soheiiil 24251 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۸۹ «ارنستو چهگوارا» یا آنگونه که مردمان لاتین خوشتر دارند او را به یاد آورند «چه» نمادی است مانا از خیزش علیه ظلم و استبداد. چریک آرژانتینی از همان زمان که قاره استعمارزده لاتین را با موتورسیکلتی طی کرد و در کسوت پزشک به درمان بیماران پرداخت تا آنگاه که درد بیدرمان مردمان این منطقه را در استبداد و حکومتهای ظالم یافت، لحظهای از پا نایستاد. او بیوطن بود و شاید هم جهانوطن؛ چرا که ظلم را علیه هیچ کس و در هیچ کجای جهان برنمیتافت. سالها از مرگ قهرمانانه «چه» میگذرد اما بزرگمرد آمریکای لاتین هنوز هم الهام بخش مردمان ستمدیدهای است که تلاش میکنند خود را از زیر یوغ استعمار و استبداد برهانند. هنوز هم در هر گوشه و کنار جهان اگر پرچمی به عدالتخواهی و مبارزه با استبداد بلند میشود در همان حوالی تصاویر «چه» را هم میتوانی بیابی. جسد «چه» را سالها پنهان کردند، گویی میترسیدند که مزارش تبدیل به قلب تپنده مبارزه با استعمار و استبداد شود. جسدش را پنهان کردند اما فراموش کردند و غافل ماندند که اسطورهها نه در میان مشتی خاک که در ذهن آدمیان زنده میمانند. «چه» اسطوره زنده مردمان سرخورده و تهیدستی است که برای رسیدن به آزادی و رهایی از قید و بند، چیزی جز بذل جان خود ندارند، او الهام بخش حرکتی است جهانی علیه استبداد و استعمار، علیه بهره کشی از گرده تهیدستان و خوش نشینی در برجهای عاج در هر کجای دنیا؛ از آمریکای لاتین و مرکزی تا قلب آفریقا. بیهوده نیست که هنوز هم شنیدن نامش لرزه بر اندام بسیاری میاندازد دکتر ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا (زاده ۱۴ ژوئن، ۱۹۲۸ - درگذشته ۹ کتبر، ۱۹۶۷) که معمولاً بهعنوان چهگوارا یا الچه شناخته میشود، یک انقلابی مارکسیست متولد آرژانتین بود. گوارا یکی از اعضاء جنبش ۲۶ ژوئیه فیدل کاسترو بود. این جنبش در سال ۱۹۵۹ قدرت را در کوبا بهدست آورد. گوارا چندین پست مهم را در دولت جدید کوبا بر عهده داشت و پس از آن با امید برانگیختن انقلاب در دیگر کشورها کوبا را ترک کرد. وی ابتدا در سال ۱۹۶۶ به جمهوری دموکراتیک کنگو رفت و سپس به بولیوی سفر کرد. در اوایل اکتبر ۱۹۶۷ چهگوارا در بولیوی طی عملیاتی که توسط سازمان سیا طرحریزی شده بود دستگیر شد. برخی باور دارند که سیا ترجیح میداد گوارا را برای بازجویی زنده در دست داشته باشد، اما بهرصورت او بهوسیله ارتش بولیوی در نزدیکی والهگرانده در سانتا کروز دلاسیهرا کشته شد. تفاصیل مرگ او هنوز هم مبهم هستند، ولی خیلیها باور دارند که دولت بولیوی از قصد گوارا را کشت تا از اجرای یک محاکمهٔ عمومی برای او جلوگیری کند. «ارنستو چهگوارا» یا آنگونه که مردمان لاتین خوشتر دارند او را به یاد آورند «چه» نمادی است مانا از خیزش علیه ظلم و استبداد. چریک آرژانتینی از همان زمان که قاره استعمارزده لاتین را با موتورسیکلتی طی کرد و در کسوت پزشک به درمان بیماران پرداخت تا آنگاه که درد بیدرمان مردمان این منطقه را در استبداد و حکومتهای ظالم یافت، لحظهای از پا نایستاد. او بیوطن بود و شاید هم جهانوطن؛ چرا که ظلم را علیه هیچ کس و در هیچ کجای جهان برنمیتافت. سالها از مرگ قهرمانانه «چه» میگذرد اما بزرگمرد آمریکای لاتین هنوز هم الهام بخش مردمان ستمدیدهای است که تلاش میکنند خود را از زیر یوغ استعمار و استبداد برهانند. هنوز هم در هر گوشه و کنار جهان اگر پرچمی به عدالتخواهی و مبارزه با استبداد بلند میشود در همان حوالی تصاویر «چه» را هم میتوانی بیابی جسد «چه» را سالها پنهان کردند، گویی میترسیدند که مزارش تبدیل به قلب تپنده مبارزه با استعمار و استبداد شود. جسدش را پنهان کردند اما فراموش کردند و غافل ماندند که اسطورهها نه در میان مشتی خاک که در ذهن آدمیان زنده میمانند. «چه» اسطوره زنده مردمان سرخورده و تهیدستی است که برای رسیدن به آزادی و رهایی از قید و بند، چیزی جز بذل جان خود ندارند، او الهام بخش حرکتی است جهانی علیه استبداد و استعمار، علیه بهره کشی از گرده تهیدستان و خوش نشینی در برجهای عاج در هر کجای دنیا؛ از آمریکای لاتین و مرکزی تا قلب آفریقا. بیهوده نیست که هنوز هم شنیدن نامش لرزه بر اندام بسیاری میاندازد دکتر ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا (زاده ۱۴ ژوئن، ۱۹۲۸ - درگذشته ۹ کتبر، ۱۹۶۷) که معمولاً بهعنوان چهگوارا یا الچه شناخته میشود، یک انقلابی مارکسیست متولد آرژانتین بود. گوارا یکی از اعضاء جنبش ۲۶ ژوئیه فیدل کاسترو بود. این جنبش در سال ۱۹۵۹ قدرت را در کوبا بهدست آورد. گوارا چندین پست مهم را در دولت جدید کوبا بر عهده داشت و پس از آن با امید برانگیختن انقلاب در دیگر کشورها کوبا را ترک کرد. وی ابتدا در سال ۱۹۶۶ به جمهوری دموکراتیک کنگو رفت و سپس به بولیوی سفر کرد. در اوایل اکتبر ۱۹۶۷ چهگوارا در بولیوی طی عملیاتی که توسط سازمان سیا طرحریزی شده بود دستگیر شد. برخی باور دارند که سیا ترجیح میداد گوارا را برای بازجویی زنده در دست داشته باشد، اما بهرصورت او بهوسیله ارتش بولیوی در نزدیکی والهگرانده در سانتا کروز دلاسیهرا کشته شد. تفاصیل مرگ او هنوز هم مبهم هستند، ولی خیلیها باور دارند که دولت بولیوی از قصد گوارا را کشت تا از اجرای یک محاکمهٔ عمومی برای او جلوگیری کند. 7 لینک به دیدگاه
soheiiil 24251 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۸۹ دکتر ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا ، متولد ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در روساریو آرژانتین – کشته شده در تاریخ ۹ اکتبر ۱۹۶۷، در لا ایگوئرا بولیوی پزشک، چریک، سیاستمدار و انقلابی مارکسیست چه گوارا را یک سوسیالیست می شناسند، اما بسیاری از آنان که سوسیالیسم را دوست ندارند، او را دوست میدارند. انگار سوسیالیزم لباسی کوچکتر از اندازههای فرمانده است. «چه» هراسی از سختی ها نداشت. در جایی می گوید: «سختیها و رنجهای زندگی همیشه مرا نیرومندتر و آبدیده تر می کنند، به شرط آنکه در حدی نباشند که یارای مقابله با آنها را نداشته باشم و زیر آن جان دهم.هر سختی که مرا نکشد، قویترم می سازد.» او یکی از اعضای جنبش ۲۶ ژوئیه ِ فیدل کاسترو بود. این جنبش در سال ۱۹۵۹ با پیروزی بر باتیستا دیکتاتور وقت کوبا ، قدرت را بهدست آورد. پس از پیروزی، چند پست مهم در دولت کوبا را به عهده گرفت او با امید به برانگیختن تفکر انقلابی در دیگر کشورها، کوبا را ترک کرد. وی ابتدا در سال ۱۹۶۶ به جمهوری دموکراتیک کنگو رفت و سپس به بولیوی سفر کرد. در اکتبر ۱۹۶۷ چهگوارا توسط ارتش بولیوی به کمک سی آی ای دستگیر شد. بارریه نتوس دیکتاتور نظامی بولیوی ، دستور قتل او را داده بود هنگامی که سرجوخه تران به وی نزدیک می شد، «چه» فریاد زد: می دانم آمدی که من را بکشی، پس نترس تو فقط داری یک مرد رو می کشی. آخرین سخنانش به این صورت نقل شده: «میدانم که می خواهید به من شلیک کنید. من نباید زنده دستگیر میشدم. به فیدل بگوئید این شکست، به معنای پایان انقلاب نیست. این پیروزی در جای دیگری انجام خواهد شد. به آلیدا بگوئید اینها را فراموش کند، دوباره ازدواج کند و خوشحال باشد. به تحصیل بچهها کمک کند. از سربازها بخواهید درست نشانه بگیرند.» تران نخست به دست ها و پاهای چه گوارا شلیک کرد و بعد به سینه ش و در حالی که او از درد به خود می پیچید ۹ بار به او شلیک کرد و سرانجام گلویش را هدف گرفت. چه گوارا در ساعت سیزده و ده دقیقه نهم اکتبر جان سپرد. چه گوارا، ایستاده مُرد چه گوارا کشته شد، جاودانه شد ، بر پارچه سرخ نشست تا برای همیشه پرچمی باشد در دست هرکس که فردای رویایی را، به کابوس اکنون ترجیح میدهد، هر که رویای عدالت و آزادی دارد، افراشته شود. 1 لینک به دیدگاه
soheiiil 24251 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۸۹ او نمادیست از آرمان گرائی و آزادی خواهی و مفهوم آزادی را فهمیده بود « آزادی، سیبی نیست که پس از رسیدن می افتد، ما باید به افتادن مجبورش کنیم. » Hasta la Victoria siempre Comandante تا همیشه برای این پیروزی از تو متشکریم فرمانده 1 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۰ شعر از ارنستو چگوارا شادی و امید به ياد می آورم اميد به آينده اندوهِ آدمی را می شويَد. همه چيز در حالِ تکامل است، قاعده قصه همين است حلاوت حيات وُ ترانه هستی همين است. به ياد می آورم انگار همين ديروز بود آسمانِ هاوانا آبی بود برای کارگران از رهاييِ دربندماندگان سخن می گفتم. حالا اينجا باران از سفر بازمانده زمين، شُسته شوق، کامل دامنه ها، سرسبز و شادمانی مشغولِ زری بافيِ لحظه به لحظه زندگی ست. و اين همه زيرِ نورِ وِلَرمِ آفتاب وُ آواز پرنده می گذرد. شُکوهِ آدمی حلاوتِ حيات ترانه هستی... ! هستی همين است وُ قاعده قصه همين! 2 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۰ شعر از ارنستو چگوارا کلمه نجات می توانستم شاعری باشم ولگردِ قمارخانه های بوينس آيرس مَحفِل نشينِ خواب و زن و امضاء وُ اعتياد. نوحه سرايِ گذشته های مُرده گذشته های دور گذشته های گيج. اما تا کی... ؟ از امروز گفتن وُ برای مردم سرودن دشوار است، و ما می خواهيم از امروز و از اندوهِ آدمی بگوييم و غفلتی عظيم که آزادی را از شما ربوده است. می توانستم شاعری باشم بی درد، پُرافاده، خودپسند، پرده بردارِ پتيارگانی که بر ستمديدگانِ ترس خورده حکومت می کنند. می دانم! گلوله را با کلمه می نويسند، اما وقتی که از کلمات شَقی ترين گلوله ها را می سازند، چاره چريکی چون من چيست؟ کلمات راهگشایِ آگاهیِ آدمی ست و ما نيز سرانجام بر سر ِ معنایِ زندگی متحد خواهيم شد: کلمه، کلمه نجات! مردم ترانه ای از اين دست می طلبند. 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده