spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۸۹ دختر دست بلند ميكند و ميگويد: پارك دانشجو؛ ماشين نگه ميدارد و دختر سوار ميشود. با رد و بدل شدن چند جمله بين راننده و مسافر معلوم ميشود دخترخانم دانشجو است، آن هم از نوع دانشگاه آزادياش و اصلا قصد رفتن به پارك دانشجو را نداشته، و اينكه آقاي راننده كاملا راننده است، آن هم از نوع پرتش! در ادامه چيزهاي ديگر هم روشن ميشود مثل اينكه چون مخارج دانشگاه آزاد زياد است، خانم دانشجو منبع درآمد نه چندان شرافتمندانهاي براي خودش دست و پا كرده و طوري از اين منبع درآمد حرف ميزند كه انگار حداقل ميان درصدي از دانشجوهاي اين دانشگاه عادي و بديهي است. دختر دانشجو ميگويد: «شهريه گرونه، يا بايد روي پول خوابيده باشي يا چاره ديگهاي نيست.» سيد مهدي شجاعي اين چند جمله را البته با كمي طول و تفصيل بهعنوان يك داستان كوتاه در مجله نيستان چاپ كرد. نيستان ماهنامه اي فرهنگي، هنري، اجتماعي بود كه از 1374 تا 1377 به سردبيري شجاعي در كشور منتشر ميشد. « تلاش نيستان اين بود كه در خط مستقيم حركت كند، به كسي باج ندهد ، زير بار حرف زور نرود ، معامله نكند ، زبان به تملق و چاپلوسي كسي نگشايد و حقايق و واقعيات را اگر چه تلخ و تند به مثابه دارويي براي بهبود وضع فرهنگي جامعه طرح كند.» و از قضا در فضايي كه داعيه ورود به آن را داشت خوب هم گرفته بود و جماعتي به طور خيلي رسمي خوانندهاش بودند ؛ آن هم پروپاقرص . هیچی دیگه گفتم یه ذکر خیری از کسی بکنیم که دید خیلی خوبی نسبت به قضایای فرهنگی ومشکلات رایج فرهنگمون داشت 16 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۸۹ دختر دست بلند ميكند و ميگويد: پارك دانشجو؛ ماشين نگه ميدارد و دختر سوار ميشود. با رد و بدل شدن چند جمله بين راننده و مسافر معلوم ميشود دخترخانم دانشجو است، آن هم از نوع دانشگاه آزادياش و اصلا قصد رفتن به پارك دانشجو را نداشته، و اينكه آقاي راننده كاملا راننده است، آن هم از نوع پرتش! در ادامه چيزهاي ديگر هم روشن ميشود مثل اينكه چون مخارج دانشگاه آزاد زياد است، خانم دانشجو منبع درآمد نه چندان شرافتمندانهاي براي خودش دست و پا كرده و طوري از اين منبع درآمد حرف ميزند كه انگار حداقل ميان درصدي از دانشجوهاي اين دانشگاه عادي و بديهي است. دختر دانشجو ميگويد: «شهريه گرونه، يا بايد روي پول خوابيده باشي يا چاره ديگهاي نيست.» سيد مهدي شجاعي اين چند جمله را البته با كمي طول و تفصيل بهعنوان يك داستان كوتاه در مجله نيستان چاپ كرد. نيستان ماهنامه اي فرهنگي، هنري، اجتماعي بود كه از 1374 تا 1377 به سردبيري شجاعي در كشور منتشر ميشد. « تلاش نيستان اين بود كه در خط مستقيم حركت كند، به كسي باج ندهد ، زير بار حرف زور نرود ، معامله نكند ، زبان به تملق و چاپلوسي كسي نگشايد و حقايق و واقعيات را اگر چه تلخ و تند به مثابه دارويي براي بهبود وضع فرهنگي جامعه طرح كند.» و از قضا در فضايي كه داعيه ورود به آن را داشت خوب هم گرفته بود و جماعتي به طور خيلي رسمي خوانندهاش بودند ؛ آن هم پروپاقرص . هیچی دیگه گفتم یه ذکر خیری از کسی بکنیم که دید خیلی خوبی نسبت به قضایای فرهنگی ومشکلات رایج فرهنگمون داشت خواستم یه چیزی بگم منصرف شدم.بله.یادش بخیر یاد خیلیا بخیر 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۸۹ نه داش محسن بگو من عاشق چشم وگوش بسته هیشکی نیستم اون زمانی که منتشر میشد خیلی حرفای عمیقی توش مطرح میشد همراه با ایرادایی که گریزناپذیرن 2 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۸۹ به قول یه بنده خدایی العیاذ بالله.من نیستانو نخونده بودم.اما خیلی تعریفشو شنیدم.منظورم این بود که اون موقعا چه مطالبی میخوندیم و حالا چی؟یادمه وقتی دانشجو بودم هر کاری میکردم که از کنار یه دکه مطبوعاتی رد بشم و چیزی نخرم نمیشد ولی الان حتی به دکه ها نگاه هم نمیکنم. 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۸۹ به قول یه بنده خدایی العیاذ بالله.من نیستانو نخونده بودم.اما خیلی تعریفشو شنیدم.منظورم این بود که اون موقعا چه مطالبی میخوندیم و حالا چی؟یادمه وقتی دانشجو بودم هر کاری میکردم که از کنار یه دکه مطبوعاتی رد بشم و چیزی نخرم نمیشد ولی الان حتی به دکه ها نگاه هم نمیکنم. خب اینا نشانه زواله هیچ جامعه ای تو تاریخ نبوده که شیب رفتارش خطی باشه بالاخره این اختناق یه جایی رفع میشه ولی حیف عمر ما حیف عمرجوونای بهتر از من یه زمانی خداییش حداقل حداقل 10 تا روزنامه رو باهم میگرفتم تا تحلیلاشونو بخونم ولی اخرین باری که روزنامه خوندم یا خریدم دیگه یادم نیست حالا شجاعی کسی هست که این طرفی ها بیشتر قبولش دارن ولی حرفی که میزنه پاش وایمیسه خوشم میومد ازش 4 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۸۹ خب اینا نشانه زوالههیچ جامعه ای تو تاریخ نبوده که شیب رفتارش خطی باشه بالاخره این اختناق یه جایی رفع میشه ولی حیف عمر ما حیف عمرجوونای بهتر از من یه زمانی خداییش حداقل حداقل 10 تا روزنامه رو باهم میگرفتم تا تحلیلاشونو بخونم ولی اخرین باری که روزنامه خوندم یا خریدم دیگه یادم نیست حالا شجاعی کسی هست که این طرفی ها بیشتر قبولش دارن ولی حرفی که میزنه پاش وایمیسه خوشم میومد ازش اما فک نکنم جامعه ای مث جامعه ما پیدا بشه که اینقدر فراز و نشیب داشته باشه.ما همه چیز دست خودمون بود و خودمون خرابش کردیم.و داریم خرابتر میکنیم.جاهای دیگه شاید یه نیروی بیرونی مانع میشن ولی ما خودمون باعثش میشیم.میتونستیم خیلی بهتر از این جایی باشیم که الان هستیم. 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۸۹ اما فک نکنم جامعه ای مث جامعه ما پیدا بشه که اینقدر فراز و نشیب داشته باشه.ما همه چیز دست خودمون بود و خودمون خرابش کردیم.و داریم خرابتر میکنیم.جاهای دیگه شاید یه نیروی بیرونی مانع میشن ولی ما خودمون باعثش میشیم.میتونستیم خیلی بهتر از این جایی باشیم که الان هستیم. خب داش محسن 5 تا انگشت داری هرکدوم متفاوت از اون یکی وبا کاربردی وشکلی متفاوت بالاخره بنیانهای اونا بهتر وقویتر بوده مسئله فقط زمانه وگسترش اگاهی حالا کی؟ شاید خدا هم ندونه!! 3 لینک به دیدگاه
Behrooz CE 550 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۸۹ یاد خیلی حرفها بخیر. تازه تازه داشتیم با امکانات اونروزا به چیزایی خو میگرفتیم. هر کسی جای خودش بود و داشتیم به بعضی چیزا و ادما اعتماد پیدا میکردیم. 1 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۸۹ نشریات زیادی بودن خیلی بیشتر از یه نیستان ..همه بسته شدن ... تو جامعه خفقان زده هنر اینه که ادم حرف شو به زیرکانه ترین شکل بزنه و باور هاشو زیر پا نذاره .....چون اونایی که باید بفهمند با یه اشاره ابرو به پیچش مو هم پی میبرند ....باید اونقدر خوند ..دونست و شنید و دید و فهمید ..تا توانایی گفتن پیدا کرد ..اونم نه هر گفتنی گفتنی که اثر کنه .. 1 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۸۹ به قول یه بنده خدایی العیاذ بالله.من نیستانو نخونده بودم.اما خیلی تعریفشو شنیدم.منظورم این بود که اون موقعا چه مطالبی میخوندیم و حالا چی؟یادمه وقتی دانشجو بودم هر کاری میکردم که از کنار یه دکه مطبوعاتی رد بشم و چیزی نخرم نمیشد ولی الان حتی به دکه ها نگاه هم نمیکنم. موافقم منم همینطور :girl_yes2: بابام میشه روزنامه میخرید ولی الانه نزدیک یه ساله که دیگه نمیره از وقتی که سردبیر افتاب یزد رفت 2 لینک به دیدگاه
maryam_alien 9904 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 تیر، ۱۳۸۹ ولی مامان من هنوزم روزنامه میخره.....هر روز..با اینکه دیگه چیزی نمینویسن.. 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۰ طنز - «نیستان» ماهنامهای بود که دو سال و نیم، هوای تازهای به فضای مطبوعاتی سالهای 74 تا 77 بخشید. «نیستان» مجله سید مهدی شجاعی بود، نیستان شبیه خود سید مهدی شجاعی بود. برای من 23 ساله اینکه هر ماه سیدمهدی شجاعی را ببینم فرصت مغتنمی بود. هر ماه با نیستان میدیدم او را. «رزیتا خاتون» مطلب طنزی بود که خود آقا سید مینوشت. «رزیتا خاتون» بعدها شد یکی از اسباب دادگاهی شدن «نیستان». بعد از این هر از گاهی بخشی از آن را در صفحه «طنز» سایت خواهید خواند. این روزها «رزیتا خاتون» 16 سال مسنتر شده اما هنوز هم دیدارش مغتنم است، ضمن اینکه شما با همان رزیتا خاتون 16 سال پیش دیدار میکنید. چقدر دوست دارم بدانم رزیتا خاتون این روزها چه نظری در باب روزگارش دارد. *** اگر ما نسوان، زنان و بانوان1 نخواهیم کسی از حقوقمان دفاع کند، به کجا باید مراجعه کنیم؟! به عبارت اُخری اگر ما بخواهیم هیچکس از حقوقمان دفاع نکند، چه کسی را باید ببینیم؟! به بیان روشنتر اگر ما نخواهیم مورد حمایت واقع شویم، به کجا باید دخیل ببندیم؟! راستش ما خسته شدیم از بس مورد حمایت واقع گردیدیم،2 از بس حقوقمان احقاق شد، از بس در صحنه حضور پیدا کردیم و از بس شأن و منزلتمان بالا رفت. اگر میشد یک مدت همین گوشه و کنارها و پشت و پسلهها استراحت کنیم، خیلی خوب بود. خدا را چه دیدی؟ شاید وسیله دیگری برای اهل تبلیغ و سیاست و مدیریت و مسئولیت پیدا شد و ما توانستیم چند صباحی را همچون ایام و لیالی ماضیه در محاق مظلومی خستگی در کنیم. از آن زمان که آن رضا شاه بیپدر، ما را از محاق مظلومی بیرون آورد و حقوق مغصوبه ما را با حضور در مجالس عیش و طرب احقاق کرد و بعضاً اضافهکاری و فوقالعاده هم پرداخت نمود، الی یومنا هذا ما استراحت درست و حسابی نداشتیم، الا همان چند صباح جنگ تحمیلی که درگیر کارهای پیشپاافتادهای مثل تربیت و اعزام فرزندانمان برای جبهههای نبرد بودیم. محمدرضای پدر نیامرزیده، در یکی از روزهای سرد زمستان، دستمال حریری به دست ما داد و قرار شد جهت اظهار وجود و بیرون آمدن از محاق مظلومیت، مطالبی را پیرامون خواص دستمال حریر با مردم درمیان بگذاریم3. البته با ابزار و وسایل و حرکات و سکنات مناسبی که این معنا را بهتر به مردم تفهیم کند. حقوق ما - که سالها معوق مانده بود - پس از اجرای این برنامه احقاق شد و برای برنامههای بعدی که ما پیرامون خواص اجناس و امتعه دیگری مثل ماشین لباسشویی و لوازم آرایش و صابون و شامپو و ادکلن و غیره با مردم مناظره میکردیم، علاوه بر حقوق، موفق به دریافت پاداش و اضافهکاری و حق مدیریت و بدی آب و هوا و .... هم شدیم و این حضور و حقوق و منزلت و اعتبار بود تا ظهور انقلاب. با پیروزی انقلاب، ما دوباره در محاق مظلومیت قرار گرفتیم4. در حالی که کشورهای دیگر به خصوص غرب، چهار نعل - و بلکه بیشتر5- به سمت حضور هرچه بیشتر زن در صحنه پیش میرفتند و هر روز حق تازهای از حقوق مغصوبه و معوقه را کشف، برملا و احقاق میکردند، ما همچنان در محاق مظلومی درجا میزدیم و ... البته بعضاً استراحت مینمودیم. در این چند سال اخیر اسنادی از حقوق ضایع شده و مزایای مالیده و مخفی مانده زنان، منکشف شده که تاکنون نه تنها بر ما که بر تمامی اهل فن و خبره این کار نیز مستور مانده بوده است. شرح و تفسیر و تفصیل این حقوق و تبیین نتایج و تبعات آن، فرصتی دیگر میطلبد که در آتیهای نزدیک بعونالله تعالی به کف خواهد آمد. اما آنچه ما - یعنی اهالی اتاق پشتی مجله نیستان - را در این برهوت بیانیه و بحران سمینار و کمبود جلسات، وادار به صدور بیانیه نمود، عکسی است که در یکی از جراید کثیرالانتشار چاپ و در ذیل آن این عبارت شیرین و افتخارآفرین مندرج گردیده. «زن ایرانی، نجابت همراه با شجاعت» توقع بیجایی است اگر از ما انتظار داشته باشید که رابطه مستقیم میان نجابت و بالا رفتن از طناب را برای شما توضیح دهیم. این کار خارقالعاده، نهتنها از ما که از مدافعین جهانی حقوق زن هم برنمیآید. آنچه از ما برمیآید و انگیزه اصلی صدور بیانیه هم شده، این است که از مدافعین دلسوز حقوق زنان تقاضا کنیم که: مرحمت فرموده ما را مس کنید از طلا گشتن پشیمان گشتهایم ما اگر همین پایینها روی زمین باشیم و نان بخور و نمیری داشته باشیم، راضیتریم تا اینکه به مثابه فیل، هوا شویم و در آن بالاها به حقوق حقه و مزایای معوقه خود دست پیدا کنیم. بیبی مهوش، رزیتا خاتون، سهیلا بیگم نیستانی *** 1- نسوان، زنان و بانوان، هر سه به یک معناست. این مقدار رعایت ایجاز و اختصار، شیوه معمول بیانیههای امروزی است. 2- گردیدن در اینجا به معنی چرخیدن نیست. به معنی جستوجو کردن هم نیست. همان گردیدن عوامانه خودمان است به جای شدن. 3- ما در آنجا با کمال صداقت و شجاعت به خانمها و آقایان اعلام میکردیم که «دستمال من حریره!» 4- این رفت و آمد به محاق مظلومیت از شدت تکرار برای ما تبدیل به عادت ثانویه شده است. 5- طبیعی است که غرب در این زمینه یعنی تعداد نعل هم از ما جلوتر است. برگرفته از کتاب «رزیتا خاتون»/طنزهای سیدمهدی شجاعی/نشر کتاب نیستان 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده