Maryam.j 1013 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 دی، ۱۳۸۸ من عمر در غم تو به پایان برم ولی باور مکن ک بی تو زمانی به سر برم 2 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۸۸ ما هیچ یک، مانند خورشید نوری و گرمایی که جان بخشد به این عالم نداریم اما به سهم خویش و در محدوده خویش ما نیز از خورشید چیزی کم نداریم با نور و گرمای محبت نیروی هستی بخش خدمت در بین مردم می توان آسان درخشید بر دیگران تابید و جان تازه بخشید مانند خورشید! 1 لینک به دیدگاه
Ali.Akbar 9300 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۸۸ دوستان لطفا فقط یک بیت دست از طلب ندارم تا کام من بر آید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر اید 1 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۸۸ دوستان لطفا فقط یک بیت دست از طلب ندارم تا کام من بر آید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر اید دوست عزیز این شعری که من گذاشتم شعرنوست دیگه یه بیت نداره به نظر من اگه بیتی با بیت بعدی مرتبط بود هر دو رو با هم بیاریم بهتره دست از دامان شب برداشتم تا بياويزم به گيسوی سحر خويش را از ساحل افكندم در آب ليک از ژرفای دريا بی خبر 1 لینک به دیدگاه
Ali.Akbar 9300 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۸ راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد شعری بخوان که با ان رطل گران توان زد 1 لینک به دیدگاه
Maryam.j 1013 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۸۸ دوست تر دارمت از هر دو جهان دوست تر دارمت از خویشتنت 1 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۸۸ تو را من چشم در راهم شباهنگام كه مي گيرند در شاخ تلاجن شايه ها رنگ سياهي وزان دل خستگانت راست اندوهي فراهم تو را من چشم در راهم.... 1 لینک به دیدگاه
Anooshe 11040 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۸۸ مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندرراه عشق دوست را با ناله ی شبهای بیداران خوشست 1 لینک به دیدگاه
Ali.Akbar 9300 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۸۸ ترسم این قوم که بر دُردکشان می خندند در سر کار خرابات کنند ایمان را 1 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۸۸ آمدی ای نازنین رفته ام باز آمدی بعد عمری با دل دیوانه دمساز آمدی 1 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۸۸ یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود رقم مهر تو بر چهره ی ما پیدا بود 2 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۸۸ یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بودرقم مهر تو بر چهره ی ما پیدا بود دوش ديدم که ملائک در ميخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند ....... 2 لینک به دیدگاه
Anooshe 11040 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۸۸ در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر عافیت را با نظر بازی فراق افتاده بود 2 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۸۸ در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد 3 لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۸۸ در کار گلاب و گل حکم ازلی این بودکاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد دراين دنياي وانفسا منم تنها ،تويي تنها .... 2 لینک به دیدگاه
Ali.Akbar 9300 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۸۸ الا ای دولتی طالع که قدر وقت می دانی گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش 2 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۸۸ شب و شمع و شکر و بوی گل و باد بهار می و معشوق و دف و رود و نی و بوس و کنار سبزه و آب گلافشان و صبوحی در باغ نالهی بلبل و آواز بت سیم عذار .... 2 لینک به دیدگاه
Architect 3224 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۸۸ رسم بد عهدي ايام چو ديد ابر بهار گريه اش بر سمن و سنبل و نسرين آمد 1 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۸۸ دل ميرود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا 1 لینک به دیدگاه
Ali.Akbar 9300 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۸۸ آنچه بيند در جبينت اهل دل كي ببيني در خود؟ اي از خود خجل! لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده