تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۸۹ سلام عزیزان این تاپیک و زدم تا هر چی که تو دلتونه بگید به قول معروف هر چه میخواهد دل تنگت بگو 8 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۸۹ بگذار بگم از ...فقر ..... فقر ، همه جا سر میکشد ....... فقر ، گرسنگی نیست ..... فقر ، عریانی هم نیست ...... فقر ، گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند ......... فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست ....... فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند ..... فقر ، بشکه های نفت را در عربستان ، تا ته سر میکشد ..... فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ...... فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ...... فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند ..... فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود ..... فقر ، همه جا سر میکشد ........ فقر ، شب را " بی غذا" سر کردن نیست .. فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است ... ........................................................................................... اینو تو یه سایت هیلتر شده خوندم اسمش یادم نیست 4 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۸۹ بگذار بگم از ...فقر ..... فقر ، همه جا سر میکشد ....... فقر ، گرسنگی نیست ..... فقر ، عریانی هم نیست ...... فقر ، گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند ......... فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست ....... فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند ..... فقر ، بشکه های نفت را در عربستان ، تا ته سر میکشد ..... فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ...... فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ...... فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند ..... فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود ..... فقر ، همه جا سر میکشد ........ فقر ، شب را " بی غذا" سر کردن نیست .. فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است ... ........................................................................................... اینو تو یه سایت هیلتر شده خوندم اسمش یادم نیست چند روز پيش تو مترو يه پيرمرد كوري ديدم كه اواز ميخوندو گدايي ميكرد خيلي دلم شكست به اين فكر كردم كه بعضي ها انقدر پول دارن نميدونن مثلا تعطيلات به كدوم كشور برن بعضي هم مثل اين پيرمرد:ws44: 3 لینک به دیدگاه
الناز20 168 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ دلم میخواد زندگیمو تغیر تحول اساسی بدم 1 لینک به دیدگاه
تینا 15116 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ دلم هوای بارون کرده دلم هووای خونمونو کرده 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده