spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ سلام دوستان عزیز:icon_gol: یاد ایام رفته واساتید زیر خاک خفته فرهنگی که ستارگانش هرروز بسان میوهای رسیده وچیده شده ودرختی لخت یاد خاطرات شیرین از طنز دوران ..... شما برای گلروییها وصلاحیها چه فکر میکنید چگونه میشود از خستگی فرهنگی جلوگیری کرد چگونه میتوانیم پویایی اندیشه را حفظ کنیم سکن ِ يه ستاره ام، مثل ِ مسافرکوچولو! خراب ِ عطرِ گـُـل ِ سرخ، منتظر ِ يه گفت ُ گو! هي از تو چاه آب مي کشم، تا گل ِ سرخ تشنه نشه! اون مي دونه که دل ِ من، يه عمره کشته مرده شه! همش باهاش حرف مي زنم، اما جوابم نمي ده! هيشکي نمي دونه که اون چه جوري اين جا رسيده! براي بردن ِ دلم، يه روز در اومد از تو خاک! قشنگ ُ ناز ُ خواستني، معصوم ُ بي گناه ُ پک! اي! گل ِ سرخ! اي! گل ِ سرخ! دخترک غنچه نشين! چشمات ُ که وا مي کني، اين من ِعاشق ُ ببين! من مثِ تو يه عمره که، سکن ِ اين ستاره ام! اسير ِ تنهايي شدم، دنبال ِ راه ِ چاره ام! سکوت ِ سرد ِ گل ِ سرخ، با گريه هام نمي شکنه! چشماش ُ بسته! مي دونم، اونم درست مثل ِ منه! با ناز ُ عشوه ش دلم ُ تا اوج ِ ابرا مي بره! اونم يه عمر ِ مث ِ من تو آسمون در به دره! خوب مي دونم يه روز مياد، که اون چشاش ُ وا کنه! با دو چشم ِ خواستنيش، تو چشم ِ من نگا کنه! با اين خيال ِ قيمتي، زنده گيم ُ مي گذرونم! اون من ُ باور مي کنه! خوب مي دونم! خوب مي دونم! اي! گل ِ سرخ! اي! گل ِ سرخ! دخترک ِ غنچه نشين! چشمات ُ که وا مي کني، اين من ِ عاشق ُ ببين! من مث ِ تو يه عمره که، سکن ِ اين ستاره ام! اسير ِ تنهايي شدم، دنبال ِ راه ِ چاره ام!? از قلم صلاحي ، کتابهايي چون : طنزآوران امروز ايران ، گريه در آب ، قطاري در مه ، ايستگاه بين راه ، پنجره دن داش گلير و آينا کيمي ( به زبان ترکي) ، حالا حکايت ماست ، روياهاي مرد نيلوفري ، شايد باور نکنيد، يک لب و هزار خنده ، آي نسيم سحري ، ناگاه يک نگاه ، ملانصرالدين ، باران پنهان، از گلستان من ببر ورقي ، هزار و يک آئينه ، گزينه اشعار و مرا به نام کوچکم صدا بزن (گزينه شعرها) منتشر و در اختيار علاقه مندان فرهنگ و ادب فارسي قرار گرفته است . " شعر سرقت " از يکي از دفترهاي طنزاو انتخاب شده است . شيره را از حبه انگور سرقت مي کنند شهد را از لانه زنبور سرقت مي کنند دست ماليدم به خود ، چيزي سر جايش نبود سارقان بي پدر بدجور سرقت مي کنند احتياجي نيست از ديوار و در بالا روند سارقان با " کنترل از دور " سرقت مي کنند عده اي راحت ميان مبل خود لم مي دهند از طريق عده اي مزدور سرقت مي کنند روز روشن ، زنده ها را از ميان کوچه ها مرده را هم نيمه شب از گور سرقت مي کنند برق را از سيم ها و آب را از لوله ها دود را از حقه و افور سرقت مي کنند مي برندت سوي خلوت ، مي کنندت پشت و رو با زبان خوش نشد با زور سرقت مي کنند جاي اينکه سکه اي در کاسه ي کوري نهند کاسه را هم از گداي کور سرقت مي کنند نيست چون تفريح و شادي توي اين شهر بزرگ عده اي تنها به اين منظور سرقت مي کنند خواستم دنبال مأموري روم ، ديدم ولي سارقان در پوشش مأمور سرقت مي کنند ... 7 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ اینم یادداشتی از عمران صلاحی درمورد یغما گلرویی عمران صلاحي (يک يادداشت) از من خواسته اند مطلب يا خاطره يي درباره دوستم يغما گلرويي بنويسم اما هر چه به ذهنم فشار مي آورم چيزي به خاطر نمي آورم... دليلِ فراموشي من اين است که هر وقت من و يغما با هم بوده ييم بعد از چند دقيقه يا چند ساعت (بسته به نوعِ آشاميدني) هر دو دچارِ آلزايمري موقت شده ييم. بعيد نيست اگر امروز از او هم درباره ي من بپرسند چيزي را به خاطر نياورد! حالا که کمي بيشتر فکر مي کنم يادم ميايد که او شاعر و ترانه سراي خوبي ست. ترانه هايش را با صداي چند خواننده شنيده ام و لذت برده ام. يکي آن ترانه يي که مي گفت ((نهنگا خودکشي کردن)) و يکي ترانه يي درباره ((کافه نادري))... البته گمان مي کنم گاهي در انتخابِ خواننده دچارِ اشتباه مي شود. يکي پرسيد : چرا بعضي از خواننده ها موقع آواز خواندن چشم هاي خود را مي بندند و دستشان را روي گوششان مي گذارند؟ گفتم: براي آن که صداي خودشان را نشنوند و چشمشان به شنونده ها نيفتد! يک روز هم در محفلي بوديم و خواننده يي داشت با صدايي گرم و گيرا چهچهه مي زد . يکي از شنونده گان که به هيجان آمده بود به جاي اين که بگويد ((نازِ نفست!)) گفت: ((دهنتو!)) بگذريم... يغما در کتابِ ((اين جا ايران است)) خود دفتري دارد که به شعرهاي (به قول خودش) خياباني اختصاص داده شده، به نظر من اين دفتر از بهترين کارهاي اوست. چند وقت پيش ترجمه يي از چند شعرِ ((اورهان ولي)) را براي من آورد که از خواندنشان لذت بردم. او عکاسي هم مي کند. قرار است همين روزها بيايد و از من هم عکس بگيرد. تمامِ چيزي که به خاطر آوردم اين هاست... از به يادآوردنِ همين ها هم تعجب کردم چون نوشيدني هايي که ما در کنار هم نوشيده ييم مي توانستند تايتانيک را در خود غرق کنند! در يکي از سريال هاي تلويزيوني اولي از دومي پرسيد: نوشيدني ميل داري؟ دومي جواب داد : نه، مدتي ست که گذاشتم کنار! بچه ي ما مدام مي پرسد: بابا! مگر مي شود آدم بدونِ نوشيدني زندگي کند؟ معلم ما مي گفت آدم بيشتر از دو هفته نمي تواند دوام بياورد! شهريور 1385 7 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ آنتوان دو سنتاگزوپری (به فرانسوی:Antoine de Saint Exupéry ) (۲۹ ژوئن ۱۹۰۰ - ۳۱ ژوئیه ۱۹۴۴) نویسنده و خلبان اهل فرانسه بود. آغاز زندگی او فرزند سوم ژان دو سنتاگزوپری بود و در ۲۹ ژوئن سال ۱۹۰۰ در شهر لیون به دنیا آمد. پدر و مادر او اهل لیون نبودند و در آن شهر نیز سکونت نداشتند، بنابراین تولد آنتوان در لیون کاملاً اتّفاقی بود. چهارده سال بیشتر نداشت که پدرش مرد و مادرش به تنهایی نگهداری و تربیت او را به عهده گرفت. دوران کودکی او با یک برادر و دو خواهر در سنموریس و مول که املاک مادربزرگش در آنجا بود سپری شد و او دورهٔ دبستان را در مان به پایان رسانید. در آغاز دورهٔ دبیرستان نزد یکی از استادان موسیقی به آموختن ویلن پرداخت. در ۱۹۱۴ برای ادامه تحصیل به سوئیس رفت. آنتوان در دوران تحصیل در دبستان و دانشکده، گاهی ذوق و قریحهٔ شاعری و نویسندگی خود را با نگاشتن و سرودن میآزمود و اغلب نیز مورد تشویق و تقدیر دبیران و استادانش قرار میگرفت. در سال ۱۹۱۷ تنها برادرش فرانسوا به بیماری روماتیسم قلبی درگذشت و بار مسئولیّت خانواده یکباره به گردن او افتاد. بزرگسالی اگزوپری قصد داشت به خدمت نیروی دریایی درآید، امّا موفّق نشد به فرهنگستان نیروی دریایی راه یابد. به همین دلیل او در ۲۱ سالگی به عنوان مکانیک در نیروی هوایی فرانسه مشغول به کار شد و در مدّت دو سال خدمت خود، فنّ خلبانی و مکانیک را فراگرفت، چنان که از زمرهٔ هوانوردان خوب و زبردست ارتش فرانسه به شمار میرفت. در سال ۱۹۲۳ بعد از اتمام خدمت سربازی قصد داشت به زندگی معمولی خود بازگردد و حتی مدتی نیز به کارهای گوناگون پرداخت، ولی بالاخره با راهنمایی و اصرار یکی از فرماندهان نیروی هوایی که سخت به او علاقمند بود، به خدمت دائمی ارتش در آمد. بعد با پروازهای بسیارش به سرزمینهای گوناگون و به میان ملّتهای مختلف با زیباییهای طبیعت و چشم اندازهای متنوّع جهان و با جامعههای گوناگون آشنا شد و طبع حسّاس و نکته سنجش بیش از پیش الهام گرفت و از هر خرمنی خوشهای یافت. سالها در راههای هوایی فرانسه-آفریقا و فرانسه-آمریکای جنوبی پرواز کرد. در ۱۹۲۳ پس از پایان خدمت نظام به پاریس بازگشت و به مشاغل گوناگون پرداخت و در همین زمان بود که نویسندگی را آغاز کرد. سنت اگزوپری جوان به دختر زیبایی دل بسته بود که خانواده دختر به سبب زندگی نامنظم و پرحادثه هوایی با ازدواج آن دو مخالفت کردند. نشانهای از این عشق را در اولین اثرش به نام "پیک جنوب" Courrier Sud (1929) میتوان دید. در سال ۱۹۲۵ داستان کوتاهی از او به نام «مانون» در یکی از گاهنامههای پاریس چاپ شد امّا کسی او را در زمرهٔ نویسندگان بهشمار نیاورد، و خود او نیز هنوز به راستی گمان نویسندگی به خود نمیبرد. در همین اوان بود که برای یک مأموریت سیاسی به میان قبایل صحرانشین مور در جنوب مراکش رفت و چون به خوبی از عهده اجرای این مأموریّت برآمد مورد تشویق فرماندهان و زمامداران وقت قرار گرفت. «پیک جنوب» اثر دیگر اگزوپری یادگار زمانی است که نویسندهٔ هوانورد در میان قبایل صحرانشین مراکش به سر میبرد. هنگام بازگشت به فرانسه نخستین ره آوردی که با خود آورد، دستنویس کتاب پیک جنوب بود. او این نوشته را به وسیلهٔ پسر عمویش به چند تن از ادیبان و نویسندگان فرانسه نشان داد، و آنان بیش از حدّ انتظار تشویقش کردند. در همین اوان یکی از ناشران سرشناس پاریس قراردادی برای انتشار پیک جنوب و چند نوشته دیگر با او بست و آنگاه اگزوپری به ارزش کار خود پی برد. در سال ۱۹۲۷ برای انجام مأموریت دیگری به آمریکای جنوبی رفت و در آنجا وقت بیشتری برای پیگیری افکار خویش یافت. دو کتاب جالب او به نام «زمین انسانها» و «پرواز شبانه» یادگار آن زمان است. ، شهرت نویسنده با انتشار داستان "پرواز شبانه" Vol de Nuit آغاز شد که با مقدمهای از آندره ژید در ۱۹۳۱ انتشار یافت و موفقیت قابل ملاحظهای به دست آورد. حوادث داستان در آمریکای جنوبی میگذرد و نمودار خطرهایی است که خلبان در طی توفانی سهمگین با آن روبرو میگردد و همه کوشش خود را در راه انجام وظیفه به کار میبرد. پرواز شبانه داستانی است در ستایش انسان و صداقت او در به پایان رساندن مسئولیت اجتماعی و آگاهی دادن از احساس و ندای درون آدمی. این داستان برنده جایزه فمینا گشت. سنتاگزوپری در طی یکی از پروازهایش که با سمت خبرنگار جنگی به اسپانیا رفته بود، مجروح گشت و ماهها در نیویورک دوران نقاهت را گذراند. در این دوره "زمین انسانها" Terre des Hommes را نوشت که در ۱۹۳۸ منتشر شد. نویسنده در این اثر نشان میدهد که چگونه انسانی که در فضای بیپایان خود را تنها مییابد، هر کوه، هر دره و هر خانه را مصاحبی میانگارد که درواقع نیز نمیداند دوست است یا دشمن. سنت اگزوپری در این داستان تجربه غمانگیز زندگی را با تحلیلی درونی آمیخته است که از طراوت ولطف فراوان سرشار است. زمین انسانها به دریافت جایزه بزرگ آکادمی فرانسه نایل آمد. در سال ۱۹۳۰ بار دیگر به فرانسه بازگشت و در شهر آگه که مادر و خواهرش هنوز در آنجا اقامت داشتند، عروسی کرد. در سال ۱۹۴۱ اثر زیبای او به نام پرواز شبانه که مورد تقدیر و تحسین آندره ژید نویسندهٔ بزرگ فرانسوی واقع شده بود، منتشر گردید و چندی نگذشت که به چند زبان اروپایی ترجمه شد و مقام ادبی و شخصیّت هنری اگزوپری را به اثبات رسانید. در سال ۱۹۳۵ با هواپیمای خود در کشورهای مدیترانهای سفر کرد و بیش از پیش با زیباییهای محیط آشنا شد. سپس در کشورهای آلمان نازی و اتّحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا به گردش پرداخت و از هریک از آن کشورها و از این سفرهای تفریحی و سیاسی نوشتهای اندوخت و ارمغانی آورد که در روزنامهها و مجلّههای پاریس به چاپ میرسید. در سال ۱۹۳۷ از آمریکا بازگشت ولی چون براثر سانحه هوایی که در گواتمالا برای هواپیمای او پیش آمد، سخت آسیب دیده بود، مدّتی بستری شد. در سال ۱۹۳۹ اثر معروف اگزوپری به نام زمین انسانها برای نخستین بار منتشر شد و چندان مورد توجّه واقع شد که از طرف فرهنگستان فرانسه به دریافت جایزه نایل شد. اگزوپری در همان سال بار دیگر به آلمان رفت و به رهبری اوتو آبتز مرد سیاسی آلمان هیتلری و مدیر انجمن روابط فرهنگی و فرانسه از مدارس برلن و از دانشگاه دیدن کرد. به هنگام بازدید از دانشگاه، از استادان پرسید که آیا دانشجویان میتوانند هرنوع کتابی را مطالعه کنند و استادان جواب دادند که دانشجویان برای مطالعه هرنوع کتابی که بخواهند آزادند ولی در شیوهٔ برداشت و نتیجه گیری اختیار ندارند، زیرا جوانان آلمان نازی به جز شعار «آلمان برتر از همه» نباید نظر و عقیدهای داشته باشند. اگزوپری در همان چند ساعتی که در دانشگاه و دبیرستانها به بازدید گذرانید، از فریاد مدام «زنده باد هیتلر» و از صدای برخورد چکمهها و مهمیزها ناراحت بود، در هنگام بازگشت به اوتو آبتز گفت: من از این تیپ آدمها که شما میسازید خوشم نیامد. در این جوانها اصلاً روح نیست و همه به عروسک کوکی میماند. اوتو آبتز بسیار کوشید تا با تشریح آرا و نظرات حزب نازی نظر نویسندهٔ جوان را با خود همداستان کند ولی موفّق نشد. آمریکا پس از تسلیم کشور فرانسه به آلمان، اگزوپری به آمریکا تبعید شد و کتابهای زیبایی چون «قلعه»، «شازده کوچولو» و «خلبان جنگی» را در سالهای تبعید نوشت. سنتاگزوپری که به هنگام جنگ خلبان جنگی شده بود، پس از سقوط فرانسه، به آمریکا گریخت و در ۱۹۴۲ حوادث زندگی خود را به صورت داستان "خلبان جنگ" Pilore de guerre منتشر کرد که گزارشی بود از ناامیدیها و واکنشهای روحی خلبانی در برابر خطرهای مرگ و اندیشهها و القای شهامت و پایداری. اثر کوچکی که در آمریکا نوشته شده بود به نام "نامه به یک گروگان" Letter a un otage در ۱۹۴۳ منتشر شد. حوادث این داستان در ۱۹۴۰ به هنگامی میگذرد که نویسنده از لیسبون، پایتخت پرتغال، پرواز میکند و آخرین نگاهش را به اروپای تاریک که درچنگال بمب و دیوانگی اسیر است، میافکند. به چشم او حتی کشورهایی چون پرتغال که ظاهراً از جنگ برکنار است، غمزدهتر از کشورهای مورد تهدید یا ویران شده به نظر میآید و با آنکه مردمش آسایشی دارند، همه چیز در شبحی غمانگیز فرورفته است. شازده کوچولو نوشتار اصلی: شازده کوچولو در ۱۹۴۳ شاهکار سنتاگزوپری به نام "شازده کوچولو" Le Petit Prince انتشار یافت که حوادث شگفتآنگیز آن با نکتههای دقیق و عمیق روانی همراه است. شازده کوچولو یکی از مهمترین آثار اگزوپری به شمار میرود که در قرن اخیر سوّمین کتاب پرخواننده جهان است. این اثر از حادثهای واقعی مایه گرفته که در دل شنهای صحرای موریتانی برای سنت اگزوپری روی داده است. خرابی دستگاه هواپیما خلبان را به فرود اجباری در دل آفریقا وامیدارد و از میان هزاران ساکن منطقه؛ پسربچهای با رفتار عجیب و غیرعادی خود جلب توجه میکند. پسربچهای که اصلاً به مردم اطراف خود شباهت ندارد و پرسشهایی را مطرح میکند که خود موضوع داستان قرار میگیرد. شازده کوچولو از کتابهای کمنظیر برای کودکان و شاهکاری جاویدان است که در آن تصویرهای ذهنی با عمق فلسفی آمیخته است. او این کتاب را در سال ۱۹۴۰ در نیویورک نوشته است. او در این اثر خیال انگیز و زیبایش که فلسفه دوست داشتن و عواطف انسانی در خلال سطرهای آن به سادهترین و در عین حال ژرفترین شکل تجزیه و تحلیل شده و نویسنده در سرتاسر کتاب کسانی را که با غوطه ور شدن و دلبستن به مادّیات و پایبند بودن به تعصّبها و خودخواهیها و اندیشههای خرافی بیجا از راستی و پاکی و خوی انسانی به دور افتاده اند، زیر نام آدم بزرگها به باد مسخره گرفته است. مرگ به هنگام گشایش جبههٔ دوم و پیاده شدن قوای متّفقین در سواحل فرانسه، بار دیگر با درجه سرهنگی نیروی هوایی به فرانسه بازگشت. در۳۱ ژوئیهٔ ۱۹۴۴ برای پروازی اکتشافی برفراز فرانسه اشغال شده از جزیره کرس در دریای مدیترانه به پرواز درآمد، و پس از آن دیگر هیچگاه دیده نشد. دلیل سقوط هواپیمایش هیچگاه مشخص نشد اما در اواخر قرن بیستم و پس از پیدا شدن لاشهٔ هواپیمایش اینطور به نظر میرسد که برخلاف ادعاهای پیشین، او هدف آلمانها واقع نشده است زیرا بر روی هواپیما اثری از تیر دیده نمیشود و احتمال زیاد میرود که سقوط هواپیما به دلیل نقص فنی بوده است. . چهار سال پس از مرگش "ارگ" Citadelle از او انتشار یافت و چنانکه خود نویسنده در آن اظهار کرده بود، اثری ناتمام است که هرگز پایان نمیپذیرد. این اثر شامل مجموعه یادداشتهایی است که سنت اگزوپری از تجربهها و اندیشههای زندگی خود بر جای گذارده است. سنت اگزوپری، نویسندهای شاعر و مخترعی با استعداد و مردی متفکر است. در آثار او که همه حاکی از تجربههای شخصی است، تخیلهای نویسندهای انساندوست دیده میشود که در دنیای وجدان و اخلاق به سر میبرد و فلسفهاش را از عالم عینی و واقعی بیرون میکشد. شخصیت پرجاذبه سنت اگزوپری که نمونه واقعی بلندی طبع و شهامت اخلاقی بود، پس از مرگش ارزش افسانهای یافت و آثارش در شمار پرخوانندهترین آثار قرار گرفت. آثار * هوانورد(۱۹۲۶) * پیک جنوب( ۱۹۲۹) * پرواز شبانه(۱۹۳۱) * زمین انسانها(۱۹۳۹) * خلبان جنگ(۱۹۴۲) * نامه به یک گروگان (۱۹۴۳) * شازده کوچولو (۱۹۴۳) * قلعه(۱۹۴۸)(پس از مرگ وی منتشر شد) * نامههای جوانی(۱۹۵۳)(پس از مرگ وی منتشر شد) * دفترچه ها(۱۹۵۳)(پس از مرگ وی منتشر شد) * نامهها به مادر(۱۹۵۵)(پس از مرگ وی منتشر شد) * نوشتههای جنگ(۱۹۸۲) (پس از مرگ وی منتشر شد) * مانون رقاص(۲۰۰۷) (پس از مرگ وی منتشر شد) داستان "شازده کوچولو" نوشته اگزوپری توسط چند تن از مترجمان توانای فارسی از جمله محمد قاضی، ابوالحسن نجفی و احمد شاملو به فارسی برگردانده شده و بارها تجدید چاپ شده است. اگزوپری که تو موضوع تاپیک ذکرخیرش هم شده یکی از بهترین نویسندگان درزمینه ادبیات کودک بوده وصمد هم منظور صمد بهرنگی هست که متاسفانه انطور که باید وشاید به ادبیات غنی او پرداخته نشده امید که بیشتر بشناسیمشون اگه بخواین مجموعه اثارشو براتون قرار میدم 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده