soheiiil 24251 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۸۹ سلام دوستان سوالیه که ذهنمو مشغول کرده واقعا تا چه حد قدرت پذیرش واقعیتو داریم؟ برای مثال اگه بهمون یه روزی بگن که واقعا خدایی نبود چی کاری میکنیم؟ یا اون شخصیتی که با تمام وجود به راهش ایمان داریم به یکپاره تمام بزرگیش رنگ ببازه یا اینکه بگن این زندگی یه خواب یا هیپنوتیزمی بیش نبوده و یهو از خواب بیدارمون کنن .....چه حالی میشیم؟ تا چه حد به بودنمون ایمان داریم؟ چقدر به باور هامون باور داریم؟ آیا این باورها رو به خودمون اثبات کردیم یا صرفا همرنگ جامعه شدیم؟ 7 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۸۹ چند روزه ، چند ماهه، شاید هم چند ساله که ، به پوچی رسیدم. یعنی هیچ! 3 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۸۹ سلام دوستانسوالیه که ذهنمو مشغول کرده واقعا تا چه حد قدرت پذیرش واقعیتو داریم؟ برای مثال اگه بهمون یه روزی بگن که واقعا خدایی نبود چی کاری میکنیم؟ یا اون شخصیتی که با تمام وجود به راهش ایمان داریم به یکپاره تمام بزرگیش رنگ ببازه یا اینکه بگن این زندگی یه خواب یا هیپنوتیزمی بیش نبوده و یهو از خواب بیدارمون کنن .....چه حالی میشیم؟ تا چه حد به بودنمون ایمان داریم؟ چقدر به باور هامون باور داریم؟ آیا این باورها رو به خودمون اثبات کردیم یا صرفا همرنگ جامعه شدیم؟ سهیل تازه داری به حال دوسال پیش من میرسی خدا بهت صبر بده تا این مرحله رو رد کنی چون خیلی چیز-وا-چیز میشی :Ghelyon: 2 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۸۹ من طاقت این یکیشو ندارم تنها چیزی که هنوز باعث موندم شده همینه بگن اینم کشکه من یکی که سکته رو زدم 3 لینک به دیدگاه
TIRED 81 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۸۹ این قضیه برا من یکی اثبات شده است! پس امکان نداره که خلافش ثابت بشه! شایدم بشه به زندگی مثه یه خواب نگاه کرد مگه قبل از تولدتو یادته؟اونم یه خواب بود! این دوره هم میگذره تو جهان باقی این زندگی برات مثه خواب میشه! 1 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۸۹ البته باور داریم تا باور مثلا بعضیا باور دارن که چارلیزترون! خوشگلترینه !!بعصیا هم میگن فقط محمود !! 1 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 تیر، ۱۳۸۹ . . فک کنم وقتی به حقیقتی باور پیدا کردیم باید به ان عمق بدیم کاری کنیم که در درون و وجودمون ریشه بزنه با اگاهی و با چشمانی باز به ان شاخه برگ بدیم و اون حقیقت را اونقدر رشد بدیم تا تنومد شه ،تا سبز شه ،شکوفه بزنه و به بار بنشینه انوقت میشه باور ....هر باوری خود به خود ارزشمنده به قیمت زندگی و از بین بردنش مشکل !!چرا؟ چون ریشه دارشد وهویت پیدا کرده ...شده جزیی از ماو . . اما اگه روزی به باور های خودمون شک کردیم دلیلش این بود که خوب ندونستیم کم یاد گرفتیم اگاهی کافی نداشتیم و باید برگردیم دوباره بهترشروع کنیم ،همین .. 1 لینک به دیدگاه
m.urbanism 186 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۸۹ راستش من خودم به شخصه فقط یه خدا در درون دل خودم دارم شاید شما اسمشو بذارید خدای طبیعت ، خدای زمین، خدای آسمان یا هر اسمه دیگه ای اما اون فقط در دل من احساس میشه ...و روی خودم نه اسم شیعه نه سنی نه مسلمان ونه مسیحی و غیره میذارم... اگه یه روزیم بگن که هیچی نبوده ناراحت نمی شم چون خدای من وجود خارجی نداره و فقط تو دلمه و همین........... 1 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۸۹ مدتی بود که میخواستم به مادرم بگم که طرز نماز خوندنت اشتباهه و باید کلمات رو اینطور و اونطور ادا کنی یا بهش بگم که مثلا" رفتن به فلان جا و گوش دادن به حرف فلانی مشکلی رو حل نمیکنه.اما دیدم این بنده خدا عمری رو با این طرز فکر و این اعتقادات زندگی کرده بر فرض محال اگه قبول کنه چطور میخاد با عمر از دست رفتش کنار بیاد.این بود که منصرف شدم.سخته.اما باید وقتی یه چیزیو قبول میکنیم خوب بهش فکر کرده باشیم تا بعدها دچار دوگانگی و تردید نشیم. خود من تو ذهنم سوالای زیادی بود.مثل همه یه مدت خیلی باهاش کلنجار رفتم . برای بعضیاش جواب پیدا کردم و برای خیلیاش نه.اما دیگه خسته شدم.دیگه دوس ندارم ذهنمو درگیر چنین مسائلی کنم.یه سری چیزا رو قبول کردم با اونکه چوابی براش پیدا نکردم. 1 لینک به دیدگاه
Bernabeo 1062 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۸۹ حقیقتو دوست دارم حتی اگه تلخ باشه چون از ابهام درم میاره 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده