رفتن به مطلب

گفتگو با صدوسومین کارگر ایران خودرو


ارسال های توصیه شده

یک تصادف کوچک، در یکی از خیابان‌های فرعی «وکیل‌آباد» مشهد باعث می‌شود تا به یکی از شعبه‌های بیمه پارسیان مراجعه کنیم. ارزیاب شرکت بیمه پس از معاینه خودرو ما پای برگه‌ای را امضا می‌کند. نام او آشناست: سیدرضا خیام هاشمی. حدس می‌زنم باید یکی از بازماندگان خانواده خیامی، بنیانگذاران «ایران ناسیونال» قدیم یا «ایران خودرو» فعلی باشد. درست حدس می‌زنم. او پسرعموی محمود و احمد خیامی، بنیانگذاران ایران‌ناسیونال است. قرار گفت‌وگو، همان روز بعدازظهر در پارک لاله مشهد گذاشته می‌شود. شما ظاهرا جزو آخرین بازماندگان «خانواده خیامی» در ایران هستید. خانواده‌ای که بنیانگذار شرکت بزرگ «ایران‌ناسیونال» قدیم و «ایران‌خودرو» فعلی است. ابتدای گفت‌وگو لطفا از فرجام پسرعموهای خود بگویید. از خانواده خیامی‌ها، خیامی‌هایی که بنیانگذار ایران‌ناسیونال بودند، فقط یاد و خاطره‌ای مانده است. نمی‌دانم کارگرانی که نان ایران‌خودرو را می‌خورند، گاهی فاتحه‌ای برای مردگان ما می‌فرستند یا نه، اما آنچه از خانواده خیامی باقی مانده است، یاد و خاطره مردمان باانصافی است که گاهی ابراز می‌شود. از خانواده بزرگ خیامی، چند نفر در ایران مانده‌اند! ...

خیلی کم، بقیه هم در حال رفت و آمد هستند. خیامی بزرگ که راه‌اندازی ایران‌ناسیونال مدیون و مرهون تلاش‌های ایشان است، در حال حاضر در آمریکا به سر می‌برد. جالب است بدانید که ایشان در حال حاضر، نمایندگی انحصاری شرکت مرسدس بنز آلمان را در اختیار دارند.در آمریکا؟بله. در آمریکا. به هر صورت یک کارآفرین، هرکجا که زندگی کند، می‌تواند سرمایه‌گذاری هم داشته باشد. تا آنجا که من اطلاع دارم، وضع آقای خیامی در آمریکا بسیار خوب است و بعد از شوک بزرگ از دست دادن ایران‌خودرو، باز هم در کسب و کار موفق نشان داده است. بعد از اینکه ایران‌ناسیونال از خانواده خیامی جدا شد، آنها، راه غربت در پیش گرفتند و بدون اینکه حتی یک ریال از کارخانه‌ای که سال‌ها برایش زحمت کشیده بودند، بردارند به آمریکا هجرت کردند.آقای خیامی حتی یک ریال از درآمدهای کارخانه را هم به خارج از کشور نبرد. در زمان دولت آقای بازرگان، آدم‌هایی از طرف خود مهندس بازرگان به کارخانه آمدند و تمام حساب‌های دفتری را بررسی کردند و در پایان هم اعلام کردند که از درآمدهای کارخانه، ریالی هم به خارج نرفته و همه در همان بانک صنایع که تحت‌نظر آقای خیامی اداره می‌شد و مربوط به کارخانه بود، حفظ شده است. حال آقای خیامی خوب است؟احمدآقا خیامی که به رحمت خدا پیوسته‌اند و محمودآقا هم، همانطور که گفتم، در آمریکا زندگی می‌کند. آخرین بار که با ایشان صحبت کردم، دلتنگ برادر و پسر از دست رفته خود بودند. خوشبختانه حال ایشان خوب است و بخشی از درآمدهای خود را صرف امور خیریه در ایران می‌کنند. احتمالا شما در شهرهای مختلف خراسان، با مدرسه‌ها و هنرستان‌هایی که توسط ایشان ساخته می‌شود، آشنایی دارید. فکر می‌کنم حدود 25 مدرسه و هنرستان با نام‌های «محمودیه» یا «محمود خیامی» توسط خواهر ایشان، نیره خانم خیامی ساخته شده است. من در جریان امور خیریه محمود آقا نیستم اما می‌دانم که رقم قابل‌توجهی صرف اینگونه امور می‌شود. در جریان زلزله بم، شنیدم که رقم بسیار کلانی کمک کرده‌اند.چرا به ایران برنمی‌گردند؟شاید باور نکنید، اما چند بار با ایشان تماس گرفته شده است که ایران‌خودرو یا بخشی از سهام آن را به نام ایشان کنند اما ایشان قبول نکرده‌اند. درک این موضوع که محمودآقای خیامی بعد از اتفاقاتی که اوایل انقلاب برایشان گذشت، چگونه زندگی کرده، خیلی سخت به نظر می‌رسد، اما باور کنید که ایشان همیشه عاشق ایران و خاک عزیز وطن است. زمانی به آقای خیامی پیشنهاد داده بودند که برگرد و کارخانه را از ما بخر که گفته بود کارخانه که مال خودم است. چگونه مال خودم را بخرم؟ من به چیزی احتیاج ندارم و فقط می‌خواهم بیایم در ایران با آسایش زندگی کنم.پدر آقای خیامی یا همان عموی من، یک سیاستمدار اقتصادی بود. املاک کشاورزی و باغ داشت و در تمام مدت که کارخانه در تهران دایر شد نمایندگی کارخانه در مشهد را پیش می‌برد. تعمیرگاه مجاز ایران‌ناسیونال و کارخانه رینگ‌سازی را افتتاح کرد. در امور خیریه برادران خیامی در مشهد هم سهیم بود و نظارت می‌کرد. احمد خیامی در آمریکا فوت کرد و به طور موقت در همان‌جا به خاک سپرده شد تا در زمان ممکن به مشهد منتقل شود. آقای محمود خیامی هم الان حدود 73 یا 74 سالش است و از نظر کلیوی بیمار است. خواهرشان نیره خیامی هم که مسوول احداث هنرستان‌های محمود خیامی در ایران است.چیزی از دارایی‌های خانواده باقی مانده است؟ ثروت اصلی آنها همان کارخانه ایران‌ناسیونال بود که آن هم در ایران است. املاک کشاورزی پدرشان را هم بعد از انقلاب مصادره کرده بودند که خواهران آقای خیامی توانستند آنها را پس بگیرند. خیلی ممنون آقای خیامی. حالا می‌خواهیم به سال‌ها پیش برگردیم. به سال‌هایی که ایران‌ناسیونال هنوز شکل نگرفته بود. به گذشته محمود خیامی. از آن روزها بگویید.طرح اولیه ساخت این کارخانه بزرگ چگونه شکل گرفت و چه اقداماتی برای ساخت و توسعه این کارخانه انجام شد؟عموی من مقداری زمین کشاورزی و باغات در شهر داشتند که با فروش قسمتی از این املاک، سرمایه‌ اندکی به دست آوردند و در اختیار دو پسرش احمد و محمود خیامی یعنی پسرعموهای من گذاشتند. آنها هم در «فلکه برق» مشهد گاراژی خریدند و اتومبیل‌های بنز 180 و 190 را از تهران می‌آوردند و در مشهد پس از بازسازی آن می‌فروختند. این اتومبیل‌های سواری دست دوم بود که این دو برادر در گاراژ خودشان آنها را تعمیر می‌کردند و به اصطلاح دستی به سر و روی ماشین‌ها می‌کشیدند و اغلب به طور اقساطی به راننده‌های تاکسی می‌فروختند. سرمایه اولیه برادران خیامی در شروع کار چه‌قدر بود؟آن زمان من دانش‌آموز بودم و با توجه به اختلاف سنی زیاد، از این مسائل آگاهی نداشتم.دامنه فعالیتشان در مشهد به چه اندازه بود؟محمود خیامی خودش لباس می‌پوشید، چکمه به پا می‌کرد و ماشین‌ها را تعمیر می‌کرد، روغن‌کاری می‌کرد، قطعات فرسوده را تعویض می‌کرد و می‌شست. احمد خیامی کارهای دفتر و حسابرسی را انجام می‌داد. پدرشان یا همان عموی من نیز صندوق‌دار بود. این کار را دو سال ادامه دادند، ماشین‌ها را از تهران می‌آوردند و اینجا با دفتر تاکسیرانی رابطه داشتند و به راننده‌ها به اقساط می‌فروختند، بعد از مدتی به علت فعالیت زیادی که در استان خراسان داشتند کارخانه بنز آلمان به پاس زحمات آنها، یک بنز کروکی دو در به آنها جایزه داد. بعد از چهار سال بود که احمد خیامی برادر بزرگ‌تر به تهران رفت و در خیابان چراغ گاز یک مغازه کوچک زیر پله‌ای، اجاره کرد. خودش به طور مستقیم لوازم یدکی را می‌خرید و به مشهد می‌فرستاد و دلال‌بازی را این وسط حذف کرد. بعد در همان جا هم مغازه لوازم یدکی باز کردند و کارشان را در تهران توسعه دادند تا آنجا که دیگر بیشتر فعالیت‌هایشان در تهران بود. محمود خیامی هم همان زمان به تهران رفت. البته آن نمایندگی در مشهد را هم حفظ کردند که تعمیرات ماشین انجام می‌داد و لوازم یدکی داشت. شما از چه زمانی وارد فعالیت پسرعموهایتان شدید؟ من کلاس ششم را که تمام کردم، چون سر به هوا بودم مدرسه را رها کردم. پدرم هم اجازه داد که به جای تحصیل کار کنم. یک بار هم با پدرم به همان مغازه زیرپله‌ای چراغ گاز رفتیم و تازه آنجا بود که من با کارهای پسرعموهایم آشنا شدم. پس از چند سالی که از فعالیت آنها در تهران گذشت محمود خیامی به مشهد آمد و گفت که زمینی در جاده کرج برای اتاق‌سازی خریده و سالن‌ها را هم ساخته است. از مشهد با قطار برای کارخانه کارگر می‌برد و من هم در همین موقع بود که به عنوان کارگر به کارخانه ایران‌ناسیونال رفتم.روند ورود و استخدام کارکنان در کارخانه ایران‌ناسیونال چگونه بود؟ ابتدا آقایان خیامی هر ماه تعداد 20 تا 30 کارگر را از مشهد با قطار به تهران می‌بردند، مخارج آنها را تامین می‌کردند، پس از یک یا دو ماه کار، کارگران خوب را استخدام می‌کردند و کسانی که توانایی و مهارت کار را نداشتند با احتساب دستمزد کامل و هزینه برگشت به مشهد برمی‌گرداندند. من با توجه به شماره کارتی که برایم صادر شد صد و سومین کارگر بودم. ابتدا پسرعموهایم با ورود و استخدام من در کارخانه‌شان مخالف بودند و می‌گفتند.«اگر تو اینجا مشغول به کار شوی فکر می‌کنند ما در استخدام پارتی‌بازی می‌کنیم و روابط را درنظر می‌گیریم.» بالاخره با اصرار من و اینکه برای استخدام فقط نحوه کار مرا مدنظر داشته باشند مرا در کارخانه قبول کردند. سال 1342 بود که من در کارخانه استخدام شدم. هر روز ساعت 6 صبح کارت می‌زدیم و شروع به کار می‌کردیم و هر روز می‌دیدیم که محمود خیامی زودتر از ما سر کار حاضر شده و امور را در دست گرفته یا اینکه قدم می‌زند و کتاب قانون کار را می‌خواند.فعالیت کارخانه ایران‌ناسیونال چگونه توسعه یافت و چه مراحلی را در مدت حضور شما تا زمان انقلاب پشت سرگذاشت؟آقای خیامی خودش می‌گفت که آن زمانی که بحث اتاق‌سازی و اتوبوس‌سازی را مطرح کرده بود تعدادی از اتاق‌سازها او را مورد تمسخر قرار داده بودند و گفته بودند ما هنوز به آنجا نرسیده‌ایم که اتوبوس بسازیم. اوایل کار، کامیون را از آلمان می‌خریدند و طبق نقشه‌کشی آلمانی‌ها، اتاق‌هایی به نام «اُپی»در کارخانه درست می‌کردیم. بعد از یک سال که از افتتاح کارخانه گذشت با ابتکار خود، «اُپی»ها را به صورت اتوبوس ساختیم و به عنوان سرویس‌های کارخانه فروختیم. در آن هنگام حدود 250 کارگر بودیم که آقای خیامی همه را جمع کرد و گفت که کار کند پیش می‌رود، بودجه هم کم داریم و شما باید اضافه‌کاری کنید که البته دستمزد اضافه‌کاری‌ها هم پرداخت شد، بعد با آلمان قرارداد بستند. طبق قرارداد شاسی اتوبوس‌های بنز 321 با موتور، گیربکس و دیفرانسیل به کارخانه می‌آمد و ما اتاق اتوبوس را می‌ساختیم و سوار می‌کردیم. اتوبوس‌های 321 بسیار نرم، خوب و مناسب بود، بعد با مذاکرات و رفت و آمدهای مرتب آقای احمد خیامی، نیروی هوایی حاضر شد برای سرویس‌هایش تعداد 30 دستگاه از اتوبوس‌ها را بخرد. بعد از آن شرکت «لوان تور» که یک شرکت ورشکسته بود آمد و به اقساط، اتوبوس خرید و بعد از آن هم شرکت «tbt» وارد کار شد. اتوبوس 321 به داخل شهر آمد و سپس معروف شد و به جاده‌های بیرون شهر هم راه پیدا کرد. بعد هم سواری بنز 302 را ساختیم و بیرون دادیم. ساخت پیکان چگونه در کارخانه آغاز شد؟ در سال 1346 قرارداد ساخت پیکان بین کارخانه و انگلیس بسته شد. افرادی از انگلیس به کارخانه آمدند و آموزش‌های زیادی را برای کارگران و سرپرست‌ها درنظر گرفتند. از طرف دیگر 18 نفر که شامل 12 کارگر و شش مهندس بودیم هم به انگلیس رفتیم و در آنجا دوره کامل فنی در مورد موتور و گیربکس پیکان را گذراندیم. تعداد 20 نفر از کارگرها و سرپرست‌ها هم برای دوره اتاق‌سازی به آلمان رفتند و آموزش دیدند. بعد از اینکه راه‌اندازی پیکان آماده و اتاق‌سازی آن هم در کارخانه تکمیل شد، آقای خیامی به فکر افتاد که واحد ریخته‌گری را هم راه‌اندازی کند تا موتور پیکان را هم در داخل کارخانه بسازیم و به همین ترتیب جلو رفتیم تا پیکان به عنوان اتومبیل وطنی جاافتاد. در این پیشرفت‌ها و توسعه‌هایی که در روند کاری کارخانه اتفاق می‌افتاد جایگاه شما به عنوان یک خیامی کجا بود؟برادران خیامی با آنکه پسرعموهای من بودند در مورد به‌کارگیری و استخدام من بسیار حساس بودند که مبادا پارتی‌بازی شود. ابتدا من در واحد صندلی‌سازی، جای جوش‌ها را که جوشکارها می‌زدند، صاف می‌کردم. نزدیک به یک سال کارم در کارخانه همین بود. وقتی عینک را از روی صورتم برمی‌داشتم و برای ناهار می‌رفتم تمام بدنم جز چشم‌هایم که عینک پوشانده بود پر از براده آهن بود. بعد قسمت‌های مختلف کارخانه رفتم. بعد هم که به انگلیس رفتم و دوره‌های فنی و ریخته‌گری را گذراندم. وقتی در سال 1351 ریخته‌گری را شروع کردیم در آنجا مشغول شدم. ساعت چهار صبح با پنج کارگر می‌رفتم ریخته‌گری و کار را شروع می‌کردیم تا ساعت هفت صبح ذوب آماده بود. در اول کار هم شاتن‌ها را می‌ریختیم. بعد سر سیلندر و کم‌کم سیلندر کامل را درست کردیم. حدود 20 سیلندر می‌ریختیم تا دو عدد سیلندر خوب و سالم دربیاید و بقیه‌اش سوراخ داشت. بعد دستگاه‌های جدید آوردند که چند هزار دور در ثانیه می‌چرخید و سیلندرها را تمیز و برای تراشکاری آماده می‌کرد. به طور دقیق نمی‌دانم چه سالی بود که این دستگاه‌ها را مستقر کردند و کارخانه برای افتتاح آماده شد.غیر از پیشرفت کاری و فنی در بعد توسعه فیزیکی هم برادران خیامی خیلی حساس بودند و آینده‌نگری داشتند و هر سال مقدار زیادی زمین می‌خریدند و به مساحت کارخانه اضافه می‌کردند. الان شاهد این گسترش هستید که اتوبان تهران -کرج و جاده قدیم از داخل کارخانه عبور می‌کند. در قسمت پایینی کارخانه هنرستان بنا شده، بعد واحد ساخت اتومبیل‌های سواری، بعد واحد اتوبوس‌سازی و در قسمت بالا هم که مجموعه ورزشی- تفریحی ساخته شده است.نحوه مدیریت و تعامل با کارکنان و کارگران در کارخانه چگونه بود؟آقای احمد خیامی هر چند وقت یک بار برای کارگرها سخنرانی می‌کرد و می‌گفت «هر محصولی که در کارخانه تولید می‌شود حاصل کار و تلاش کارگران است.» همواره تاکید می‌کرد که ما هر چه داریم متعلق به کارگران است. اگر کارگران درست کار کنند، کارخانه توسعه می‌یابد و درآمد بیشتری کسب می‌شود که در نتیجه حقوق و مزایای کارگران هم بالا می‌رود. در آن هنگام بعد از شرکت نفت، حقوق و مزایای ایران‌ناسیونال از همه بیشتر بود. برای کارگرهای نمونه، هر سال برنامه تفریحی می‌گذاشت. مجردها را با 10 دستگاه اتوبوس به شمال می‌فرستاد و متاهل‌ها را به همراه خانواده به مشهد می‌برد. هتل اجاره می‌کرد، آشپز می‌گرفت و همه امکانات را در طول سفر برای کارگران مهیا می‌کرد. در ایام محرم، مراسم عزاداری برپا می‌کرد و غذای نذری می‌داد. من همراه 20 کارگر می‌رفتیم و غذاهای نذری آماده می‌کردیم تا در روز عاشورا تقسیم کنیم. تعداد کارگران کارخانه چند نفر بود؟زمانی که انقلاب شد، 15 هزار نفر در خود کارخانه مشغول به کار بودند. علاوه بر اینها پخش لوازم یدکی پیکان هم زیر نظر کارخانه بود که چند هزار نفر هم بدین صورت و در کارهای جانبی استخدام شده بودند. برادران خیامی علاوه بر گسترش کار و فعالیت به تولید شغل هم اهمیت می‌دادند. آقای محمود خیامی، هیچ‌وقت سیگار نمی‌کشید. یادم می‌آید در اوایل کار می‌گفت یک بسته سیگار تا خریده شود و به دست من برسد پنج تومان برایم تمام می‌شود و در صورتی که من با یک تومان بیشتر می‌توانم در آن روز یک کارگر استخدام کنم تا هم کار پیشرفت بیشتری داشته باشد و هم فردی شغل پیدا کند. هر صبح جمعه در منزلش مراسم مذهبی برگزار می‌کرد، کارگرها به خانه‌اش می‌رفتند و مشکلات‌شان را می‌گفتند. خودشان می‌گفتند این یک فرصت است تا کارگران مشکلاتشان را مستقیم مطرح کنند تا اگر سرپرست یا مهندسان، کار آنها را راه نینداختند خودم انجام دهم. جمعه‌ها معمولا خانواده و آشنایان کارگرها را به کارخانه دعوت می‌کردند. قسمت‌های مختلف کارخانه را به آنها نشان می‌دادند تا خانواده‌ها با سختی کار کارگران آشنا شوند، بعد در سالن غذاخوری از آنها پذیرایی می‌کردند، بعد آنها را به سالن آمفی‌تئاتر می‌بردند و با برنامه‌های مختلف و پخش موسیقی زنده آنها را سرگرم می‌کردند.اینگونه مراسم با توجه به فعالیت زیاد کارخانه به روند کاری ضربه وارد نمی‌کرد؟خیر، اینگونه مراسم تفریحی را در فصل بهار و تابستان برنامه‌ریزی می‌کردند و به‌گونه‌ای بود که هر هفته تعداد مشخصی از کارگران مرخصی بگیرند و آنها را با تعدادی اتوبوس به مسافرت می‌فرستادند. این کار را به صورت چرخشی تا زمانی ادامه می‌دادند که تمامی پرسنل از این مزایا بهره‌مند شوند.ابتدای پاییز به کارگرانی که فرزند محصل داشتند دفتر و مداد می‌داد.از زمین‌های کشاورزی که در مشهد داشت محصولات کشاورزی مثل خربزه را با کامیون به کارخانه می‌آورد و بین کارگرها تقسیم می‌کرد. همیشه به قشر کارگر توجه خاصی داشت، حقوق، عیدی و پاداش کارگر را با احتساب افزایش درآمد کارخانه سرموقع پرداخت می‌کرد. در زمان انقلاب سفید که دستور داده شد تا مقداری از سهام به کارگرها داده شود، آقای خیامی بسیار سریع پیشقدم شد و بعد هم اعلام کرد که کارگران هر کدام هر تعداد سهام می‌خواهند می‌توانند بخرند. مهندسان، سرپرست‌ها و کارگرهای نمونه را در سال‌های نزدیک به انقلاب طی سه مرحله به زیارت کربلا برد. یک هواپیمای 400 نفره می‌گرفت و یک هفته در کربلا اقامت می‌گزید. حدود 40 نفر از سرپرست‌های مسن را نیز همراه خودش به حج واجب برد.در مورد فعالیت‌های اقتصادی جانبی برادران خیامی توضیح دهید.حدود پنج سال قبل از انقلاب اطرافیان با بدگویی‌ها و سخن‌چینی‌ها بین دو برابر اختلاف انداختند، به طوری که احمد خیامی مسوول امور اداری شد و آقای محمود خیامی امور جاری کارخانه را به دست گرفت، اما کارهای مشترک دیگری هم داشتند مثل شرکت بیمه امید. شرکت بیمه امید را که الان با نام آسیا فعالیت می‌کند، برادران خیامی راه‌اندازی کردند. بانک صنایع را هم به خاطر کارخانه تاسیس کردند. آقای احمد خیامی قرار بود در قزوین کارخانه ساخت قاشق و چنگال راه بیندازد که نمی‌‌دانم به کجا رسید. ولی یکسری فروشگاه زنجیره‌ای به نام «کوروش» را راه انداخت که در شهرهای بزرگ فعالیت داشت. کارهای زیاد دیگری هم انجام دادند که به صورت خیریه بود.در مورد ویژگی‌‌ها و خصوصیات آقای محمود خیامی، موسس و سرپرست کارخانه ایران‌ناسیونال و امور خیریه‌ای که انجام داده‌اند، چه اطلاعاتی دارید؟البته هیچ‌گاه کارهایشان را علنی انجام نمی‌دادند و بسیاری از کارهایشان بعد از مدت‌ها بر ما آشکار می‌شد. اهل سیگار نبود و من هیچ‌گاه ندیدم ایشان لب به مشروب که در مهمانی‌های آن زمان رایج بود، بزند. بیمارستان سرطانی‌های مشهد را با مخارج خود ساخته است. بیمارستان معلولان پل قائم مشهد را نیز ایشان پایه‌ریزی کرد تا پنج سال بعد از انقلاب نیز ساخت آن ادامه داشت که بودجه‌اش تمام شد. در جاده قوچان بعد از واحد رینگ‌سازی خودشان، طرح یک بیمارستان را ریخته بود که به گفته خودش بهتر از بیمارستان معروف نمازی شیرازی بود. زیرزمین و طبقه اول بیمارستان را هم ساخت که بعد انقلاب شد و بیمارستان نیمه‌کاره ماند، هنوز هم تکمیل نشده است. تامین اجتماعی الان ساخت این بیمارستان را بر عهده گرفته است. بیمارستان معلولان پل قائم هم با پول خیرین کمی پیشرفت کرده است. دستش به کار خیر می‌رفت و تا جایی که می‌توانست برای مردم و به‌خصوص کارگرهای کارخانه هزینه می‌کرد. آقای احمد خیامی هر سال شب عید به پانصد خانواده فقیر در نواحی جنوب خوار‌بار زیاد و پول می‌داد. به طور مستقیم برنج از آمریکا وارد می‌کرد و با قیمت بسیار پایین در میدان‌های تهران پخش می‌کرد، طوری که فقط هزینه خرید و حمل‌ونقل کالا از فروش برنج حاصل می‌شد. حتی بازاری‌ها نسبت به این کارش اعتراض کرده و گفته بودند که آقای خیامی کار و بار ما را به هم می‌ریزد. کارهای ابتکاری زیادی می‌کرد. یک‌شب برنامه مراسم ازدواج برپا کرد و برای 25 زوج بی‌بضاعت در هتل ونک مراسم مفصلی گرفت. 25 پیکان را با گل تزئین کرد تا زوج‌ها را بیاورند. 125 اتوبوس هم برای آشنایان و فامیل‌هایشان آورده بودند. با این کار او مدیران کارخانه‌ها و شرکت‌های دیگر هم به آنها کمک کردند، سکه دادند، فرش دادند و برخی مصرف یک‌سال محصولات خود را به زوج‌های جوان هدیه کردند. سال 1352 تعداد 52 پیکان رابه استودیو سعدآباد برد و خانواده 52 کارگر را هم همراه برد. در آنجا کارگرها آخرین قطعات پیکان را نصب می‌‌کردند و ماشین را استارت می‌زدند و همراه خانواده از استودیو بیرون می‌آمدند.آقای محمود خیامی که رئیس کارخانه بود بر کار سرپرست‌ها به طور مداوم نظارت داشت تا مبادا حقوق کارگران ضایع شود. به مهندسان می‌گفت «اگر حقوق کارگران را کم بزنید من هم حقوق شما را کم می‌زنم.» یک‌بار مهندس بخش، حقوق من را به‌خاطر کار خوب و زیادی که انجام می‌دادم دو تومان زیاد کرد، خود آقایی خیامی آمد و گفت اگر حقوق این دو تومان، زیاد شود ممکن است بقیه فکر کنند پارتی‌بازی می‌شود و یک تومانش را کم کرد. اما همان یک تومان یک تومان اضافه حقوق هم برای من برکت داشت. همیشه می‌گفت در مورد حقوق کارگر انصاف را رعایت کنید. معتقد بود که در آن دنیا باید پاسخگو باشد.محصولات خروجی از کارخانه چه کیفیتی داشت و نظارت بر آن چگونه بود؟در مرحله تولید نظارت دقیقی صورت می‌گرفت تا ماشین‌ها هیچ مشکلی نداشته باشند. حتی اگر محصولات بعد از خروج از کارخانه در دست مردم مشکل پیدا می‌کرد نسبت به رفع آن اقدام می‌کرد. یک‌بار در کاربراتورهای یکسری پیکان‌ها اشکالی مشاهده شده بود. دستور داد تمام کسانی که از این پیکان‌ها خریده‌اند به کارخانه مراجعه کنند. بعد از ژاپن بهترین کاربراتورها را آورد و روی ماشین‌ها نصب کرد. یکسری از پیکان‌های 46 بوستر نداشت که دستور داد از انگلیس مدل‌های جدید بیاورند، با مشتریان تماس گرفت تا بیایند و بوستر بگیرند. در روند فروش یک مورد پول اضافه دریافت شده بود که خود آقای خیامی با مشتری‌ها تماس گرفت و پول آنها را برگرداند. از طرف دولت هم نظارت گسترده‌ای بود. قیمت پیکان به خاطر مواد اولیه و کار 1500 تومان افزایش یافته بود. یک روز از وزارت بازرگانی آمدند و تمام کارخانه را پلمب کردند و تمامی حساب‌ها و مخارج کنترل شد تا افزایش قیمت به 700 تومان رسید. شما تا چه زمانی در کارخانه کار می‌کردید؟من بعد از انقلاب اسلامی هم در کارخانه و تا سال 1372 که بازخرید شدم، مشغول به فعالیت بودم.بعد از انقلاب سرپرست‌ها، کارگران و نگهبان‌ها در همان حال سر کار خود حاضر شدند و کارخانه را حفظ کردند تا متلاشی نشود.چه خاطره‌ای از آن روزها دارید؟بهترین خاطرات من مربوط به احترامی است که آقای محمود خیامی برای کارگر و قشر زحمت‌کش قایل بود. به پیشرفت مملکت خیلی اهمیت می‌داد. زمانی که قرارداد مونتاژ 30 هزار دستگاه پژو را با فرانسه منعقد کرد، در جمع کارگران گفت: «سی هزار و یکمین پژو را خودمان برای خودمان می‌سازیم. همیشه در فکر این بود که موتور و لوازم اتومبیل را هرچه سریع‌تر خودمان تولید کنیم.»یک‌بار دید که کارگری یک ته‌ سیگار را از روی زمین برمی‌دارد تا استفاده کند. خودش رفت جلو و دلیلش را پرسید که کارگر گفت حقوقم پایین است. تا یک هفته تمام وقتش را صرف رسیدگی به کارگران و حقوق و مزایای آنها کرد. حقوق‌ را افزایش داد و بعد هم اعلامیه‌ای نصب کرد که هر کارگری که احتیاج به اضافه کاری دارد مراجعه و ثبت‌نام کند. می‌گفت حداقل پول مایحتاج خود را با اضافه کاری می‌توانند تامین کنند. همیشه بیش از هر چیزی به فکر کارگران و نیازهایشان بود

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...