، مورخ 8/8/82.

 

3 . كارل پوپر، جامعه باز و دشمنان آن، ترجمه عزت الله فولادوند (تهران، خوارزمي 1364ـ 1369).

 

4 .رامين جهانبگلو، تفاوت و تساهل، (تهران، مركز، 1380).

 

5 . حسين بشيريه، درس هاي دموكراسي براي همه (مباني علم سياست)، (تهران: مؤسسه پژوهشي نگاه معاصر، 1380)، ص 33 و ص 34.

 

6 . امیر دبیری، دموکراسی ازنظرکارلپویر، روزنامه همشهری8/11/82.

 

از منابع زیر نیز استفاده بعمل آمده است:

 

1. دانشنامه آزاد ویکی پدیا ،انترنت

 

2 . دایرﺓ المعارف دموکراسی ،زیر نظر سیمورتارمین لیپست،

  • Like 1
لینک به دیدگاه

بوروکراسی

 

دیوان‌سالاری یا بوروکراسی به معنی سیستم کارکرد خشک و قانونمند است.

 

بوروکراسی یکی از محبوب‌ترین شیوه‌های مدیریت کلاسیک جهان است. به دلیل عملکرد قانونمند و تحت راهبردهای از پیش مصوب شده این عملکرد در بعضی کشورهای در حال توسعه با شکست مواجه می‌شود.

 

شکست این نوع سیستم در ایران چنان بوده که آن را به عنوان فساد اداری و یا کاغذبازی و رشوه‌گیری عنوان می‌کنند.

 

واژه بوروکراسی غالبا با مفاهیم منفی از قبیل تشریفات زاید اداری، دوباره کاری، کاغذ پراکنی، حاکمیت مقررات خشک و بی روح اداری، دستگاههای عریض و طویل و دست و پا گیر اداری، سلسله مراتب پیچیده و مفصل سازمانی، کندی جریان امور، تمرکز در تصمیم گیری، اتلاف وقت و منابع و نظایر آن، به کار برده می‌شود.

 

بورو کراسی به مفهوم فنی کلمه یعنی به عنوان یک پدیده اجتماعی، نخستین بار با توجه به کاربرد عملی آن به وسیله ماکس وبر بنیان نهاده شد. وبر توجه خود را عمدتآ روی تأثیر سازمانهای بورو کراتیک در ساختار سیاسی جامعه متمرکز کرد. او بیشتر به علت وجودی سازمانها و نحوه اعمال قدرت نظر داشت.

 

وبر، قدرت را امکان تحمیل اراده انسان بر رفتار اشخاص دیگر تعریف می‌کند. البته قدرت به صورت عام و کلی آن مورد نظر وبر نیست، بلکه به نوع خاصی از روابط ناشی از قدرت که آن را سلطه یا استیلا می‌خواند، توجه دارد. منظور وبر از سلطه آن نوع رابطه قدرتی است که در آن فرمانروا، رئیس یا شخصی که اراده خود را بر دیگران تحمیل می‌کند، اعمال قدرت را حق خود دانسته و اطاعت از دستورها را وظیفه فرمانبردار مرئوس می‌داند. به عبارت دیگر، نوعی صلاحیت پذیرفته شده که به اعمال قدرت، هم از نظر رهبر و هم از نظر پیرو، مشروعیت می‌بخشد.

 

 

مدل ایده‌آل بوروکراسی

 

ماکس وبر مدل ایده‌آل بوروکراسی خود را بر اساس پرداختن به نوعی سازمان که دارای اقتدار قانونی - منطقی است بنا نهاد. مدل ایده‌آل وبر به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، دریچه‌های مهمی را به روی تحقیق و کاوش علمی شود.

 

وبر با ارائه مدل ایده‌آل بوروکراسی، اساساً نمی‌خواست که پدیده‌ای خوب یا بد را پیشنهاد کند، بلکه در نظر داشت که الگو و ضابطه‌ای برای بررسی سازمانهای بزرگ به دست دهد.

 

مهم‌ترین ویژگی‌های مدل ایده‌آل بوروکراسی وبر به‌طور خلاصه عبارت‌اند از:

 

1. تخصصی شدن کارها در حد عالی. ( تقسیم کار )

2. ساختار قدرت مبتنی بر سلسله مراتب.

3. اصول و قواعد شکل یافته رفتار ( حاکمیت قوانین و مقررات و غیر شخصی بودن اداره امور. )

4. جدایی اعضای دستگاه اداری از مالکیت سازمان یا وسایل تولید.

5. استخدام کارکنان بر اساس توانایی و دانش فنی.

6. ضبط و نگهداری سوابق تصمیمات، اقدامات و مقررات اداری.

 

وبر را می‌توان بنیان‌گذار مطالعات سیستماتیک در مورد بوروکراسی دانست. یافته‌ها و مدل ایده‌آل، روی بسیاری از دانش‌پژوهان و پژوهش‌گران علم مدیریّت اثر گذاشته‌است.

 

واژه اروپایی بوروکراسی (Bureaucracy) از دو بخش bureau به معنی میز و دفتر کار و پسوند cracy- به معنی -سالاری ایجاد شده‌است. برابر فارسی آن یعنی دیوان‌سالاری ترجمه‌ای از همین واژه‌است.

لینک به دیدگاه

نقدی بر بوروکراسی حاکم بر ادارات دولتی ایران

هر سازمانی بخواهد مشتری را سرگردان کند، دولت او را حذف نمی کند، مردم او را کنار می زنند.برخورد نامتعارف با مراجعین یا ورق بازی در این مجموعه ها به مثابه خودکشی سازمان است. در حقیقت سرمایه هر سازمان غیردولتی مشتریان و مراجعانی می باشند که با واسطه و بی واسطه مسوولا ن آن سازمان در ارتباطند.

 

نقدی بر بوروکراسی حاکم بر ادارات دولتی ایران

 

 

 

کار ویژه سازمان های غیر دولتی ایجاد ارتباط میان مردم و دولت است. مردم با عضویت در این سازمان ها نظرات، پیشنهادات و خواسته های خود را به گوش حاکمان می رسانند و فعالیت های متنوعی را بدون دخالت دولت و برای تحصیل منافعشان پی می گیرند. در کشورهای توسعه یافته بخش عظیمی از جریان تولید، خدمات و ... به بدنه غیردولتی سازمان ها واگذار می گردد. این واگذاری موجب می شود رقابت تنگاتنگ و فشرده ای بین شرکت های خصوصی به وجود آید. در این کشورها ارگان های غیر دولتی سعی می کنند با برخورد موقر و موجه با ارباب رجوع، ارائه خدمات مطلوب تر و به ثمر رساندن کارها در کوتاه ترین زمان ممکن، آمار مشتریان خود را بالا تر ببرند.

 

هر سازمانی بخواهد مشتری را سرگردان کند، دولت او را حذف نمی کند، مردم او را کنار می زنند.

 

برخورد نامتعارف با مراجعین یا ورق بازی در این مجموعه ها به مثابه خودکشی سازمان است. در حقیقت سرمایه هر سازمان غیردولتی مشتریان و مراجعانی می باشند که با واسطه و بی واسطه مسوولا ن آن سازمان در ارتباطند.

 

اگر ارگانی بخواهد کار کوچکی را ماه ها طول دهد و برگه های اداری را مزین به دهها امضای بی مورد کند، رفته رفته این سازمان مشتریانش را از دست می دهد و خود به خود از سیستم غیردولتی کشور حذف می شود.

 

اما در کشور ایران به دلا یل مختلف از جمله گسترده نبودن سازمان های غیر دولتی، ایجاد محدودیت و گاه مخالفت، با همین تعداد محدود مجموعه های خصوصی، ادارات دولتی یگانه مرجع رسیدگی به خواسته های بر حق اقشار مختلف جامعه می شود. تضعیف ارگان های مستقل از دولت و افزایش انتظارات مردم، خواسته یا ناخواسته دولت را حجیم تر می کند. دولت حجیم نیز ادارات پرشمار پدید می آورد. این ادارات دولتی هم به علت نبود فضای رقابت بین سازمانی و عدم مخاطب محوری، هر طور که صلا ح بدانند با ارباب رجوع برخورد می کنند و در این شرایط بوروکراسی ناکارآمد با تمام هیبت، خود را به رخ می کشد. البته بوروکراسی بر خلا ف تصور مردم به خودی خود چیز بدی نیست.

 

در واقع بوروکراسی به معنای ادارات وابسته با قوانین مکتوب و سلسله مراتب سازمانی است. اما اگر این بوروکراسی به طور کامل اجرا نشود و به اصطلا ح بوروکراسی را نیز مثل بسیاری از سرفصل های اجتماعی دیگر ایرانیزه کنیم، محصولش همانی می شود که در ادارات دولتی ایران شاهدهستیم. بوروکراسی عقیم، ناقص و ناکارآمد از نشانه های نظام اداری بیمار و توسعه نیافته است.

 

وقتی نظارت لا زم بر عملکرد مدیران نهادهای دولتی وجود نداشته باشد، همچنین وقت و انرژی ارباب رجوع محترم قلمداد نشود، طی کردن مراحل اداری همچون گذر از هفت خان رستم می شود. گره اداری که ظرف چند دقیقه قابل حل است گاه ماه ها و سال ها در پیچ و خم بوروکراسی ناقص مسکوت می ماند. متاسفانه اگر ارباب رجوع بخواهد به این وضعیت اعتراض کند یا مطیع فرامین سیکل باطل اداری نباشد به اصطلا ح «کارش گره می خورد و باید ته صف برود.»

 

اصلا ح نظام اداری و ترمیم بوروکراسی ناکارآمد مستلزم آن است که:

 

۱) دولت از هژمونی خود بر بخش های تولید، خدمات و توزیع بکاهد و بخش عظیمی از مسوولیت ها را به سازمان های خصوصی واگذار کند.

 

۲) دولت به عنوان ناظر بخش خصوصی از حمایت بی دلیل از ngo ای خاص بپرهیزد تا هیچ سازمانی خود را بی نیاز از رقابت نداند و در یک شرایط برابر همه ارگان های غیردولتی برای جذب مشتری بیشتر، خدمات اداری خود را بهبود ببخشند.

 

۳) ترویج فرهنگ تشویق و تنبیه کارمندان ادارات: کلیه روابط بین کارفرما، کارمند و ارباب رجوع باید بر پایه احترام متقابل باشد و هر کارمند نسبت به نوع برخورد و نحوه انجام فعالیت هایش پاسخگو باشد. برخوردهای مثبت و سازنده تشویق و عملکرد نامتعارف آنها توبیخ گردد. یا به قول مثل معروف «هر کارمند به میزان لبخندهایش حقوق بگیرد.»

 

۴) بهره گیری از فناوری های روز دنیا در ادارات دولتی و غیردولتی: مشتریان بدون حضور مستقیم به اداره ها و توسط سایت اینترنتی ادارات، مراحل اداری کار خود را پیگیر شوند. صرفه جویی در وقت و هزینه ارباب رجوع، همچنین بالا رفتن راندمان سازمان از مزایای استفاده از خدمات الکترونیکی می باشد. البته این روش مستلزم آن است که همه ادارات دولتی و غیردولتی سیستم های الکترونیکی و ارتباطی خود را ارتقا دهند. در هر حال باید بپذیریم در جامعه ای که به دلا یل نامبرده، آمار مراجعه مردم به سازمان های دولتی بسیار بالا ست، بخش عظیمی از رضایت عمومی در ترمیم نظام بیمارگونه اداری خلا صه می شود و هر دولتی که بتواند این معضل اجتماعی را حل کند خود به خود به توسیع و بهبود ساختارهای اقتصادی و فرهنگی نیز یاری رسانده است.

 

منبع:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...