mani24 29665 ارسال شده در 15 بهمن، 2012 روی فرش سنگ مرمر، روی نقشه های کاشی همینو فقط نوشتم، می میرم اگه نباشی روی شمعدونی و نرگس، رو گلای ناز پونه همینو فقط نوشتم، تو بیای بهشته خونه توی خاکیای کوچه، روی آجرای دیوار همینو فقط نوشتم، فردا بیست دقیقه به چار می دونم تو می نویسی اِنقَدَر منو نده رنج به خذا ببین ببخشید فردا عصری ساعت پنج روی جلدای کتابا، روی صفحه های دفتر همینو فقط نوشتم، هرکسی بجز خودت پَر رو یه تیکه برگ کاغذ، من نوشتم با مدادم نمی خوای نیا ولی من، هدیه تو بهت ندادم روی شمعدون قدیمی، روی گلدون سفالی من نوشتم اینه رسمش؟ راس راسی که بی خیالی روی خط خطای فنجون، روی قالیای ایوون همینو فقط نوشتم، راس راسی بیچاره مجنون 5
mani24 29665 ارسال شده در 15 بهمن، 2012 زندگي عشق است . عشق افسانه نيست . آنكه عشق را آفريد ديوانه نيست. عشق آن نيست كه كنارش باشي. عشق آن است كه به يادش باشي. 6
mani24 29665 ارسال شده در 15 بهمن، 2012 چقدر ساده آشنایت شدم چقدر ساده همراهت شدم همیشه میشد با تو تمام شد با تو شروع کرد همیشه میشد در هر عامیانه عاشقانه ای پیدایت کرد مثل وقتی که دلتنگ میشدم و تو در آینه بودی همراه من تا با هم به تماشا بپیوندیم مثل وقتی که برف می آمد و در انتهای رد پای تو افق آغاز میشد ... 5
mani24 29665 ارسال شده در 15 بهمن، 2012 رویای با تو بودن... بازهم برای تو مینویسم تا بدانی که یادتو در لحظه لحظه من جاریست. باز هم از دیوارهای فاصله عبور میکنم ودر ژرفای لحظه باتوبودن گم میشوم و در آن لحظه رویایی اوج در دریای بی پایان چشمانت غرق میشوم تا در آن لحظه در نگاه تو گم شوم تا خودم را بیابم واز زندان لحظه های بی تو رها شوم.....شاید بتوانم به رویای با توبودن برسم و چه رویای شیرینی است رویای با توبودن رویایی که دست من را به دستان گرم تو میرساند.آ نگاه من در گرمای وجود تو ذوب میشوم در آن زمان دیگر زبان از سخن گفتن عاجز است. در این رویای دلنشین تنهای دلهای ما هستند که باهم نجوا میکنند، گویی از پیوند دستهای ما روح ما هم به هم پیوند خورده و چه زیباست رویای با توبودن.......: 5
S a d e n a 11333 ارسال شده در 15 بهمن، 2012 غلط است هرکه گویددل به دل راه دارد دل من زغصه خون شددل اوخبرندارد 6
پاییزان 3604 ارسال شده در 15 بهمن، 2012 نه این که بی تو نخندم... نه... اما به نیامدن همیشه نگاهت قسم تمام خطوط این خنده های خواب آلود با رگبار گریه های شبانه از رخساره ی خسته و خیسم پاک می شوند..... 4
mani24 29665 ارسال شده در 16 بهمن، 2012 برای همیشه به عاشقانه های آرام چشم های تو سفرکرد و برنگشت می شود زیر همین آسمان پرستاره نامم را در شیرینی شهد، با صدایت تکرار کنی و من از شنیدن خودم از تو مثل همیشه نفهمم که من کمی بیشتر تو شده ام یا تو من را به تن کرده ای؟؟ 3
mani24 29665 ارسال شده در 16 بهمن، 2012 میان دیوارهای روشن سکوت خانه ای شیشه ای ساخته ام . خانه ای باتمام زوایای زندگی یک انسان . خانه ای به وسعت تمام عشقها ، قلبها ، سکوت ها. خانه ای با شادیهایی از جنس ستاره های طلایی و احساسی به رنگ آسمان . خانه ای که درهایش از جنس نور است و پنجره هایش رو به آفتابگردانهای خندان باز می شوند. خانه ای پر از هوای " تو" و نفسی از تبار " عشق " . در هنگامه آمدنت سکوت شیشه ها به رنگ آبی ترین بهشت زمینی زندگی را فریاد می زنند . حتی اگر با قدمهایی از جنس سکوت بیایی ... 3
mani24 29665 ارسال شده در 16 بهمن، 2012 عاشقانه دوست دارم اگر یک آسمان دل را به قصد عشق بردارم میان عشق و زیبایی تو را دوست می دارم تو را عاشقانه دوست دارم مثل گلهای بهاری مثل پنجره های باز رو به دریا مثل گلهای عاشق در باغچه های انتظار تو را مثل خودت پاک و معصوم دوست دارم من عاشقم عاشق صدای شرشر بارن عاشق پنجره های خیس باران خورده و عاشق کوچه های نمناک انتظار من عاشقم عاشق شبهای پر ستاره و مهتابی در کوچه پس کوچه های دلواپسی در انتظار دیدار یک آشنا من عاشقم عاشق پاکی و معصومیت عاشق نگاهی پاک و بی ریا عاشق سبزی بهار و عاشق تمام شقایق های دنیا 4
mani24 29665 ارسال شده در 16 بهمن، 2012 زيباترين تصويري که در زندگانيم ديدم نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود. زيباترين سخني که شنيدم سکوت دوست داشتني تو بود. زيباترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود. زيباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار تو بود. زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود. زيباترين هديه عمرم محبت تو بود. زيباترين تنهاييم گريه براي تو بود. زيباترين اعترافم عشق تو بود... 5
azarafrooz 14221 ارسال شده در 16 بهمن، 2012 خوب فهمید م که حقیقت زندگی اینهاست : هرچی مهربون تر باشی بیشتر بهت ظلم میکنن... هر چی صادق تر باشی بیشتر بهت دروغ می گن ... هر چی خودتو خاکی تر نشون بدی واست کمتر ارزش قائلن ... هر چی قلبتو آسون تر در اختیار بذاری راحت تر له می شی ... حقیقت تلخه ... نه ؟؟؟؟:icon_pf (34): 7
Mahnaz.D 61917 ارسال شده در 17 بهمن، 2012 روزگـار لعنتــی … هـــــــــــر سـازی کِـه زدی رقصیـدم. بـی انصـاف یکبــار هـم تـو بِـه سـاز مـن بــرقــص ببیــــــــن دلــم چـه شــــــوری میـزنـد …؟ 6
sam arch 55879 ارسال شده در 18 بهمن، 2012 اعتراف...مهره ای سوخته است در میان واژه هایم... دیگر به کار نمی آید.... دیگر برایم بازی باخته را به برد تبدیل نمی کند..... مساوی می شود هر وقت می آید به میدان... یک امتیاز برای هیچکداممان کافی نیست.... 4
mani24 29665 ارسال شده در 18 بهمن، 2012 انــــــــــــــگار میدآטּ اωـت . . . בلــــــــــــم رآ میگویґ . . هر ڪـﮧ از رآه میرωـــــــــــــــد בפּرش میزند . . .! 2
*mishi* 11920 ارسال شده در 19 بهمن، 2012 دنـیــای مـــا انـدازه هـم نـیــست... مـن عــاشـق بــــارون و گـیـتــارم... (مــن روز هـا تـا ظـهر مـی خـوابـم...) (مـن هـر شـبـو تــا صـبـح بـیــدارم...) دنـیــای مـــا انـدازه هـم نـیــست... مـن خـیـلی وقـتـا سـاکتم سردم... وقتی که می روم تو خودم شاید.... پــایــیــز ســــال بــــعـد بــرگــردم... دنـیــای مـــا انـدازه هـم نـیــست... مـی بــوسـمـت امـا نـمــی مونـم... تــو دائــم از آیـنـده مـی پــرســی... مــن حــال فــردامــم نـمی دونــم... تــو فـکر یـک آغوش مـحکم بــاش... آغـوش ایـن دیـوونه محکم نیـست... صـد بــار گـفـتـم بـــاز یــادت رفـت... دنـیــای مـــا انـدازه هـم نـیــسـت... 3
mani24 29665 ارسال شده در 19 بهمن، 2012 من امروزایستاده ام.. و برای ایستادنم هزاران بار زمین خورده ام... از سایه شب نمی ترسم..اعتراف می کنم خورشید فردا مال من است.. 2
mani24 29665 ارسال شده در 20 بهمن، 2012 زیباترین سخنی که شنیدم سکوت دوست داشتنی تو بود زیباترین احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود زیباترین انتظار زندگیم حسرت دیدار تو بود زیباترین لحظه زندگیم لحظه با تو بودن بود زیباترین هدیه عمرم محبت تو بود زیباترین تنهاییم گریه برای توبود زیباترین اعترافم عشق تو بود برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 4
- Nahal - 47858 ارسال شده در 20 بهمن، 2012 زخـم زنـدگـیات مـنـم... هـمـه بـه زخـم هـایـشـان دسـتـمـال مـی بـنـدنـد تـو امـا بـه زخـمـت دل بـسـتـه ای... انسیه اکبری 5
mani24 29665 ارسال شده در 21 بهمن، 2012 امشب چرا ستاره ها بار دیگر به هم حس غریبگی دارند . من از چشمان گریان شب دلشکسته میشوم و در اغوش پنهان شب خواب از سرم بیرون می اید . حس غریبی است !!!!!! من هم کمی اینطرفتر در تنهایی خود به ستاره ها می نگریستم مبادا ستاره ای خاموش شود ....امشب چه کسی به خواب رفته است ؟؟ ماه کمی انطرفتر منتظر رقص ستاره ها بودامشب . بگذارید ماه کمی نزدیکتر بیاید ستاره ها در خاموشی خود گریانند و من هم در سوسوی انتظار چشمهایم سنگین میشوند . تا ماه چند قدم بیشتر نمانده است !!!!........ کسی دیگر برای چشمهای من ترانه ای نخوانده است و قصه تلخ نبودن را باید در تولد یک پروانه به جستجو نشست و خاموش کرد شمعهای کاغذی احساس را 3
mani24 29665 ارسال شده در 23 بهمن، 2012 اعتراف می کنم -رو به روی آیینه- هم دستیم من و این تنهایی!!! 3
ارسال های توصیه شده