سیندخت 18786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۸۹ من عاشق صداشم بودم روحش شاد بودم و هستم 2 لینک به دیدگاه
ooraman 22216 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۸۹ روحش شاد و قرین ارامش ...خیلی دوسش داشتم و البته دارم...خوندن و شنیدن شعرای سهراب بدون صدای اون صفایی نداره... 3 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۸۹ روحش شاد و قرین ارامش ...خیلی دوسش داشتم و البته دارم...خوندن و شنیدن شعرای سهراب بدون صدای اون صفایی نداره... شعرهای سهراب و البته مجموعه نشانی و نامه ها که به نظرم هزار برابر قشنگتر اون ها رو خونده. دو سال گذشت ؟ خدا بیامرزدش دو سال گذشت. ولی چه سخت و فقط یادش با ما باقی مونده. تو از یادم نمی روی. گریبانی برای دریدن این بغض بی قرار، تو از یادم نمی روی. سفری ساده از تمام دوستت دارم های تنهایی، تو از یادم نمی روی. تو با من چه کرده ای که از یادم نمی روی. 3 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۸۹ مردی که عمری سایه اش بر سر هنر ما بود . مردی از جنس اب و اتش , از تبار عشق از همسایگی مروارید و الماس دریا. مردی که پیام اور هنر بود و در کنار هنرش مهربانی را به شکلی متفاوت درس میداد. او امده بود که بگوید دوست داشتن , مهربانی بی ارزش نیست , کمک کردن به همنوع کوچکی نیست , زندگی کردن مشکل نیست عاشق بودن دشوار نیست , همواره به یاد خدا بودن سخت نیست. امده بود که مرز ها , دیوار ها , بنبست ها و ناممکن ها را پلی به سوی خدا ممکن سازد و از بین ببرد. او ایمان داشت که اگر من برخیزم , تو برخیزی , ما برخیزیم , غمی بر روی دلمان انبار نخواهد شد . او دگر در میان ما نیست , گرچه در میان ما نیست ولی خیلی هم دور نیست. او نیست ولی درس ها , یاد ها و خاطره های او دم به دم در خاطر دنیا می ماند. گر از دنیا رفته است , از یاد ها نرفته و نخواهد رفت. هامون سینمای ما رفت , او واقعا ستاره بود , نوشته ها و یاد داشت هایش به روی یک کاغذ بی خط برایمان به یادگار مانده است , ولی تقدیر چنان حکم کرد که او از میان ما با دست های خالی برود. چه کسی می داند او کجا رفت , اتوبوس شب امد و او را به ایستگاهی دور و مقصدی دور تر از ذهن برد. ولی خدا را شکر می کنم که از او چیزهایی به یادگار مانده است. و من با این یادگاری ها با فراق و غم دوری می جنگم او عاشقانه زیست و عاشقانه کوچ کرد. من حیران عاشقانه های او هستم. ان مرد بی همتا ان مرد با خدا کسی نبود جز عمو خسرو. حالا که هر وقت به دوربینم نگاه می کنم در کادر او چهره ی خسرو را نمی بینم دلم می خواهد یک بار دیگر دستش را به سوی خدا بلند کند و لبخندی روی لب بیاورد و من این تصویر زیبا را شکار کنم . دلم می خواهد یک بار دیگر روی صندلی های سینما بروم و او را در نقش اول فیلم ببینم و برای او دستی بلند بزنم و در اخر از او خدا حافظی کنم. من اکنون بی او نشسته ام و می نویسم که دلم تنگ اوست. تنها می توانم به این دل خوش کنم که مرگ پایان کبوتر نیست. و اورا یک بار دیگر و جایی دیگر خواهم دید 4 لینک به دیدگاه
AmirReza 501 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۸۹ خدا رحمتشون کنه باورم نمیشه 2 سال گذشته... 3 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۸۹ بزرگترین هنرش مردمی بودش بود ..روحش شاد. 3 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۸۹ بزرگترین هنرش مردمی بودش بود ..روحش شاد. دقیقا. خییلیییی مردم دار بود. بر عکس خیلی از بااصطلاح هنرمندان الان. این متن که شخصی به نام آریا در سایتی پست گذاشته بود، تا حدی گواه این مدعاست. سلام عمو خسرو میدونم الان کنارم ایستادی و داری نگام می کنی میدونم کارم خیلی و ساده و کوچیکه اما خودت بهم گفتی عاشق کارای ساده و کوچیکی. درست شش سال پیش بود که دیدمت و با عجله خودمو رسوندم و گفتم تو رو خدا وایسا داشتم گریه می کردم برگشتی و منو دیدی سلام کردی سلام کردم و خواستم با یه جمله بهت ابراز علاقه کنم بهم گفتی دنبال جمله های قلنمبه سلمبه نگرد فقط راحت بگو خسرو دوستت دارم من روم نمیشد حرف بزنم گفتی نترس بگو زبونم می گرفت گفتم خ خ خ خسر خسر خسرو دوستت دارم بعد تو گفتی منم دوستت دارم. عمو خسرو دلم برات تنگ شده باشه از کلمات قلمبه سلمبه استفاده نمی کنم. فقط می گم خسرو دوستت دارم میدونم ناراحت نشدی با اسم کوچیک صدات زدم چون خودت گفتی. بعد اومدی و با دست های مهربونت اشکامو پاک کردی بعد صورتمو بوسیدی. باور می کنی هنوزم وقتی گریه می کنم دستاتو رو گونه هام حس می کنم یادته گفتم وای عمو خسرو زحمت نکشین گفتی من طاقت گریه هاتو ندارم عمو الانم دارم گریه می کنم پس بیا و دوباره با اون دست های مهربونت دوباره اشکامو پاک کن. عمو خسرو هنوز اون ده هزار عیدی که بهم دادی رو خرج نکردم یادته بهم گفتی اگر خرجش نکردی بده به کسی که خیلی دوستش داری عمو من فقط تو رو دوست دارم. عمو یادته بهم گفتی خداهم گاهی دوست داره بهش بگی دوست دارم عمو بیا الان با هم به خدا بگیم دوستت داریم میدونم داری نگام می کنی با لبخند شیرین و مهربونت عمو جون قول بده برام دعا کنی که زود بیام پیشت دوستت دارم عمو خسرو. 1 لینک به دیدگاه
علی 52 137 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۸۹ با تشكر فراوان از زحمات شما كه اين مطالب رو گرداوري كرديد. 1 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۸۹ با تشكر فراوان از زحمات شما كه اين مطالب رو گرداوري كرديد. خواهش می کنم. لینک به دیدگاه
anthonio montana 3249 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ روحش شاد ویادش گرامی باد...شعرهای سهراب با صدای شکیبای خسرو جاودانه تر شدند... چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب اسب در حسرت خوابیدن گاریچی مرد گاریچی در حسرت مرگ ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت...کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ...کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم 1 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ روحش شاد ویادش گرامی باد...شعرهای سهراب با صدای شکیبای خسرو جاودانه تر شدند... چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب اسب در حسرت خوابیدن گاریچی مرد گاریچی در حسرت مرگ ساده باشیم چه در باجه یک بانک چه در زیر درخت...کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ...کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم و چشم ها نا شکیبایی را فریاد زدند در فراغ شکیبایی شعرهای سهراب، فروغ و ... چه قدر اینو قشنگ می گفت : همیشه با نفس تازه راه باید رفت و فوت باید کرد که پاک پاک شود صورت طلایی مرگ. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده