Ariyayi-eng 1648 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۳۸۹ ای ستاره ها که از جهان دور چشمتان به چشم بی فروغ ماست نامی از زمین و از بشر شنیده اید درمیان آبی زلال آسمان موج دود و خون و آتشی ندیده اید این غبار محنتی که در دل فضاست این دیار وحشتی که در فضا رهاست این سرای ظلمتی که آشیان ماست در پی تباهی شماست گوشتان اگر به ناله من آشناست از سفینه ای که می رود به سوی ماه از مسافری که میرسد ز گرد را ه از زمین فتنه گر حذر کنید پای این بشر اگر به آسمان رسد روزگارتان چو روزگار ما سیاست ای ستاره ای که پیش دیده منی باورت نمیشود که در زمین هرکجا به هر که میرسی خنجری میان پشت خود نهفته است پشت هر شکوفه تبسمی خار جانگزای حیله ای شکفته است آنکه با تو میزند صلای مهر جز ب فکر غارت دل تو نیست گر چراغ روشنی به راه تست چشم گرگ جاودان گرسنه ای است ای ستاره ما سلام مان بهانه است عشقمان دروغ جاودانه است در زمین زبان حق بریده اند حق زبان تازیانه است وانکه با تو صادقانه درد دل کند های های گریه شبانه است ای ستاره باورت نمی شود درمیان باغ بی ترانه زمین ساقه های سبز آشتی شکسته است لاله های سرخ دوستی فسرده است غنچه های نورس امید لب به خنده وانکرده مرده است پرچم بلند سرو راستی سر به خاک غم سپرده است ای ستاره باورت نمیشود آن سپیده دم که با صفا و ناز در فضای بی کرانه می دمید دیگر از زمین رمیده است این سپیده ها سپیده نیست رنگ چهره زمین پریده است آن شقایق شفق که میشکفت عصر ها میان موج نور دامن از زمین کشیده است سرخی و کبودی افق قلب مردم به خاک و خون تپیده است دود و آتش به آسمان رسیده است ابرهای روشنی که چون حریر بستر عروس ماه بود پنبه های داغ های کهنه است ای ستاره ای ستاره غریب از بشر مگوی و از زمین مپرس زیر نعره گلوله های آتشین از صفای گونه های آتشین مپرس زیر سیلی شکنجه های دردنک از زوال چهره های نازنین مپرس پیش چشم کودکان بی پناه از نگاه مادران شرمگین مپرس در جهنمی که از جهان جداست در جهنمی که پیش دیده خداست از لهیب کوره ها و کوه نعش ها از غریو زنده ها میان شعله ها بیش از این مپرس بیش از این مپرس ای ستاره ای ستاره غریب ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم پس چرا به داد ما نمیرسد ما صدای گریه مان به آسمان رسید از خدا چرا صدا نمیرسد بگذریم ازین ترانه های درد بگذریم ازین فسانه های تلخ بگذر از من ای ستاره شب گذشت قصه سیاه مردم زمین بسته راه خواب ناز تو میگریزد از فغان سرد من گوش از ترانه بی نیاز تو ای که دست من به دامنت نمی رسد اشک من به دامن تو میچکد با نسیم دلکش سحر چشم خسته تو بسته میشود بی تو در حصار این شب سیاه عقده های گریه شبانه ام بر گلو شکسته میشود شب به خیر فریدون مشیری 3 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۳۸۹ ستاره ها اي ستاره ها كه بر فراز آسمان با نگاه خود اشاره گر نشسته ايد اي ستاره ها كه از وداي آسمان بر جهان ما نظاره گر نشسته ايد آري اين منم كه در دل سكوت شب نامه هاي عاشقانه پاره مي كنم اي ستاره ها اگر به من مدد كنيد دامن از بخش پر از ستاره مي كنم اي ستاره ها چه شد كه در نگاه من ديگر آن نشاط و نغمه و ترانه نيست؟ اي ستاره ها چه شد كه بر لبان او آخر اين نواي گرم عاشقانه نيست؟ جام باده سرنگون و بسترم تهي سر نهاده ام كه در ميان اين سوار جستجو كنم نشاني از وفاي او اي ستاره ها مگر شما هم عاشقيد از دوروئي و جفاي ساكنان خاك كاينچنين به قلب آسمان نهان شديد اي ستاره ها، ستاره ها خوب و پاك من كه پشت پا زدم به دو چه هست دين تا كه كام او ز عشق خود روا كنم لعنت خدا به من اگر بجز جفا زين پس با عاشقان با وفا كنم اي ستاره ها كه همچو قطرهاي اشك سر به دامن سياه شب نهاده ايم اي ستاره كز ان جهان جاودان روز ني به سوي اين جهان گشوده ايد رفته است و مهوش از دلم نمي رود اي ستاره ها چه شد كه او مرا نخواست اي ستاره ها، ستاره ها، ستاره ها پس ديار عاشقان جاودان كجاست؟ 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده