رفتن به مطلب

کجا ايستادي؟ توي رويا يا واقعيت؟


mohsen 88

ارسال های توصیه شده

روزي بود که مردم کلامي نمي دانستند. احساس کاملا فعال بود و سکوت پر از حرفهاي گفته بود.

روزي بود که مردم کلام آموختند و شروع کردند براي هر حسي کلمه اي ساختن. روزي بود که مردم براي شرح کلماتي که ساخته بودند جمله ها گفتند و سوالها و جوابهاي بسيار. هر کسي سعي مي کرد بهترين سوال را به بهترين جواب برساند. روزگار گذشت.

مردم در بند کلمات و در بند توضيحات و توجيهات شدند. پشت هر کلمه چيزي پنهان بود و تمام زيرکي مردم اين بود که پشت کلام ديگران را بخوانند.

روزي بودکه تمام مهارتها در بيان کلامي سخت و پيچيده به کار مي رفت و هرکس پيچيده تر مي گفت سرشناس تر بود.

مردم ياد گرفتند که همه چيز را با کلمه اي جايگزين کنند و مثل اين جامعه مجازي، آنچه داشتند و نداشتند با کلمات، مجازي شد.

سالها بحث بر سر حقيقت و واقعيت شد.

سالها عشق را توصيف کردند و تجربه هاشان توصيف بود! سالها با کلمه ايثار حال کردند! سالها با کلمه عشق و شکست عشق کردند! سالها با کلمه شهادت دروغ گفتند! سالها با...

و اينطور شد که مردمي شدند دروغ پرور که حتي گرفتن رگ پايشان را حس نمي کنند. بوي دروغ و ريا را نمي فهمند و از ته دل خنديدن با قضاوتهاي سهمگين روبروست. مردمي شدند که دائما با کلماتي که بلد بودند و نه باحسي که فراموش کرده بودند، به قضاوت نشستند و هر چه بيشتر حرف زدند...

اي واي بر عشق که تبديل به عرفان شد! اي واي بر عرفان که تبديل به فلسفه شد! اي واي بر فلسفه که تبديل به علم شد! اي واي بر علم که تبديل به کد هاي اطلاعاتي شد!

 

حالا راه برگشت باز است. راه برگشت، پذيرفتن احساس است . به تمام معني! چه روحي و چه جسمي! راه برگشت تجربه در سکوت است. راه برگشت قضاوت نکردن و خنديدن است. خنده اي کاملا شاد و راحت.

 

بقول شل سيلوراستاين:

 

هميشه به عکسي که از من توي آب وارونه افتاده نگاه مي کنم

 

شايد توي يه دنياي ديگه اون درست ايستاده و من وارونه ام!

حالا ببين که تو کجا ايستادي؟ توي رويا يا واقعيت؟ اما با تمام حواس و آگاهيت نه با کلمات!

  • Like 11
لینک به دیدگاه
چه عجیب.....!!

چه قدر پیچیده نگاه کردن به دنیا سخت و خسته کننده ست....

خیلی هم پیچیده نیست.اگه یه خورده دقت کنی آشنا هم هست.:w16:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...