MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۸۹ پست مدنیسم پست مدنیسم پیکره پیچیده و در هم تنیده و متنوعی از اندیشه ها ، آرا و نظریاتی استکه در اواخر دهه 1960 م . سر برآورد و بعدا اندیشه های دیکانستراکشن D econstruction و مکاتب فکری غرب از جمله فمینیسم و پسا استعمارگرایی و غیره جزواژه پست مدرن فلسفی مطرح شدند . پست مدرنیسم در سراسر اروپا و ایالات متحده بهویژه در محافل آکادمیک و در میان دانشگاهیان ، معماران ، هنرمندان و حتی مجریانبرنامه ها و تبلیغات و رسانه های گروهی و مطبوعات اشاعه و گسترش یافت . واژه پستمدرن گفتمان های فراوان و متعددی را در پی داشته است ، روندی که همچنان ادامه دارد . هابرماس معتقد است که ، کاربرد " پسا" بیشتر تداوم جریانی را ثابت می کند ، نهپایانش را ، همانطور که مقصود جامعه شناسان از واژه پسا صنعتی را نشان می دهد و نهپایانش را . در تفکر پست مدرن تاکید بر وجه محلی یا بومی در مقابل قطب بندیجهانی و فردی ، عینی و ذهنی پیشی می گیرد و بر اساس همین دیدگاه است که بر بازیزبانی نامتجانس و ناهمگن ، امور نامتوافق ، بی ثباتی ها و ناپایداری ها ، گسست ها وتضادها تاکید دارد . تفکر پست مدرن هر گفتگو را به جای آنکه مکالمه یا دیالوگی بیندو شریک بداند ، آنرا نوعی بازی و رویارویی بین دو رقیب می داند . در این تفکراجتماع همگانی و جهانی به هیچ وجه یک آرمان با ایده آل محسوب نمی شود . تلاش مداومهستند این است که " بس کنید دیگر ، بگذارید همینطور بماند ." یا " دست از معنی سازیبردارید . " در تفکر پست مدرن هنر صرفا یک تجربه زیبا شناختی نیست ، بلکه روششناخت جهان است . ویژگی شاخص هنر پست مدرن تاکید بر کلیشه ، تقلید هزل آمیز ازسبک های مختلف و اختلاط و امتزاج رنگ های مختلف ( کولاژ Collage ) است . هنر دردنیای پست مدرن نه تعلق به چارچوب ارجاعی و معیار داوری خاصی است و نه به پروژه یااتوپیای خاصی تعلق دارد . ایهاب حسن نظریه پرداز پست مدرن با ترسیم و ارائه جدولیاز تمایزات بین دو جنبش مدرنیسم و پست مدرنیسم به طراحی و نقشه پردازی دربارهمعدوده ها و مرزهای اندیشه پست مدرن اقدام کرده است . جدول تمایز مدرنیسم و پست مدرنیسم از دیدگاه ایهاب حسن مدرنیسم پستمدرنیسم صورت ( صورت ربطی ، صورت بارز ) ...... ضد صورت ( صورت فعلی ، صورت بسته ) هدف ................................................ بازی طرح ( نقشه ) ............................................... شانس ( تصادف ) سلسله مراتب ................................................. فرآیند / اجرا /رخداد حضور ................................................ غیاب تمرکز .............................................. پراکندگی ژانر / مرز ................................................ متن / بین متن ریشه / عمق ................................................ ریشه کاذب / (ریزوم ) / سطح طراحان پست مدرن بر این عقیده هستند که به راحتی می توان تاریخ را دور زد وتاریخ معماری را به شیوه هایی اصیل ، تازه و بدیع مجددا به هم پیوند بزنند . آنانعموما جنبش های خود را در راستای حرکت های جدایی طلب و فرقه گرایانه سوق دادند و ازجنبش های وسیع و گسترده حقوق مدنی و پیوند های انسانی ، که می توانستند موجب رشد ،ارتقا و استعلای محدوده ها و عرصه فعالیت های گروهی گردند ، دوری می جستند . پستمدرنها فرانسوی این نوع نگرش به جهان را به مثابه کشفی چشمگیر و کلیدی برای آزادی وسعادت در دنیای جدید پلورالیستی و چند خدایی ارائه می کنند . همانگونه که قبلامتذکر شدیم اندیشه پست مدرنیسم سمت و سو و جهتگیری واحدی ندارد . بلکه در جهانمتعددی سیر می کند ، مضامین آن چندان با هم سازگار نیستند بلکه در اکثر موارد دچارتناقض ها و ابهام های آشکاری هستند . یکی از اساسی ترین مضامین مبحث پست مدرنحول واقعیت یا فقدان واقعیت یا چندگانگی واقعیت می چرخد. هیچ انگاری مفهومی نیچه ایاست که با معنای سیال و بی ثبات از واقعیت رابطه ی تنگاتنگی دارد . شعار " مرگ خدا " ی نیچه به این معنی است که دیگر نمی توانیم به هیچ چیز یقین داشته باشیم . اخلاقدروغ است و حقیقت افسانه . از مهمترین مضامین پست مدرنیته می توان به موارد زیراشاره کرد : 1- تردید در این باره که هرگونه حقیقت انسانی ، بازنمایی عینی و ساده ای ازواقعیت است . 2- توجه و تاکید بر نحوه کاربرد زبان از سوی جوامع برای ساختنواقعیات مورد نظر خود ، اینکه جوامع چگونه از زبان برای ایجاد واقعیات استفاده میکنند . 3- ترجیح دادن یا اولویت قائل شدن برای بومی ( محلی ) ، عینی و اخص دربرابر ، جهانی ، انتزاعی و اعم. 4- تجدید علاقه یا توجه دوباره به روایت داستانو داستان سرایی . 5- پذیرش این نکته که توصیف های متعدد و متفاوت از واقعیت راهمواره نمی توان به شیوه ای قطعی و نهایی ، یعنی عینی و غیر انسانی ، در برابر یاعلیه یکدیگر به کار رفت . 6- تمایل به پذیرش و قبول چیزها آنگونه که در سطح وظواهر قرار دارند ، به جای جستجو ( به سبک فروید یا مارکس ) برای یافتن معانی ژرفتر . اکثر این مضامین با هم جور بوده و مناسب هم به نظر می رسند ولی معذلک ، وضعیتپست مدرن از نوعی تنش یا آشفتگی خاصی برخوردار است ، از یک سو تمایل به سمت تجزیه ،پراکندگی و افتراق و از سوی دیگر جستجو برای یافتن چارچوب های وسیع تری برای معانیاست . معماری پست مدرن واکنشی است علیه چیزی که فردریش استوواسر ( فرتیس هاندرتواسر F. Stowasser- Fritz Hunderwasser ) نقاش معاصر اتریشی آن را " استبداد خطوطمستقیم " خوانده است . در معماری جدید تاکید بر خطوط منحنی ، تاکید بر امور غیرقابل پیش بینی ، بر تزئین و تقلید هزل آمیز و بر زیبایی غیر کارکردی استوار است .سطوح شفاف و آینه وار و هزارتوهای پیچاپیچ ، عناصر عمده ای در معماری پست مدرن بهشمار می روند . در سمت دیگر جریان معمار لاس وگاس به چشم می خورد که در فراگیریاز اغراق آمیزترین تعابیر معماری معاصر ، راه افراط را در پیش می گیرد که تفصیل آنرا می توان در کتاب " آموختن ( فراگیری ) از لاس و گاس ( Learning From Las Vegas ) اثر رابرت ونتوری دید . در این سبک معماری به آمیزه متنوعی از سبک های مختلف برمی خوریم . نمونه بارز آن ساختمان موسوم به قصر سزارها ( Caesara Palace ) بامجسمه ها و تندیس های قدیمی و نگهبانان پارکینگ و پیشخدمت هایی که به سبک لژیونرهایروم باستان لباس پوشیده اند ، است . در اینجا سیطره و سلطه تابلوهای متعدد نئون هایرنگی پرزرق و برق که چشم هر مشتری را مفتون و محسور خود می سازد بر نماهای کمتردیدنی و نه چندان تماشایی میزهای قمار و دستگاهای خدکار فروش اغذیه و نوشیدنی ، بهوضوح مشهود و ملموس است . عطف به تاریخ ، التقاط در سبک و شیوه های بیان معماری ، رجوع به اقلیم (منطقه گرایی ، تحت تاثیر نیاز ارتباط معماری با محیط و به ویژهاقلیم ) ، آزادی حس ترکیب ، عدول از مناطق عقلانی رنگ ، نشانه های شخصی یا اجتماعیو بهره گیری از تمثیلهای دور و نزدیک و به طور کلی دستاورد پست مدرنیسم ، تازگی وتنوع در شیوه های بیان معماری است . نظریه پردازان پست مدرنیسم آلدوروسی وپائولوپورتوگزی در ایتالیا هستند . پست مدرنیسم دوباره به رسمیت شناختن حضور ،دنیا دوستی ، خلاقیت و تنوع است و البته معنویت عینیت یافته که یک جهت گیری کیهانیاست بر اساس علم معاصر . جنکز پست مدرن را به مثابه دو عنوانگی ، یعنی نخبه وعامه پسند و جفت شدن این متضادها : سازگار و شورشی و نیز نو و کهنه ، دانسته است .به قول او هنر پست مدرن متاثر از شبکه جهانی است و حساسیت همراه با آن ، کنایه ای وجهانی و علنی شدن است . پست مدرن را باید بر اساس پارادوکس آینده ( Post ) وپیشین ( Mode ) درک کرد . Late Modern , Post Modern هر دو سنت از حدود 1960شروع شدند و هر دو به افول مدرنیسم واکنش نشان دادند . دوره پست مدرن زمانانتخاب های مداوم است . دوره ای که هیچ روش تثبیت شده ای را نمی توان بی خود آگاهیو کنایه دنبال کرد ، تمامی سنت ها به نوعی اعتبار دارند . پست مدرن اصولا تلفیقگزینشی هر سنت با سیاق پیش از خود می باشد ، هم ادامه مدرنیسم است و هم فراتر از آنرفتن . بهترین کارهای پست مدرنیسم ویژگی ابهام و کنایه را دارا می باشند و انتخابنامحدود ، کشمکش و گسستگی سنتها را به تصویر می کشند ، زیرا این چند گانگی آشکارابر کثرت گرایی ما غالب است . پست مدرنیسم را دوگانگی متناقض نما یا ابهامی میدانم که نام دو رگه اش به معنی ادامه مدرنیسم و فراتر از آن رفتن می باشد و متاثراز دهکده جهانی است و حس همراه با آن کنایه شهروندی جهانی شدن را در خود دارد .پست " Post " بودن به معنی " برتر بودن " است . چارلز مور دو کتاب در مورد پستمدرن به نامهای : The Place Of House جایگاه خانه در سال 1976 و کتاب Body . Memory & Architecture بدن ، خاطره و معماری را در سال 1977 نوشت. در موردپست مدرن 1- تنوع مجموعه عناصر از نظر فرم ، اکلکتیسیسم . 2- جستجوی یک سنتز برایحل مسائل واقعی که تمام توقعات و مشخصه های زمان را در برداشته باشد . 3- کوچکترینمعیار متدولوژیک ، پیروی از مسائل واقعی و انتخاب روشی که از تفکر و حوصله حاصل میشود . طرح موزه ملی لندن 1980: رابرت ونتوری به همراه همسرش این مرکز را طراحیکردند . ساختمان 3 نما دارد . طراحی نمای ساختمان با خصوصیات محله است : 1 - یکنمای سنتی که سمت یک موزه تاریخی قرار دارد . 2- یک نمای مدرن که سمت خیابان وساختمانهای مدرن قرار دارد . 3 - نمای داخل کوچه که همگون با بافت محلی است . Robert Venturi (1925 - ) TWA Terminal ( 1956-62) رابرت ونتوری معمارآمریکائی از شاگردان سارنین Saarinen و توئی کان Khan بود ودر دفتر آنها کار می کرد . در سال 1966 کتابی به نام " پیچیدگی و تضاد در معماری " Complexity & Contradiction In Architecture را به رشته تحریر در آورد . در این کتاب رابرت ونتوری اصول اندیشه ها و جهان بینی معماری مدرن را زیر سوالبرد . او در این کتاب خواستار توجه به خصوصیات انسانی و توجه به معماری انسانی مدارشد . عمده نقد ونتوری در این کتاب متوجه میس وندروهه بود . در مقابل " Less Is Bore " ," Less Is More "، به معنی کم خسته کننده است ، رامطرح می کند . اوعقیده داشت مسائل بسیار پیچیده ( C omplex ) و تضاد ( Contradiction ) در ساختمانوجود دارد که نمی توان آنها را نادیده گرفت ، یا حذف کرد . ونتوری عقیده داشت که یکساختمان نمی تواند یک فرم خاصداشته باشد ، برای او فرمهایی از قبیل خانه های دامنهکوههای ایتالیا که بر اساس نیازهای مردم و شرایط اقلیمی بنا شده ملاک است . ونتوری هیچ اعتقادی به سبک بین المللی ندارد و به جای آن معتقد به زمینه گرایی " C ntextualism " است ، یعنی هر بنایی باید بر اساس زمینه های فرهنگی ، اجتماعی ،تاریخی و کالبدی و شرایط آن سایت و ساختمان طراحی و اجرا شود . از نظر پست مدرنها شرایط زیر فرم ساختمان را تعیین می کنند : 1- خصوصیات فرهنگی ، اجتماعی ، تاریخی و اقتصادی افراد که از آن ساختمان استفادهمی کنند . 2- خصوصیات شهری ، خیابان ، میدان ، کوچه ، مغازه . 3- شرایطاقلیمی ، رطوبت ، سرما ، گرما ، جنگل ، صحرا . 4- نحوه زندگی روزمره اهالیساختمان ، نیازهای آنها ، پیش زمینه های ذهنی Event " The Discourse Or Events " A . A . London 1983 رابرت ونتوری در سال 1972 کتاب دیگری به نام " یادگیری ازلاس وگاس " نوشت " Learning From Los Vegas " . در این کتاب ، توجه معماران رابه فرهنگ و خصوصیات روزمره زندگی جلب کرد . وی در این کتاب یادآور شده که ، سمبلهاآنهایی نیستند که روشنفکران به مردم دیکته کردند بلکه ، این سمبلها را خود مردم طرحکرده و قابل فهم برای آنهاست . اشکال سردرها ، مغازه ها و احجام عامه پسند چیزی استکه در شهر لاس وگاس جذابیت خاصی داده است . خانه مادر رابرت ونتوری درپنسیلوانیا 1962 در عین سادگی ، پیچیدگی و در عین تقارن ، نامتقارن است و در عینوحدت ، کثرت دارد . اولین ساختمان به سبک مدرن است . در این طرح نمادهایی چون بامشیبدار ، قوس ، سردر ورودی ، پنجره ها ، لوله دودکش وجود دارد . داخل ساختمان دارایفضاهای مختلف و گوناگون است و تضاد پلان را روی نما نشان داده ، نمای ساختمان نشاندادن ذهنیت یک کودک از خانه است. چارلز جنکز Charles Jencks تاریخ نگار و منتقد معماری است . در سال 1977 کتابی به نام " زبان معماری پستمدرن " The Leanguage Post Modern Architecture . او در این کتاب تاریخ دقیق مرگمعماری مدرن را روز 15 ژولای 1972 در ساعت 32/3 بعد از ظهر اعلام کرد . P . 32 اینتاریخ اشاره به منهدم کردن آپارتمان های مسکونی پروت ایکو در شهر سنت لوییس آمریکااست Minoru Yamasaki , Pruitt - Igoe Housing , In St . Louis ( 1952-55) جنکز بیان می کند که این مجموعه آپارتمانها سمبل معماری مکعب شکل و بدونتزئینات مدرن بوده و بسیاری از اصول طراحی آن منطبسق با اصول مطرح شده در سیام CIAM است ، عدم انطباق با فرهنگ سیاهپوستان فقیری که در آن زندگی می کردند و باور آنهااز خانه ، که باعث شد آنها با آپارتمان بیگانه باشند. بر طبق نظر جنکز معمارنباید به تنهایی خانه را طراحی کند ، بلکه همکار و مشاور او استفاده کنندگان آن میباشند . به معماری پست مدرن به معماری پاپ Popular Architecture یا معماریمردمی هم می گویند ، چون در این نوع معماری از احجام و تزئینات و رنگهای عامه پسندو جالب توجه برای سطح درک عموم استفاده میشود . کتاب برنت برلین Brent Brolin 1976 " شکست معماری مدرن " ، The Failver Of Modern Architecture ، انتقادی بهروش طراحی معماری و شهرسازی مدرن ، بخصوص به طرح شهر چندیگار هند 1957 لوکوربوزیه ،انجام داد . او توضیح می دهد که لوکوربوزیه اصول ساخت این شهر را بر اساسنیازهای طبقه مرفه اروپایی طراحی کرده در حالی که طی دو دهه مردم فقیر هند خانه هایاین شهر را بر طبق نیازهای خود عوض کردند . در طی دهه هفتاد و هشتاد خیل عظیممعماران به این سبک رو آوردند و هویت ساختمانهای خود را بر اساس بوم گرایی و فرهنگمردم شکل داده اند . مایکل گریوز Micheal Graves ، چارلز مور Charles Moore " Moor Is More " استانلی تایگرمن Stanly Tigerman ، رابرت استرن Robert Stern ، فیلیپ جانسون ، Philip Johnson , AT & T Building 1978 , Newyork یکی از طرحهای پست مدرن ، طرح میدان ایتالیایی ها Piazza D ' Italia کار چارلزمور است . این میدان برای ایتالیایی تباران در آمریکا بین سالهای 79- 1978 ساختهشده است . منبع الهام فواره تروی در شهر روم Trevi Fountain است . میدانهای قدیمیبا ساختمان ، مجسمه ، محوطه و خصوصا آب فواره به صورت یک مجموعه به هم تنیده شکلگرفته است . طرح سایت نقشه شبه جزیره ایتالیا را روی پلان این میدان نشان می دهد ، چون اکثریت ایتالیایی ها از سنت لوییس از جزیره سیسیل هستند ، جزیره سیسیل در وسطاین میدان به صورت سمبل قرار دارد . پست مدرن سفید در سال 1972 کتابی به نام " پنج معمار " Five Architects در نیویورک چاپ کرد وکار پنج معمار که در دهه 60 و 70 انجام گرفته بود را چاپ کرد . این معمارانساختمانهای مدرن دهه 60 مدرنمتعالی و خصوصا Five Architects 1972 Peter Eisernman 1932 رنگ سفید مانند ویلا ساووا لوکوربوزیه را الگوی خود قرار دادند . Micheal Graves 1934 منبع الهام اکثر ساختمانها مکعب شکل بودند Charles Gwathmey 1938 John Hejduk 1929 Richard Meier 1934 پست مدرن رابرت ونتوری یک معماری التقاطی است . 1- مایکل کریوز از دهه 80 به سمت معماری پست مدرن حرکت کرد ( ساختمان دفاترعمومی شهرداری پرتلند در آمریکا ) 2- پیتر آیزنمن به سمت دیکانستراکشن گرایشپیدا کرد . 3و4- جان هیداک و چالز گواتمی تا حدودی در همان معماری پست مدرن باقیماند . تنها ریچارد مه یر کماکان خود را به اصول معماری پست مدرن وفادار حس میکند . معماری نئوکلایسک فلسفه و تمدن کلاسیک یونان و روم باستان شالوده فکری و اجتماعی تمدن مغربزمین را تشکیل می دهد و طی دوهزار سال گذشته همواره فلسفه کلاسیک در بینش ذهنی وکالبد فیزیکی تمدن غرب مشهود بوده است . معماری غرب نیز از این امر مستثنا نبوده ومعماری کلاسیک پیوسته در کلیه تاریخ مغرب زمین مطرح بوده است . کلاسیک که در پیبیش از نیم قرن تفوق معماری مدرن از اوایل اخیر مورد بی توجهی نسبی قرار گرفته بود ، بتدریج بعد از انتقاداتی که به سبک مدرن شد ، خصوصا بعد از نمایشگاهی در لندن بهنام نابودی خانه های حومه شهر در سال 1975 ، مجددا به صورت یک سبک مهم که می تواندپاسخگوی نیازهای جامعه امروزی باشد مطرح شد . معماران نئو کلاسیک همچون معمارانپست مدرن توجه به گذشته دارند ولی یک اختلاف عمده بین این دو دیدگاه نسبت به تاریخوجود دارد . معماری پست مدرن در پی هویت انسان است و تاریخ هر قوم و ملتی از نظرآنها عنوان بخشی از هویت آن ملت تلقی می شود . لذا آنها تاریخ فرهنگی و کالبدی وهمچنین دستور زبان معماری هر قومی را در معماری خود در هر منطقه نمایش می دهند .منتها این نمایش به صورت تقلید از موارد فوق نیست ، بلکه آنچه که به هویت یک ملتمربوط است در ساختمانهای آنها به روز در می آید و بر اساس شرایط زمانی و مکانیبصورت جدید و امروزی شده ظاهر می شود . لذا معماران پست مدرن در تغییر دادن تناسبات ، رنگ ها و عملکردهای نمادهای تاریخی به خود تردید راه نمی دهند . ولی معماراننئوکلاسیک همچون کوینلن تری انگلیسی ( یکی از مهمترین نظریه پردازان سبک نئوکلاسیک)معتقدند که " نظم های کلاسیک الهاماتی آسمانی و مقدس هستند " پس تغییر دادن آنهاصحیح نیست و هر تغییری در آنها باعث تبدیل شدن کمال به نقصان می شود . آنها دلیلجاودانگی معماری کلاسیک را همین می دانند . از نظر معماران نئوکلاسیک ، سبک پستمدرن یک مد است زیرا در این سبک اصول جاودانه معماری کلاسیک با طبع ، نظر و منطقزمینی تغییر داده شده است . معماران نئوکلاسیک ، سبک مدرن را نیز سبکی قابل قبولنمی دانند ، چنانچه کوینلن تری گفته : " مدرنیسم پرهیز از هر روشی است که کارکردداشته است . " لذا معماران نئوکلاسیک ، گذشته و خصوصا معماری کلاسیک را منبع الهامخود می دانند و معماری کلاسیک و یا سنتی را به همان گونه که از نظر کالبدی بوده ،برای احتیاجات امروزه طراحی می کنند . منتها باید توجه داشت که در داخل این فرم هایتاریخی ، کلیه وسایل رفاهی امروزی تدارک دیده شده است . اگر خواسته باشیم در یکجمله این سبک را تعریف کنیم ، می توان گفت : ساختمان نئوکلاسیک ، پوسته ای کلاسیکبرروی امکانات مدرن است . کوینلن تری سوال می کند که " چرا مصالح قدیمی صدها سالعمر می کنند ولی مصالح جدید چنین نیست و یا چرا ساختمان های قدیمی دلپذیر هستند ولیساختمانهای جدید این طور نمی باشند ... ما در جامعه مصرفی زندگی می کنیم ، از منابعزمین استفاده می کنیم و ضایعات را بر جای می گذاریم ... شیوه های ساختمان های سنتینه تنها از نظر زیست اقلیمی صحیح تر می باشند ، برای این که مصالح طبیعی به جایمصالح مصالح مصنوعی استفاده می کنند ، بلکه همچنین این مصالح با روح و روان انساننیز سازگار تر است . " لئون کریر ، معمار اهل لوکزامبورگ ، از دیگر معماران مهم این سبک است . به گفتهوی " نئوکلاسیک گزینه ای در مقابل مدرنیسم نیست ، بلکه در تضاد با مدرنیسم و درمقابل جامعه مصرف گرایی است که آن را حمایت می کند . " او روش ها و مصالحی که نمادمدرنیسم است مانند استاندارد کردن ، پیش ساختگی ، فولاد ، بتن و شیشه را به عنواننشانه های تصنعی از یک حکم جزمی فراگیر می داند که هنوز سعی می کنند انحصاری باشد وهر آنچه که مطابق آن نیست حذف کنند . راب کریر ، برادر لئون ، که اونیز ازمعماران سبک نئوکلاسیک محسوب می شود بر این نظر است که شهر های انسان مدار سنتی دراروپا در اثر دو واقعه در قرن بیستم ، یعنی جنگ و مدرنیسم ، از بین رفتند و جایآنها را شهرهای امروزین گرفتند که سنخیتی با انسان و خصوصیات روحی و فیزیکی اوندارند . معماران این سبک ، معماری کلاسیک را یک معماری لایزال . بی زمان می دانند . اصولاین معماری همانند نظم ، تناسبات ، تقارن ، هماهنگی و کمال که در زمان یونان باستانبرای خانه خدایان طراحی شده بود اصولی جاودانه است . خدایان یونان باستان ، خدایانیبودند انسان گون در حد نهایت زیبایی ، کمال و جاودانگی . لذا خانه آنها نیز میبایست دارای همین خصوصیات می بود . بدین لحاظ معماری کلاسیک نیز می بایست یک معماریبدون نقص و ایراد باشد . معبد پارتنان ( 447- 438 ق . م ) در آتن که می توان آن رانماد شاخص معماری کلاسیک تلقی کرد ، معبدی است که تماما بر اساس اصول ریاضی وتناسبات هندسی طراحی و اجرا شده است . حجم ساده و جزئیات این بنا زیبا گونه ایطراحی و اجرا شده که حتی خطای چشم انسان نیز در آن اصلاح شده است . معبد پارتنانساختمانی به نظر می آید که تمام خطوط افقی ان کاملا موازی و کلیه ستونها کاملاعمودی ، فاصله بین آنها دقیقا به یک میزان ، قطر آنها به یک اندازه و عمق شیارهایروی ستونهای دور یک بنا از پایین تا بالا یکسان است . باید توجه داشت که در معبدپارتنان یک خط مستقیم وجود ندارد و تمامی نکاتی که ذکر شد و رسیدن به این حد ازکمال ، تنها با تنظیم و تصحیح دقیق هندسی ممکن بوده است . به لحاظ موارد اشارهشده در فوق ، شاهد بوده ایم که در غرب همواره مکتب ها و سبک های مختلف فکری و هنریظهور کرده و پس از چندی مطرود و به حاشیه رانده شده ، ولی معماری کلاسیک حضوری شاخصو پیوسته در کلیه دوران ها داشته است . خانه خدایان و یا به عبارتی ، معابدیونانیان باستان منبع الهام بسیاری از ساختمانهای مهم در طی دوهزار و پانصد سالگذشته در غرب بوده است . معابد ، کاخها و بناهای حکومتی روم باستان ، کلیساهایعظیم قرون وسطا در عصر اقتدار مسیحیت ، کاخها ، ساختمانهای مدنی و کلیساها در زمانرجعت به کلاسیسیسم در دره رنسانس ، کاخ ها و کلیساها در عهد اشرافیت باروک ، کاخها ، پارلمان ها و کلیساها در عصر روشنگری و بعد از آن ، آسمانخراش های سر به فلککشیده اوائل قرن بیستم و ساختمانهای حکومتی در عصر فاشیسم ، نازیسم و استالینیسم دربین دو جنگ جهانی ، همواره از معماری کلاسیک الهام گرفته اند . بدون شک این معماری به صورت الگویی بدون نقص در تمامی اعصار برای بینش ها وتفکرات کاملا متفاوت ، از دموکراسی گرفته تا فاشیسم و سوسیالیسم ، مورد توجه بوده واز آن تقلید شده است . ساختمانهای ساخته شده به این سبک نیز کاملا متنوع بودهاست . از این معابد بت پرستان تا کلیسای عظیم ، قصرهای باشکوه ، پارلمان ها ونهادهای حکومتی ، بانک ها ، بیمارستانها ، پاساژها ، موزه ها ، ترمینال های مختلفبه این سبک ساخته شده است . یکی از پروژه های جالب توجه و موفق به سبک نئوکلاسیک ، مجموعه مسکونی رودخانهریچموند در کنار رودخانه تایمز 87-1985 (Richmond Riverside Complex ) است . اینمجتمع مسکونی در لندن توسط کوینلن تری طراحی شده و شامل ادارات ، مغازها و رستورانهای متعدد است . این مجتمع نه تنها لوکس و زیبا است و مورد توجه بازدیدکنندگان واهالی لندن قرار گرفته ، بلکه در بازار رقابت معاملات املاک ، توجه خریداران زیادیرا به خود جلب کرده و ساختمانها به نظر می آید که متعلق به قرن 18 باشد ، ولی تمامامکانات و ضروریات مدرن در آن در نظر گرفته شده است . از دیگر معماران صاحب نام این سبک می توان از دیمیتری پاپاداکیس ، آلن گرینبرگ ،رابرت آدام ، کلاف ویلیامزالیس و رابرت استرن نام برد . در اینجا باید متذکر شد کهگرایشی آشکار به سمت معماری نئو کلاسیک و سنت گرایی در بین معماران پست مدرن دیدهمی شود . معمارانی از گروه اخیر همچون رابرت استرن و دوبرادر ، رابرت ولئون کریر ،ساختمانهایی به سبک نئوکلاسیک طراحی کرده اند . همچنین کارهای معمارانی همچونآلدوراسی و حتی رابرت ونچوری هم اکنون در مجاور طرح های معماران نئو کلاسیک بهنمایش گذاشته می شود . جالب توجه آن که فیلیپ جانسون - معمار مدرنیست و سپس پستمدرنیست معروف - نیز خانه تئاتر جدید ( 84- 1981 ) در شهر کیلولند در آمریکا را بهسبک نئوکلاسیک طراحی کرده است . می توان گفت که در حال حاضر ، نظر معماران پست مدرنبه اصول پایدارتر و جاودانه تر گذشته و تاریخ جلب شده است . برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 5 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۸۹ مدرنیزم جنبش هنری و فرهنگی زمانی است که هنر آفرینان بر عیله سنن تاریخی و اکادمیک قرن نوزده شورش کردند و عموما هنر، معماری، موسیقی و ادبیات مطرح قبل از 1914 در بر می گیرد. عده ای قرن بیستم را به دوره های مدرن و پست مدرن تقسیم میکنند در حالیکه عده ای هر دو مدرنیسم و پست مدرنیسم را بخش دوره عظیم تری میدانند. این مطلب به جنبشی که در اواخر قرن نوزده و شروع قرن بیست رشد کرد تمرکز کرده است. فهرست: § 1- زمینه تاریخی: § 1.1- پیشتازان مدرنیزم § 1.2- آغاز مدرنیزم 1890-1910 § 1.3-فرافگنی مدرنیزم 1910-1930 § 1.4- نسل دوم مدرنیزم 1930-1945 § 1.5- مدرنیزم پس از جنگ جهانی دوم § 2- اهداف مدرنیزم § 3- جدال و پذیرش مدرنیزم § 4 – منابع § 5- مراجع زمینه تاریخی: جنبش مدرنیست در اوسط قرن نوزده در پاریس پدیدار گشت. این جنبش ادعا کرد که قالب سنتی هنر، ادبیات، نظم اجتماعی، و زندگی روزانه از کار افتاده است و باید آنرا کنار گذاشت و فرهنگ را دوباره ایجاد کرد. مدرنیسم نظریه از نو آزمودن هر نمود هستی از تجارت گرفته تا فلسفه را با هدف تغییر آوردن در آنچه کهنه است تشویق کرد. در اسانس جنبش معاصر استدلال کرد که واقعیات تازه قرن بیست پایدار و جبری اند و مردم باید جهان بینی خود را با آنچه نو است وفق دهند. چون پدیده های نو خوب و زیبا هستند. پیشتازان مدرنیزم: در نیمه اول قرن نوزده اروپا عرصه یک سلسله انقلاب ها و جنگ های متلاطم قرار گرفت که رفته رفته نظریه رمانتیسم از آن پدید آمد. رمانتیسم به تجربیات درونی فرد، برتری طبیعت به عنوان یک موضوع معین در هنر، رشد انقلابی و رادیکال صراحت و آزادی فردی تمرکز میکرد. نظریه رمانتیسم بر این استنتاج استوار گردید و عملی شد که فقط پدیده های ماندگار واقعیت دارند و این نظریه رنسانس فلسه سیاست واقعگرایی اوتوان بسمارک که نظریه اثبات گرایی و هنجار های فرهنگی را در بر میگرفت نشان داده شد. بنیاد این استنتاج ها در اهمیت نهادها، پنداشت های عام و منطق مراجع بود که آنها حمایت خود را از اصول دینی در مسیحیت، و اصول علمی در نظریات فیلسوفان کلاسیک جستجو میکردند و این دوره با وجود اینکه جامع نبود به وسیله مورخان و منتقدان اجتماعی ثبت میگردید. جنبش های اثبات گرا و عقلگراها ها اصل برتری استدلال و سیستم در فلسفه را تاسیس کردند. مسلما نظریات مخالف وجود داشت که از مکاتب فکری مختلف سرچشمه می گرفت و از آن جمله برجسته ترین آنها مکتب رمانتیسم و جنبش های طرفداران اصلاحات ارضی و طرفداران تجدید حیات بودند. عقلگرا ها هم و اکنش های از مخالفین شان دریافت کردند و از آن جمله میتوان به طور مشخص از واکنش فریدریک نیچه و سورن کیرکگارد اگزیستنیالیست های عمده در مقابل نظریه دیالکتیک هگل در مورد تمدن و تاریخ نام برد. از 1870 به بعد نظریه رشد ذاتی تمدن و فرهنگ سخت مورد سوال قرار گرفت. نویسندگانی چون واگنر و ابسن به خاطر انتقاد خودشان از تمدن آن زمان بدنام شدند و هشدار داده شدند که: "پیشرفت فزاینده به جدا سازی و خلق افراد جدا از اصول اجتماعی و همنوعانشان منتهی میگردد. تفاوت ارزش های هنرمندان و مردمان عادی جامعه و اینکه جامعه در ذات خود دارای نقایض است و در قالبی که دارد به پیش رانده نمیشود" مورد بحث قرار گرفت. برعلاوه نظریات جدید فلسفی که خوش باوری قبلی را مورد سوال قرار میدادند به میان آمدند آثار شوپن هاور برچسپ بدبینانه بودن خوردند و نظریاتش از جانب متفکرین اخیر چون نیچه رد شدند. دو تن از در هم گسیخته ترین متفکرین آن دوره چارلز داروین در زیست شناسی و کارل مارکس در علوم سیاسی بودند. تیوری حرکت تکاملی داروین به وسیله گزینش طبیعی به تحلیل برده شده یقین مذهبی عام، حس یکتایی و خرد آدمی، اندیشه عقب راندن آدمی به یک " جانور پست" و آشتی دادن آن با ظهور و تجلی روحانیت در انسان دشوار به نظر میرسید. مارکس در تفسیر سیاسی خود عین مشکل را ارایه میکرد: "مشکل با نظام اقتصاد مشکل روبنایی نیست. وضعیت های آنی و عملکرد های عاملین مشخص نتیجه تناقض بنیادی در درون نظام کاپیتالیسم است". هر دو متفکر مدافعین سرسخت مکاتب فکری بنیانگذاران مدرنیسم را به وجود آوردند و پرورش دادند و اساسات محکمی را برای مدافعین فراهم آوردند. مکتب های امپریسیونیزم و سیمبولیزم که هردو از فرانسه آغاز شدند تاثیرات جداگانه ای در هنر و ادبیات داشتند. امپریسیونیزم مکتب نقاشی بود که اساسا به آثار خلق شده تمرکز داد و استدلال کرد که انسانها به انعکاس نور در اثر هنری بیشتر از موضوع اثر توجه دارند. این مکتب هواداران خود را گرد هم آورد و با وجود آنکه در میان رهبرانشان تفرقه داخلی عمیقی وجود داشت، تاثیر گذاری روز افزون یا فزاینده بجا گذاشت. آثار هنری مکتب از نمایش سالون پاریس که بوسیله دولت حمایه میشد رد شد اما در سالون دی رفیوس نمایشی دیگری به کمک امپراطور ناپلیون سوم براه انداخته شد . بسیاری از آثار اگرچه آثار هنرمندان درجه دوم بودند اما دارای سبک استاندارد بودند. آثار مانت در این نمایشگاه توجه شگرفی را بخود جلب کرد و راه های تجاری جنبش شدن را باز کرد. مکتب دوم سیمبولیزم بود این مکتب به سمبولیک بودن زبان در ذات خود و اینکه فن شاعری و نویسندگی باید از رابطه های صدا و بافت کلمات پیروی کنند معتقد بود. استیفن مالارمی در آنچه بعد ها در این مکتب رشد کرد نقش عمده ای داشت. در عین زمان نیروهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هم عملکرد هایی داشتند که سر انجام به عنوان اساس برای بحث نوع رادیکال هنر و اندیشه استفاده شد. در میان اینها عمده ترین نیرو، صنعتی سازی بود که عماراتی چون برج ایفل را بنا نهاد و محیط متفاوت رادیکال شهری را پیشنهاد کرد. آغاز مدرنیزم 1890_1910 کلمینت گرینبرگ نوشت: "چی چیز را میتوان به سادگی مدرنیسم خواند؟ آنچه که در اواسط قرن گذشته در فرانسه بوسیله باودیلیر در ادبیات، مانت در نقاشی، و شاید فلاوبرت در پروس فکشن آغاز شد". مدرنیسم در ابتدا (آوانت گراد) یا (پیشرو و موجد) خوانده میشد و این اصطلاح همچنان برای تعریف جنبش هایی که برای سرنگونی بعضی نمودهای رایج وضعیت موجود تلاش میکردند باقی ماند. در سال 1890 مسیر فکری تازه ای شروع به اثبات کردن این واقعیت کرد که: "مهم است هنجار های پیشین را کنار بگذاریم و در عوض با اصلاح معرفت پیشین با استفاده از روش های معاصر باید تغییرات سر تاسری به میان بیاوریم". جنبش های هنری انکشافات در عرصه های دیگرمانند تیوری نسبیت در فزیک، یکپارچگی فزاینده اشتعال درونی و صنعتی با عروج علوم اجتماعی در پالیسی عام را متوازی کردو در پانزده سال اول قرن بیست عده ای از نویسندگان، متفکرین و هنر آفرینان تلاش کردند مفهوم سنتی ادبیات، نقاشی و موسیقی را دگرگون کنند. بحث اینکه اگر ذات هستی خودش زیر سوال است و محدودیت های انسان در اطراف خودش ایجاد شده پس هنر هم باید تغییر رادیکال یابد به میان آمد. هنگامیکه سیگموند فروید دیدگاهش در مورد حالات درونی انسان و این را که ذهن ناخود آگاه انسان پر از انگیزه ها و محدویت های اولیه است بیان کرد کارل یو نگ این نظر را با این اندیشه که " در سرشت هستی تصریح ناخود آگاهی پر از تایپالوجی ابتدایی ذهن آگاه را وادار به پذیرش و یا برخاستن علیه آن میکند" ترکیب کرد. این ایده با اندیشه انگیزه مردم برای شکستاندن هنجار های اجتماعی که حاصل نادانی و سطحی بودن خودشان است و این سطحی بودن بر اساس قضاوت داروین در ذات حیوانی انسان طبیعیست، به مخالفت برخاست. در عین زمان و مکان فریوید و فریدریک نیچه از یک فرایند فلسفی که ادعا میکرد "اراده معطوف به قدرت" مهمتر از واقعیات است پشتیبانی کردند. همچنین نوشته های هنری برگسون بشکل فزاینده ای تاثیر گذار بودند و برگسون نیز اساس "نیروی حیاتی" ( نشاط حیاتی)یکی از مفاهیم ایستا حمایت کرد. آنچه که تمام این نویسندگان را متحد ساخت بی اعتمادی واهی مثبت گرایی ویکتورین به یقین بود. فریوید تلاش کرد فرایند تفکر غیر عقلانی را بواسطه عدسی عقلانیت و توهم گرایی روشن کند. همه اینها بسته به کاوش جامع به اوج رساندن یک قرن تمایل به نظریات توهم گرایانه بود. در عین زمان که برخورد ایدیال های رمانتیسم وجود داشت و اینکه کدام یک تا هنوز ناشناخته باقی مانده معلوم نبود موجود تازه ای از آثار بیرون آمدند. نویسندگان گسترش گرایش موجود به هنر را ملاحظه کردند و قرار داد ضمنی را که هنرمندان مفسرین و نمایندگان عقاید و فرهنگ طبقه متوسط جامعه را شکستاندند. اتفاقات برجسته خاتمه دادن آرنولد شوونبرگ به کوارتت تار دوم در 1906، نقاشی های آبستراکت واسیلی کاندینسکی در 1903، به اوج رسیدن آن با بنیان گذاری گروه بلو ریدر در مونیخ و به طلوع کوبیسم در آثار پیکاسو و جورجیا براکو در 1908 بودند. تاثیر گذاران نیرومند این موج مدرنیته تیوری های فرویود بود که ادعا میکرد "مغز ساختار بنیادی و اساسی دارد، تجربیات ذهنی مبنی بر فعل و انفعالات قسمت های از مغز است". بر اساس عقیده فریوید تمام واقعیات ذهنی مبنی بر تحرکات و غرایز اساسیست که جهان بیرون به واسطه آن مشاهده شده. عقیده وقفه بین آنزمان و گذشته که معتقد بود ظواهر و واقعیات مطلق مثل اصل تابلا راسا (مرحله فرضی فکری خالی از افکار و تخیلات) جان لاک میتوانند در فرد ظهور کنند. جنبش معاصرین نه تنها بوسیله پیشروان خودش بلکه بواسطه گرایشات اصلاح گرا در داخل نورم های هنری پیشین نیز تعریف شد که ادعا میکردند برای حفظ استاندارد های بلند فضایل پیشین نیاز است شیوه ها و تیوری ها را مترقی کرد. جستجوی ساده گرایی را میتوان در آثار ژوسف کونارد پیدا کرد. فشار ارتباطات، حمل و نقل و انکشاف سریع علمی باعث بوجود آمدن سبک های کم زینت و کم خرچ در معماری شد. بوجود آمدن سینما و تصویر متحرک در دهه اول قرن بیست قالب هنری جدیدی را به جنبش های هنری معاصر ارایه کرد که منحصر به خودشان بود. و رابطه مستقیم بین نیاز رو به ازیاد سنت ترقی خواه قرن نوزده را به میان آورد. این موج جنبش معاصرین از دهه اول قرن بیست جدا شد و تلاش کرد قالب های هنری مختلف را با روش رادیکال دوباره تعریف کند. رهبران جناح ادبی جنبش گیولام آپولینایر، پاول والری، دی.اچ لاورنس، ویرجینیا ولف، جیمس جایس،ویلیام فالکنر، تی.اس ایلیوت، ایزرا پوند، والاس ستیفنس، ماکس ژاکوب، پاول ریویردی، ژوسف کونارد، مارسل پروست، لویس آراگون، تریستان تزارا، ژین کوکتیو، پاول الوارد، گرترد استین، ویندام لویس، اچ.دی، ماری آن مور، ویلیام کارلوس ویلیامز، رابرت والسر، گابرییل دی انانزیو، فردریکو گارسیا لورکا، رافاییل آلبرتی و فرانز کافکا بودند، کمپوزر هایی مانند شوونبرگ، ستراوینسکی و پاولنک مدرنیزم در موسیقی را نمایندگی کردند، نقاشانی چون گستاو کلیمت، پیکاسو، متیسی، ماندرین و سورریالیست ها مدرنیزم در نقاشی را ارایه کردند و معماران و طراحانی چون لی کوربسیر، والتر گروپیس، و میس وان در روهی نظریات مدرنیست را به زندگی روزمره شهری آوردند. چندین تن بیرون از جنبش هنری مدرنیسم تحت تاثیر نظریات هنری این جنبش بودند بطور مثال مینارد کینیس دوست ولف و نویسندگان دیگر در گروه بلومزبری. فرا فگنی مدرنیسم 1910-1930 در آغاز جنگ جهانی اول کشش ناسازگار با نظم اجتماعی پدیدار شد. پیشرفت غیر منتظره آنرا میتوان در انقلاب 1905 روسیه که شاهد آشفتگی فزاینده حزب های رادیکال و افزایش آثار ساده شده رادیکال یا مردود پیشین بود دید. در 1913 آهنگ ساز نامدار روسی ایگور ستراوفسکی با همکاری سری دیاغلف و بالتس روسس آهنگ "ریت آف سپرینگ" را ساخت که نشان دهنده قربانی های انسان بود. نقاشان جوان چون پابلو پیکاسو و هنری متیس به رد کردن منظر سنتی هنر پرداختند و این اولین گام در این جهت بود که هیچ یک از امپرسیونیست ها حتی سیزانی برنداشته بود. توسعه های تازه به آنچه مدرنیسم خوانده میشد مفهوم تازه ای داد که خواهان ریالیسم ساده در ادبیات وهنر بود. در قرن نوزده هنرمندان به اصل "پیشرفت" معتقد شدند. اما کلمه پیشرفت چه چیز مفید دراماتیک در خود داشت؟ هنرمندان مدرنیست چقدر قاطعانه و مثبت گرایانه به ارزش های جامعه کمک کردند؟ نویسندگانی چون دیکینز و تولستوی، نقاشانی همچون ترنر و موسیقی دانانی چون براهمس رادیکال نبودند ولی در عوض اعضای ارزشمند جامعه حساب میشدند. آثار شان اگر هم انتقادی میبود و جنبه های مطلوب کم میداشت ، قبول شده بودند. مدرنیسم درحال پیشرفت شاهد مراحل عقب گرد از طرف نظامات اجتماعی بود و هنرمندان مدرنیست هم در قالب انقلابیون و ویرانگران شناخته شدند نه روشنگران. مثالی از این گرایشات ضد مدرنیسم را میتوان در فوتوریسم پیدا کرد. در سال 1909 اولین مانیفیست اف.تی مارینتی در نشریه لی فیگارو به نشر رسید و پس از یک مدت خیلی کوتاه گروهی از نقاشان (گیاکومو بالا، امبرتو بوکیانو، کارلو کارا، لیوگی روسولو و گینو سویرینی) مانیفیست نقاشی فوتوریست را امضا کردند. چنین مانیفیست ها در " مانیفیست کمونیست" قرن پیشین اندازه میشدند و هدف شان تحریک و جمع آوردن پیروانی بود که مبادی واصول و نظریات پیشنهاد میکردند . هر چند نظریه فوتوریزم عمیقا تحت تاثیر برگسون و نیچه بود و باید به عنوان یک جزء گرایش عام مدرنیست عقلانی دیده میشد ولی فلسفه مدرنیست و هنر تا آنزمان یک بخش و تنها یک بخش جنبش اجتماعی بزرگتر بحساب می آمد. هنرمندانی چون کلیمت، پاول سیزانی، ماهلر و ریچارد ستراوس "مدرنیست های وحشتناک" بودند. بحث و جدال در طرفداری از نقاشی آبستراکت و زمین محوری وسیعا در نشریات محدود معدود شده بود و انتشار میافت. بدویت و پیسمیسم مدرنیست مورد بحث بود ولی از مسیر ادواردین نمایندگی نمیکرد بیشتر به طرف عقیده آپتیمیست و لیبرال ویکتورین متمایل بود. در ابتدا شکست وضعیت موجود به نسلی که میلیون ها کشته داده بود آشکار به نظر میرسید. قبل از جنگ استدلال شده بود که هیچ کسی با آنهمه مصارف بالا نخواهد جنگید، در مرحله دوم معرفی عصر میکانیکی در زندگی مشهود بود. جنگ ماشینی همچون سنگ محکی بر روی واقعیت واقع شد. در اخیر طبیعت تراو ماتیک تجربه لایه های ذهنی و انتقادی پنداشت های اساسی جنبش مدرن را ساخت. واقع گرایی با رویارویی ورطه جنگاوری ورشکست شد. بر علاوه این نظریه که انسان در حال رشد معنوی تدریجی و ثابت است با روبرو شدن با کشتار بی معنی جنگ عظیم مضحک به نظر میرسید. جنگ جهانی اول یکباره عقلانیت میکانیکی، هندسی خشن تکنالوژی را با اسطوره غیر عقلانی کابوس مانند ترکیب کرد. پس از آن در 1920 مدرنیسم که قبل از جنگ نظریه یک اقلیت بود به مرحله تعریف عصر رسید. تغییر جهت مهم و عظیمی نسبت به مرحله قبلی که عهده دار آن موسسین و پیشتازان جنبش مدرنیسم بود هر چند بعد تر وضعیت به تعویض سلسله مراتب کهنه به اندیشه ها، نورم ها و شیوه های تازه آغاز کرد. مدرنیسم در اروپا به نام یک جنبش انتقادی چون دادا، سورریالیسم و گروپ بلومزبری دیده میشد. هر یک از جنبش های مدرنیست به روش های تازه که به میان آورنده نتایج تازه بودند تاکید داشتند. باز هم امپریسیونیست پیشتاز بود: هنر آفرینان و نویسندگان با شکستاندن اندیشه های مکاتب ملی نظریات جنبش های بین المللی را پذیرفتند. سورریالیسم،کوبیسم، باهاوس و لینینیسم نمونه های جنبش های اند که دورتر از اساس جغرافیایی شان وسیعا طرفدار پیدا کردند . نمایشگاه ها، تیاتر، سینما ها، کتاب ها و بنا ها برای ظهور تغییر قوه درک در جهان به کار برده شدند ولی این ظهور به یک پایداری متخاصم پیوست. نقاشی ها به سیخ کشیده شدند، نمایشگاه و مراسم با آشوبگری های مخالفین ویران شدند وحتی گروه های سیاسی مدرنیسم را به اتهام پیوسته بودن به فساد تقبیح کردند. در عین زمان سالهای 1920 "عصر جاز" یا "جاز ایج نامگذاری شد. پذیرش عمومی میکانیزه شدن با استفاده مردم از موتر،سفر های هوایی و تیلیفون به میان آمد. مدرنیست ها تاکید داشتند که پذیرش همه این پیشرفت ها نیاز به تغییر انسان دارد و آن تغییر تنها تغییر عادات انسان ها نیست بلکه تغییر حس بنیادی زیبایی شناسی در آنهاست. در 1930 مدرنیسم برنده رتبه ای در نهادهایی شد که اساس گذاری سیاسی و هنری را شامل میشد. اما زمانیکه مدرنیزم پذیرفته شد در اندیشه های آن تغییر پدید آمده بود. در 1920 عکس العمل عمومی بر علیه مدرنیسم قبل از 1918 به میان آمد که به پیوستگی مدرنیزم به گذشته تاکید داشت چیزیکه در اول بر علیه آن میجنگید. این تغییر در مدرنیزم به شکل سخت افراطی؛ تصنعی، غیر عقلانی و احساسی به نظر میرسید. دوره قبل از جنگ جهانی دوم در ابتدا بسوی طبقه بندی و نهیلیسم منحرف می شد که جنبش پارادیگماتیک داد را در خود داشت . از آنجاییکه که عقلانیت و اندیشه غیر عقلانی هر دو برای تغییر دادن رتبه در جنبش های بزرگ وجود دارند بعضی نویسنده ها به دیوانگی مدرنیسم جدید حمله ور شدند و در عین حال دیگران آنرا بی روح و میکانیکی خواندند. مدرنیست ها به دیوانگی پرتاب میلیون ها جوان به دوزخ جنگ و به کاذب بودن نورم های هنری که نمیتوانستند واقعیت های احساسی زندگی قرن بیست را مجسم کنند تاختند. سمت عقلانی مدرنیسم یک قدم به عقب به طرف کنترل، خود داری، و اصرار به متعهد شدن به جامعه رفت. بعضی تاثیران از تصوری ساختن و اندیشه عصر میکانیکی تکنالوژی وارد شد. نمونه های این مشی شامل سبک نیوکلاسیک کمپوزیشن ستراویسکی، "سبک بین المللی" باهاوس، ناموزونی شوونبرگ و مادیت تازه در هنر نقاشی آلمان بودند. در عین زمان در آغاز اقتصاد سنجی و صعود جوامع به بازساخت ملیت با مسیر های اجتماعی و علمی میل به برگرداندن دیدگاه انتقادی به جامعه به سفارش تشویقی بروز یافت. پیروزی انقلاب روسیه در 1917 با اهمیتش در دو عبارت: "زندگی انسانی و طرح ریزی معقول" به عنوان یک قاعده کلی مورد پذیرش عده ای زیادی قرار گرفت. باید به یاد داشت که این مفاهیم و جنبش ها همواره در رقابت و حتی برخورد مستقیم با یکدیگر بودند. در درون مدرنیته مشاجره در باره اهمیت عام، رابطه هنر با مخاطبش و نقش هنر در اجتماع وجود داشت. در آخر علم و خردگرایی علمی که از روشنگر قرن 18 نمونه میگرفت یک منبع منطق و ثبات دانسته شد در حالیکه تحریک ناخود آگاه جنسی و فعالیت عصر جدید میکانیکی هر دو به عنوان ماده احساسی ابتدایی شناخته شدند. مدرنیست با استفاده از هر دو قطب یک دیدگاه جهانی را که تمام جنبه های زندگی را احاطه میکرد شکل داد. نسل دوم مدرنیسم (1930-1945) در سال 1930 مدرنیسم وارد فرهنگ عامه پسند (ده جاز باند) شد. با رشد شهرسازی نفوس، مدرنیزم به رقابت های سیستماتیک هنر و اندیشه پیشین آغاز کرد و به عنوان منبع اندیشه ها برای رقابت های مشخص تاریخی زمان دیده شد. در این زمان مدرنیسم به شکل فزاینده ای در اکادمیا نمایان شد و به عنوان یک تیوری خود آگاه از اهمیت خود انکشاف کرد. در 1930 مدرنیزم به واقعیت های تمدن توده پسند که ناشی از فرهنگ فروتر بود مشخصا به تولید انبود تمرکز کرد. اندیشه های مدرن هم شدیدا در لوگو ها و اعلانات تجاری استفاده شدند. لوگوی زیر زمینی مشهور لندن یکی از سمبول های واضع، به یاد ماندنی و قابل تشخیص است. یکی از تاثیرگذاران نیرومند دیگر آنزمان مارکسیسم بود. پس از سیمای بدوی و غیر عقلانی جنگ جهانی اول، مدرنیسم که مانع هرگونه نزدیکی مدرنیست به راه حل های سیاسی شده بود، نیوکلاسیزم سالهای 1920 که بوسیله تی اس ایلیوت و ایگور ستراوستکی نمایانده شد و راه حل های عامه پسند به مسایل مدرن را رد کرد، ظهور فاشیزم، تنزل عظیم (گریت دیپریشن) و راهپیمایی جنگ همه با رادیکال کردن یک نسل کمک کردند. انقلاب روسیه کتلیست آمیزش رادیکالیزم سیاسی و تخیل گرایی با وضعیت سیاسی صریح بود. برتولت برشت، و فیلسوفانی چون گرامسی و والتر بینجامین مشهورترین نمونه های مدرنیزم مارکسیست اند. اما این حرکت به طرف رادیکال چپ نه تنها جامع نه بلکه قابل تعریف نیز نبود. دلیل مشخصی برای پیوست بنیادی مدرنیزم با "چپ گرایی" وجود ندارد در حقیقت بسیاری از مدرنیست ها صریحا "راست گرا" بودند. بطور مثال: وایندام لویس، دبلیو. بی ایتس، آرنولد شوونبرگ، تی اس ایلیوت، ایزرا پوند، مینور تر براک نویسنده هالند و عده ای زیاد دیگر نیز از جمله مدرنیست های "راست گرا" استند. یکی از روشن ترین تغییرات این دوره اختیار پذیری اشیا و تولیدات مدرن چون برق، تیلیفون و موتر در زندگی روزانه، نیاز استفاده از آنها، یکجا شدن و زندگی با آنها قالب شیوه های جدید زندگی اجتماعی را خلق کرد. مدرنیسم که پیشتاز سازمان اجتماعی بود پرسشها را تا سطح رابطه با *** و پیوند ابتدایی هسته ای خانواده فرود آورد و نظریه فروید را در مورد برخورد با تمایلات جنسی دوره کودکی تشدید کرد چون خانواده ها کوچک بودند و مساله رابطه با هر طفل در میان بود، این تیوری کاربردی و حتی عامه پسند شد. مدرنیسم پس از جنگ جهانی دوم (-1945) مردم اکثر آنچه را که فکر میکنند دیگران باید از تجربه بیاموزند در تاریخ تمثیل می کنند. تجربه مدرنیست قبل از جنگ جهانی ازاین امر مستثنی نیست. فروپاشی اروپا شیوه ها و قالب های سنتی را که بر علیه اقتصاد کنترول شده میکانیزه میجنگید از میان برداشت. همه چیز در این نیاز وسیع به دوباره سازی احساس میشد. این دوره بنام دوره "مدرنیسم بلند" شناخته شد که باعث سوق دادن هنرمندان به کشف وسیعترین و مفرط ترین پیامد های اندیشه های مدرنیست بطور مثال سریالیزم، اکسپرسیونیزم آبستراکت، طرح مدرنیسم در کالاهای مصرفی، معماری، لباس و تزیینات گروید. کلاه های مردانه، لباس ها و وسایل تزیینی یک عصر دیگر دور انداخته شدند یا هم به جای لباس های محلی استفاده شدند. توسعه قطار و شبکه های جاده ها، بیرون شدن عمله از دهات به شهر ها، برنامه های وسیع معماری که به اثر نیاز حکومت و کنترل اقتصاد جدید لازمی شده بود نشان دادند که جوامع اروپایی، امریکا و جاپان به دنیای مدرن و مدرنیست پرتاب شده اند. تصادم حساسیت عام با اندیشه های منبسط یکی از وسیعترین و ستیزه جوترین مباحث در مدرنیزم شد. برخورد بطور پوشیده حاد شده و نیاز به نخبگان متخصص و دانش تخصصی به طرف قالب مدرنیسم "خالص" جلو رانده شده بود. در عین زمان تولیدات ماشینی ، انتشارات و سازمان به ایجاد فرهنگ عام که به شیوه های زندگی خیالی ویکتورین رجوع میکرد رو آورد. مدرنیسم با یک سلسله بحران ها مانند پندار جزمی که " انکشاف هنری و فلسفی بازتاب و مترادف با انکشاف فنی است" روبرو شد که برای هنرمندان زیادی مشکل آفرین بود. یک نمونه آن در موسیقی سریالیست پیر بولز که حس می کرد کرد پارامتری خالص برای تولید صدا های متنوع کافی نیست دیده میشود حریف پیر بولز، جان کاگ استدلال کرد که اگر مردم موسیقی سریالیستیک خالص را تصادفی میخوانند پس چرا نباید روند تصادفی را برای خلق موسیقی استفاده کرد؟ مثال دیگری را میتوان در نقاشی امپرسیونیزم آبسراکت و مینیمالیزم دید. برای بعضی هنرمندان این رقابت ها بهترین تقاطع، احیاگری، تجدد و وسعت بخشیدن قواعد مدرنیسم به عنوان انقلابی جاری که " ایجادگر فضا برای آزادی های بیشتر و ایجاد کننده ظرفیت های بیشتر برای آزمایشات هنری و شیوه های خلاقیت " بود. مثالی از آن را در آثار ویلم دی کونینگ نقاش که مفاهیم اکسپرسیونیستیک نحوه بیان را جستجود میکرد میتوان دید. عده ای این را روال "فشار" که ظاهرا مدرنیسم بر آن اعمال نفوذ میکرد میپنداشتند به طور مثال تغییر شیوه کار لوکاس فاس آهنگ ساز. برای عده ای دیگر از هنرمندان تضادی در میان نبود ولی ندرتا مجبور میشدند آنطور که برای بیان حس درونی شان مساعد بود عمل کنند به عنوان نمونه ای از این هنرمندان میشود اندی وارهل را نام برد. دیدگاه ها در مورد محتوی این جریانات وسیعا متفاوت بوده برای یکعده سست سازی پایه های پیشرفت و خردگرایی و خیانتی به دیگران محسوب شد و برای مدرن ها و معاصرین مدرنیسم توام با مفاهیم دیگر بود. این دسته بندی میان مدرن به معنی "روش مشخص به برخورد با حالات و آنانیکه فکر میکنند مدرنیسم تنها "متعلق به حال" است" در مباحثات مختلف دیده شده است. اهداف مدرنیسم بسیاری از مدرنیست ها معتقد بودند که با رد کردن سنت ها میتوان روش های رادیکال جدید هنر آفرینی را کشف کرد. آرنول شوونبرگ با چشم پوشی از هارمونی سنتی تونیک (نظم سلسله مراتبی سازماندهی آثار موسیقی که یک و نیم قرن یا بیشتر موسیقی را رهبری کرد) روش کاملا جدید آهنگ سازی بر اساس ردیف دوازده نت را کشف کرد. که این روش بعد ها به نام موسیقی سریال پس از دوره جنگ شناخته شد. نقاشان آبستراکت به طور مثال امپرسیونیست ها و همچنان پاول سیزانی و ادوارد منچ از این پندار آغاز کردند که " رنگ و شکل از ضرورت های نهادین هنر استند نه تجسم دنیای طبیعی" . هنرمندانی چون واسیلی کاندینسکی، پیت ماندراین و کازیمیر مالیویچ معتقد به تعریف هنر به عنوان نظم رنگ خالص بودند. استفاده از عکاسی که قسمت عظیم عملکرد نمایشی هنرهای بصری را ارایه کرده بود این نمود مشخص مدرنیزم را شدیدا تحت تاثیر قرار داد. اگر چه این هنرمندان همچنان عقیده داشتند که رد کردن تجسم موضوعات مادی به تحرک هنر از مرحله انکشاف ماده گرایانه به مرحله روحانیت کمک میکند. مدرنیست های دیگر مخصوصا آنهایی که با طراحی درگیر بودند دیدگاه های واقعبینانه داشتند. معماران و طراحان مدرنیست فکر میکردند که تکنالوژی معاصر ارایه کننده شیوه های معماری قدیم است. لی کاربیو سایر فکر میکرد "بنا ها در مقایسه با موتر ها که ماشین های اند که برای سفر استفاده میشوند باید به عنوان ماشین های برای زندگی استفاده شوند، مثلیکه موتر ها جاگزین اسپ ها شده اند طراحی مدرنیست باید ساختار ها و شیوه های به ارث برده شده از یونان قدیم یا قرون وسطی را رد کند". به ادامه زیبایی شناسی ماشینی طراحان مدرنیست مشخصا موفت های تزینی در دیزاین را رد کردند و اشیای دارای قالب جیومتریک را ترجیح دادند. بنا های آسمان خراش همچون بنای لودیگ میس وان دیر روهیس سیگرام در نیویارک (1956-1958) نمونه اولیه معماری مدرنیست است. دیزاین مدرنیستی خانه ها و مبلمان به سادگی و وضوح قالب تاکید میکرد. مدرنیسم روابط عام و مشخص قرن نوزده را بازگرداند. در قرن نوزده تعمیر های عمومی بنا بر دلایل فنی گرانبها تر و تعمیر های شخصی عمودی بودند. ولی در قرن بیست تعمیر های عمومی بیشتر عمودی و جهت دار بنا شدند و بنا های شخصی افقی بودند. بسیاری نمود های طراحی مدرنیست تا هنوز به مسیر معماری معاصر امروزین اصرار میکنند. در هنر های دیگر اینچنین ملاحظات پراگماتیک کم اهمیت تر بودند. در ادبیات و بعضی هنر های بصری مدرنیست ها تلاش کردند توقعات برای حیات بخش تر ساختن هنرشان را تحریک و یا هم مخاطبین شان را وادار به زیر سوال بردن تصدیق بلاتصورشان کنند. این نمود مدرنیسم اغلب به عنوان یک عکس العمل در مقابل تمدن مصرفی که در اواخر قرن نوزده در اروپا وامریکایی شمالی رشد کرد دیده شده. از آنجاییکه تعداد زیاد تولید کننده گان تلاش میکردند محصولاتشان پرفروش،جذاب، برتر و فرمایش پذیر باشند مدرنیست های بلند این گرایش به تمدن مصرفی برای به تحلیل بردن تفکر مرسوم را رد کردند. کلیمینت گرینبرگ منتقد تیوری را در مقاله اش "آوانت گرید اند کتیسچ" تفسیر کرد به فرهنگ مصرفی برچسپ ظاهری بودن ا زد. بنابر این مدرنیسم گرینبرگ شکل دهنده یک اپوزیسیون در مقابل انکشاف فرهنگ مصرفی مدرن مانند آگهی های موسیقی عامه پسند، هالیوود و آگهی ها بود. گرینبرگ آن وضعیت را با عدم پذیرش انقلابی کاپیتالیسم پیوند داد. مدرنیست ها خود را بخشی از یک تمدن انقلابی که شامل انقلاب سیاسی نیز میشد میدانستند. اگرچه تعداد زیادی هردو سیاست قراردادی و هنر سنتی را رد کردند و معتقد بودند که انقلاب فکری اهمیت والاتر به نسبت تغییر در ساختار های سیاسی دارد عده ای دیگر از مدرنیست ها خود را شخصیت های غیر سیاسی میدیدند. مدرنیست هایی چون تی.اس ایلیوت فرهنگ عامه پسند توده ای را از موقعیت محافظه کارانه ای رد کرد. بجاست اگر کسی استدلال کند که مدرنیسم تلاش کرد فرهنگ نخبه گان را که اکثریت نفوس جزء آن در نظر گرفته نمی شدند، در هنر و ادبیات حفظ کند. ستیزه جوترین سیمای جنبش مدرن رد کردن سنت ها در هردو اشکال و تجارل آنی کارها بود ودوام می یافت. گرایش به کنار گذاشتن سنت ها در مدرنیسم همچنان عدم پذیرش توقعات عرفی را در بر میگرفت: از اینرو مدرنیسم اغلب به آزادی بیان، تجربه، رادیکالیسم و توحش تاکید داشت. این عدم پذیرش در بسا قالب های هنری به معنی تکان دادن و بیگانه کردن مخاطب اثر هنری با تاثیرات عجیب و غریب و غیر قابل پیش بینی بود. مانند ترکیب عجیب و آشفته در سوریالیسم و یا استفاده ناهنجاری مطلق در موسیقی مدرنیست. در ادبیات این ناهنجاری ها در پذیرش موضوع مشخص و یا شخصیت سازی در رمان ها تحریک تفسیر های مبهم در شعر دیده میشد. عده ای زیادی از مدرنیست ها به خاطر تاکید شان به آزادی فردی، فرد و آزادی بیان با موج دولت های توتالیتر که سنت گرایی در هنر را پایه برای قدرت سیاسی خود میدانستند در گیر شدند. دولت کمونیست شوروی مدرنیسم را برای ادعای نخبه گرایی رد کرد و دولت نازی های جرمنی مدرنیست ها و همچنان یهودیانن وسیاه پوستان را نارسیست و مزخرف خواند. نازی ها نقاشی های مدرنیست ها را در کنار آثار هنری دیوانگان در نمایشگاهی بنام "هنر منحط" به نمایش گذاشتند. (لویس ای. ساس (2004) دیوانگی، مشخصا سیکزوفرینا (جنون جوانی) و مدرنیسم را مقایسه میکند) اتهام شکل گرایی میتوانست منجر به خاتمه دادن یک دوره و یا حتی تاثیرات بدتر گردد. مدرنیس های بعد از جنگ حس میکردند مهمترین سد در مقابل توتالیترینیسم "قناری در معدن ذغال سنگ" اند که بوسیله دولت ها و یا گروه های با صلاحیت دیگر سرکوب میشوند و این سرکوبی هشداریست برای تهدید آزادی های فردی. با وجود اینکه طرفداران مدرنیسم مصرفی بودن را رد میکردند مدرنیسم در جوامع مصرفی/ کاپیتلیست رشد کرد. پس از جنگ جهانی دوم مخصوصا در جریان سالهای 1960 مدرنیسم با فرهنگ مصرفی یکی شد. در بریتانیا یکی از جنبش های محلی جوانان خود را "مدرن" خواند و به ادامه اش بعضی گروه های موسیقی چون"دهود اند د کینگز" در موسیقی محلی و باب دیلان که موسیقی سنتی توده یا عامه مردم را با نظم های مدرنیست و با استفاده از شیوه ها ادبی استنتاج یافته از ایلیو و دیگران یکجا می کردند، سیماهایی از مدرنیسم را در آثار خود نشان دادند. همچنان گروه "بیتل ها" با به وجود آوردن سبک "آتونال" و تاثیر پذیری های دیگر از موسیقی مدرنیست در البم هایشان رشد نمودند. موسیقیدانانی چون فرانک زاپا و کپتیان بیف هرت شیوه های بیشتر تجربی مدرنیست را که بعد های در سینماها و موسیقی تصویری نیز ظاهر شد به میان آوردند. یکی از اساسات عمیق مدرنیسم بیگانگی بوده است. بیگانی فرد از خودش، فرد از جامعه و فرد از اساسات ذاتی هستی. به همین دلیل جنبش های "ضد مدرن" همواره وجود داشتند و به جستجوی هولیسم، روابط ومعنویت که فکر میکردند پازهری برای مدرنیسم خواهد شد تاکید داشتند. این جنبش ها مدرنیسم را فرو کاهنده و مواجه به شکست میدیدند. بسیاری از مدرنیست ها نیز به همین دیدگاه رسیدند بطور مثال گرایش پاول هیندیمیت به تصوف. نویسندگانی چون پاولی ری و شیرلی روت در “Culture Creatives” فریدریک ترنر در “ A Culture of Hope” و لیستر براون در “Plan B” نقدی از دیدگاه اساسی مدرنیسم را بیان کردند: مفهوم "فرد آفریننده" باید با واقعیات تکنالوژی همنوایی داشته باشد خلاقیت فرد باید قادر باشد زندگی روزانه را از لحاظ عاطفی قابل قبول سازد. در بعضی عرصه ها مدرنیسم محکمتر و پایدار تر باقی ماند. هنر های بصری پس از مدرنیسم کاملا از هنر سنتی جدا شدند. بسا شهر های بزرگ موزیم های را به هنر معاصر کاملا متفاوت از دوره قبل از رنیسانس (1900-1400) اختصاص داده اند. بطور مثال موزیم هنر معاصر در نیویارک، تیت گالری در لندن، سنتر پومپیدو در پاریس نمونه های از این گالری ها اند که هیچ تفاوتی میان مراحل مدرنیسم و پست مدرنیست ایجاد نمیکند وهر دوی اینها به شکل انکشافی در هنر معاصر دیده میشود. منابع: § Sass, Louis A. (1992). Madness and Modernism: Insanity in the Light of Modern Art, Literature, and Thought. New York: Basic Books. Cited in Bauer, Amy (2004). "Cognition, Constraints, and Conceptual Blends in Modernist Music", in The Pleasure of Modernist Music. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام . مراجع: § Bradbury, Malcolm, & James McFarlane (eds.), Modernism: A Guide to European Literature 1890–1930 ( برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام "Penguin Literary Criticism" series, 1978, برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ). § by * Hughes, Robert, The Shock of the New: Art and the Century of Change ( برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام , 1991, برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ). § Levenson, Michael (ed.), The Cambridge Companion to Modernism ( برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام , "Cambridge Companions to Literature" series, 1999, برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ). § برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام , Pioneers of Modern Design: From William Morris to Walter Gropius ( برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام , 2005, برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ). § —, The Sources of Modern Architecture and Design ( برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام , " برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام " series, 1985, برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ). § Weston, Robert, Modernism ( برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام , 2001, برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ). § Kolocotroni, Vassiliki et al, ed.,Modernism: An Anthology of Sources and Documents (Edinburgh: Edinburgh University Press, 1998). § Nicholls, Peter, Modernisms: A Literary Guide (Hampshire and London: Macmillan, 1995). لغات 1- ریشنلزم- خردگرایی – عقل گرایی 2- اگراریان- طرفداران اصلاحات ارضی 3- ریویویلست – طرفداران تجدید حیات 4- ویل تو پاور- اراده معطوف به قدرت 5- هالیزم- توهم گرایی 6- زیست نیرو- نیروی حیاتی- نشاط حیاتی 7- تایپولوجی- گونه شناسی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام نوشته شده توسط مریم اسعدی 2 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 فروردین، ۱۳۹۷ سه مفهوم: سنت گرایی مدرنیسم و پست مدرنیسم پیش از بیان تحولات شهرسازی به ویژه پس از انقلاب صنعتی و ظهور و زوال اندیشه های شهرسازی، لازم است به بررسی و تبیین سه جریان سنت گرایی مدرنیسم و پست مدرنیسم اشاره گردد زیرا تمامی جریان های فکری در فضایی میان این سه مفهوم در رفت آمد است و آگاهی از این سه جریان تاریخی (نه لزوماً شهرسازی) مقدمات درک درست از سیر تحول آراء و افکار دانشمندان این علوم را در چارچوب تاریخی فراهم می کند. تحولات گوناگون جوامع و زوایای مختلف آن در بستر فکری و چارچوب فلسفی آن شکل می گیرد. از آنجا که واژه های سنت، مدرن و پست مدرن ، متمایز کننده سه دوران کشاورزی صنعتی و فرا صنعتی با مصارف گوناگون است و انسان تکامل پذیر به منظور رفع نیازهای خود از مرحله ای به مراحل دیگر گام می نهد، بنابراین ضرورت شناخت آن بر اندیشمندان به خصوص آن هایی که با مطالعات میان رشته ای سروکار دارند، مشخص می شود. سنت گرایی (جامعه کشاورزی) سنت گرایی لزوماً دوره زمانی خاصی را شامل نمی شود زیرا هنوز هم عده زیادی از مردم جهان در جوامع سنتی زندگی می کنند. در جوامع سنتی هر تعامل بر اساس هنجارهای آشنای تبادل بده بستان شکل می گیرد. تعاون و همکاری بین اعضای خانواده، دوستان، همسایگان و خویشاوندان دور و نزدیک بدان نیت نیست که رفاه عمومی جامعه تأمین شود، بلکه هرکس در طول زندگی و با تجربیات خود دریافته است که منافع شخصی خود و خانواده اش در گرو تعاون و همکاری او با دیگران و دیگران با اوست. نظام ارزشی این جامعه عمدتاً با آنچه “تقدیرگرایی دیرپا” نامیده می شود در ارتباط تنگاتنگی بود. یعنی فرض بر این بود دامنه امکانات بالقوه ای برای رشد افراد طی صدها سال هیچ تفاوتی نمی کند. اما تقدیر گرایی دیرپا به هیچ وجه مانع از انتخاب در کوتاه مدت نمی شد و برای اینکه فرد در حیطه امکانات محدود بتواند برای بهتر شدن آینده خویش تلاش کند- هرچند این تلاش در تمام طول عمر او صورت می گیرد- مخالفتی نداشت. مدرنیسم (جامعه صنعتی) ادبیات، هنر و اندیشه در دوران معاصر نسبت به واژگان «مدرنیته»، «مدرنیسم» و «تفکر مدرن» سایر مشتقات آن مواضع متفاوت و حتی مخالفی نسبت به هم اتخاذ کرده اند که جملگی این تفاوت ها و امکانات بیان تعاریف و بیان مشترک آن ها نسبت به این واژگان است. کلام مشترک میان این سه واژه لغت “مدرن” است. کلمه مدرن را رومیان نخستین بار در سده ششم میلادی به معنی “به تازگی” ساختند. در ارتباط با آغاز عصر مدرن، اختلاف نظر وجود دارد. عده ای آن را از فاصله مابین رنسانس تا انقلاب صنعتی میدانند. عدهای آغاز گاه صنعتی شدن جوامع اروپایی و پیدایش وجه سرمایه داری و تعمیم تولید کالایی و آغاز گاه مدرنیته می دانند. از سوی دیگر نویسندگانی نیز حد نهایی مدرنیته را میانه سده بیستم و حتی امروز می شناسند. گروه چهارم از اندیشمندان آن را به معنای تمدن غربی و آنچه بعد از رنسانس تا پایان جنگ جهانی دوم وجود داشته می شناسند. به عبارت دیگر به هر چیزی که با سنت ها و تمدن بازمانده از صده های میانه می جنگد”مدرن” می گویند. اما چنین می نماید که مسئله اصلی مدرنیته دشواری آن بر سر دوره های بعدی تاریخ نیست بلکه نکته مرکزی شناخت مشخصه های اصلی مدرنیته است. مبنای مدرنیته «خرد انسان» است و مدرنیته یعنی: خرد باوری و تلاش برای بخردانه کردن هر چیز شکستن و ویرانگری عادت های اجتماعی و باورهای سنتی همراه با پشت سرنهادن ارزش ها و حسها و باورها و در یک کلام شیوه های مادی و فکری زندگی کهن. مدرنیسم با مدرنیته فرق دارد. مدرنیته یک رویکرد عمومی است و همان نو شدن است. نو شدنی که کسی عزم به نوآوری نداشته و خود به خود روی داده است. اما مدرنیسم نوعی ایدئولوژی است، نوعی اندیشه است؛ در پی جایگزین کردن مدرن به جای کهنه و بر این اساس مدرن را برتر از کهنه می داند. در حقیقت مدرنیته وضعیت و حالتی است که در تاریخ اتفاق افتاده و نوعی نگرش به هستی و زندگی است ولی مدرنیسم ایدئولوژی و بنا به رویکردی فهم مدرنیته از خودش است. بنابراین مدرنیسم نوعی ایدئولوژی است درحالی که مدرنیته حالتی است که در فکر و یا در عالم خارج رخ می دهد و عمدتاً غفلت آلود است؛ به عزم کسی پدید نمی آید و به عزم کسی هم عوض نمی شود. مدرنیسم به عنوان یکی از مهم ترین نمودهای مدرنیته در زمینه هنر و با توجه به «خواست زیباشناختی کردن زندگی» برای انسان های مدرن آغاز شد. اکثر فلاسفه مدرن بر این نظر هستند که آغاز عصر مدرن با پیدایش انسان گرایی و خرد گرایی دوره رنسانس در قرن ۱۵ میلادی در شمال ایتالیا همراه بوده است. دین پیدایی، علم مداری و روشنگری از ویژگی های بارز این دوره است. اما عامل شکل دهنده به مدرنیته و مدرنیسم تفکر مدرن داست که این گونه تعریف می شود: حضور قدرت خرد انسان در هر زمان از زیست و یا هر مکان از دنیا می باشد که برای تمامی انسان ها عمومیت دارد و در انحصار زمان و مکان و یا ملت خاصی نیست. بنابراین روشن و واضح است که مدرنیته ، مدرنیسم ، و تفکر مدرن در تعریف فرق دارند، اما هر سه دارای یک ریشه مشترک و یک هسته واحد خرد باوری هستند. پست مدرنیسم (جامعه فرا صنعتی) مدرنیسم با هر چیز که سد راه آن شود در تعارض قرار می گیرد و همین ویژگی است که سنت های اخلاقی، مذهبی، فرهنگی و غیره را تحت الشعاع قرار می دهد. و بدین ترتیب به بن بست می رسد و فلاسفه عصر پست مدرنیسم را مطرح می کنند. پست مدرنیسم تا کنون خط سیر پرپیچ و خمی را فراتر از مسائل ادبی و معماری پیموده است و هرچه زمان می گذرد با نظامی روبرو می شود که سایر علوم اجتماعی و انسانی را به سوی خود جلب می کند. وضعیت پست مدرن نوعی گذر از مفاهیم بنیادی است که از قرن هجدهم هادی جریانات عقلی و اجتماعی انسان بوده است. از جمله دستاوردهای محسوس پست مدرن نفی این اندیشه مارکس و انگلس است که مدعی بودند، جنگ انسان با انسان ورزی جای خود را به جنگ انسان با طبیعت خواهد داد. امروزه نه تنها چنین جابجایی رخ نداده است بلکه انسان به این نتیجه رسیده است که پایان بخشیدن به جنگ انسان با انسان فقط و فقط در گرو پایان دادن به جنگ انسان با طبیعت است. در واقع با طبیعت و زمین را خانه خود دانستن و نفی نگاه ابزاری به طبیعت (تنها به حضور آن اندیشیدن)، تنها راه دگرگونی مطلق گرایی، عقلانیت مدرنیسم (پوزتیویسم) است که انتهای جدید و امیدوار کننده ای را فرا روی انسان قرار می دهند. به عقیده برخی اندیشمندان پست مدرن از نظر زمانی پس از مدرن نیست بلکه تجدد همیشه لحظات پست مدرن را در خود داشته است. مهم ترین محورهای فکری پست مدرن ها عبارت است از : نفی خردمداری مدرنیستی ، نفی واقع نمایی علوم نسبت اخلاقی و اجتماعی، رد رژیم های خود کامه، حقوق بشر، معیارهای زیبا شناختی، توجه به حواشی و جهان سوم، مخالفت باطل شدن خرده فرهنگ ها در فرهنگ مسلط و تأکید بر نهضت های سبز و خود محوری (توسعه درون زا) . وجود برخی تفاوت های بین عصر سنت، مدرنیسم و پست مدرنیسم ( تفاوت مدرنیسم و پست مدرنیسم و سنت گرایی ) [TABLE=class: grid, width: 800, align: center] [TR] [TD=width: 203] [h=3]سنت گرایی[/h] [/TD] [TD=width: 203] [h=3]مدرنیسم[/h] [/TD] [TD=width: 203] [h=3]پست مدرنیسم[/h] [/TD] [/TR] [TR] [TD=width: 203]-بشر جزئی از طبیعت است و مقهور آن -انسان در پی شناخت طبیعت و هستی از طریق بحث ماوراءالطبیعه است. – رواج علوم نظری -بینش و تفکر بشر اسطوره ای است. -محدودیت زمان و مکان -غوطه وری در زمان و مکان -برنامه ریزی محدود -معتقد به ایدئولوژی و یقین غفلت آلود -داوری قطعی در باره هر چیز ( درست و غلط) -دوران باورهای قطعی و ماوراءالطبیعه -اعتقاد به خطای اتفاقی عقل -هنر هدفمند بر مبنای اعتقادات -حقیقت جویی بر مبنای خدامحوری و ماوراءالطبیعه [/TD] [TD=width: 203]-بشر عزم غلبه بر طبیعت کرده است و بهره برداری بی رویه آن را مد نظر دارد -انسان به دنبال تصرف در طبیعت و هستی است. -گسترش علوم عملی و فن آوری -جهان بینی بشر عقلانی و آنچه غیر عقلی است (پوزیتویسم منطقی) مردود است. -بیکرانی زمان و مکان -فاصله گرفتن از گذشته و بیرون آمدن از آن -برنامه ریزی سنجیده و متمرکز -نقد عقل و ایدئولوژی و شک درباره همه عقاید و باورها -شک و تردید در مورد امور قطعی و عقلانی -نگاه عملی -اعتقاد به خطای نیازمند عقل دوران نقادی -هنر دارای سبک و در خدمت اقتصاد -حقیقت جویی متکی بر علم -زبان محوری: معنا همواره فراتر از دسترسی ماست و نمی تواند همواره در یک واژه قرار گیرد. -هر پدیده ای در جایگاه تاریخی خود بررسی می شود [/TD] [TD=width: 203]-بشر مایل است از طبیعت بهره برداری اصولی و پایدار به عمل آورد. -نا امید از جستجوی حقیقت جهان را باید همچون متنی خواند که شاید معنایی داشته باشد و نه حقیقت. -رواج و گسترش علوم عملی و فناوری و علوم نظری. -عقلانیت توأم با احساس و تفکر اسطوره ای و آنکه همه چیز را نمی توان با ابزار پوزیتیویستی ارزیابی کرد. -بیکرانی زمان و مکان و توجه به گذشته -برنامه ریزی غیر متمرکز -طرفدار نسبیت، شکاکیت و تاریخ گرایی -نقد علم و یافتههای علمی و عدم قطعیت علمی -از میان رفتن مرز میان هنر و زندگی روزمره تا آشفتگی در سبک ، رواج هزل، تقلید و بازی و افول خلاقیت هنری -بنیاد ستیزی: مخالفت قاطع با هر نظریه اجتماعی که مبتنی بر حقیقتجویی باشد. -عدم قبول هرگونه اصلب برای ایجاد نظم نهایی و ثابت -نیست انگاری یا نیهیلیسم [/TD] [/TR] [/TABLE] منبع: کیمیافکر بزرگ لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده