*Mahla* 3410 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ سير جريان سكولاريسم در جهان عرب چرا اسلام نيازى به سكولاريسم ندارد نويسنده: دكتر عزام تميمى مترجم: على كاليراد دموكرات هاى امروزى به طور كلى با مذهب مادامى كه محدود به حوزه شخصى باشد و خود را در وضع سياست هاى عمومى دخيل نسازد، مشكلى ندارند. به زعم بسيارى اينكه دموكراسى ليبرال بتواند در محيطى غيرسكولار، جايى كه كليسا و دولت از هم منفك نيستند، پابرجا بماند امروزه امرى غيرقابل تصور است. در تجربه غربى، تفكيك مزبور يا سكولاريزاسيون، پيشتر با تقسيم حيات به آنچه به خدا تعلق دارد و آنچه به قيصر تعلق دارد، خود مورد تاييد مسيحيت قرار گرفت. بر خلاف اسلام، مسيحيت چنانكه در اروپاى قرون وسطى مشاهده شد فاقد سيستمى جهت قانونگذارى و تنظيم امور دنيوى بود و طى سده هاى متمادى با رژيم هاى استبدادى و دين سالارى هاى ظالمانه همداستان شده بود. افزون بر اين، مسيحيت موجوديت طبقه خاصى يعنى كشيشان را موجب شد كه مدعى نمايندگى خدا بر روى زمين بودند، به زعم ايشان به تفسير سخنان خدا مى پرداختند و با استفاده از اقتدار مذهبى خود اعضاى اجتماع را از حقوق اوليه شان محروم مى ساختند. به ديگر سخن، دستگاه دين سالار مسيحى مانعى عمده در برابر ترقى و پيشرفت و در نتيجه دموكراسى ايجاد كرد. در مقابل، ظهور سكولاريسم در جهان اسلام در شرايط كاملاً متفاوتى روى داد. به عنوان نمونه، به بررسى مورد جهان عرب مى پردازيم. تا آغاز سده نوزدهم يا به بيان دقيق تر تا پيش از حمله ناپلئون به مصر در ۱۷۹۸ جهان عرب همچنان در سطح وسيعى داراى هنجارها، قوانين، ارزش ها و سنت هاى اسلامى بود. طى عصر استعمار غرب كه رسماً با اقدامات فرانسه آغاز شد، جهان عرب به عنوان پيامد اثرات به جا مانده از شيوه هاى تفكر و حكومت حاصل ورود استعمارگران غربى به منطقه، شاهد تغييرات تدريجى فكرى، اجتماعى و سياسى گشت. در قرن نوزدهم بود كه سكولاريسم وارد مباحث عقلانى جهان عرب شد. از آن پس عرضه الگوى فرهنگى جديدى توسط هواداران و شيفتگان غرب به آرامى آغاز گرديد يا به وسيله قدرت هاى استعمارى به صورتى شديدتر تحميل شد. اگرچه قدرت هاى استعمارى اروپايى مانند فرانسه و بريتانيا، با اهداف امپرياليستى به جهان اسلام تجاوز نمودند، ولى به سبب پيشرفت هاى علمى و فرهنگى مورد تحسين گروهى از نخبگان، عمدتاً متشكل از روشنفكران داراى تحصيلات غربى قرار گرفتند. آغازين مباحثه عرب درباره سكولاريسم بيشتر پيرامون رابطه بين دين و دولت و همانندسازى موفقيت هاى اروپا در زمينه علم، تكنولوژى و حكومت دارى تمركز يافت. سكولاريسم در عربى به «عِلمانيه» واژه اى جديد از ريشه عِلم يا به شكل «عَلَمانيه» مشتق از «عالَم» ترجمه شد. اينكه استعمال ترجمه هاى ديگر مانند «لادينيه» يا «دهريه» كه حاكى از طرد يا كنار گذاشتن مذهب بود دچار مخالفت صريح مسلمانان مى شده، امرى مبرهن بوده است. بنابراين ضرورى بود كه اين مطلب با اشاره به اينكه اسلام نه تنها دانش و موفقيت را تشويق بلكه تكليف كرد مطرح شود. با اين وجود معناى «عِلمانيه» با «عَلَمانيه» در متون عربى داراى تنوع و پيچيدگى كمترى نسبت به مفهوم سكولاريسم در آثار غربى نيست. «المسيرى» در دايره المعارف چهار جلدى اش درباره سكولاريسم هجده تعريف متفاوت از سكولاريسم كه از متون جديد عربى گردآورى شده را فهرست مى كند. به اين ترتيب المسيرى بين سكولاريسم به عنوان يك مفهوم، سكولاريسم به عنوان يك جنبش و سكولاريسم به عنوان يك پارادايم يا نظم تفاوت قائل مى شود. افول تمدن اسلامى سبب شد كه شمارى از روشنفكران عرب، شامل برخى كسانى كه تا آن زمان در معرض فرهنگ اروپايى و تحت تاثير دستاوردهاى اروپا قرار گرفتند، اصلاحات بنيادين را مطالبه نمايند. يكى از نتايج مباحث فكرى كه به واسطه ترقى اروپا در ميان اعراب پديدآمد، تلقى تعارض ميان دين و عقل، سنت (اصاله) و مدرنيته (معاصره)، دين و دولت و دين و علم بود. • پيشگامان سكولاريسم عرب نخستين نخبگان سكولار شامل گروهى از اعراب مسيحى بود كه در كالج پروتستان سورى آموزش يافته بودند و سپس در مصر سكنى گزيدند. چهره هاى مهم اين گروه شِبلى شُميّل (۱۹۱۷ _ ۱۸۵۰)، فرح آنطون (۱۹۲۲ _ ۱۸۷۴)، جربى زيدان (۱۹۱۴ _ ۱۸۶۱)، يعقوب صوروف (۱۹۱۷ _ ۱۸۵۲)، سلامه موسى (۱۹۵۸ _ ۱۸۸۷) و نيكولا حداد (۱۹۵۴ _ ۱۸۷۸) بودند. مجلات «المقتطف» و «الهلال» به ترتيب تاسيس شده در ۱۸۷۶ و ،۱۸۹۲ مورد استفاده نويسندگان و متفكران وابسته به اين گروه قرار مى گرفتند. اين افراد اهتمام خود را مصروف اعتلاى عقايدى چون عشق به ميهن و هم ميهن فراتر از ساير تعلقات اجتماعى حتى ناشى از مذهب نمودند. اين متفكران از طريق نوشته هاى فراوان خود موفق به تحكيم بنيان هاى سكولاريسم در جهان عرب شدند. ايشان ضمن ستايش انديشه ليبرال فرانسه و انگلستان در قرون هجده و نوزده و تخطئه تسلط سنت بر ذهن آدمى ، تاكيد داشتند كه خرد بايد معيار عملكرد بشر قرار گيرد. آنها خواستار اين بودند كه جهت تحقق مدرنيزاسيون، تنها سنت هاى متناسب با اين هدف بايد حفظ شوند. هدف اصلى اين روشنفكران فراهم كردن بنيان هاى دولتى سكولار بود كه مسلمانان و مسيحيان بتوانند در آن با موقعيتى برابر مشاركت نمايند. شبلى شميل كه پس از فارغ التحصيلى از كالج پروتستان سورى جهت تحصيل در رشته پزشكى راهى پاريس شد، از آنجا كه از طريق نوشته هايش در المقتطف براى نخستين بار نظريات داروين را به جهان عرب معرفى كرده، چهره اى سرشناس است. وى جزء جنبش اواخر قرن نوزدهم بود كه علم را به عنوان كليدى براى گشودن اسرار جهان و حتى صورتى از پرستش مى دانست. او اعتقاد داشت كه مذهب علم مستلزم اعلان جنگ به اديان پيشين بود. از نظر وى از آنجا كه مذهب از دلايل اختلاف بود، ايجاد يكپارچگى اجتماعى كه براى جمعى خواهان بقا ضرورت داشت، شامل تفكيك دين از حيات سياسى مى شد. شميل خاطر نشان ساخت كه در حقيقت اروپا تنها زمانى قدرتمند و به راستى متمدن شده بود كه جنبش رفرم و انقلاب فرانسه سلطه رهبران كليسا بر جامعه را در هم شكسته بودند. فرح آنطون (۱۹۲۲ _ ۱۸۷۴) كه در ۱۸۹۷ از طرابلس به قاهره مهاجرت كرد براى ترويج ديدگاه هايش بررسى زندگى و فلسفه ابن رشد را برگزيد. وى به شكلى چنان گسترده تحت تاثير آثار «ارنست رنان» بود كه حورانى او را استاد آنطون مى داند. آنطون معتقد بود كه جدال بين علم و دين تنها با قرار دادن هر يك در حوزه شايسته خود قابل حل است. او كتاب خود را به «جوانه هاى نوين شرق، آن مردان خرد در هر اجتماع و هر دينى در مشرق زمين كه خطر آميزش بين دين و دنيا در جهان امروز را دريافته اند و آمده اند تا خواستار آن شوند كه دين ايشان مى بايد در جايگاهى مقدس و مورد احترام قرار گيرد، تا اينكه به راستى قادر به اتحاد و با جريان تمدن جديد اروپايى همراه شوند، تا بتوانند خود را با آنها كه منتسب به آن هستند سازگار سازند، پيش از آنكه [اروپا] از هر سو آنها را دربرگيرد و تحت سلطه بيگانگان در آورد» تقديم نمود. همانند شميل و ديگر نويسندگان لبنانى آن دوره هدف آنطون برقرارى بنيان هاى عقلانى دولتى سكولار بود كه در آن مسلمانان و مسيحيان بتوانند در جايگاهى برابر مشاركت نمايند. تاكيد آنطون بر اثبات بطلان آنچه وى «بخش غيرضرورى» ناميد قرار داشت: يعنى انبوه قوانين. دومين شرط جهت برقرارى سكولاريسم جدايى قدرت هاى دنيوى و معنوى بود: به اين دليل كه تفكيك اين دو قدرت در مسيحيت تساهل را در نزد مسيحيان به نسبت مسلمانان سهل الوصول تر ساخت. آنطون افزود كه اگر در حال حاضر كشورهاى اروپايى بيشتر اهل تساهل اند، اين نه به خاطر مسيحى بودن آنها، بلكه به اين علت بود كه علم و فلسفه جزم انديشى دينى را طرد كرده و تفكيك قدرت ها صورت گرفته بود. سلامه موسى (۱۹۵۸ _ ۱۸۸۷) كه وجوب تفكيك قلمرو دانش و قلمرو دين را لازم دانست، تاكيد داشت كه مذهب در نتيجه نفوذ نهادهاى دينى و روحانيان، سرشت مترقى خود را تغيير داده و به بار سنگينى بدل شده بود. وى بر آن بود كه اثبات كند اديان موضع يكسانى در برابر آزادى انديشه و رهايى ذهن دارند. او شديداً اعتقاد داشت كه «جامعه نمى تواند پيشرفت يا ترقى كند مگر اينكه نقش مذهب در خودآگاهى بشر محدود شود.» • سكولاريست هاى مسلمان نسل بعدى انديشمندان سكولاريست عرب، اغلب پيروان محمد عبده (۱۹۰۵ _ ۱۸۴۹) بودند. عبده به هنگام اصرار بر اصلاحات اعتقاد داشت كه مى بايد يك سيستم حقوقى مدرن از درون شريعت و نه مستقل از آن ايجاد گردد و به جاى تفكيك قائل شدن بين حكومت كنندگان و قانونگذاران، از مشاركتى برابر حمايت كرد. فراتر از همه، وى تاكيد كرد كه چالشى ميان اسلام از سويى و منطق يا علم از سوى ديگر وجود ندارد. عبده تحت تاثير وسعت عقب ماندگى در جهان عرب، افرادى كه كوركورانه گذشته را سرمشق قرار دادند و با تجدد مخالفت ورزيدند، سرزنش كرد. او اعتقاد داشت كه رابطه اسلام با دوران مدرن، موضوع بسيار سرنوشت سازى پيشاروى جوامع اسلامى است. عبده در تلاش براى تطبيق انديشه هاى اسلامى با انديشه هاى غربى استدلال كرد كه مصلحت در انديشه اسلامى با منفعت (utility) در انديشه غربى مطابقت داشت. بدين سان، وى شورا را با دموكراسى و اجماع را با توافق عمومى (consensus) معادل دانست. در باب مسئله اقتدار عبده تاكيد كرد كه اقتدار حاكم، قاضى يا مفتى از نوع عرفى بود. وى شديداً اعتقاد داشت كه اجتهاد بايد احيا گردد «چرا كه مستحدثات و مسائلى كه براى انديشه اسلامى جديد هستند نيازمند توضيح اند.» عبده هوادار سيستم پارلمانى بود. او به دفاع از پلوراليسم پرداخت و اين ادعاها كه تكثرگرايى موجب تزلزل در وحدت امت مى شود را با اين استدلال كه ملل اروپايى به اين دليل دچار تجزيه نشدند رد كرد. عبده نتيجه گيرى كرد كه «غايت اين دو (انديشه اسلامى و انديشه مدرن) يكسان است. تفاوت تنها در روشى است كه در جهت محقق ساختن هدف دنبال مى كنند.» با اين حال چند تن از شاگردان عبده همچون قاسم امين و احمد لطفى السيد كاملاً و منحصراً تحت تاثير انديشه وى قرار نگرفتند. ايشان تحت تاثير پيشگامان مسيحى نحله تفكر سكولار قرار گرفته بودند و طرح بنيان هاى جامعه سكولارى را آغاز كردند كه هر چند اسلام در آن مورد احترام بود اما نقشى بيش از حكميت در قانون و سياست نداشت. در جهت سازگارى انديشه هاى سكولار با اسلام تا بدانجا پيش رفتند كه تاكيد عبده بر مشروعيت تنوع اجتماعى به يك تقسيم بندى بالفعل (de facto) ميان دو حوزه مذهب و جامعه، هر يك با هنجارهاى خاص خود بدل شد. قاسم امين (۱۹۰۸ _ ۱۸۶۵) كه به عنوان حامى حقوق زنان شهرت يافت، استدلال كرد كه مشكل مسلمانان فقدان دانش است. وى تاكيد كرد كه پذيرش دانش اروپا بدون ورود به دايره بنيان هاى اخلاقى آن اميد واهى است. به اعتقاد امين، اين دو به شكلى پايدار با يكديگر نسبت دارند و«بنابراين ما بايد براى دگرگونى در همه وجوه زندگى خود مهيا شويم.» او معتقد بود كه كمال مطلوب در گذشته يافت نمى شود بلكه تنها ممكن است ولو در آينده دور درك شود. در نظر وى راه نيل به كمال، علم بود. امين اصرار داشت از آنجا كه اروپا در زمينه علوم پيشرفته ترين بود (و) از هر نظر جلوتر از مسلمانان قرار داشت، اين عقيده كه اروپائيان تنها به لحاظ مادى و نه اخلاقى داراى برترى هستند، صحيح نيست. احمد لطفى السيد (۱۹۶۳ _ ۱۸۷۲) عضو اصلى اين گروه بود. اگر چه لطفى همكار صميمى عبده بود اما اسلام در انديشه وى نقشى جزيى ايفا مى كرد. او نه مانند افغانى [سيدجمال اسدآبادى] نگران دفاع از اسلام و نه همچون عبده درصدد تقويت جايگاه قانون اسلامى به عنوان بنيان اخلاقى جامعه بود. دين، چه اسلامى يا غير از آن، در انديشه وى به عنوان يكى از عوامل سازنده جامعه مطرح مى شد. الغاى رسمى خلافت در ،۱۹۲۴ در ميان متفكران آن دوره مباحثه اى بر سر اهميت خليفه و واكنش مسلمانان را برانگيخت. على عبدالرازق (۱۹۶۶- ۱۸۸۸) تحصيلكرده الازهر و آكسفورد، با انتشار كتابى در سال ۱۹۲۵ كه به يكى از جنجالى ترين آثار در تاريخ جديد اسلامى بدل گشت، به اين مجادله وارد شد: «الاسلام و اصول الحُكم: بحث فى الخلافه والحكومه فى الاسلام». عبدالرازق ادعا كرد كه چيزى تحت عنوان اصول سياسى اسلام وجود نداشت، اعتقاد بر اين بود كه نظريه فوق اساساً از آراى نويسندگان غيرمسلمان درباره اسلام استخراج شده است. در سال هاى بعد اثر عبدالرازق منبع اصلى تمهيدات سكولاريست ها در مبارزه سخت عليه اعتبار قانون اسلامى يا شريعت بوده است. اين كتاب، انديشه رد تفاسير رايج را باب كرد و آنها را با جايگزينى نظريات جديدى كه غالباً بر پايه آرا و نوشته هاى شرق شناسان درباره اسلام قرار داشت، دستخوش دگرگونى ساخت. 2 لینک به دیدگاه
*Mahla* 3410 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ • اسلام و سكولاريسم پيشگامان سكولاريسم عرب به سبب قرار دادن اصول افكارشان بر پايه شمارى مفروضات نادرست، مورد انتقاد انديشمندان اسلامى معاصر هستند. اسلام به مسيحيت تشبيه شد و مسلم فرض شد كه ديگر اديان عيناً مى توانند، يا حتى بايد به حوزه معنوى زندگى آدمى محدود گردند. چنين پنداشته شد كه اسلام داراى يك اقتدار معنوى يا طبقه روحانيونى است و بايد از دخالت در امور دنيوى نهى گردد. پنداره تقابل اسلام با منطق يا علم صرفاً منتج از بستر اروپايى _ مسيحى بود. اين پيش فرض كه اسلام و مسيحيت مواضع مشابهى در برابر آزادى انديشه و رهايى ذهن دارند منجر به اين نتيجه گيرى شد كه بدان سان كه رهايى اروپا از نفوذ مذهب در حكم پيش در آمد ترقى بود، اعراب نيز به محدود شدن اسلام نياز داشتند. از اين گذشته، از آنجا كه تمايز واضحى بين سكولاريزاسيون و مدرنيزاسيون مشخص نشد، غربى سازى به عنوان يگانه راه مدرنيزاسيون معرفى شد. متفكران اسلامى اعتقاد دارند كه سكولاريسم عرب عليه اسلام اعلان جنگ مى كند، دينى كه شايد به نوعى متفاوت از ديگر اديان، زندگى معتقدان خود را شكل مى دهد و تحت نفوذ دارد. دينى كه ارزش ها و اصول آن آزادى نوع بشر، برقرارى عدالت و برابرى، تشويق پژوهش و نوآورى و تضمين آزادى انديشه، بيان و نيايش را در نظر دارد. در نتيجه اين مطلب حاكى از آن است كه در مجموع سكولاريسم در جهان اسلام ضرورت ندارد: مسلمانان مى توانند بدون بناى ديوارى ميان ارزش هاى دينى و حيات دنيوى به پيشرفت و توسعه دست يابند. همچون تجددگرايان مسلمان قرن نوزدهم مانند رفاعه الطهطاوى (۷۳- ۱۸۰۱)، خيرالدين التونسى (۹۹- ۱۸۱۰)، جمال الدين افغانى (۹۷- ۱۸۳۸)، عبدالرحمان كواكبى (۱۹۰۲- ۱۸۵۴) و محمد عبده (۱۹۰۵- ۱۸۴۹) بسيارى از انديشمندان اسلامى معاصر عقيده دارند كه زير بناهاى علمى و تكنولوژيك تمدن مدرن غربى قابل تبديل به مقوله هاى علمى و عملى اند كه مسلمانان مى توانند بدون اينكه مجبور به از كف دادن هويت فرهنگى خود باشند، آنها را بياموزند و كسب منفعت نمايند. اگر چه برخى سكولاريست هاى عرب معاصر بر اين عقيده كه اسلام متفاوت و بى همتاست، تاكيد مى كنند، اما در پى ارائه تفسير خود از اهداف اسلام هستند. به گفته حسين امين، در برابر ستيز درازمدت ميان علم و اختناق يك كليساى قدرتمند، اسلام هيچ گاه شاهد چنين تقابلى نبود. وى تاكيد مى كند «معهذا در اسلام دستگاه كليسا و يك سلسله مراتب روحانى وجود نداشت و ندارد. در قرآن تفاوتى ميان امور دنيوى و معنوى قرار نگرفت. در قرآن هيچ مخالفتى با خير زمينى و دنيوى نيست و در اسلام هيچ اقتدار مذهبى در جهت انقياد نهادهاى دنيوى پايه گذارى نشد.» با اين حال او اصرار دارد كه اسلام طبقه يا كاستى (caste) پيچيده و قدرتمند از مفسران شريعت را پديد آورد كه قادر به هدايت جماعت مؤمنين مطابق خواست خود است، چنانكه زمانى روحانيت مسيحى در قرون وسطى اينگونه بود. شريعت، مجموعه قوانين و مقرراتى كه بدون آن اسلام مفهوم خود را از دست مى دهد، نخستين هدف سكولاريست ها بوده است. برخى به طور كلى موجوديت آن را نفى مى كنند، بعضى منشاء الهى آن را منكر مى شوند و گروهى بر اين باورند كه ايشان حق دارند شريعت را به صورتى كه خود شايسته مى دانند. تفسير نمايند. به عنوان مثال عقيده اى شايع، هر چند باورنكردنى، در ميان سكولاريست هاى مصر اين است كه شريعت