هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ به خدا از کنترل گذشته....من ادم خودداری ام.....به خاطر یه موقعیتی هم که دارم سعی میکنم ناراحتی هامو بروز ندم...........ولی دیگه نمیشه......منم ظرفیتی دارم.... بدم نمیاد یه وانت ادم جمع کنم و فقط بزن بزن...:w00:.و خون و خون ریزی!!!!!!!!!!:w00: وانت نمیخواد...............شما ادرس بده..........جنازه رو بسته بندی تو صندوق عقب تحویل بگیر............ 1 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ نه شما ناظری...........و شاهد......فیلم بگیر از چی فیلم بگیرم!!! :w00: 1 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ وانت نمیخواد...............شما ادرس بده..........جنازه رو بسته بندی تو صندوق عقب تحویل بگیر............ به خدا بعضی اوقات به ذهنم میرسه یه همچین کارایی بکنم......... ولی...... 1 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ از چی فیلم بگیرم!!! :w00: از همون یاروهه 1 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ درست حسابی بگو چی شده کاملکه بچه ها کمکت کنند با این داد و بیدادا کاری درست نمیشه که..ناراحتیت هم کم نمیشه نمیشه اخه!!!! باشه دادم دیگه نمیزنم..... 1 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ به خدا بعضی اوقات به ذهنم میرسه یه همچین کارایی بکنم......... ولی...... خوب چیزای دیگه هم هست .......اگه خواستی نمیکشیمش...............فقط چشاشو در میاریم..........گوشاششو کر میکنیم...........زبونشو میبریم............دست و پاشم قطع میکنیم..........توسط دکتر با روش کاملا بهداشتی.........اخته شم میکنیم........خوبه؟ 1 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ از همون یاروهه اخه وضعیت بحرانی بود.......من خودم چماق به دست بودم .....چه جوری میتونستم فیلم بگیرم؟! 1 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ خوب چیزای دیگه هم هست .......اگه خواستی نمیکشیمش...............فقط چشاشو در میاریم..........گوشاششو کر میکنیم...........زبونشو میبریم............دست و پاشم قطع میکنیم..........توسط دکتر با روش کاملا بهداشتی.........اخته شم میکنیم........خوبه؟ بعدشم وجدان منو چی کار میکنین..... دردم که یکی دوتا نیس!!!!!!! 2 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ به خدا از کنترل گذشته....من ادم خودداری ام.....به خاطر یه موقعیتی هم که دارم سعی میکنم ناراحتی هامو بروز ندم...........ولی دیگه نمیشه......منم ظرفیتی دارم.... بدم نمیاد یه وانت ادم جمع کنم و فقط بزن بزن...:w00:.و خون و خون ریزی!!!!!!!!!!:w00: یزن بریم 2 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ درست حسابی بگو چی شده کاملکه بچه ها کمکت کنند با این داد و بیدادا کاری درست نمیشه که..ناراحتیت هم کم نمیشه منم همینو میگم هوتن نمیذاره:167::167: 3 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ اگه بشه یکی بگه چه خبره خوب میشه 3 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ اگه بشه یکی بگه چه خبره خوب میشه تا حالا دیدی مامانت زار بزنه و اشک بریزه ولی صداش در نیاد؟؟؟ تا حالا دیدی بابات در برابر یه مشت ادم بی چشم و رو که هر چی از دم دهنشون درمیاد میان به خودشو زن بچه ش میگن سکوت کنه و دم نزنه......ولی تو حلقه ی اشکو تو چشماش ببینی؟؟؟ تا حالا شده مامانت یه گوشه بشینه و فقط به یه نقطه خیره شه.....و از افکاری که تو ذهنشه تو ببینی که رنگ صورتش داره سفید وسفیدتر میشه........ :ws44: و کاری از دست خودت برنیاد...... 9 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ الان دقیقا دل من خونه..... تاحالا شده بخوای با سر بری تو دیوار....یا سر یکی رو بکوبی به دیوار....:w00: البته الان ارومما....ولی هنوز یه کم از اثرات دیشب رومه.... مگه دیشب چی شده بود؟:banel_smiley_4: 3 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ مگه دیشب چی شده بود؟:banel_smiley_4: دیشب من از کنترل خارج شده بودم و اگه ولم میکردن از طبقه پنجم خودمو مینداختم وسط حیاط! 3 لینک به دیدگاه
میلاد 24047 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ تا حالا دیدی مامانت زار بزنه و اشک بریزه ولی صداش در نیاد؟؟؟تا حالا دیدی بابات در برابر یه مشت ادم بی چشم و رو که هر چی از دم دهنشون درمیاد میان به خودشو زن بچه ش میگن سکوت کنه و دم نزنه......ولی تو حلقه ی اشکو تو چشماش ببینی؟؟؟ تا حالا شده مامانت یه گوشه بشینه و فقط به یه نقطه خیره شه.....و از افکاری که تو ذهنشه تو ببینی که رنگ صورتش داره سفید وسفیدتر میشه........ :ws44: و کاری از دست خودت برنیاد...... 1 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ دیشب من از کنترل خارج شده بودم و اگه ولم میکردن از طبقه پنجم خودمو مینداختم وسط حیاط! :banel_smiley_52::banel_smiley_52::banel_smiley_52: من سه روز پیش اینجوری بودمداشتم سکته میکردم:smiley (18): 2 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ تا حالا دیدی مامانت زار بزنه و اشک بریزه ولی صداش در نیاد؟؟؟تا حالا دیدی بابات در برابر یه مشت ادم بی چشم و رو که هر چی از دم دهنشون درمیاد میان به خودشو زن بچه ش میگن سکوت کنه و دم نزنه......ولی تو حلقه ی اشکو تو چشماش ببینی؟؟؟ تا حالا شده مامانت یه گوشه بشینه و فقط به یه نقطه خیره شه.....و از افکاری که تو ذهنشه تو ببینی که رنگ صورتش داره سفید وسفیدتر میشه........ :ws44: و کاری از دست خودت برنیاد...... دعوای فامیلی شده؟:there: 3 لینک به دیدگاه
hami_sani 6076 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ الان دقیقا دل من خونه..... تاحالا شده بخوای با سر بری تو دیوار....یا سر یکی رو بکوبی به دیوار....:w00: البته الان ارومما....ولی هنوز یه کم از اثرات دیشب رومه.... بکوب عزیزم بکوب اینقده اروم میشی البته اگه محکم بکوبی کلا راحت میشی هم تو هم بقیه:ws3::ws3: 2 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۸۹ تا حالا دیدی مامانت زار بزنه و اشک بریزه ولی صداش در نیاد؟؟؟تا حالا دیدی بابات در برابر یه مشت ادم بی چشم و رو که هر چی از دم دهنشون درمیاد میان به خودشو زن بچه ش میگن سکوت کنه و دم نزنه......ولی تو حلقه ی اشکو تو چشماش ببینی؟؟؟ تا حالا شده مامانت یه گوشه بشینه و فقط به یه نقطه خیره شه.....و از افکاری که تو ذهنشه تو ببینی که رنگ صورتش داره سفید وسفیدتر میشه........ :ws44: و کاری از دست خودت برنیاد...... آره دیدم و مث ابر بهار اشک ریختم 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده