YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۸۹ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام مهارتهای زندگی > ... همه ما خواهان آن هستیم که بتوانیم در ارتباطات اجتماعی خود موفق باشیم و بتوانیم دوستان خوبی داشته باشیم. ولی آیا تا به حال دقت کردهاید که مهمترین عامل برای رسیدن به چنین خواستهای چیست و ما چگونه میتوانیم دیگران را دوست داشته باشیم و ارتباطات خوبی با دیگران برقرار کنیم؟ شاید برای خیلیها عجیب باشد که مهمترین عامل این است که ابتدا بتوانید خودتان را دوست بدارید و برای خود احترام قائل شوید. ولی باید بدانید که ما اگر نتوانیم به خودمان عشق بورزیم، نمیتوانیم دیگران را هم دوست بداریم و به آنان احترام بگذاریم. برای اینکه خودمان را دوست داشته باشیم، لازم نیست که 100درصد کامل و بیعیب باشیم. ما باید بدون توجه به شرایط بیرونی خود را دوست بداریم. این عشق بیقید و شرط است. بهخاطر داشته باشید که عشق، تمایل به کمک به خویشتن است تا به احساس بهتری برسیم. خود را دوست داشتن به مفهوم کبر و خودبینی نیست. در خودبینی، فخرفروشی و غرور نهفته است؛ اما برای اینکه خود را دوست بداریم، غرور یکی از چیزهایی است که باید از آن رها شویم. دوست داشتن خود مستلزم اهمیتدادن و توجه به خویشتن بوده و معنایش این است که هرگز کاری را که برای جسم، ذهن یا روان مان مضر است انجام ندهیم. به علاوه دلیل دیگر اینکه به دوست داشتن خود نیاز داریم این است که تا خود را دوست نداشته باشیم نمیتوانیم دیگران را دوست بداریم. اگر از کسی کینه به دل گرفتهاید، سعی کنید احساستان را درباره او بهخوبی شناسایی کنید، بعد ببینید که این احساس از کجا نشأت گرفته. آیا آن شخص باعثشده که شما نسبت به خود احساس بدی داشته باشید؟ اگر شما واقعا خود را دوست بدارید، آیا کسی میتواند باعث شود که احساس بدی نسبت به خود پیدا کنید؟ شاید کسی که شما را ناراحت کرده گستاخ بوده و مخصوصا این کار را کرده. وقتی میآموزید که درباره خود قضاوت بدی نکنید و خطاهای خود را درک کنید، بهتر میتوانید متوجه علت بعضی رفتارهای دیگران بشوید. هنگامی که یاد میگیرید خطاهای خود را ببخشید، بخشودن خطاهای دیگران را هم میآموزید.بنابراین کلید حل معما این است که خود را دوست بدارید. بدینترتیب، اشخاص نمیتوانند باعث شوند که نسبت به خود احساس بدی داشته باشید و در نتیجه از کسی متنفر نمیشوید. به وسیله دوست داشتن خود میفهمید که دیگران چرا اینگونه رفتار میکنند و همین سبب میشود که نسبت به آنها مهر بورزید و آنها را دوست بدارید. یافتن عشق مورد نیاز اگر تا به حال کسی به شما نگفته که شخص خاص و منحصر به فردی هستید. شما چطور میتوانید به خودتان عشق بورزید؟! تنها یک راه وجود دارد و آن این است که شما نباید از دیگران انتظار داشته باشید شما را مجاب کنند که انسانی دوست داشتنی هستید. برای عشقی که به آن نیاز دارید، به درون وجود خودتان مراجعه کنید زیرا شما میتوانید بهترین دوست خود باشید و به خودتان عشق بورزید. دوست داشتن خود به معنای پذیرفتن بیچون و چرای خویشتن است. شما میتوانید سعی کنید بهترین باشید اما هیچ فایدهای ندارد برای چیزهایی که توان تغییر دادنشان را ندارید، خودتان را ناراحت کنید. مثلا شما نمیتوانید شکل ظاهری خود یا خانوادهتان را تغییر دهید؛ بنابراین سعی کنید آنها را همانگونه که هستند بپذیرید. هنگامی که خود را میپذیرید و نواقص خود را هم قبول میکنید، میتوانید به آگاهی بالاتری در زمینه شناخت اطرافیانتان دست یابید. پذیرای احساسات خود باشید هنگامی که خود را دوست بدارید و به خود عشق بورزید، بخش مهمی از این پذیرفتن بیچون و چرای خود، پذیرفتن احساسات نیز هست. هیچگاه سعی نکنید در برابر هیچ احساسی مقاومت کنید. مهم نیست که احساس اندوه باشد یا خشم یا هر چیز دیگر. بکوشید آن را احساس کنید و قبولش داشته باشید. فقط با پذیرفتن احساس و درک اینکه این احساس از کجا نشأت گرفته است میتوانیم از واکنشهای منفی مانند ترس و خشم دست بکشیم و بار دیگر به آزادی و رهایی برسیم. هنگامی که در صدد انکار و حذف این احساسات برنیایید و خود را به خاطر داشتن این احساسات سرزنش نکنید بلکه آنها را درک کنید، در این صورت امکان دوست داشتن خودتان را فراهم میآورید. فرونشاندن و انکار احساسات ممکن است ما را بیمار کند. در شرایط فشار عصبی، نظام ایمنی ما به خوبی وظایف خود را انجام نمیدهد و در این شرایط سرکوب کردن ممکن است بسیار تنشزا باشد. آیا تاکنون اتفاق ناخوشایندی برایتان روی داده که خواسته باشید آن را فراموش کنید؟ هرچه بیشتر برای فراموشکردن چنین اتفاقاتی تلاش کنید، بیشتر ذهنتان را اشغال میکند. مثلا وقتی دوستتان با شما قطع رابطه کند و شما بخواهید به عمد به او فکر نکنید، ذهن شما به این سادگی نمیتواند خاطره او را فراموش کند و شما میبینید که جز او به کسی فکر نمیکنید. هرچقدر تلاش کنید، کمتر میتوانید او را از ذهن خود دور کنید. این چرخه تلاش برای فراموشکردن و به یادآوردن، کاری بسیار دشوار است. وقتی تمام نیرویتان را صرف این فعالیت میکنید، نمیتوانید در زمینههای دیگر- مانند کار، تحصیل و سلامتی- موفق باشید. شما نمیتوانید از احساسات خود فرار کنیدبلکه باید با آن روبهرو شوید و درکاش کنید. اگر خشمگین هستید از خود بپرسید: «این خشم من از کجا آمده است و چرا چنین احساسی دارم؟» از کنار عمل یا سخنی که شما را خشمگین کرده بگذرید و به علت زیربنایی آن پی ببرید. علت ظاهری ناراحتی، به ندرت علت ریشهای آن است. ریشه ناراحتی در خود شما پنهان است و درک آن مستلزم تلاش و بررسی است. نیاز اشخاص به رنجانیدن دیگران نیز اغلب ناشی از این حقیقت است که خود آنها به قدری رنجیدهاند که تنها با رنجدادن دیگران میتوانند احساس خوبی داشته باشند. وقتی کسی نسبت به ما خشم میورزد، ممکن است خشم او ناشی از احساسات سرکوب شده و در بسیاری از موارد ناشی از هراس او باشد. اما ما باید سعی کنیم با خشم دیگران به شیوه متفاوتی برخورد کنیم. اگر بفهمیم و مسائل را آنگونه که هست درک کنیم، میتوانیم با میل به جنگیدن متقابل، برخورد کنیم. این میل به فهمیدن به جای میل به جنگیدن، نشانه رشد بیشتر ماست. پذیرش واقعیات باید آنچه را داریم بپذیریم. مقاومتکردن نیروی ما را هدر میدهد. وقتی آنچه را وجود دارد میپذیریم، کمکم به درک بیشتری میرسیم و بهتر میتوانیم با شرایط موجود کنار بیاییم. تمایل به تجربهکردن آنچه در واقعیت اتفاق میافتد- خواه مطابق میل ما باشد یا نه- شما را از توهم بیرون میآورد. تجربهکردن حقیقت، مستلزم شجاعت و عزم راسخ است. در واقع تمایل به دیدن هرچیز همانگونه که هست، احتیاج به شجاعت دارد. بنابراین سعی کنید آنچه را در زندگیتان وجود دارد تصدیق کنید و آن را بپذیرید و احساس و درک کنید. اگر بتوانید در انجام این کار موفق شوید روحیه بهتری خواهید داشت و احتمال موفقیتتان بیشتر خواهد بود. عمق بخشیدن به روابط معمولا آغاز هر دوستی با مهربانیکردن شروع میشود. دوستی جزو مهم هر رابطه- البته بدون توجه به مدت آشنایی- است. ابراز محبت و مهربانی به دیگران نشان میدهد که برای آنها ارج و قربی قائل هستیم. میتوانیم در صورت بروز مشکل از آنها سؤال کنیم که چه کمکی از ما برمیآید. ممکن است گاهی هم دوستانمان کارهایی انجام دهند که مطابق میل و سلیقه ما نباشند. اما ما نباید زود ناراحت شویم و رفتار خشمگینانهای داشته باشیم. یکی از دلایل سخت گرفتن ما این است که اجازه دهیم رفتار یا سخنان دوستمان، ما را بیازارد. تا زمانی که شما از خود مطمئن نباشید و دائم از گفتههای دیگران برنجید، خشمگین میشوید. در واقع هرچه از خود نامطمئنتر باشیم، خشم بیشتری احساس میکنیم. باید خودمان را به اندازهای بشناسیم که با حرف دوستانمان زود ناراحت نشویم. به جای اینکه احساس اهانت کنیم و خشمگین شویم، میتوانیم به رفتار خود نگاه کنیم. به جای اینکه دوست خود را بیفکر و نادان قلمداد کنیم، میتوانیم رفتار خودمان را بیشتر بررسی کنیم و تصمیم صحیحی بگیریم. هنگام بروز هرگونه مشکلی در ارتباط با دیگران میتوانیم از خود بپرسیم: «آیا من رفتار اشتباهی مرتکب شدهام؟»، «آیا واقعا صداقت داشتهام و به اندازه کافی مهربان بودهام؟» و «آیا واقعا مستحق چنین برخوردی هستم؟» اگر به جای محکومکردن دوستانمان، نگاهی هم به خودمان بیندازیم، میتوانیم از این تجربه درسی بیاموزیم. اعتراف به خطاها و اشتباهات خود، نخستین گام در جهت شناخت خویشتن است. اگر به این نتیجه برسیم که مستحق چنین برخوردی از طرف دیگران نبودهایم، میتوانیم تلاش کنیم تا بفهمیم چرا دوست ما با ما چنین رفتاری میکند. هنگامی که ببینیم طرز برخورد اشتباه دوستمان ناشی از مشکلات، هراسها و تعصبات در وجود خود اوست، دیگر از او نمیرنجیم و انتظار زیادی از او نخواهیم داشت. ما باید بتوانیم با دوستمانمان روبهرو شویم و به طرزی دوستانه از آنها انتقاد کنیم تا به ارتباط باارزشی برسیم. معمولا ترس رویارویی با اشخاص، به نتایج بدی که پیشبینی میکنیم نمیانجامد.اغلب اوقات به این نتیجه میرسیم که ارتباط صادقانه، خشم و رنجش را دور میکند و بر تداوم دوستیها و ارتباطات میافزاید. به خودتان سخت نگیرید بسیاری از ما دوست داریم در هر کاری که میکنیم کامل باشیم و هیچ عیب و نقصی نداشته باشیم؛ در واقع از جمله اشتباهات ما یکی همین است که از خود انتظار کامل بودن داشته باشیم. این طرز تلقی بسیار خودخواهانه است. باید به خود اجازه بدهیم که اشتباه کنیم. وقتی خیلی به خودمان سخت میگیریم، لذت بردن از لحظات را از خودمان دریغ میکنیم. البته این بدان معنا نیست که نباید حداکثر تلاش خودمان را بکنیم. اما اگر بدانیم که با وجود به کار بردن تمام تلاش خود، شکست خوردهایم، باید نتیجه کار خود را بپذیریم و باز هم خودمان را دوست بداریم. اما چرا وقتی با ناکامی روبهرو میشویم تا این اندازه به خود سخت میگیریم؟ چرا بعضی از ما نمیتوانیم شکست در هیچ زمینهای را بپذیریم؟ در واقع نیاز به موفقیت و پیروزشدن، رابطه مستقیمی با این دارد که درباره پسرفت و رکودهای خود چه احساسی داشته باشیم.اگر احساس ما درباره خودمان به کاملبودن، همیشه برنده بودن یا هرگز اشتباه نکردن وابسته باشد، هیچ گاه نمیتوانیم به شادی واقعی دست یابیم زیرا هیچکس نمیتواند همیشه در تمام زمینهها برنده باشد. پس سعی کنیم کمی با خودمان مهربانتر باشیم و بیشتر خودمان را دوست بداریم. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده