رفتن به مطلب

اعتراف...


zx1

ارسال های توصیه شده

روی فرش سنگ مرمر، روی نقشه های کاشی

همینو فقط نوشتم، می میرم اگه نباشی

روی شمعدونی و نرگس، رو گلای ناز پونه

همینو فقط نوشتم، تو بیای بهشته خونه

توی خاکیای کوچه، روی آجرای دیوار

همینو فقط نوشتم، فردا بیست دقیقه به چار

می دونم تو می نویسی اِنقَدَر منو نده رنج

به خذا ببین ببخشید فردا عصری ساعت پنج

روی جلدای کتابا، روی صفحه های دفتر

همینو فقط نوشتم، هرکسی بجز خودت پَر

رو یه تیکه برگ کاغذ، من نوشتم با مدادم

نمی خوای نیا ولی من، هدیه تو بهت ندادم

روی شمعدون قدیمی، روی گلدون سفالی

من نوشتم اینه رسمش؟ راس راسی که بی خیالی

روی خط خطای فنجون، روی قالیای ایوون

همینو فقط نوشتم، راس راسی بیچاره مجنون

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 254
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

زندگي عشق است . عشق

افسانه نيست .

آنكه عشق را آفريد ديوانه

نيست.

عشق آن نيست كه كنارش

باشي.

عشق آن است كه به يادش

باشي.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

چقدر ساده آشنایت شدم

 

چقدر ساده همراهت شدم

 

همیشه میشد با تو تمام شد

 

با تو شروع کرد

 

همیشه میشد در هر عامیانه عاشقانه ای

 

پیدایت کرد

 

مثل وقتی که دلتنگ میشدم

 

و تو در آینه بودی

 

همراه من

 

تا با هم به تماشا بپیوندیم

 

مثل وقتی که برف می آمد

 

و در انتهای رد پای تو

 

افق آغاز میشد ...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

رویای با تو بودن...

 

 

بازهم برای تو مینویسم تا بدانی که یادتو در لحظه لحظه من جاریست.

 

باز هم از دیوارهای فاصله عبور میکنم ودر ژرفای لحظه باتوبودن گم میشوم و در آن لحظه رویایی اوج

 

در دریای بی پایان چشمانت غرق میشوم تا در آن لحظه در نگاه تو گم شوم تا خودم را بیابم واز زندان

 

لحظه های بی تو رها شوم.....شاید بتوانم به رویای با توبودن برسم

 

و چه رویای شیرینی است رویای با توبودن رویایی که دست من را به دستان گرم تو میرساند.آ

 

نگاه من در گرمای وجود تو ذوب میشوم در آن زمان دیگر زبان از سخن گفتن عاجز است.

 

در این رویای دلنشین تنهای دلهای ما هستند که باهم نجوا میکنند،

 

گویی از پیوند دستهای ما روح ما هم به هم پیوند خورده

 

و چه زیباست رویای با توبودن.......:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

نه این که بی تو نخندم...

نه...

اما به نیامدن همیشه نگاهت قسم

تمام خطوط این خنده های خواب آلود

با رگبار گریه های شبانه

از رخساره ی خسته و خیسم

پاک می شوند.....

  • Like 4
لینک به دیدگاه

برای همیشه

 

به عاشقانه های آرام چشم های تو سفرکرد و برنگشت

 

می شود زیر همین آسمان پرستاره

 

 

نامم را در شیرینی شهد، با صدایت تکرار کنی

 

و من از شنیدن خودم از تو مثل همیشه نفهمم

 

 

که من کمی بیشتر تو شده ام

 

یا تو من را به تن کرده ای؟؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه

میان دیوارهای روشن سکوت

 

خانه ای شیشه ای ساخته ام .

 

خانه ای باتمام زوایای زندگی یک انسان .

 

خانه ای به وسعت تمام عشقها ، قلبها ، سکوت ها.

 

خانه ای با شادیهایی از جنس ستاره های طلایی

 

و احساسی به رنگ آسمان .

 

خانه ای که درهایش از جنس نور است و

 

پنجره هایش رو به آفتابگردانهای خندان باز می شوند.

 

خانه ای پر از هوای " تو"

 

و نفسی از تبار " عشق " .

 

در هنگامه آمدنت

 

سکوت شیشه ها به رنگ آبی ترین بهشت زمینی

 

زندگی را فریاد می زنند .

 

حتی اگر با قدمهایی از جنس سکوت بیایی ...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

عاشقانه دوست دارم

اگر یک آسمان دل را به قصد عشق بردارم میان عشق

و زیبایی تو را دوست می دارم

تو را عاشقانه دوست دارم

مثل گلهای بهاری

مثل پنجره های باز رو به دریا

مثل گلهای عاشق در باغچه های انتظار

تو را مثل خودت پاک و معصوم دوست دارم

من عاشقم

عاشق صدای شرشر بارن

عاشق پنجره های خیس باران خورده

و عاشق کوچه های نمناک انتظار

من عاشقم

عاشق شبهای پر ستاره و مهتابی

در کوچه پس کوچه های دلواپسی در انتظار دیدار یک آشنا

من عاشقم

عاشق پاکی و معصومیت

عاشق نگاهی پاک و بی ریا

عاشق سبزی بهار و عاشق تمام شقایق های دنیا

  • Like 4
لینک به دیدگاه

زيباترين تصويري که در زندگانيم ديدم

 

نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود.

 

زيباترين سخني که شنيدم سکوت دوست داشتني تو بود.

 

زيباترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود.

 

زيباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار تو بود.

 

زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود.

 

زيباترين هديه عمرم محبت تو بود.

 

زيباترين تنهاييم گريه براي تو بود.

 

زيباترين اعترافم عشق تو بود...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

خوب فهمید م که حقیقت زندگی اینهاست :

 

هرچی مهربون تر باشی بیشتر بهت ظلم میکنن...

 

هر چی صادق تر باشی بیشتر بهت دروغ می گن ...

 

هر چی خودتو خاکی تر نشون بدی واست کمتر ارزش قائلن ...

 

هر چی قلبتو آسون تر در اختیار بذاری راحت تر له می شی ...

 

حقیقت تلخه ... نه ؟؟؟؟:icon_pf (34):

  • Like 7
لینک به دیدگاه

روزگـار لعنتــی …

هـــــــــــر سـازی کِـه زدی رقصیـدم.

بـی انصـاف یکبــار هـم تـو بِـه سـاز مـن بــرقــص

ببیــــــــن

دلــم چـه شــــــوری میـزنـد …؟

  • Like 6
لینک به دیدگاه

اعتراف...مهره ای سوخته است در میان واژه هایم...

 

دیگر به کار نمی آید....

 

دیگر برایم بازی باخته را به برد تبدیل نمی کند.....

 

مساوی می شود هر وقت می آید به میدان...

 

یک امتیاز برای هیچکداممان کافی نیست....

  • Like 4
لینک به دیدگاه

انــــــــــــــگار میدآטּ اωـت . . .

 

בلــــــــــــم رآ میگویґ . .

 

هر ڪـﮧ از رآه میرωـــــــــــــــد בפּرش میزند . . .!

 

3826.jpg

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دنـیــای مـــا انـدازه هـم نـیــست...

مـن عــاشـق بــــارون و گـیـتــارم...

(مــن روز هـا تـا ظـهر مـی خـوابـم...)

(مـن هـر شـبـو تــا صـبـح بـیــدارم...)

دنـیــای مـــا انـدازه هـم نـیــست...

مـن خـیـلی وقـتـا سـاکتم سردم...

وقتی که می روم تو خودم شاید....

پــایــیــز ســــال بــــعـد بــرگــردم...

دنـیــای مـــا انـدازه هـم نـیــست...

مـی بــوسـمـت امـا نـمــی مونـم...

تــو دائــم از آیـنـده مـی پــرســی...

مــن حــال فــردامــم نـمی دونــم...

تــو فـکر یـک آغوش مـحکم بــاش...

آغـوش ایـن دیـوونه محکم نیـست...

صـد بــار گـفـتـم بـــاز یــادت رفـت...

دنـیــای مـــا انـدازه هـم نـیــسـت...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من امروزایستاده ام.. و برای ایستادنم هزاران بار زمین خورده ام...

از سایه شب نمی ترسم..اعتراف می کنم

خورشید فردا مال من است..

  • Like 2
لینک به دیدگاه

زیباترین سخنی که شنیدم سکوت دوست داشتنی تو بود

 

زیباترین احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود

 

زیباترین انتظار زندگیم حسرت دیدار تو بود

 

زیباترین لحظه زندگیم لحظه با تو بودن بود

 

زیباترین هدیه عمرم محبت تو بود

 

زیباترین تنهاییم گریه برای توبود

 

زیباترین اعترافم عشق تو بود

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

زخـم

 

زنـدگـی‌ات

 

مـنـم...

 

هـمـه بـه زخـم ‌هـایـشـان

 

دسـتـمـال مـی ‌بـنـدنـد

 

تـو امـا

 

بـه زخـمـت

 

دل

 

بـسـتـه‌ ای...

انسیه اکبری

  • Like 5
لینک به دیدگاه

امشب چرا ستاره ها بار دیگر به هم حس غریبگی دارند .

 

 

من از چشمان گریان شب دلشکسته میشوم و در اغوش پنهان شب خواب از سرم بیرون می اید . حس غریبی است !!!!!!

 

 

من هم کمی اینطرفتر در تنهایی خود به ستاره ها می نگریستم مبادا ستاره ای خاموش شود

 

 

....امشب چه کسی به خواب رفته است ؟؟

 

 

ماه کمی انطرفتر منتظر رقص ستاره ها بودامشب .

 

بگذارید ماه کمی نزدیکتر بیاید ستاره ها در خاموشی خود گریانند و من هم در سوسوی انتظار چشمهایم سنگین میشوند .

 

 

تا ماه چند قدم بیشتر نمانده است !!!!........

 

 

کسی دیگر برای چشمهای من ترانه ای نخوانده است و قصه تلخ نبودن را باید در تولد یک پروانه به جستجو نشست

 

 

و خاموش کرد شمعهای کاغذی احساس را

  • Like 3
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...