مورد نظر علما و جنبش هاى اسلامى ، با جامعه مصرى بيگانه و حاصل نفوذ سعودى ها بر كارگران مهاجر مصرى است. با توجه به اينكه استدلال سكولاريست ها مورد اقبال عموم مصريان قرار نگرفت، بعضى مدافعان سكولاريسم در مصر حتى از عدم بلوغ مردم مصر و در نتيجه رد نظرخواهى از آنان بحث كرده اند. بحث هاى مشابهى توسط سكولاريست هاى ساير كشورهاى عربى براى توجيه ممانعت از فرآيند دموكراتيك، هر گاه كه پيروزى اسلامگرايان محتمل بود، مطرح شده است. برخورد ايشان در قبال لغو انتخابات قانونى الجزاير مبين اين مطلب است. پيروزى «جبهه نجات اسلامى» (FIS) نشانه اى آشكار بود كه اكثريت مردم الجزاير پس از سه دهه تحميل سكولاريزاسيون خواستار دگرگونى بودند. انتخابات آزاد دموكراتيك ثابت كرده است كه سكولاريزاسيون فاقد پايگاه مردمى در ميان توده ها است. سكولاريست هاى امروزى از بيم شكست، با ادعاى دفاع از دموكراسى در برابر دشمنان آن، به مداخله ارتش متوسل شدند. زمانى كه تانك ها صندوق هاى آرا را در هم شكستند و هزاران شهروند دستگير و در اردوگاه هاى صحرايى زندانى شدند، سكولاريست ها تسلى يافتند. آنها مدعى شدند كه از دموكراسى در برابر اكثريت دفاع كرده اند، زيرا به زعم ايشان اكثريت نمى تواند مورد اعتماد قرار گيرد. • نتيجه گيرى مشخص شده كه سكولاريسم مورد نظر سكولاريست هاى عرب، مغاير اسلام است. اگر چه سكولاريسم در غرب به اقتضاى ماهيت مذهب در آنجا قابل پذيرش بود، اما در جهان اسلام به كلى فاقد ضرورت است. مسلمانان مى توانند بدون ايجاد ديوارى ميان ارزش هاى مذهبى و حيات دنيوى خود به ترقى و پيشرفت دست يابند. سكولاريزاسيون جوامع مسلمان، هر چند كوتاه مدت، تنها از طريق اعمال فشار مانند استفاده از حكومت هاى استبدادى امكان پذير بوده است. سكولاريسم به وسيله طرفداران خود به يك دين مبدل شد و آنها براى خود اقتدارى بسيار شبيه به كليساى قرون وسطا ايجاد كردند. علت شكست سكولاريسم، اكراه سكولاريست ها به پذيرش عقيده مردم از طريق انتخابات آزاد دموكراتيك بود. نتايج انتخابات برگزار شده براى مجلس، شهردارى يا اتحاديه هاى تجارى تا حال حاضر، آشكارا نشان مى دهند كه سكولاريست ها جايگاهى در ميان توده ها ندارند. چالش اصلى در برابر سكولاريست ها تعهد اسلام گرايان به ارزش هاى دموكراسى، پلورالسيم، آزادى هاى مدنى و حقوق بشر بوده است كه سكولاريست هاى معاصر عرب اگرچه ادعاى حمايت از اين ارزش ها را دارند ولى از محترم داشتن آنها عاجزند. *مدير موسسه انديشه سياسى اسلامى، لندن 2 لینک به دیدگاه
jooya 21 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۸۹ [ • اسلام و سكولاريسم چنين پنداشته شد كه اسلام داراى يك اقتدار معنوى يا طبقه روحانيونى استواقعا دارای این طبقه نیست ؟ (اسلام )دينى كه ارزش ها و اصول آن آزادى نوع بشر، برقرارى عدالت و برابرى، تشويق پژوهش و نوآورى و تضمين آزادى انديشه، بيان و نيايش را در نظر دارد. یا آن جملات بالا غلط است یا این اطلاعیه هایی که در زیر می بینید اطلاعیه 1:هرگونه بحث، خبر و تصویر سیاسی در انجمن ممنوع بوده و با کاربر خاطی برخورد خواهد شد. جویا لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده