ayhan 2309 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۸۹ زندگي شگفت انگيز است فقط اگربدانيد که چطور زندگي کنيد كوچك باش و عاشق ... كه عشق می داند آئین بزرگ كردنت را ... بگذارعشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسی فرقى نمي كند گودال آب كوچكى باشى يا درياى بيكران زلال و پاک كه باشى تصویر آسمان در توست چرا که مردم آنچه را که گفته ای فراموش خواهند کرد آنان آنچه را که انجام داده ای به فراموشی خواهند سپرد اما هرگز از یاد نخواهند برد که باعث شده اید چه احساسی نسبت به خود داشته باشند دوست داشتن دلیل نمی خواهد ولی نمی دانم چرا خیلی ها و حتی خیلی های دیگر می گویند این روز ها دوست داشتن دلیل می خواهد و پشت یک سلام و لبخندی ساده دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده و دنبال گودالی از تعفن می گردند:icon_pf (34): 16 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۸۹ دوست داشتن دلیل نمی خواهد زیبا بود .... بسیار بسیار زیبا :flowerysmile: 1 لینک به دیدگاه
Eastern Girl 277 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۸۹ يه كم اندازه ي فونتت رو كوچيك كني به جايي بر نميخوره ها :imoksmiley: 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر، ۱۳۸۹ اما هرگز از یاد نخواهند برد که باعث شده اید چه احساسی نسبت به خود داشته باشند هاریکا...:icon_gol: 2 لینک به دیدگاه
ترمه جون 1381 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر، ۱۳۸۹ این روز ها دوست داشتن دلیل می خواهد تازه وقتی از ته دلت،با تمام وجود میگی آخه دوست دارم میگه: بی خود! 1 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 تیر، ۱۳۸۹ گودال آب كوچكى باشى يا درياى بيكران زلال و پاک كه باشى تصویر آسمان در توست :icon_gol: 1 لینک به دیدگاه
toranj m 387 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 تیر، ۱۳۸۹ گذران تا به کی باید رفت از دیاری به دیاری دیگر نتوانم،نتوانم جستن هر زمان عشقی و یاری دیگر کاش ما آن دو پرستو بودیم که همه عمر سفر می کردیم از بهاری به بهاری دیگر آه، اکنون دیریست که فرو ریخته در من، گوئی، تیره آواری از ابر گران چو می آمیزم، با بوسه ء تو روی لبهایم ، می پندارم می سپارد جان عطری گذران آن چنان آلوده ست عشق غمناکم با بیم زوال که همه زندگیم می لرزد چون تو را می نگرم مثل این است که از پنجره ای تک درختم را، سر شار از مرگ در تب زرد خزان می نگرم مثل اینست که تصویری را روی جریان های مغشوش آب روان می نگرم شب و روز شب و روز شب و روز بگذارکه فراموش کنم تو چه هستی جز یک لحظه، یک لحظه که چشمان مرا می گشاید در برهوت اگاهی؟ بگذار که فراموش کنم. لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده