رفتن به مطلب

متن سخنرانی الهی قمشه ای(طنز)


ارسال های توصیه شده

من از این دکتر حرفای زیادی یاد گرفتم:دی

خواستم بگم که طرفدار هم داره ایشون

کلا جهان یک قطبی زود نابود میشه:دی

 

 

 

تا کسی ، شخصیتی رو دقیق آنالیز نکنه نمیتونه طنز به این زیبایی بنویسه!!!!:ws37:

این آنالیز هم معمولا از روی علاقه س!!!:ws37:این طور نیس؟:ws37:

لینک به دیدگاه
تا کسی ، شخصیتی رو دقیق آنالیز نکنه نمیتونه طنز به این زیبایی بنویسه!!!!:ws37:

این آنالیز هم معمولا از روی علاقه س!!!:ws37:این طور نیس؟:ws37:

البته لیلا من اینو از یه بلوتوث که بدستم رسید پیاده کردم

ممنون

  • Like 1
لینک به دیدگاه
البته لیلا من اینو از یه بلوتوث که بدستم رسید پیاده کردم

ممنون

 

 

:ws47:

پس از صب مارو گذاشتی سر کار دیگه!!؟!؟!؟:banel_smiley_4: :banel_smiley_4:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
بنابراین همین معماری که پشت سر منه خودش یه سمفونیه

منتها بعضیا نمیشنون

تک تک ذرات این عالم نهان باتو می گویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیر و با هوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم

 

ما یه اوستایی داشتیم خدا رحمتش کنه مرحوم پدرم و میگم با هم رفته بودیم چهلستون اصفهان و بعد دیدم که ایشون داره میرقصه به سماع اومده گفتم چی بود گفت این یه سمفونیه .... این یه هارمونیه

گفت

هارمونیم هارمونیم هارمونی

سمفونیم سمفونیم سمفونی

بنابر این همه قصه های عالم هم یه قصه س اونم قصه خلقته

از وحدت به کثرت اونوقت دوباره از کثرت به وحدت

بقول مولانا میگه عمو سبزی فروش بله............... سبزیت گل داره بله............درد دل داره بله

این عمو سبزی فروش ......این پیر طریقته.........سبزی وحدت میده ما بخوریم.....این همون پیریه که گفت

پیر را بگزین که بی پیر این سفر

هست بس پر افت و خوف و خطر

هر که او بی سر بجنبد دم بود

جنبش او جنبش کژدم بود

و اکثر بزرگان طریقت ما هم لقب بابا داشتن....مث بابا طاهر بابا رکنی بابا کرم..........اینم داداش هموناس واسه همینم بهش میگن عمو سبزی فروش .........و اون عنصر positive خلقته که همیشه میگه بله............هرچی بهش بگی میگه بله.......من نعنا میخوام بله........تو رو تنها میخوام بله...........من ترب میخوام بله...........بر عکس اون عنصر اهریمنی که همیشه میگه نه ..........نگاتیوه.....چون وقتی شما میگین بله دیگه بله کار تمومه .........ولی وقتی میگین نه تازه میگیم چرا نه .........تازه اول گفتگوه .......... گفتگو هم که ایین درویشی نبود ...ورنه با تو ماجراها داشتیم..........اون همیشه میگه نه ........من زن سرهنگ نمیشم .........خوب چرا نمیشی؟.........من زن ملا نمیشم ......چرا نمیشی؟.........بنابراین میگه که سبزی گل داره بله...........سبزی در ادبیات جهانی نماد و سمبل وحدته.....the green of the world in the university..... در مقابلش گل نماد و سمبل کثرته ..........چون ما همه یه چیز بودیم....وقتی خداوند گل مارو افرید...........گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند .......... وارد عالم تحینات و تکثرات و مادیات و نفسانیات شدیم...........بنابراین سبزی گل داره..........از سبزی به گل............از وحدت به کثرت..........اینجا پرده اول نمایش خلقت تموم میشه

بعد میگه درد دل داره بله..........این درد دل این دل درد نیست ............این درد عشقه........گفت درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد.......اشک خونین به طبیبان بنمودم گفتند........درد عشق است و جگر سوز دوایی دارد...... این همون دردیه که توماس ادیسون............اون شاعر بزرگ بلژیکی.........توی اون شعر معروفش سمفونی اسمانها ........میگه سلیمان من زحلت بالعراقی...........الاغی من نواها ما الاغی........الا ای ساربان محفل دوست.......الی رکوانکم طالش تیاقی......سلیمان معشوق ........ از وقتی رفته به عراق ............ از دوری روی او ..........دیدمو چشیدم و کشیدم .......انچه دیدم و چشیدم و کشیدم........بنابراین درد درد عشقه .......... و عشق هم همخانه وحدته.........جان خوکان و سگان از هم جداست.........متحد جانهای عشاق خداست.........بنابر این این عشق همخانه وحدته از سبزی به گل............از وحدت به کثرت..........و بعد از گل به درد .........دوباره از کثرت به وحدت...........بعد از درد دلم که اسهاله و دوباره کثرت..........

 

من ادامه میدم با این شعر زیبای مولانا که میفرماید که ................حب نبات است پدر سوخته ...........اب حیات است پدر سوخته..................این همونیه که گفت......دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند...........و اندر ان ظلمت شب اب حیاتم دادند...........اون اب حیات همین پدرسوخته س.................بس که سیه چرده و شیرین لب است............چون شکلات است پدرسوخته...............این پدر رو نباید با عقده اوزیت اشتباه بگبریم.........این پدر همونیه که پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت.....نا خلف باشم اگر من به جویی نفروشم...........چون شکلات است پدر سوخته...........اب شود چون بدهانش بری..........توت هرات است پدر سوخته........... تا بتوانیش بگیر و ببوس..............البته میشه بجای بوسه ..........بوسه ای از لب لعلش نچشیدیم و برفت.........از کلمات دیگه ای استفاده کرد ...........که منتها میان تاپیک رو قفل میکنن..........ولی تا بتوانیش بگیر و ببوس.............صوم و صلات است پدر سوخته...........مثل صوم وصلات باید او رو بوسید..........صوم و صلات است پدر سوخته..............می نرسد جز به فرومایگان.............خمس و زکات است پدر سوخته............با همه ناراستی و بد دلی ..............خوش حرکات است پدر سوخته.............خوش حرکات است پدر سوخته...........تمام این شعر در همین یک بیته اونایی که این بیت رو درک بکنن اون شراب روحانی رو نوشیدن............اون شراب روحانی که میگه ساقیا بده جامی زان شراب روحانی.......همش رو همین بیته که میخوام بگم......اونها اون وقت یک جور سرمستیی دارن..........که دیگه از این مستیای معمولی نیست...........

قافیه هرچند غلط میشود................چون برای بزرگان ما قافیه مهم نیست..................قافیه اندیشم و دلدار من .....گویدم مندیش جز دیدارمن...........قافیه مهم نیست...............تمام اون فیض دیدار اینجاست...........قافیه هر چند غلط میشود.............باب لواط است پدر سوخته

 

مرسی.:icon_gol:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ممنون خیلی جالب بود

ولی من به این اعتقاد دارم:

 

معماری خودش یه سمفونیه

 

بحث جوهر هنر وقتی مطرح میشه میبینیم در هنرهای تعالی یافته روح مشترکی حس میشه.

مثلا در هنر سیاه مشق خوشنویسی ، میشه صدای تب آلود زنجیرهای دف که به پوست دف میخوره رو شنید. یا تصور دراویش در اوج چرخششون از تکرار حرکت به خلسۀ وحدت میرسند رو تجسم کرد. :w16:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 2 سال بعد...
×
×
  • اضافه کردن...