زندگی خوابگاهی

[سیندخت 18786]

ساعت ۲ نصف شب(یک اتاق)

ساعت ۳ نصف شب(کل خوابگاه منهای سرپرست )

ساعت ۴ صبح هنگام خواب

 

 

 

 

 

 

 

وضعیت تحصیل در خوابگاه

 

اولین روزهای خوابگاه

 

 

گفت و گوی صمیمانه برسرآماده کردن صبحانه بعد از گذست چند روز

 

 

پایان گفت و گو

 

 

امکانات غذایی در خوابگاه

 

 

طریقه ظرف شستن در خوابگاه

 

 

 

 

 

اواخر ترم وضعیت ۷۰درصد دانشجویان

و این هم آخر عاقبتش!!

[pesare irani 41805]

:ws3:

 

 

بابا وضعیت خوابگاه دانشگاه ما خوبه اما 100000000000000000000000 کیلومتر خارج از شهره

 

هر اتاق هم 2 تا 3 نفر بیشتر نیستن

 

اما اخر شب میشن 20 نفر :jawdrop:

 

3 تا ادم و 17 تا گرگ که می خوان دانشجو ها رو وسط اون بیابون بخورن

[سیندخت 18786]

:ws3:

 

 

بابا وضعیت خوابگاه دانشگاه ما خوبه اما 100000000000000000000000 کیلومتر خارج از شهره

 

هر اتاق هم 2 تا 3 نفر بیشتر نیستن

 

اما اخر شب میشن 20 نفر :jawdrop:

 

3 تا ادم و 17 تا گرگ که می خوان دانشجو ها رو وسط اون بیابون بخورن

جان ؟؟؟؟

جونت در خطره ها.

پاشو برگرد شهرتون. تحصیلات اینقدر ها هم اهمیت نداره

[sHaPaRak 42]

به تمام دردسر هاش حتی امکانات غذایی اش می ارزه .

 

فوق العاده بود .

 

یکی از بهترین دوران هام بود .

[mohsen 88 10106]

به تمام دردسر هاش حتی امکانات غذایی اش می ارزه .

 

فوق العاده بود .

 

یکی از بهترین دوران هام بود .

واقعا".اگه قابل برگشت بود خیلی دوس داشتم باز هم به دو ترم اولم تو همون خوابگاه با همون دوستام برگردم.یا ترم 3 و 4 یا دو ترم آخر.کلش فوق العاده بود

[from_hell 10964]

میدونید سرپرست خوابگاه کجاست دیگه...........پشت در اتاق ایستاده.........اگه در رو باز کنید میوفته تو اتاق...........یه لیست هم دستشه اسم همرو یادداشت کرده.اصولا از پشت در هم صداهارو تشخیص میدن...........

:persiana__hahaha::persiana__hahaha:

[pesare irani 41805]

جان ؟؟؟؟

جونت در خطره ها.

پاشو برگرد شهرتون. تحصیلات اینقدر ها هم اهمیت نداره

خدا رو شکر من تو شهر خودم دارم تحصیل میکنم و پام به اونجا باز نشده

 

اما دوستام اونجان مین شب ها صدای گرگ نمیزاره که بخوابیییم

 

من هم هر وقت صبح ساعت 8 کلاس دارم با ماشین خودمون میرم تا حالا 2 تا 3 بار سگ ها دنبال ماشینم کردن

 

سگ ها می دویدند من گاز میدادم :jawdrop:

[سیندخت 18786]

خدا رو شکر من تو شهر خودم دارم تحصیل میکنم و پام به اونجا باز نشده

 

اما دوستام اونجان مین شب ها صدای گرگ نمیزاره که بخوابیییم

 

من هم هر وقت صبح ساعت 8 کلاس دارم با ماشین خودمون میرم تا حالا 2 تا 3 بار سگ ها دنبال ماشینم کردن

 

سگ ها می دویدند من گاز میدادم :jawdrop:

دوستات این لیسانسشون قد 3 تا دکترا ارزش داره

[hodaa 5488]

یادش بخیر

[spow 44198]

من فقط یه ترم خوابگاه موندم اونم اجباری ولی کلی خاطره داشت اون روزا

من شبا کارمیکردم وبرا همین چون زمستون بود تو شهر خودمون خوابگاه گرفتم

کل خوابگاه یه بارم راس ساعت 3 نصف شب بیدارباش میخوردن

[mohsen 88 10106]

من فقط یه ترم خوابگاه موندم اونم اجباری ولی کلی خاطره داشت اون روزا

من شبا کارمیکردم وبرا همین چون زمستون بود تو شهر خودمون خوابگاه گرفتم

کل خوابگاه یه بارم راس ساعت 3 نصف شب بیدارباش میخوردن

از بس که متفاوتی عزیزم

[M_Archi 7762]

من هیچی نمبینم!

