هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ جامعه شناسي شتاب زدگي در بریتانیا: با ديدن رفتارهاي مردم بريتانيا از اولين نكاتي كه ممكن است براي يك ناظر ايراني جالب باشد اين است كه «اي بابا! اينها چه قدر يواش يواش كارهاشون را انجام ميدهند!». در ایران : ما ها در رانندگي، در انجام كارهاي اداري، خريد كردن، و خيلي موارد ديگر (همهي چيزها؟) عجله داريم؛ ديرمان شده است؛ از دست كساني كه مانع زود رسيدن «ما» به هدفمان ميشوند، عصباني ميشويم. آن قدر شتاب و عجله داريم كه در بسياري از موارد گز نكرده ميبريم و اشتباه ميكنيم و بر اثر همين اشتباهها (تصادفات رانندگي، خرابكاريهاي فني و اداري...) اتلاف وقتي كلان به خودمان و ديگران تحميل ميكنيم. جالب است كه همين اتلاف وقتها تشديد كنندهي احساس شتاب و تقويت اين چرخهي دردسرزا هستند. علت اوليهي اين شتابزدگي شايد ميل به رشد اقتصادي يك شبه باشد كه به ديگر جنبهها سرايت كرده است، شايد همان دوگانگي شاه/نوكر در هويت افراد باشد، كه مردم صبر كردن را نشانهاي از فرودستي بپندارند؛ يا شايد هم داستان يك نكتهي فرهنگي است كه بايد در مدرسه و خانواده به ما آموزش داده ميشد، كه درنگ كردن و صبر كردن به موقع و به جا، به معناي توقف بيهوده و اتلاف وقت نيست، و چه بسا يك وظيفهي اجتماعي باشد كه «بايد» انجام دهيم. ميتوانيم به شتابزدگي به عنوان يك معلول و عارضه نگاه كنيم. معلولی از بيبرنامگيها و عدم آيندهنگري كه ما را پيوسته در تنگناي زماني و «ناگزير» از شتابزدگي قرار ميدهند. همچنين شتابزدگي ميتواند يك علت باشد، براي قانونگريزي، تقلب، پايمال كردن حقوق ديگران و انجام ندادن برخي كارها نظير مطالعه و برنامهريزي. براي پرهيز از شتابزدگي، بايد برنامه داشت و آماده بود. بدون برنامهريزي و آمادگي، گريزي از شتابزدگي نخواهد بود. اين دو پديده زاينده و زاييده ي يكديگرند. منبع ذکر خواهد شد. 26 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ مقايسه جلسات علمي در ايران و انگلستان بعد از سپري كردن زمانهاي طولاني در جلسات علمي/اداري در ايران و هم چنين در انگلستان، تفاوتهاي زير را ميان آنها ديده ام: اول) درانگلستان در ابتداي جلسه، اعضاي جلسه اگر آشنايي قبلي نداشته باشند به اسم خودشان را معرفي ميكنند، اما در ايران معرفي كردن خود يعني نشان دادن اهميت و بزرگي خود: بنده دكتر فلاني، رئيس گروه فلان و عضو بهمان هستم! دوستي داشتم كه تازه دانشيار شده بود و يك جوري ميخواست اين موضوع را در معرفي كردن خودش بگنجاند ميگفت من فلاني، دانشيار فلان دانشگاه هستم! دوم) در انگلستان در حين جلسه از پذيرايي خبري نيست، مگر آن كه يك نفر قهوه خودش را دست اش بگيرد و به جلسه بياورد، گاهي هم پذيرايي بعد از جلسه صورت ميگيرد. در ايران خوردن و نوشيدن و گفتن و انديشيدن همه با هم صورت ميگيرند و به طور كلي جلسه بدون پذيرايي از سوي ميزبان، توهين به دعوت شدگان است! سوم) مخالفت با همديگر در جلسات انگلستان كم تر مشهود است، مگر اين كه كسي نظر نفر ديگر را جويا شود يا اين كه از اساس نقش يك نفر به عنوان ممتحن و پرسشگر تعريف شده باشد. در ايران بحث و جدل و تلاش براي به كرسي نشاندن حرف خود بيشتر وقت جلسات را به خود اختصاص ميدهد. چهارم) حرف هاي مهم در انگلستان يك بار خيلي آرام زده ميشوند در ايران بعد از اين كه جنگ ميان مدعيان نظرات مختلف فرو كش كرد و يك نظر به عنوان تصميم نهايي انتخاب شد، نظر و تاييد تك تك اعضاي جلسه اخذ ميشود: آقاي دكتر پس نتيجه شد اين، خانم دكتر پس.. يا دست كم تاييد نهايي اخذ ميشود. اين كار مثل هواپيمايي ملي ايران است كه در پروازهاي خارجي بليت هاي قطعي(ok) را بايد از نوتاييد(reconfirm) كرد! پنجم) در انگلستان صحبت ها بر گرد موضوع مورد نظر تمركز پيدا ميكنند، در ايران خاطرات شخصي و البته دعوا و مرافعه ها. ششم) در انگلستان نتيجه نهايي جلسه دست يابي به موضعي است كه از نظر تك تك افراد بهتر و كامل تر است در ايران نتيجه جلسه از قبل نوشته شده و بعد از سركار گذاشتن اعضاي جلسه و البته پذيرايي از آنها به امضاي همه ميرسد! نتيجه گيري اخلاقي: در انگلستان برخي موضوعات مهم اند در ايران برخي آدم ها! 20 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ مقايسه ايران و انگلستان : مديريت اداري و دانشگاهي مقدمه گهگاه به مقايسه دو جامعهاي كه تجربه زيستن در آنها را دارم، ميپردازم. هدف اصلي من كنكاش در علت موفقيت انگلستان در چند قرن گذشته و پي بردن به موانع پيشرفت ايران در همين زمان هاست. اين امر يكي از دلايل اشتياق من براي حضور در انگلستان بوده است. در ايران مردم دائم از انگلستان و نقش آن در تاريخ جهان از جمله ايران صحبت ميكنند و يك توهم توطئه در اين خصوص وجود دارد. اما وافعا جامعه انگلستان با ايران چه فرقهايي دارد؟ به تدريج قصد دارم به اين امر بپردازم، اما دليل اين كه ادامه مطلب را در اين وبلاگ ذكر ميكنم اين است كه نوشتههايم بيشتر جنبه طنز خواهند داشت تا بررسي علمي جامعهشناسي؛ زبان طنز گزندهاي به قصد تلنگرزدن به خودمان، براي ديدن چيزهايي كه ممكن است ساده از كنارشان رد شويم و فكر كنيم همه جا همين طور اند. مقايسه مديريت ادارات و دانشگاهها در انگلستان براي اسخدام يك رئيس دانشگاه، مثل بقيه مشاغل، در روزنامهها آگهي چاپ ميكنند، از بين درخواستهاي رسيده با برخي مصاحبه ميكنند و سرانجام يكي را انتخاب ميكنند. در ايران، براي انتخاب رئيس به افراد مورد نظر تلفن ميكنند! در انگلستان معمولن زمان پايان كار يك رئيس و شروع كار نفر بعدي از ماهها قبل مشخص است. در ايران، يك رئيس ممكن است خبر بركنارياش را همان روز بشنود! در انگلستان، همه ميدانند درآمد قانوني يك رئيس دانشگاه زياد است، ولي در ايران مديران و روسا انسانهاي سادهزيستي هستند كه درآمدشان به كسي ربطي ندارد. در انگلستان، شما استاد و رئيس دانشكده را به اسم كوچك صدا ميزنيد، در ايران استاد را با لقبهايش صدا ميزنيد و رئيس را صدا نميزنيد، چون به شما وقت ملاقات نميدهد. در انگلستان سابقه كار كافي براي تصدي يك مقام لازم است، در ايران مورد اعتماد بودن كفايت ميكند. در انگلستان موفقيت مدير را بر اساس پيشرفت مادي و اقتصادي مجموعه تحت مديريتش ميسنجند، در ايران موفقيت يك مدير را نميسنجند، خود مدير بودن نشانهاي از موفقيت محسوب ميشود. در انگلستان مديران و روسا بعضي وقتها استعفا ميدهند، در ايران عشق به خدمت مانع از اين امر ميشود. در انگلستان افراد از مشاغل پايين شروع ميكنند و به تدريج ممكن است ارتقا پيدا كنند، در ايران برخي افراد مادرزادي مدير و رئيس اند و اولين شغلشان (در بيست و چند سالگي) مديريت و رياست است. در انگلستان براي يك مقام دنبال فرد مناسب ميگردند، در ايران براي يك فرد، دنبال مقام مناسب ميگردند، و حتا در صورت لزوم يك مقام تازه ساخته ميشود. در انگلستان كسي كه كارمند ساده است، سه سال بعد ممكن است مدير شود. در ايران كسي كه كارمند ساده است، سه سال بعد هنوز كارمند ساده است، ولي در اين مدت سه بار رئيساش عوض شده. در انگلستان كسي كه خيلي دانش و تجربه داشته باشد و بخواهند از او بيشترين استفاده را ببرند، به سمت مشاوري گماشته ميشود. در ايران كسي كه نخواهند ازش استفاده كنند، مشاور ميشود. در انگلستان اگر كسي از كار بركنار بشود، عذرخواهي ميكند و حتا ممكن است محاكمه شود. در ايران بعد از بركناري، طي مراسم باشكوهي از فرد تقدير شده و وي را به مديريت جاي ديگري ميگمارند. در انگلستان مديران يك اداره كارشان را به صورت گروهي انجام ميدهند، اما مستقل از هم استخدام شده يا بركنار ميشوند. اما در ايران افراد به صورت گروهي از يك اداره به اداره ديگر جا به جا ميشوند، ولي در حين كار هيچ نوع هماهنگي ندارند. نتيجه گيري اخلاقي: در ايران بعضي آدمها خيلي مهم اند، چيز ديگري مهم نيست. 18 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ مقايسه ايران و انگلستان : زمان در انگلستان يك فرد عادي بليت سفرش را از ماهها قبل خريداري ميكند؛ در ايران «شش ماه» بعد، مثل «پنجاه سال» بعد دور به نظر ميرسد و افراد نميتوانند براي آن برنامهريزي كنند. در انگلستان زمان وقوع برخي مسائل مثل براي همه مشخص است مثلا يك جلسه خاص ممكن است هر ماه برگزار شود؛ در ايران زمان وقوع برخي جلسات نه تنها براي مردم، بلكه براي خود اعضاي جلسه هم قابل پيشبيني نيست. در انگلستان زمان لازم براي انجام هر فرايندي مشخص است و در اينترنت به همه اعلام ميشود كه انجام فلان كار اداري دوهفته طول ميكشد. در ايران نميشود مدت زمان يك كار را پيشبيني كرد چون ممكن است اداره ناگهان تعطيل شود، كارمندان مرخصي بروند، و يا برق قطع شود. در انگلستان زمان تمام شدن يك پروژه قابل پيشبيني است، مثلا اگر خياباني را تعمير كنند، از مدتها قبل براي عموم اعلاميه نصب ميشود كه در اين جا از فلان تاريخ، به مدت سه روز تعميرات انجام ميشود و بعد از زمان مذكور اثر و آثاري از تعميرات باقي نميماند. در ايران زمان شروع يك پروژه را بعضي از مسولان ميتوانند پيشبيني كنند، اما زمان اتمام يك پروژه را فقط خدا ميداند. انگليسي ها در هر مقطع زماني فقط يك كار انجام ميدهند، براي مثال اگر مسئولي در حال گفت و گو با شما باشد، كار ديگري انجام نميدهد. در ايران مسئول مربوطه همزمان با گفتگو با شما، به امضا كردن نامهها، پاسخ دادن به تلفن و موبايل و مذاكره با ساير ارباب رجوعها ميپردازد. در انگلستان براي جنبههاي مختلف زندگي زمانهاي جداگانهاي را در نظر ميگيرند مثلا شبها و آخر هفتهها به استراحت ميپردازند، يا در مهمانيها از گفتگو در مورد مسائل جدي خودداري ميكنند. در ايران در اداره استراحت و در خانه كار ميكنند، افراد سياسي در تريبونهاي رسمي شوخي ميكنند و مردم در مهمانيها به بحثهاي جدي ميپردازند. در انگلستان محاسبه ميكنند زمان از دست رفته به دليل غيبت كارمندان، چه ميزان خسارت وارد ميكند. در ايران غيبت افراد مشكلي ايجاد نميكند، چون كارهاشان را بعدا انجام ميدهند! ساعت حركت يك قطار در انگلستان ممكن است هر عددي مثلا ١٠:٢٣ باشد؛ در ايران چون زمان هاي اعلام شده جنبه تزئيني دارند، رقم دقيقه هميشه مضربي از 5 است كه قشنگ تر باشد. در انگلستان خيلي افراد براي وقتهاي مرده هم برنامه ريزي ميكنند، مثلا در اتوبوس و حتا در حال راه رفتن كتاب ميخوانند، در ايران، مردم حوصله كتاب خواندن ندارند، چون بايد به كارهاي مهم تري نظير زل زدن به ديگران يا غرق شدن در افكار خود بپردازند. در انگلستان افراد زيادي را در حال دويدن در كنار خيابان مشاهده ميكنيد، اما در ايران مردم براي حفظ سلامتيشان وقت ندارند، چون بايد به تماشاي سريال هاي تلويزيون بپردازند. سبب شناسي اقتصادي: ما بُعد اول، طول را ميشناسيم چون يك متر و نيم پارچه ميخريم، بُعد دوم، مساحت را هم ميشناسيم، چون يك قالي شش متري ميخريم، بُعد سوم، حجم را هم ميشناسيم، چون يك ليتر شير ميخريم، اما بُعد چهارم، زمان براي ما بيمفهوم است، چون براي خريد وقت ديگران حاضر نيستيم پول بدهيم! سبب شناسي تاريخي: به نظرم مي رسد هفتاد-هشتاد سال قبل، بيشتر مردم ايران ساعت نديده و با مفهوم آن آشنا نبوده اند و احتمالا كارهايشان را بر اساس صبح- ظهر- شب انجام مي داده اند. امروزه با وجود اين كه سه چهار نسل گذشته و همه ما داشتن ساعت روي مچ دست و تقويم در كيف مان را نشانه شخصيت ميدانيم (درست مثل ارائه بليت)، ولي هنوز به اندكي زمان براي درك بهتر مفهوم زمان احتياج داريم. فقط مشكل اين جاست كه بعضي وقت ها بي نظمي و دير آمدن نشانه بزرگي و اهميت ميشود، كه اين طوري روند پيشرفت كمي به دست انداز مي افتد. سبب شناسي جامعه شناختي: طبيعي است يك نفر كه خرس دنبالش كرده، فقط فكر فرار باشد و نتواند براي فردايش برنامه ريزي كند (چون ممكن است اصولا فردايي وجود نداشته باشد). بنابراين در كشوري كه هزاران سال جنگ و گريز داخلي و خارجي وجود داشته ، نبايد از وضع موجود تعجب كرد. البته گفته باشم، كار جامعه شناسها درك كردن علت مسائل است، حل كردن مشكلات كار ديگران است. 13 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ افراد در ايران: در ايران هيچ كس يك آدم عادي نيست؛ همه يا نابغه، فرشته و خيلي دوست داشتني هستند (از ديد خودشان)، يا كودن، بدجنس و چندش آور (از ديد ديگران). در تمام تاريخ ايران يك نفر آدم معمولي كه برخي كارهاش خوب، بعضي اش بد باشد، پيدا نميشود و همه آدم ها يا قهرمان اند يا خائن. پزشك معمولي در ايران نداريم و دكترها يا دست شان شفاست و با يك نگاه علت بيماري را تشخيص ميدهند و با يك نسخه مريض را خوب ميكنند، يا آدمهاي طماع و خطرناكي هستند كه با يك سوزن عوضي مريض را به ديار باقي ميفرستند. استاد هاي دانشگاه يا نابغه اند و تمام نظريات كشورهاي غربي را رد ميكنند، يا آدم هاي بيسوادي كه فقط چند تا چيز حفظ كرده اند. سياستمدار معمولي هم قحط است، سياستمداران يا ناجي ملت اند يا آدم هاي مساله داري كه اگر مزدور بيگانه نباشند، قطعن نادان و مغرض اند. نتيجه ۱: در ايران رابطه معمولي بين آدم ها وجود ندارد، افراد يا مريد، عاشق، و خيلي چاكر همديگرند، يا دشمن يكديگر. نتيجه ۲: در ايران «عادي بودن» يك صفت غيرعادي براي آدمهاست و به معناي بي ارزش بودن يك نفر است، مثل يك دكتر معمولي يا يك شاعر عادي. نتيجه ۳: در ايران همه فكر ميكنند با بقيه فرق دارند، و با تكرار روش ديگران، به همان سرنوشت دچار ميشوند. افراد در انگلستان: در مدارس بریتانیا هر دانش آموزي يك فرد عادي است كه به خاطر نقاط قوت اش تشويق ميشود و مواردي كه نياز به پيشرفت دارد نيز يادآوري ميشود. چيزي به اسم شاگرد اول وجود ندارد. پزشك ها به دليل داشتن مدرك دانشگاهي، از ديد مردم همه شان قابليت طبابت را دارند و در صورت نياز، پزشك در حضور مريض مطالعه ميكند. استادهاي دانشگاه در برخي زمينه ها داراي تخصص و تجربه اند و در ساير زمينه ها با صداي بلند اعلام ميكنند چيزي نميدانند. سياستمداران افرادي معمولي اند كه به دليل قابليت خطا كردن، مدام زير ذره بين قانون و مطبوعات هستند. نتيجه: افراد به ديگران احترام ميگذارند، ولي به خاطر ديگران خودشان را به زحمت نمي اندازند. 17 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ زمان ها در ايران: هيچ روز، ماه يا سالي در ايران عادي و معمولي نيست و هميشه در يك مقطع استثنايي و بحراني هستيم. در عرصه سياسي، سه هزار سال است كه يا با كشورهاي دور و نزديك در حال جنگ بوده ايم، يا خودمان در حال تغيير سلسله و جنگ داخلي. (مهم)بيشتر ايراني ها، هميشه به لحاظ درسي، كاري، يا خانوادگي در بحران هستند، طوري كه كارهايي كه آدم ها در شرايط عادي انجام ميدهند از قبيل مطالعه و ورزش كردن، هرگز انجام نميشوند. 14 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ شرايط در ايران: در مواجه با يك قانون، تمام ايراني ها با تلاش و چانه زني بسيار ثابت ميكنند شرايط آنها عادي نيست و بايد قانون براي آنها استثنا شود و يا شخصا خودشان از اجراي قانون فرار ميكنند. هر كس به دليلي اين توقع را دارد، مثلن چون پرمشغله، بيكار، سالم، بيمار، پولدار، فقير، جوان، پير، يا خيلي چيزهاي ديگر هستند. همه ايراني ها آدم هاي بسيار خوب و شريفي هستند و بر خلاف بقيه جاهاي دنيا كه هميشه تعدادي آدم ناجور هم پيدا ميشود، در ايران استثنائن همه افراد عاشق راستگويي و درستكاري هستند. البته گاهي استثنائن كارهاي بدي انجام ميشود و كارهاي خوب انجام نميشود (در مورد مقدار اين موارد استثنايي به بخش قبلي رجوع شود). در ايران چون شرايط «فعلي» استثنايي تلقي ميشود، بنابراين تصور ميشود كه با موارد ديگر فرق دارد و نميشود از تجربه هاي قبلي استفاده كرد. براي همين كتابهاي جامعه شناسي و تاريخ فقط براي تزئين كتابخانه مناسب اند. در ايران هميشه چشم انتظار موفقيت هاي استثنايي و باد آورده هستيم. ميدانيم كه مثلا تيم فوتبال مان تمرين و آمادگي ندارد، اما ته دلمان اميد داريم به شكلي استثنايي جام جهاني را به خانه بياورد. در ايران هميشه همان روشهاي قبلي تكرار ميشود، به اين اميد كه شايد اين دفعه نتيجه متفاوتي حاصل شود. زمان و شرايط در انگلستان: در قانون مصاديق موارد بحراني و استثنايي پيش بيني شده و تنها در آن موارد قانون هاي عادي نقض ميشوند. مثلا ماشين هاي پليس و آتش نشاني در بيشتر موارد مثل بقيه ماشين ها پشت چراغ قرمز صبر ميكنند، ولي اگر واقعن در حال ماموريت باشند، از آژير استفاده كرده و قوانين را نقض مي كنند. علم و مشاهده خيلي مهم است، چون فرض بر اين است كه موارد استثنايي كم رخ ميدهند و با كمك تجربه و مشاهده ميشود مسائل را پيش بيني و كنترل كرد. 14 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ مقايسه ايران و انگلستان : ساير مسائل توضيح مهم: در مورد مسائل زير، از وضع انگلستان حرفي نزدهام. آنهايي كه ديدهاند خودشان ميدانند، آنهايي هم كه نديدهاند، لطفا از گروه اول بپرسند. چيزهايي كه در خيابانهاي ايران بيشتر ديده ميشوند: تصادف رانندگي (و دعواي بعدي آن)، افسر پليس كه وسط چهارراه ايستاده، رنگهاي مشكي و خاكستري، صداي بوق، عبور عابر از لابه لاي ماشين ها، اتومبيلي كه گويي به جاي بنزين، هيزم ميسوزاند و انبوهي دود توليد ميكند، اتومبيلهاي يك مدل و يك رنگ، اتومبيلهايي كه مدل مشابه دارند ولي در سالهاي متفاوت ساخته شدهاند، مزاحمت براي بانوان، اتومبيلهايي كه ناگهان به چپ و راست ميپيچند، موتور سوار، افرادي كه منتظر تاكسي كنار خيابان ايستاده اند. حد و مرز: در ايران آزادي فوق العاده اي وجود دارد و هر كس به خودش حق ميدهد در مورد تمام مسائل اظهار نظر كند: همه پزشك، جامعه شناس، متخصص علوم سياسي و اقتصادي، مهندس، هنرمند و خلاصه همه چيز هستند. مثلن يك نفر با تخصص جامعهشناسي پزشكي، ممكن است به خودش حق دهد تمام جنبههاي زندگي ايرانيها را با انگليسيها مقايسه كند! دخالت در امور شخصي ديگران، حق مسلم هر شخص است (درست مثل برخي انواع انرژي). همه مطمئناند ميتوانند رئيس اداره، دانشگاه و حتا .......... باشند. به مجرد وقوع هر حادثهاي، تمام رهگذران موظف به دخالت در آن امر و تجمع براي تماشاي آن هستند، حتا اگر آن حادثه واژگون شدن يك قطار حاوي پنبه و گوگرد باشد كه چند لحظه بعد قرار است منفجر شود. نتيجه: افراد ميدانند كه ديگران در كارهاشان دخالت ميكنند، بنابراين مطابق ميل ديگران لباس ميپوشند و از ترس فضولي ديگران از كتابخواندن در اتوبوس و ورزش كردن در خيابان خودداري ميكنند. نيت و انگيزه: افراد هميشه و براي همه كارها نيت معنوي و قصد خير دارند، حتا آدمهايي پيدا ميشوند كه به قصد خير تجاوز كرده و خفه ميكنند. انجام يك كار به خاطر علاقه شخصي، نشانه خودخواهي و انجام يك كار به قصد كسب درآمد، نشانهي فقدان معنويت است. اوقات فراغت: مهمترين روشهاي گذران اوقات فراغت عبارت اند از: نشستن و حرف زدن، نشستن و تماشاي تلويزيون، نشستن و غذا خوردن، و نشستن و هر كار ديگري كه بشود نشسته انجام داد. دور از شان يك آدم فرهيخته است كه براي سرگرمي كاري را انجام دهد. شفافيت و صداقت: يك فرد همه چيز را پنهان ميكند، حتا چيزهايي كه دانستنشان توسط ديگران ضرري براي او نخواهد داشت، مخصوصن اگر دانستنشان به ديگران فايده برساند! به عنوان يك اصل كلي، فرد صادق، مترادف با فرد كودن و بيعرضه است، بنابراين بسياري از دروغ گفتن ها فقط به قصد احساس زرنگي انجام ميشوند. اين نكته را يكي از دوستان ميگفت: «به تازگي دروغگوها، دروغ ميگويند و شنونده هم ميفهمد حرفي كه شنيده دروغ است، و گوينده هم ميداند شنونده اين را ميداند، ولي هيچ كدامشان به روي خودشان نميآورند». ظاهر و باطن: ظاهرا، ظاهر خيلي از افراد فيلم نگاتيو باطنشان است. بايد ظاهر افراد را در عكاسي ظاهر كرد تا باطنشان معلوم شود! اعتماد: فرض بر دروغگو بودن و نادرستي ديگران است، حتا اگر خلافش ثابت شود! قانون: قانون حرف زوري است كه به درد كتابها ميخورد و لي بايد آن را بلد بود كه اگر مصاحبهگر صدا و سيما پرسيد، بتوانيم اعلام كنيم وظيفهمان پيروي از آن است. درهمآميختگي: حروف الفبا را به هم ميچسبانيم، در حين آشپزي آن قدر مواد غذايي را با هم تركيب ميكنيم، كه بايد بپرسند چي تو اين غذا هست؟ (خاصيتاش اين است كه معلوم نميشود چه قدر گوشت است، چه قدر بقيه چيزها). همزمان كارهاي مختلفي انجام ميدهيم و مسئوليت هاي گوناگوني قبول ميكنيم. بيشتر افراد از طبقه متوسط اند، ولي سعي ميكنند نشان دهند كه به طبقه بالاي اقتصادي-اجتماعي تعلق دارند، در عين حال از درون احساس بدبختي و نداري ميكنند. تماسچشمي: كاري كه در حين صحبت كردن با فردي از جنس مخالف بايد از آن حذر كرد، ولي انجام آن در خيابان و در مورد رهگذران عيبي ندارد. پول: چرك كف دست، چيزي كه در يك مصاحبه كاري، متقاضيان كار نبايد در مورد مقدارش سوال كنند. چيزي كه در ظاهر كسي دنبالش نيست، و در باطن كسي غير از آن دنبال چيز ديگري نيست. نتيجهگيري غيراخلاقي: من چرا وقتم را صرف نوشتن بيمزد اين مطالب ميكنم؟ كلام و بيان: كلام نه براي انتقال معنا و اطلاعات، بلكه وسيله اي براي ايجاد احساسات در ديگران است. مثال١: «كي به تو گواهينامه داده؟» به قصد دانستن نام سرهنگ اعطا كننده گواهينامه نيست، به نيت تحقير مخاطب است. مثال٢: «در بازي بعدي عربستان را ميبريم»، در نتيجه مطالعه و بررسي سرمربي تيم ملي فوتبال گفته نشده، بلكه به قصد ايجاد حس غرور و شادماني در مخاطب ذكر ميشود. سوال: چند درصد مكالمات ما به قصد اخذ حال مخاطب بيان ميشوند؟ (انواع سرزنش، ملامت، سركوفت، بد و بيراه، طعنه، مسخره، بحث، مشاجره، انتقاد با لحن بد، و غيره) نكته: اگر اين مقايسه ايران و انگليس به سبك ايراني خوانده شود، خواننده افسرده شده و نتيجه ميگيرد كه نويسنده يك وطنفروش بيشرف است! دفاع نويسنده از خود: اين نوشته را فارسي نوشتهام تا دشمنان نتوانند آن را بخوانند، و ما بتوانيم خودمان را اصلاح كنيم. توضيح بيشتر: بدون داشتن آينهاي كه به ما نشان دهد دور دهانمان ماستي است، آدم جلوي بقيه ضايع ميشود. توضيح قانع كننده: ببخشيد، ديگر از اين كارها نميكنم، قول ميدهم. البته متن بالا فقط قسمتی از مقاله است منبع:http://www.iranianuk.com/article.php?id=42829 14 لینک به دیدگاه
★napadid★ 2337 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ 6 تاشو خوندم خیلی جالب بود چشام درد گرفت بعدا ادامه شو میخونم خیلی ممنون:4uboxsmiley: 6 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ من همشو خوندم......الان اینجوری ام هوتن!!! :w00:بزار این هفته یکی دیگه بهترین استارتر هفته بشه!!!!:w00: معرکه ای به جون خودم..... با این تاپیکات!!! 7 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۸۹ :JC_thinking: :JC_thinking: :JC_thinking: 3 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۸۹ :JC_thinking: :JC_thinking: :JC_thinking: اینو نفهمیدم 2 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۸۹ اینو نفهمیدم نکته ش تو همین بود.....................این تاپیک داشت میرفت صفحه دوم...........یعنی چی؟ بعد تاپیک بکارت..........:icon_pf (34): 4 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۸۹ نکته ش تو همین بود.....................این تاپیک داشت میرفت صفحه دوم...........یعنی چی؟بعد تاپیک بکارت..........:icon_pf (34): قبلنا می گفتیم بیا بالا 3 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۸۹ قبلنا می گفتیم بیا بالا topic up چه قدر خوب کاری کردی دو رنگش کردی. هر چند همون اول همشو خوندم. بچه ها از اون تاپیک بکارت بیاین اینجا. از بیتابم دعوت کنین ما رو از نظراتش محروم نکنه. 6 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۸۹ topic up چه قدر خوب کاری کردی دو رنگش کردی. هر چند همون اول همشو خوندم. بچه ها از اون تاپیک بکارت بیاین اینجا. از بیتابم دعوت کنین ما رو از نظراتش محروم نکنه. الان همه سرشون گرمه اسپمه........آپ کردن تاپیک زمان میخواد......... 4 لینک به دیدگاه
soheiiil 24251 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۸۹ سروران گرامی غیبت نکنند تاپیک خیلی خوبیه به بهتره بیراهه کشیده نشه 2 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ (مهم)بيشتر ايراني ها، هميشه به لحاظ درسي، كاري، يا خانوادگي در بحران هستند، طوري كه كارهايي كه آدم ها در شرايط عادي انجام ميدهند از قبيل مطالعه و ورزش كردن، هرگز انجام نميشوند. خوب چرا آخه این جوریه!!!!؟:w00::icon_pf (34): 1 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ نتيجه: افراد ميدانند كه ديگران در كارهاشان دخالت ميكنند، بنابراين مطابق ميل ديگران لباس ميپوشند و از ترس فضولي ديگران از كتابخواندن در اتوبوس و ورزش كردن در خيابان خودداري ميكنند. :banel_smiley_4: 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده