رفتن به مطلب

بگذارعشق خاصیت تو باشد


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

زندگي شگفت انگيز است

 

فقط اگربدانيد که چطور زندگي کنيد

 

كوچك باش و عاشق ...

 

كه عشق می داند

 

آئین بزرگ كردنت را ...

 

 

بگذارعشق خاصیت تو باشد

 

نه رابطه خاص تو باکسی

 

فرقى نمي كند

 

گودال آب كوچكى باشى

 

يا درياى بيكران

 

زلال و پاک كه باشى

 

تصویر آسمان در توست

 

چرا که مردم آنچه را که گفته ای فراموش خواهند کرد

آنان آنچه را که انجام داده ای به فراموشی خواهند سپرد

اما هرگز از یاد نخواهند برد که باعث شده اید چه احساسی نسبت به خود داشته باشند

 

دوست داشتن دلیل نمی خواهد

 

ولی نمی دانم چرا

 

خیلی ها

 

و حتی خیلی های دیگر

 

می گویند

 

این روز ها

 

دوست داشتن

 

دلیل می خواهد

 

و پشت یک سلام و لبخندی ساده

 

دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده

 

و دنبال گودالی از تعفن می گردند:icon_pf (34):

  • Like 16
ارسال شده در
w0f5hzpbidswgmpbln69.png
  • Like 2
ارسال شده در
:banel_smiley_4:
  • Like 1
ارسال شده در

عالی بود 4lqqtqv.gif

  • Like 1
ارسال شده در
دوست داشتن دلیل نمی خواهد

 

زیبا بود ....

بسیار بسیار زیبا :flowerysmile:

  • Like 1
ارسال شده در

يه كم اندازه ي فونتت رو كوچيك كني به جايي بر نميخوره ها :imoksmiley:

  • Like 1
ارسال شده در
w0f5hzpbidswgmpbln69.png

 

 

 

:banel_smiley_4:

  • Like 1
ارسال شده در

اما هرگز از یاد نخواهند برد که باعث شده اید چه احساسی نسبت به خود داشته باشند

 

 

هاریکا...:icon_gol::icon_gol:

  • Like 2
ارسال شده در

:gol cheshmak:

  • Like 1
ارسال شده در

این روز ها

 

دوست داشتن

 

دلیل می خواهد

تازه وقتی از ته دلت،با تمام وجود میگی آخه دوست دارم

میگه: بی خود!

  • Like 1
ارسال شده در

گودال آب كوچكى باشى

يا درياى بيكران

زلال و پاک كه باشى

تصویر آسمان در توست

:ws37::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

  • Like 1
ارسال شده در

گذران

 

 

 

تا به کی باید رفت

 

 

از دیاری به دیاری دیگر

 

 

نتوانم،نتوانم جستن

 

 

هر زمان عشقی و یاری دیگر

 

 

کاش ما آن دو پرستو بودیم

 

 

که همه عمر سفر می کردیم

 

 

از بهاری به بهاری دیگر

 

 

آه، اکنون دیریست

 

 

که فرو ریخته در من، گوئی،

 

 

تیره آواری از ابر گران

 

 

چو می آمیزم، با بوسه ء تو

 

 

روی لبهایم ، می پندارم

 

 

می سپارد جان عطری گذران

 

 

 

 

آن چنان آلوده ست

 

 

عشق غمناکم با بیم زوال

 

 

که همه زندگیم می لرزد

 

 

چون تو را می نگرم

 

 

مثل این است که از پنجره ای

 

 

تک درختم را، سر شار از مرگ

 

 

در تب زرد خزان می نگرم

 

 

مثل اینست که تصویری را

 

 

روی جریان های مغشوش آب روان می نگرم

 

 

شب و روز

 

 

شب و روز

 

 

شب و روز

 

 

 

بگذارکه فراموش کنم

 

 

تو چه هستی جز یک لحظه، یک لحظه که چشمان

 

 

مرا

 

 

می گشاید در

 

 

برهوت اگاهی؟

 

 

 

بگذار

 

 

که فراموش کنم.

 

 

:icon_gol:

×
×
  • اضافه کردن...