[spow 44198]

من هیچی نمبینم!

 

شکلکاس دیگه

[M_Archi 7762]

شکلکاس دیگه

اها من فکر کردم عکسه!

کلی با ذوق اومدم خاطرات یاداوری بشه

[مهندس خوش فکر 11397]

خیلی دوران خوبیه..........

مخصوصا شبای امتحان..........:icon_pf (34):

[hodaa 5488]

خیلی دوران خوبیه..........

مخصوصا شبای امتحان..........:icon_pf (34):

 

اتفاقا این قسمتش واقعا مصیبته ، دربه در دنبال یه گوشه که بشه درس خوند:icon_pf (34):

[mIn 2294]

خیلی دوران خوبیه..........

مخصوصا شبای امتحان..........:icon_pf (34):

 

وای آره شب امتجانش اتفاقا خیلی باحاله .

 

اکثر بچه ها اعصاب ندارن :w00: بعد کیف میده سربه سرشون بزاری .

ولی من تو این یه مورد خدای اعصابم یه دفعه شب امتحان بچه ها یکی از وسایلم که خیلیییییییییییییییی هم دوسش داشتم و برداشتن و مخفی کردن ( بچه های همکلاسی که دو تا اتاق اون ور تر بودن و با بچه های خودمون هماهنگ کرده بودن ) منم بدون اون وسیلم مغزم کار نمی کرد بعد نقشه گنج کشیده بودن چسبونده بودن به در اتاق منم نقشه رو دیدم در به در دنبال علائم نقشه می گشتم ( علامت خونیم هم خیلی ضعیفه ) با کلی کمک ، چه عذابی کشیدم تا رسیدم به جای درست . ولی اونجا بازم یه نقشه دیگه بود :icon_pf (34):

 

کلا خووووووبه نه عالیههههه

[maryam_alien 9904]

خوابگاه خوبه به شرطی که چند تا رفیق پایه داشته باشی

اگر تک و تنها باشی بهت خوش نمیگذره

[مهندس خوش فکر 11397]

اتفاقا این قسمتش واقعا مصیبته ، دربه در دنبال یه گوشه که بشه درس خوند:icon_pf (34):

خب کیفش به همینه.........

وای آره شب امتجانش اتفاقا خیلی باحاله .

 

اکثر بچه ها اعصاب ندارن :w00: بعد کیف میده سربه سرشون بزاری .

ولی من تو این یه مورد خدای اعصابم یه دفعه شب امتحان بچه ها یکی از وسایلم که خیلیییییییییییییییی هم دوسش داشتم و برداشتن و مخفی کردن ( بچه های همکلاسی که دو تا اتاق اون ور تر بودن و با بچه های خودمون هماهنگ کرده بودن ) منم بدون اون وسیلم مغزم کار نمی کرد بعد نقشه گنج کشیده بودن چسبونده بودن به در اتاق منم نقشه رو دیدم در به در دنبال علائم نقشه می گشتم ( علامت خونیم هم خیلی ضعیفه ) با کلی کمک ، چه عذابی کشیدم تا رسیدم به جای درست . ولی اونجا بازم یه نقشه دیگه بود :icon_pf (34):

 

کلا خووووووبه نه عالیههههه

فردای بازی المان و ارژانتین امتحان معادلات داشتیم.چه شبی بود. فکر کنم اسپانیا هم با پارا گوئه باز داشت

منم که تو طول ترم نخونده بودم................:icon_pf (34):

قبل از بازی که همه در حال شرط بندی بودن .موقعی که بازی شروع شد همه ی حواسمون به بازی بود بعد از بازی هم که کلی به نتیجه ی بازی میخندیدیم........:ws28:

خوشبختانه معادلات پاس شد.......

[mIn 2294]

خوابگاه خوبه به شرطی که چند تا رفیق پایه داشته باشی

اگر تک و تنها باشی بهت خوش نمیگذره

 

اوهوم دخیخا .

 

ولی آدم فخط فخط وقتی می تونه اون دوستای پایه رو پیدا کنه که خودش هم پایه باشه !!!

 

و اینکه خودش هم بخواد .

 

من با دوستام باشم تو جهنم هم خوشم ، چون می خوام که زندگی مو خوش باشم . شرایط وقتی تحمیل میشن دیگه شدن باید فکری به حال الانش کرد .